خانه > خیابان > جنبش سبز > تبارشناسی کودتای خرداد شصت | |||
تبارشناسی کودتای خرداد شصتمحمود دلخواستهm_delkhasteh@yahoo.co.uk«این نظر را ترویج کردند که انتخاب بنیصدر بهعلت موافقت و حمایت خمینی بوده است که انجام شد و بدون چنین موافقتی و حمایتی، چنین انتخابی امکان نداشت. به بیان دیگر گویی مردم ایران نقش گوسفندان چشم و گوش بستهای را داشتهاند که تنها از فرمان چوپان خود اطاعت کردهاند. البته تا مردمی تحقیر نشوند و این تحقیر را نپذیرند، استبداد نمیتواند که بر حاکمیت خود قوام ببخشد.» تلاقی عجیب نکتهی در خور توجه در مطالعهی تحولات دوران اولین رییسجمهور این است که تمامی گروهها و تمایلات سیاسی اپوزیسیونی در خارج و داخل کشور و در داخل که طبعاً خود در این کودتا نمیتوانستند شرکت داشته باشند و بلکه هر یک به نوعی قربانی هم شدهاند، نیز در این نادیدهگیری خرداد ۶۰، همراه و همیار کسانی شدهاند که آنها را سخت دشمن خود میپندارند.
این تمایلات در مجموع برخوردهای شدید این دوران را در پارادایم جنگ کلاسیک قدرت بین نخبگان سیاسی تحلیل و تفسیر میکنند و برای مثال میگویند که در خرداد ۶۰ بنی صدر به طور طبیعی به علت اشتباهات اساسی در محاسبات سیاسی درک موازنه قدرت و از دست دادن پشتوانهی اجتماعیاش از صحنه خارج شد. البته این نکته را نیز باید متذکر شد که سازمانها و گروههایی وجود دارند که با اینکه بعدها جزو قربانیان رژیم شدهاند، ولی در این کودتا نقش فعالی را بازی کردند. حزب توده و چریکهای فدایی اکثریت از مهمترین این گروهها هستند. بهنظر میرسد که چنین مواضعی، نتیجهی مستقیم مواضع سیاست شوروی در مورد اولین رییسجمهور است. توضیح این که، در اوایل ریاست جمهوری بنیصدر، سفیر شوروی با وی ملاقات میکند و پیام دولتش را به ایشان عرضه میکند. در این پیام، دولت شوروی به بنیصدر پیشنهاد میکند که به سه شرط، از بنیصدر، در مقابل مخالفانش، حمایت بهعمل خواهند آورد. اول این که در مورد افغانستان، سکوت اختیار کند. پیمانی با شوروی در مورد حضور ناوگان شوروی در خلیج فارس امضا کند و دیگر این که از تکرار نظرش که انقلاب ایران نشانه از زوال شوروی را با خود همراه دارد و هم این که در آن کشور نوماکلانتورها حکومت میکنند، دست بردارد. بنی صدر با هر سه شرط به این دلیل که ناقض استقلال ایران و مداخله در امور داخلی ایران است، مخالفت میکند.1 از این زمان به بعد است که حزب توده شدیدترین مواضع را در مورد رییسجمهور اختیار میکند و بهقول آقای کیانوری، معلمی حزب جمهوری را در چگونگی مبارزه با رییسجمهور برعهده میگیرد. اگر همانگونه که اسناد و مدارک نشان میدهد مخالفت بنیصدر در برابر خمینی مخالفتی اصولی، و نه بر سر قدرت بوده است، آنگاه باید پرسید به چه دلیل در اینجا تحلیل اپوزیسیون جمهوری اسلامی با خواستهی رژیم همسویی مییابد؟ بهنظر میرسد دو دلیل اصلی برای همراهی با رژیم حاکم در ایران وجود دارد؛ اول، این که اگر این جریانات، خصوص جریانات سلطنتطلب بپذیرند که علت برخوردهای سیاسی در این دوران نه ریشه در نبرد قدرت، بلکه ریشه در دو نوع دید نسبت به اسلام دارد، یکی به مثابه بیان آزادی و دیگری به عنوان ایدئولوژی قدرت، که یک سوی آن رییسجمهوری بوده است که برای دفاع از انقلاب و اهداف دموکراتیک و حقوق بشری آن به مخالفت با نظم موجود میپرداخته و در سوی دیگر عدهای از روحانیت قدرتطلب، به رهبری بهشتی و رفسنجانی و خامنهای، قرار داشتهاند که جز به حذف مخالف و برقراری سلسلهی حکمرانی روحانیت فکر نمیکردند، لاجرم باید بپذیرند که هدف انقلاب ۵۷ در نزد برخی از انقلابیون اهل استقامت استقرار مردمسالاری بوده است و به همین دلیل با استبداد سلطنتی در افتاد، نه جایگزین کردن استبداد سلطنتی با استبداد دینی نوین. دلیل دوم این که، اگر ما این واقعیت تاریخی را بپذیرم که بعد از انقلاب، جبههی طرفداران استقلال و آزادی، ضمن تاکید بر بینش دینیشان بود که با استبداد دینی در افتاده بودند، آن گاه باید بپذیریم که اسلام را نمیتوان ذاتاً دینی استبدادی دانست زیرا مسلمانانی هم هستند که بر اصول استقلال و آزادی تا آخر میایستند. در حالی که اپوزیسیونهای دینستیز میخواهند طوری وانمود کنند که اسلام همین است که آقای خمینی اعلام و اجرا کرده است. بنابراین هر قرائت دیگری از اسلام، خواه بر آن اسم موازنهی عدمی نهاده شود خواه غیر آن، غیر ممکن است. در همین رابطه است که چنین باورمندانی این نظر را در اذهان بسیاری جای انداختهاند که هر انقلابی که در آن، دین، نقش گفتمان مسلط را بازی کند، ضرورتاً، نمیتواند اهداف دموکراتیک داشته باشد. یکی از آخرین نمونههای آن را میشود در تحقیق جالب ژانت افری و کوین اندرسن در مورد نظرات میشل فوکو در مورد انقلاب ایران دید، که فیلسوف بهشدت مورد انتقاد قرار میگیرد، که چگونه از انقلابی حمایت کرده که گفتمان اسلامی در آن، گفتمان غالب بوده است.2 نکتهی مهمی که دانستن آن برای نسل جوانی که در جستوجوی ایرانی آزاد و بیخشونت است لازم است، این است که زمانی که بعد از کودتای خرداد ۶۰، سلاخخانهی رژیم به شدت به کار افتاده بود و در بعضی از شبها بیش از صدنفر به جوخهی اعدام سپرده میشدند و سازمانهای حقوق بشری به اعتراض پرداخته بودند و رژیم در مقابل توجیه کشتار ادعا میکرد که اسلام حقوق بشر خود را دارد و این سازمانها مبهوت مانده بودند که چگونه ادعای رژیم را به نقد بکشند، سلطنتطلبها و استالینیستهایی نیز بودند که حرف و ادعای رژیم را تایید میکردند و به عنوان کارشناس ایران و اسلام به سازمانهای حقوق بشری و جامعهی جهانی گوشزد میکردند که رژیم راست میگوید و اسلام همان چیزی است که خمینی میگوید. متاسفانه این گروهها هنوز در این مورد توضیحی ندادهاند. آنها شاید میپنداشتند که الان زمان آن است که یکبار برای همیشه کار دین را تمام کنند. ولی آیا واقعا نمیدیدند که با این نوع کارشناسی کردن که حاوی نوعی دینستیزی انباشته از کینهی کور بود، ناخودآگاه به کمک رژیم سرکوب آمده بودند زیرا در هر قرائت خونآلود و هراسافکنانه ای که از دین ارائه شود این مردم ایرانند که گستردهتر قربانی میشوند و مرتکبان جنایت علیه بشریت بهراحتی میتوانند زیر پرچم به ظاهر دمکراتیک شدهی اجرای اسلام پنهان شوند، یا اینکه میدیدند ولی باور داشتند که این قیمتی است که باید مردم بپردازند تا یکبار برای همیشه از «شر» اسلام خلاص شوند؟ مقتول میباید کشته میشد البته این همراهی و همکاری نانوشته و یا حتی ناخواسته میان اپوزیسیون و رژیم سرکوب ولایت فقیه در سانسور اهمیت تاریخی خرداد ۶۰ به یک کار دیگر هم نیاز داشت؛ برای اینکه افکار عمومی متوجه ریشهی نزاع سال ۶۰ نشود لازم بود به گونهای تبلیغ شود که شخصیت اولین رییسجمهور دست کمی از شخصیت مستبدان دینی درون رژیم نداشته است. درواقع میبایستی گونهای عمل شود تا او نیز همچون شخصیت مقتول در داستان آگاتا کریستی انسانی شرور، و بنابراین دارای کیش شخصیت، دینخو و عقبمانده وانمود شود تا خواننده در ته دل با قاتلان احساس همدردی نیز بتواند بکند و یا این که آن را بفهمد. شاید برای تکمیل همین پازل بود که ترور شخصیت آقای بنیصدر از هر طرف، در داخل و خارج، رواج یافت. در همین رابطه بود که نام اولین رییسجمهور مترادف شد با انسانی متفرعن که آخوند مدرن رژیم بوده، و باور بر این داشته که موی زن اشعهی جنسی تولید میکند. بنابراین لزوماً هوادار نظریهی شعار یا روسری یا توسری بوده است؛ یا کسی بوده است که حمله به دانشگاهها و انقلاب فرهنگی را رهبری کرده؛ کسی که در کردستان کشتار کرده و در جنگ مرتکب خیانتها شده و و لشکرها به زیر آب برده است. البته همانگونه که در این تحقیق خواهیم دید، بنیصدر، در جریان مبارزه، مرتکب اشتباهات بسیار اساسی و گاه باور نکردنی شد که شاید بدون آن اشتباهات، وطن به این سرنوشت دچار نمیشد، ولی آن اشتباهات ربطی به این اتهامات ندارد. برای مثال، بعد از این که ازجمله عوامل اصلیای میشود که آقای خمینی در سعی اولیهاش در اجباری کردن حجاب شکست بخورد، به قم سفر میکند و به یاد آقای خمینی میآورد که ایشان در پاریس تعهد کرده بودند که زنان در نوع پوشش آزاد باشند. به تلویزیون میرود و علناً با حجاب اجباری مخالفت میکند.
در اینجا خانم دانشجویی سئوال میکند: «من با چندنفر از پسرهای دانشجو در مورد پوشیدن موی سر زن بحث میکردم و آن را به عنوان حجاب قبول نداشتم ... هر کدام از اینها دلیلی را بر پوشیدن موی سر میآوردند و یکی از آنها دلیلی پیش کشید که میگفت: ثابت شده است که موی زن اشعهای تولید میکند که روی مرد اثر میگذارد به طوری که این باعث میشود که مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما میخواهم بگویید که این نظریه تا چه اندازه درست است؟»3 ولی این سئوال از بنی صدر، بهعنوان پاسخ بنی صدر تبلیغ میشود و مکرر تکرار میشود. برای نمونه خانم دارابی در سالروز زن و در سخنرانی میگوید: «بنیصدر به خواهر من گفت که موی زن اشعهای صادر میکند که مردان را وحشی میکند و آنها را به تجاوز جنسی وامیدارد.»4 شاید در اینجا لازم باشد که یکی از تجربیات خود را نیز با خواننده در میان بگذارم. در زمان گذراندن تز دکترایم، پروفسور فرد هالیدی، برای مدت کمی استاد راهنمای دوم من شد. در یکی از مراوداتش به من گفت که قرار است در یک سخنرانی این مطلب را ذکر کند که بنیصدر در موی زن اشعهی جنسی یافته است. پاسخ دادم که اظهار این سخن به اعتبار آکادمیک شما سخت ضربه خواهد زد. زیرا که من هم سخنرانی را چند بار گوش کردهام و هم پیاده شدهی سخنرانی را در کتابی همراه دارم و میتوانم به شما نشان بدهم که این سخن را خانمی دانشجو به عنوان سئوال پرسیده است. پاسخ دادند که بنیصدر این حرف را به خود من گفت. این اظهار جوابی نداشت جز این که نامهای برای بنیصدر بنویسم و سئوال کنم که آیا داستان واقعیت دارد؟ بنی صدر پاسخی نوشت و از من خواست به ایشان برسانم. در نامه، بنیصدر سخت به فرد هالیدی تاخته بود و ایشان را متهم به دروغگویی کرده بود و اظهار کرده بود که ایشان را تنها دوبار ملاقات کرده و در هیچ ملاقاتی با ایشان در این مورد سخن نگفته است. او نیز تهدید کرده بود که اگر این دروغ را اظهار کند، او را در مطبوعات افشا خواهد کرد. فرد هالیدی پاسخ نوشته بود که سخنرانی انجام شده، ولی قرار است که متن در کتابی منتشر شود و ایشان آن قسمت را برای چاپ از متن حذف خواهند کرد. این در حالی بود که تا زمانی که بنیصدر رییسجمهور بود، مانع اجباری شدن حجاب در ادارات شده بود و این نیز یکی دیگر از علل مخالفتهای دائمی بنیصدر و رجایی با یکدیگر بود. آقای رجایی قصد داشت که در ادارات «...نماز جماعت بخوانند و خانمها حجاب را مراعات کنند.»5 یا این که بنیصدر مسئول حمله به دانشگاهها تبلیغ میشود. این در حالی بود که حملهی دانشگاهها بهوسیلهی حزب جمهوری و اقمار آن از جمله مجاهدین انقلاب اسلامی برنامهریزی و اجرا شده بود، همانگونه که در نامهی محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران، به آقای خامنهای میبینیم: «حتماً از یاد نبردهاید، دبیر سیاسی حزبی که شما از موسسین و رهبران آن بودید. طبق مدارک موجود نقشه هجوم سیاسی به دانشگاهها با نام: انقلاب فرهنگی و... را برنامهریزی کرد.»6 و هدف از حمله، که در دو نوار معروف آیت عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، آمده بود هیچ نبود جز سرنگونی بنی صدر: «... مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو میشود. تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر میکنید میشود بعد از 14 خرداد نه مطلقاً امتحانی خواهد شد. نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد بود ... خلاصه میخواهد از خودش برنامهای داریم که بابای بنی صدر هم نمیتواند مقاومت کند...»7 برای یک پژوهشگر، وقتی در تحقیق متوجه میشود که حتی در بسیاری از تحقیقات آکادمیک، هدف و قربانی چنین توطئههایی، بانی و شکارچی چنین نظرات و توطئههایی تصویر شده است، اولین سئوالی که برایش مطرح میشود این است که علت معکوس کردن نقشها را بیابد.8 چگونه میشود شخصی که اعتقاد بر این دارد که بدون آزادی زن، جامعه منتقد و ارزیاب پیدا نمیشود.9 فرهنگ مرد سالاری را سخت به چالش میکشد: «ارزش مرد به پست و ضعیف شمردن زن نیست. زن هنر خلقت است. اگر زندگی دیگری میخواهید به خودتان رحم کنید و به زن ارزش دهید، ارزشی را که دارد.»10 و از زنان میخواهد که منتظر تغییر کردن مردان ننشینند تا به حقوق خود دست یابند: «شما زنان ننشینید. خودتان برخیزید و عمل کنید. به خودتان ارزش دهید. برای ارتقاء سطح دانش و بینشتان بکوشید.»11 و یا کسی که آزادی و بحث آزاد را جزو لایتجزای روش آموزش در دانشگاهها میداند و مخالفتش را با هر نوع از استبدادی مکرر تکرار میکند: «هیچ نوع استبدادی را بر دانشگاه نمیتوان حاکم کرد. اگر گفتند که دانشگاه جای بحث آزاد است، معنایش این است که آنجا محل چوب و چماق نخواهد بود.»12 و یا: «از حضور گرایشها در دانشگاه نترسید، زبان زور را جمع کنید و زبان ابتکار را باز کنید.»13 پاسخ به این سئوال را بیشتر باید در حاکمیت گفتمان قدرت در بین اکثریت گروههای سیاسی و مذهبی جست. در این گفتمان، وقتی هدف قدرت میشود، دوگانگی بین روش دستیابی به قدرت و اخلاق ایجاد میشود. اخلاق از سیاست رخت برمیبندد و بنابراین هم ترور شخصیت رقیب واجب میشود و هم توهین به شخصیت اجتماعی مردم، فرض گرفته میشود. بنابراین، برای این که این حقیقت به چشم نیاید که مردم ایران «میدانستند» که انقلاب را با چه هدفی انجام دادند و انتخاب بنی صدر در بهمن 58 با چنان آرا بالایی نشان از این داشت که مردم در برخورد با جبهه استبداد، به رهبری حزب جمهوری اسلامی، با انتخاب بنیصدر آگاهانه در صدد ابراز وجود بودند و بدینوسیله میخواستند پیام دهند که خواهان اسلام آخوندی و استبدادی قرون وسطایی نیستند، بلکه خواهان استقرار آزادیها، رشد و عدالت اجتماعی هستند. مخالفان این نظر را ترویج کردند که انتخاب بنیصدر به علت موافقت و حمایت خمینی بوده است که انجام شد و بدون چنین موافقتی، چنین انتخابی امکان نداشت. به بیان دیگر گویی مردم ایران نقش گوسفندان چشم و گوش بستهای را داشتهاند که تنها از فرمان چوپان خود اطاعت کردهاند. البته تا مردمی تحقیر نشوند و این تحقیر را نپذیرند، استبداد نمیتواند که بر حاکمیت خود قوام ببخشد. این ادعا در دهها کتاب و مقالات سیاسی و آکادمیک مورد مراجعهی نویسنده تکرار شده است. برای نمونه آقای محسن میلانی این نظر را تکرار مکرر کردهاند که: «پیروزی عظیم بنیصدر به علت همهویتی بود که با خمینی پیدا کرده بود و نه به خاطر محبوبیت خودش. او از یک پایه ( اجتماعی) قوی محروم بود.»14 این در حالی است که دلایل مستند فراوانی وجود دارد که نشان میدهد انتخاب بنیصدر انتخابی آگاهانه بود که در آن وجدان ملی، حساس شده بود . ایرانیان با توجه به تمایلات روزافزون حزب جمهوری برای انحصار قدرت، با این انتخاب، پیامی به نیروهای استبدادی فرستاد که انقلاب برای استقرار مردمسالاری بوده که انجام شده و نه جایگزینی یک استبداد با استبدادی دیگر. من در ادامهی این تحقیق به پارهای از آنها میپردازم و سعی خواهم کرد نشان دهم که مشروعیت نظامی که پسوند جمهوری و اسلامی را بهدنبال میکشید، با کودتا علیه اولین رییس جمهور همان نظام، از دست رفت و بیشتر در این رابطه است که میشود فهمید چرا در پاسخ به کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری که به تظاهراتی خودجوش منجر شد، در عرض مدت کوتاهی شعارها از «رای من کجاست؟» به «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» تبدیل شد. انتخابات ریاست جمهوری تاریخ انتخابات در هر کشوری را میتوان عینیترین تاریخ دمکراسی دانست. به همین جهت تحقیق در مورد چنین انتخاباتی باید بهگونهای مستمر و سیستماتیک انجام بگیرد و شگرف این که تحقیق در مورد اولین انتخابات ریاست جمهوری، حتی در کارهای آکادمیک، بسیار پراکنده و آشفته انجام شده است، اما برای مطالعهی اولین انتخابات دموکراتیک تاریخ ایران باید اندکی به عقب برگشت. تصرف سفارت آمریکا و بحران عظیم ناشی از آن در این خصوص نقش مهمی دارند. حمله به سفارت و گروگانگیری را در بازبینی تاریخی میتوان بهعنوان یکی از مهمترین مراحل تحول انقلاب از مردمسالاری به سمت استبداد قلمداد کرد. در حقیقت میتوان گفت که مهمترین مرحلهی کودتا در نظام بعد از انقلاب با این واقعه شروع شد و اولین ثمرهی آن هم آماده کردن سوء استفاده از جو ایجاد شده بعد از اشغال سفارت برای تحمیل اصل ولایت فقیه در متن قانون اساسی در حال تشکیل بود. در نتیجه روحانیتی که بنا بر تعهد آقای خمینی در پاریس قرار نبود در دولت دخالت کند، در بالاترین سطح از قدرت سیاسی جا گرفت. حزب جمهوری اسلامی، که قبلاً نهایت استفاده را از اشتباهات فاحش دولت زندهیاد بازرگان در معرفی، پشتیبانی و قانونیت بخشیدن به نهادهای انقلابی- بخوانیم اهرمهای استبداد- برده بود در این فضا جان گرفت. این حزب با استفاده از امکانات تبلیغاتیاش بهترین بهره را از نهادها برد. در حقیقت تصور شکلگیری استبداد خشن بعد از انقلاب بدون شکلگیری قانونی سپاه پاسداران، دادگاههای انقلاب، کمیتهها، بنیاد مستضعفان و جهاد سازندگی و نیز آوردن روحانیانی مانند آقایان رفسنجانی و خامنهای به درون دولت موقت، شدنی نبود، اما این نهادها در پناه اصل ولایت فقیه، و بر مبنای خوشبینی ملیگراها امکان آن را یافتند که استبداد خود را قانونیت ببخشد. در چنین فضایی است که بخشی از گروههای مردمسالار از بنیصدر میخواهند که خود را نامزد ریاست جمهوری بکند. بنیصدر ظاهراً با اختیاراتی که در پیشنویس قانون اساسی15 برای رییسجمهور پیشبینی شده بود، مایل بود خود را نامزد ریاست جمهوری کند، اما بهنظر میرسد که علت حذف اختیارات ریاست جمهوری که در پیشنویس قانون اساسی پیشبینی شده بود، این بود که حزب جمهوری از قبل پی برده بود که امکان پیروزی بنیصدر در انتخابات بسیار جدی است. بعد از انتخابات، حسن آیت، اینگونه مسئله را توضیح داد: «اگر آن پیشنویس را که آنها (سحابی ...) درست کرده بودند تصویب شده بود اصلاً انقلاب از بین رفته بود. الان بنیصدر رئیسجمهور بود و رییسجمهور هم همهکاره. هم میتوانست مجلس را منحل کند، هم دادگستری و قضاتش را منصوب میکرد، هم ارتش را زیر فرماندهی داشت. همه چیز زیر نظرش بود. ما توی این قانون آمدیم فرماندهی کل قوا را دادیم به رهبر در آن بیاید آن را نمایندهی خودش کنه این اصیل نیست. هر وقت خواست میتواند ازش بگیرد اختیارات کامل را هم که دادیم به مجلس. رییسجمهور فقط میتواند مدال بگیرد و مدال بدهد و سفرا را به حضور بپذیرد. والسلام. هیچ اختیاری ندارد.»16 بنیصدر در رابطه با نیمهتشریفاتی شدن مقام ریاست جمهوری و تغییرات اساسیای که در قانون اساسی ایجاد شده بود و نیز کنترل نهادهای انقلابی به وسیلهی حزب جمهوری اسلامی و اقمارش و آگاهی به این که رییسجمهور اهرمهای قانونی لازم را که در مقابل پیشروی حزب جمهوری را ندارد، دربارهی قصد اولیهی خود دچار تردید شدید شده بود و در مقابل اصرار همفکران خود برای نامزدی میگوید: «این که شما دارید مرا نامزد میفرمایید، در واقع نامزد مرگ میفرمایید چون در این قانون اساسی، رئیس جمهور کارهای نیست و اختیاری نداره. قدرت را هم مثل گوشت قربانی تقسیم کردهاند و هرکس میتونه دیگری رو فلج میکنه. آن طرف هم، مسئله کردستان و آذربایجان غربی و در مازندران هم در ترکمن صحرا، فدایی خلق و تمام کشور بهم ریخته است. گروگانگیری هم که قوز بالای قوز. حالا شما میفرمایید که من بیایم و بروم توی کام مرگ. آن آقایان میخواهند که گوشت قدرت را ببرند و شما میگویید برو جلو و نگذار. این حرف شما معنایش اینه دیگه؟! یعنی در واقع مرا نامزد مرگ میفرمایید. آقای سلامتیان پاسخ میدهد که ما شما را نامزد خطر میکنیم. متاسفانه وضعیت جوریست که غیر از این هم نمیشود انقلاب را از کام این آقایان بیرون کشید و راه دیگری نیست.»17 آقای احمد سلامتیان نیز بعدها در مصاحبه با نویسنده، سخنان بنیصدر را تایید کردند و اظهار داشتند علتی که ایشان میخواستند بنیصدر نامزد ریاست جمهوری شود این بود که در قانون اساسی تنها مقامی که با رای مستقیم مردم انتخاب میشد رییسجمهور بود و این برای ایشان مشروعیتی ایجاد میکرد که دیگران نداشتند.18 پانوشتها ۱. مصاحبه با بنی صدر: ۳ تیر ۱۳۸۹ ۲. Janet Afary and Kevin Anderson, Foucault and the Iranian Revolution: Gender and the Seductions of Islam (Chicago: University of Chicago Press, 2005) ۳. ابوالحسن بنی صدر، کار و کارگر در اسلام. چاپ پنجم ۱۳۵۸ ص ۹۹-۱۰۱. البته پیاده شده سخنرانی در کتابی دیگر تحت عنوان خانواده در اسلام منتشر شد. در اینجا نیز آخرین پاسخ بنی صدر به این سوال موجود است. نویسنده تا کنون موفق نشده است که به نوار سخنرانی بنی صدر که از تلویزیون ملی در آنزمان پخش مستقیم و چند بار دیگر از رادیو و تلویزیون پخش شد، دست یابد. سوالی که برای نویسنده مطرح شد این میباشد، که در حالیکه، بنی صدر این اتهام را تکدیب کرده است، به چه علت رژیم، نوار را منتشر نمیکند، تا اگر بنی صدر در صداقت سخن نگفته باشد، این بی اخلاقی برای مردم مشخص شود؟ ۴. on International Women’s Day, Parvin Darabi said “Banisadr told my sister that women’s hair puts out a ray that, when it hits a man’s eyes, they go wild and want to rape the women”. ۵. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، موسسه فرهنگی – هنری طاهر-لیلا ۱۳۷۸. ص ۵۵ ۶. نامه محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران، به آقای خامنه ای: ایستاده بر آرمان" علی غریب، ص ۴۴ ۷. البته اخیرا کوششهایی شده است که واقعیت حمله به دانشگاهها و هدف از اجرای آن در اختیار مردم قرار بگیرد. مقاله اخیر آقای گنجی را میشود، بعنوان کوششی در این راستا ارزیابی کرد. ۸. روزنامه انقلاب اسلامی ۱۸ اسفند ۱۳۵۹ ۹. روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۴ اسفند ۱۰. روزنامه انقلاب اسلامی ۱۸ اسفند ۱۳۵۹ ۱۱. روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۴ اسفند ۱۲. روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۰ ۱۳. روزنامه انقلاب اسلامی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ ۱۴. Mohsen Milani, along with many other scholars, believes that Banisadr’s landslide victory can be “attributed more to his identification with Khomeini than to his own popularity. He lacked a solid base in Iran”. See Milani, “Ascendance of Shi’i Fundamentalism”. Years later, his views remained unchanged; see Milani, Iran’s Iranian Revolution, p. 175. ۱۵. متن پیش نویس قانون اساسی که مورد موافقت آقای خمینی قرار گرفته بود و ایشان دو بار در سخنرانی حمایت علنی کرده بودند: روزنامه کیهان، 28 خرداد 1358. Kayhan, 18 June 1979 [28 khordad 1358].
۱۷. Hamid Ahmadi, Darse Tajrobeh [Lessons of Experience: Abol-Hassan Banisadr’s Memoir in Conversation with Hamid Ahmadi] (Enghelabe Eslami Zeitung, 2003 [1380]), pp. 249 ۱۸. مصاحبه نگارنده با احمد سلامتیان، پاریس ۲۰ ماه می ۲۰۰۵ بخش پیشین • تبارشناسی کودتای شصت - بخش اول
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شاید از اقای دکتر محمود دلخواسته این انتظار بود که یک بررسی تاریخی ارائه دهند که حداقل نکته تازه ای را اشکار کند یا حداقل یک بررسی مقایسه ای جدید ارائه دهند. ولی خوب این مقاله که تا حالا ادامه همان داستان ها و ادعاهی تکراری است با جهت گیری از ابتدا مشخص. انشاالله در قسمت های بعدی درست می شود. شاید هم تا ان موقع امام زمان ظهور کرد. دنیا را چی دید!
-- علی علوی ، Jul 8, 2010مقاله جالبی بود. برای نسل جدیدی هایی مثل من واقعا اموزنده است.
-- بدون نام ، Jul 9, 2010besyar khosh halam belakhare nevesandeye bagheyrate peyda shood ke haghyegh ghabl az khordad 60 ra begoyad va benevesad va ensan pak va ba shahamate hamchon banisadr ra bejaye hameye gonahkaran va gorohaye khoshonat talab mohakeme nakonad va gheyaban hokm sadr nafarmayad. basepas faravan az shoma nevesande masoul ..
-- babakbadiei ، Jul 9, 2010اشتباهات سیاسی بنی صدر بسیار و سرنوشتساز برای ایران بود، اعتماد کورکورانه از خمینی در اوایل انقلاب، بدون حزب و سازمان دهی سیاسی در پیشبرد اهدراف خود، از کیش شخصیت نوشتن ولی در عمل، حل معضلات سیاسی به طور شخصی و با تاکتیک های فردی و بحث و جدلی، نداشتن یک دیالوگ مردمی با آحاد ملت، تشدید اسطوره سازی اسلام شیعه و امام کردن افرادی چون خمینی در بستر جامعه انقلابی زده ایران، غیر شفاف بودن در لحظات مهم ، در دام مجاهدین افتادن، غرور بیجا و برخورد از بالا با افراد و سازمانها و........آقای بنی صدر هنوز با داشتن هفته نامه ، سایت، رادیو، مصاحبه .....که معلوم نیست از کیسه کدام امام زاده تامین میشود، به دور از یک تشکل سیاسی منسجم و یا اتحاد عملی بر محور استقلال و آزادی ایران با دیگر گروهها است. در میهن دوستی بنی صدر شکی نیست ولی برای خود و ما عامیان باید روشن سازد که آیا فیلسوف است ؟ یاا اقتصاد دان ؟ یا مذهب شناس مدرن ؟ یا یک منتقد استعمار نوین ؟ یا سیاستمدار ؟! ملت ایران احتیاجی به یک سوپر من که جامعه جمیع علوم باشد ندارد بلکه به یک سیاستمدار معتدل و عدالت جوی که بداند آزادی چیست و چطور در جوامعه دیکتاتور زدهٔ چون ایران نهادینه میشود نیاز مبرم دارد. والسلام
-- ایراندوست ، Jul 9, 2010ما همه می دانیم که این قصه ی موی زن به بنی صدر نمی خورد به شخصیتش نمی خورد به بینشش نمی خورد اما هر چقدر شما اینرا تکرار کنید باز عده ایی در حالیکه لبخند می زنند مطرحش خواهند کرد و عده ی دیگری هم در حالی که لبخند می زنند بعنوان کامنت چاپش خواهند کرد. اینرا هم می دانیم که انتخاب بنی صدر کاملن آگاهانه بود. مردم نه تنها بخاطر خمینی به او رای ندادند بلکه درست بخاطر ضدیت با خمینی و آخوندهای قدرت طلب دیگر به او رای دادند همانطور که به خاتمی و موسوی رای دادند. اینها را توده های مردم هم می دانند و قبول دارند و به باور من شما و اطرافیان دیگر آقای بنی صدر هم نیازی نیست که هر چند وقت یکبار در موردشان بنویسید و توضیح بدهید. چیزی که شما و آقای بنی صدر باید توضیح بدهید اینست که چرا با اینکه بگفته شما مردم گوسفند نیستند که به چوپان نیاز داشته باشند باز هر وقت پای اشتباهات بنی صدر در تصمیم گیری آن ماههای حساس پیش میاد مثل مجاهدین همه گناهها را به گردن مردم می اندازید و می گویید که این آنها بودند که پس از کودتا به دنبال خمینی راه افتادند. چرا آقای بنی صدر که می گوید خودش اعتراف نمی کند که در هفته های آخر حکومتش ضعیف عمل کرده . با اینکه هم مردم و هم نیروهای نظامی را در دست داشته همه چیز را به امان خدا رها کرده و رفته؟ چرا آقای بنی صدر اعتراف نمی کند که شناختی از توده ها و نگرانی ها و ترس هاشان ندارد برای همین هم همیشه نادان می انگاردشان و شعور و آگاهی را شرط قیامشان می داند نه آماده بودن شرایط سیاسی و اجتماعی را؟ شما اگر می خواهید به آقای بنی صدر و جنبش مردم کمک بکنید ایشان را تشویق کنید که با صدای بلند از اشتباهات واقعی اش حرف بزند نه چیزهایی که اثبات و انکارشان دردی را دوا نمی کند.
-- بدون نام ، Jul 9, 2010بسیار خوب، اگر معرب نویسی نکنید. امروزه نیاز به این گونه نوشته ها داریم. رویدادهای دهه 60 را نباید فراموش کرد و جوانان نیز بدانند.
-- shahravand ، Jul 9, 2010در تائید صحبت اقای ایراندوست و بدون نام. استناد به حرف های اقای بنی صدر را باید همیشه با یک مقداری اب سرد دم دست مطالعه کرد. اقای بنی صدر غالبا به صحبت هایی استناد می کند که یک طرفش مرده و یک طرفش دیگرش هم خودشان. مثلا این داستان ملاقات سفیر وقت شوروی با ایشان و درخواست پایگاه دریایی و بقیه داستان ها قبول. ولی خوب شاهدی هم برای این داستان هست، الا خود اقای بنی صدر؟ حالا این که اقای دکتر دلخواسته همان صحبت های قدیمی اقای بنی صدر را تکرار می کنند، گمان نکنم که خیلی در شان یک نفر دکتر باشد. شما در این نوشته 17 مرجع داده اید که 13 تایش حرف های خود اقای بنی صدر است. یک بار هم شده بفرمائید که چطوری اقای خمینی رقیب های انتخاباتی اقای بنی صدر مثل بهشتی را از سر راه ایشان برداشت. حالا اگر ان ها هم در انتخابات شرکت کرده بودند، خوب داستان یک کم جالب تر می شد، حداقل از نظر یک بررسی فرضی تاریخی. اقای خمینی انقدر تجربه داشت که داستان معروف تفرقه بینداز و حکومت کن (به قول جماعت انگلیسی "دیواید و رول") را فوت اب باشد. برخلاف اقای خامنه ای که همه تخم مرغ هایش را توی سبد سوراخدار اقای احمدی نژاد گذاشته است.
-- مهرداد دانش ، Jul 9, 2010آنچه را رفیق بنی صدر در بالا نوشته که فلان بهمان به بنی صدر نمی خورد اشتباه و غلط عمدی جانانه ایست. نه تنها آقای بنی صدر در آن روزگا چنین بود و زن را آنچنان می دید و موی زن را آن چنان بلکه حتا امروز هم همچنان زن را آنچنان می بیند! بنده خودم با گوش خودم شنید و دیدم حالا شما می فرمایید نه! و دیگر اینکه باید حماقت ما مردم را برسمیت شناخت، حماقت پدر و مادر مرا برسمیت شناخت که آن روز دست کم کم بیشتر از نود در صد کسانی که به بنی صدر رای دادند به خمینی رای دادند، البته خمینی هم به اندازه ی کافی حیله گر بود که بداند چگونه فرزند روحانی کت و شلواری خودش را انتخاب کند. بنی صدر و بنی دریها و خانواده ی بنی صدر که آنها هم سیاسی هستند بهتر است مثل فرزندان شریعتی که تقلب بزرگش را پنهان می کنند کارهای اشتباه و غلط و نظران نابخردانه بنی صدر را پنهان نکنند، آنها و خصوصا او اگر می خواهد جایگاهی درخور یک انسان فهیم یک انسان عادل و خصوصا متعادل در تاریخ ایران داشته باشد بهتر است راست و درست بیاید و بگوید که حرف نابخردانه ای در مورد موی زن زده، و اشتباه کرده در برابر خمینی زانو زده و دست او را بوسیده و اشتباهات دیگر...اگر بنی صدر و بنی صدریها راست می گویند که بیست و دوملیون بوده پس چرا بنی صدر مجبور شد در کشتی ای سوار شود که کشتی بانش رجوی بود! وارد مسائل خانوادگی نمی شوم، که جانسوز است و خصوصا برای خانواده خود بنی صدر، اما جمهور و جوهور مردم که بنی صدر از آن سخن می گوید از یونان آمده و یونانی ها را اعتقاد بر این بود که زندگی خصوصی و سیاسی و شخصی و حکومتی یک سیاست مدار از هم جدا نیست و باید مو به مو به آن پرداخت، اما متاسفانه فکر نمی کنم که اینجا جای بررسی اشتباهات نابخشودنی بنی صدر حتا در مورد خانواده اش باشد که بسی دلخراش است. در هر حال فیلمی از از آن درفشانی بنی صدر در مورد موی زن موجود است که حتما باید روی یوتیوب بیاید تا سرانجام این عقل کل رصایت دهد که روزی روزگاری چنین حرفهای سخیفی زده است. و خصوصا از آن جا که اقرار نمی کند هنوز نیز بر همان باورهاست ولی چون زمانه عوض شده او کتمان می کند.
-- آگاه ، Jul 10, 2010اگر پدر و مادر من به بنی صدر رای داده اند ، آنها بعد از سی سال فرق بین حزب جمهوری اسلامی با بنی صدر را نمی دانند. بنی صدر به خاطر خمینی رای آورد باقی قضایا قبول
-- حمید ، Jul 10, 2010آقای بنی صدر از نادر سیاسیون ایران است که مردم کشورش را دوست دارد. و همیشه با کسانی که مردم را نادان میخوانند مخالفت کرده است. حتی یک بار هم این سخن که مردم نادانند را نمیتوانید در طول 60 سال مبارزه سیاسی بنی صدر پیدا کنید. برعکس ایشان بروی خودجوشی و وجدان سیاسی و تاریخی و ملی همیشه پا فشارده اند. آقا یا خانم بدون نام بهتر بود در این مورد فاکت می اوردید. که کجا بنی صدر همیشه مردم را نادان دانسته است. انتقاد خوب است به شرط اینکه انتقاد باشد و نه تخریب.
-- مصطفوی ، Jul 10, 2010با سلام به آقای علوی و تشکر از اظهار نظرشان
اگر ایشان لطف کنند و قسمتهایی را که تکرار " همان داستان ها و ادعا هی تکراری است با جهت گیری از ابتدا مشخص" را مشخص کنند، ممنون خواهم شد.
-- محمود دلخواسته ، Jul 10, 2010این تحقیق بر خلاف نظرات حاکم، با ارائه مستندات، وقوع کودتا را فرض گرفته است. امیدوارم محققان دیگری که قرائت رسمی رژیم را امر واقع- fact- میدانند، این پژوهش را به نقد بکشند
مخلص
دلخواسته
گزارش مفصلی از آغاز تصفیه دانشگاه ها در سال 1359 (ضد انقلاب فرهنگی) و نقش بنی صدر تو اون قضایا رو می تونید تو این فایل پی دی اف سیزده صفحه ای بخونید:
-- مرتضا ، Jul 11, 2010http://www.4shared.com/account/document/IxTAu-nJ/enghelab_farhangi_sale_1359.html?sId=Fm9EKlrSvRBwlbKL
...
جمعه ٢٩ فروردین، رییس جمهور ابوالحسن بنیصدر و اعضای شورای انقلاب با آیت الله خمینی دیدار و گفتگو میكنند. "در پایان این ملاقات كه تا ساعت چهارده ادامه مییابد"، اطلاعیهای منتشر میشود.(١٣) این اطلاعیه پس از اشاره به ضرورت "تغییرات بنیادی" در نظام آموزش عالی كشور و این كه دانشگاه باید "محل كار و فعالیت دانشگاهی ملهم از انقلاب اسلامی باشد و از حالت ستاد عملیاتی گروههای گوناگون خارج شود، اشعار میداشت: ١) ستاد عملیاتی گروههای گوناگون، دفترهای فعالیت و نظیر اینها كه در دانشگاهها و دانشكدهها و موسسات آموزش عالی مستقر شدهاند، در ظرف سه روز- از صبح شنبه تا پایان روز دوشنبه- برچیده شوند. چنانچه تا پایان این مهلت، تاسیسات مذكور برچیده نشوند، شورای انقلاب مصمم است كه همه با هم، یعنی رییس جمهوری و اعضای شورا، مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و این كانونهای اختلاف را برچینند. ٢) دانشگاهها و مدارس عالی باید ترتیبی دهند كه امتحانات تا چهاردهم خرداد پایان یابد و از ١٥ خرداد تعطیل خواهد شد تا فرصت كافی برای تهیهی برنامه و نظام آموزشی بر پایهی معیارهای انقلابی داشته باشد. پذیرش دانشجو بر اساس موازین جدید انجام خواهد یافت. ٣) هرگونه استخدام در دانشگاهها از هماكنون باید متوقف شود...".(١٤)
با سلام به آقا مرتضی
با تشکر از فرستادن فایل. متاسفانه موفق نشدم که آنرا باز کنم. اگر لطف کنید و باز کرده آنرا برایم بفرستید( m_delkhasteh@yahoo.co.uk) بسیار ممنون خواهم شد. ولی باید بگویم که با نقل قولهایی که در کامنت گذاشته ایدآشنایی کامل دارم و اگر بقیه تحقیق نیز بر همین سیاق باشد، معلوم می شود که از همان مشکل اصلی رنج می برد که اینگونه تحقیقات به آن دچار هستند. بدین معنی که در تحقیق یک موضوعی بس با اهمیت، هیچ سعی در یافتن انگیزهبنی صدر نشده است. امور واقع به ما می گویند که حزب جمهوری اسلامی همه گونه نفعی را داشت که دانشگاه ها را به تعطیلی بکشاند. نامه آقای دکتر معین به آقای خامنه ای نیز با علم بر این واقعیت نوشته شده است. اخیرا آقای مهدی فتاح پور، از رهبران اصلی چریکهای فدایی خلق، نیز به این امر اشاره کرده است و بنی صدر را هدف حمله به دانشگاهها دانسته است و نه گرداننده آن. حال سوال اینست که تعطیلی دانشگاه ها برای بنی صدر چه نفع سیاسی میتوانسته داشته باشد؟ چه نفعی برای رئیس جمهور وجود داشته که خود را از امکانی بس موثر در مبارزه با حزب جمهوری محروم کند و با آنها در تضعیف موقعیت خود همراهی کند؟ من در تحقیقات در اینمورد، حتی یک مورد را ندیده ام که کسانی که بنی صدر را مسئول حمله به دانشگاه می دانند، به انگیزه و علت چنین عملی پرداخته باشند. علت هم معلوم است. بنی صدر هیچ نفعی در این حمله نداشته. آقای آیت بیان کرده بود که برنامه حمله به دانشگاه ها برای سرنگونی بنی صدر بوده است. حال چطور انسان متفکر می تواند بپذیرد که او با حزب جمهوری برای حمله و سرنگونی خود همکاری کرده باشد؟
-- محمود دلخواسته ، Jul 11, 2010پیشنهاد می کنم که برای اطلاعات دقیقتر به کتاب آقای محمد جعفری ( تقابل دو خط. ص 57-103) مراجعه کنید. البته صحبتهای آقای بنی صدر، در اینمورد در یو تیوب موجود است. آقای گنجی نیز برای اولین بار در این مورد تحقیق خود را منتشر کردند. ولی کتاب غائله 14 اسفند، که از طرف قوه قضاییه به ریاست آقای موسوی اردبیلی، در هزار صفحه منتشر شد، رفرنس کم نظیری می باشد، که خواندن آن را به تمامی علاقه مندان وقایع سی ماه اول انقلاب توصیه می کنم.
مخلص
دلخواسته
آقای علی علوی، شرح وقایع تاریخی، نقد آنها و مقایسهٌ با نقدهای دیگر را، همان داستان ها و ادعاهای تکراری با جهت گیری از ابتدا مشخص، ارزیابی می کند و در نهایت بجای طرح این نکات تازه، با کنایه( که در اینجا بمعنی استفاده از سلاح زور است) نظر خود را پایان می دهد. خانم یا آقای ایراندوست، مطابق معمول، نظرات خود را بر خود حاکم می کند و با این ثنویت تک محوری بین نظرِش و خودش، محوریت فعال را به نظرش می دهد و دچار کوری در تحقیق می شود. دنباله روی آقای خمینی از جنبش مردم را ( اعتراف خود خمینی قبل از انقلاب) بیاد نمی آورد؟ اعتقاد آقای بنی صدر به اینکه مرجع تقلید نمی تواند وفای به عهد نداشته و دروغ بگوید، علاقهٌ شخصی فرزند مآبانه به خمینی، سند و امضاء دانستن سخنان خمینی در بیش از ١٢٠ مصاحبه در جهت دموکراسی و آزادی و استقلال، اعتماد بسیاری از مردم به خمینی، تکیهٌ پیش از ابتلاء به خمینی، باعث همکاری اولیه با آقای خمینی شد و در جریان عمل با به ابتلاء کشاندنش، از اعتراض به او شروع و به مقاومت در برابرش در همان زمان مسئولیت پایان یافت. تشکیلات و سازماندهی، برخلاف نظر ایراندوست، به تلاش جمعی احزاب و سازمانها و شخصیتهای سیاسی در بطن جامعه بستگی دارد و رجوع مستقیم بمردم و تشکیل خودجوش دفاتر هماهنگی، تجربهٌ موفق بنی صدری ها در آن ایام برای مقابله با خمینی و حزب جمهوری اسلامی و حزب توده و ... بوده است. ایراندوست بجای نقد مورد بمورد، با استفاده از کلمات و عباراتی چون حل معضلات سیاسی به طور شخصی، تاکتیک های فردی، بحث و جدل، نداشتن یک دیالوگ مردمی و غیره به کلی گویی می پردازد. بعنوان مثال توضیح نمی دهد که از کدام غیر شفاف بودن در لحظات مهم دم می زند. همکاری با سازمان مجاهدین را که تا مهر ماه ١٣٦٠ اعلام نبرد مسلحانه نکرده و از خود در مقابل تهاجم بازوهای مسلحانه خمینی و حزبش دفاع می کرد را در دام مجاهدین افتادن ارزیابی می کند و نه به ابتلاء کشیدن این سازمان. رقابت در معرفت و اخلاق را به غرور بیجا و برخورد از بالا با افراد و سازمانها، تعبیر می کند. هفته نامه ، سایت، رادیو را که بمدت ٢٩ سال به همت ایران دوستان و با هزینهٌ شخصی( مثال: رادیو آزادگان با هزینهٌ شخصی کمتر از دو هزار دلار در ماه) اداره می شود، را مشکوک به کیسه امام زاده و ... می داند. ایراندوست گرامی، فیلسوف، اقتصاد دان، سیاستمدار، نقاد بودن آقای بنی صدر را که با تحصیل و کار مداوم حاصل شده، غیر عادی می یابد. نشانه سوپر منی و نه دانشمند بودن ایشان تصور می کند. شخص بدون نام، فراموش کرده که مردم به آقای بنی صدر دو ماه پس از گروگانگیری و در مخالفت با آقای خمینی و حزبش که آن توطئه مشترک راکفلر، اشرف پهلوی، کیسینجر و موسوی خوئینی ها را انقلاب دوم خواندند و ابراز مخالفت علنی آقای بنی صدر، رأی دادند. نقد ضعفهای مردم و اجتماع در کنار نقاط قوت تاریخی و اجتماعی ایرانیان و تأکید بر توانائی های ایرانیان در بسیاری از نوشته های و اظهارات آقای بنی صدر ثبت شده و موجود برای مطالعه است. اگر در هفته های آخر حکومتش، آقای بنی صدر ضعیف عمل می کرد، خمینی و حزبش احتیاج به کودتا و آوردن سپاه از جبهه های جنگ به تهران نمی یافت. به خارج از کشور آمدن آقای بنی صدر پس از هفت بار حکم اعدام، باعث ادامهٌ مبارزه تا امروز شده است. اگر جان خود را نجات نمی داد، نشانهٌ عدم توانائی در پیش بینی خطر و بی داریتی سیاسی بود، بلایی که دیرتر بر سر آنهایی که ارزیابی درستی از اوضاع نداشتند آمد. بدون نام، معتقد است که با تغییر سیاسی و اجتماعی می توان جامعه را آزاد کرد و توجه ندارد که تغییرعمل بعد از تحول اندیشه در فرد و جامعه ممکن می شود و انسانها را بی محتوی فرض کردن و از طریق عوامل خارجی مثل ابزار تولید و تحول انتخاب شدهٌ اجتماعی و غیره،به آنها محتوای بخشیدن، غیر ممکن است و بمانند این می ماند که کامپیوتر بدون سخت افزاری داشته باشیم و بخواهیم بآن نرم افزاردهیم. بدون نام از عدم شناخت آقای بنی صدر دم می زند و شاید نمی داند که ایشان در مقام جامعه شناس، به ارزیابی و شناسائی مرتب ضعفهاو توانائی های مردم مشغول است و اگر شناخت درستی نداشت، پیش بینی هایش از جمله در مورد توانائی جنبش خودجوش مردم در دو سال گذشته امکان پذیر نمی شد. آقای مهرداد دانش، استناد به سخنان آقای بنی صدر را بی ارزش می داند. اما اگر این سخنان را با اعمال و پیوستگی اعمال و خالی از تضاد و تناقض بودن سخنان و اعمال، در نظر بگیریم که بمرور زمان (هر چند با تأخیر) در موارد فراوانی محقق شده و یا باثبات رسیده است، به فایدهٌ در نظر نگه داشتن این سخنان قائل می شویم. مثال: دادگاه میکونوس و اعتقاد دادگاه به راستگوئی و دقیق بودن سخنان آقای بنی صدر،بطوری که در نهایت دادگاه قسم خوردن ایشان را لازم نمی دید. بهشتی برخلاف ادعاهای فعلی، از شخصیتهای منفور آن دوران بود و مثل حزبش توان رقابت در اولین دورهٌ انتخابات ریاست جمهوری را نداشت.
-- محمدرضاراعی ، Jul 13, 2010