تاریخ انتشار: ۹ دی ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

ایرانی‌‌ها هم کریسمس را جشن می‌‌گیرند

زویا امین

بچه که بودم از اوایل دی ذوق‌زده منتظر تلفن زن‌‌دایی مسیحی‌‌ام می‌‌شدم تا ما را هم مثل بقیه فامیل - فارغ از هر دین و مذهبی که داشتند - به جشن کریسمس مفصلی که هر ساله در منزلش برگزار می‌‌کرد، دعوت کند.

درخت ‌کاج بزرگی که زن‌‌دایی‌ لیلیانم تزئین می‌‌کرد، به نظر من، زیباترین درخت‌ نوئل در دنیا بود. ما بچه‌‌ها ساعت‌‌ها به ریسه‌‌ها، حباب‌‌ها، عروسک‌ها و ستاره‌‌ها و بقیه وسایل زینتی برق‌‌برقی و رنگارنگی که از درخت آویزان بود، خیره می‌‌ماندیم و همیشه لیلیان مهربان اجازه می‌‌داد به همه‌‌شان دست بزنیم.

بعد از آن، نوبت به خوردن خوراکی‌‌های خوشمزه‌‌‌ای می‌‌رسید که با دیس‌‌های بزرگ دست به دست می‌گشت و بهمان تعارف می‌شد و بعد تا صبح رقص بود و پایکوبی.

در سراسر مهمانی، این درخت کاج بزرگ و درخشان و رنگارنگ مرکز توجه همه‌‌مان بود. کسی نبود که با آن عکس نگیرد. در حالت‌‌های مختلف، تکی و دوتایی و خانوادگی...

آن زمان‌‌ها مسیحی‌‌ها و ارامنه، به جز در خانه‌‌هایشان، در ویترین مغازه‌‌هایشان هم درخت کاج کوچک تزئین شده‌‌ای می‌‌گذاشتند. زن‌‌دایی ‌من سال‌‌ها بعد به کشور خودش فرانسه برگشت.

دلتنگی من برای زن‌‌دایی‌‌ام چاره‌‌ای نداشت، اما دلتنگی‌‌ام برای دیدن دوباره درخت کریسمس از نزدیک دیری نپایید. هر سال که می‌‌گذرد تعداد ایرانیان مسلمانی که از یک ماه مانده به عید کریسمس، درخت کاج می‌‌خرند و تزئینش می‌‌کنند و گوشه‌‌ی خانه‌‌ها و مغازه‌‌هایشان می‌‌گذارند، بیشتر می‌‌شود.


غروب جمعه‌، ششم دی امسال گذارم به پاساژ مهستان کرج افتاد. از همان بدو ورود، ازدحام و همهمه‌‌ی مردم توجهم را جلب کرد. برایم عجیب بود که تا سه‌ خیابان آن ‌طرف‌‌تر هیچ جای پارکی پیدا نکرده بودیم.

فکر کردم باید خبری باشد. اصلاً یاد کریسمس نبودم. اگر هم بودم، به عقلم نمی‌‌رسید که به شلوغی پاساژ ربطش بدهم. وارد که شدیم، دو درخت تزئین شده‌ی کاج بزرگی را در میدان‌‌گاه جلوی مغازه‌‌ی گل‌‌فروشی پاساژ دیدیم که مردم دورش جمع شده‌اند و هر کس سعی می‌کند دیگران را کنار بزند و با خانواده‌‌‌اش با آن عکس بگیرد.

خانواده‌‌های مذهبی که مرد ریشو و زن چادری باشد، در میانشان زیاد بود. مثل عکس‌‌هایی می‌‌شد که با حرم‌ در عکاسی‌های شهر مشهد می‌‌گیرند.

صدای موسیقی تندی در پاساژ پیچیده بود و فضای شادی به وجود آورده بود. صدای قهقهه‌ مردم می‌آمد و بچه‌‌های زیادی دور درخت می‌‌رقصیدند و سعی می‌‌کردند دستشان را به گوی‌‌های شیشه‌‌ای رنگارنگ و عروسک‌ها برسانند.

مغازه‌‌ها مملو از مردم به خصوص زوج‌‌های جوانی بود که برای همدیگر کادو می‌‌خریدند. قلب‌‌های قرمز مخملی و گوی‌‌های بابانوئل و گوزن‌‌هایش که تکانش می‌‌دادی برفی می‌‌شد زیاد فروش داشت. بعضی از مغازه‌های پوشاک و کفش و کیف به این مناسبت حراج گذاشته بودند.

پشت ویترین تعداد زیادی از مغازه‌‌ها - از لباس‌‌فروشی گرفته تا مبلمان و لوستر فروشی - درخت کاج کریسمس قرار داشت. برایم جالب بود و دوست داشتم با چند ‌تایشان صحبت کنم و علت این کارشان را بپرسم.

اما به قدری سرشان شلوغ بود که مطمئن بودم مزاحم کسب و کارشان می‌‌شدم. در ضمن با آن موسیقی بلندی که از بلندگو‌های پاساژ پخش می‌‌شد، صدا به صدا نمی‌رسید. متأسفانه نه دوربین همراه داشتم و نه موبایل.

چند ساعتی در پاساژ چرخیدیم، خرید کردیم و در کافه‌‌اش چیزی خوردیم‌. حدود ساعت نُه، نُه‌ و‌ نیم بود که حین بیرون آمدن از پاساژ صدا‌هایی مثل صدای تیراندازی شنیدیم.

با رنگارنگ شدن آسمان و بیرون دویدن مردم به بیرون متوجه شدیم که دارند ترقه و فشفشه می‌زنند. به خصوص بچه‌‌ها آسمان را نگاه می‌‌کردند و از ذوق به بالا و پایین می‌‌پریدند.

دستشان درد نکند شب شادی را برای ما ساختند. اما در شهر کرج که ‌زرتشتی زیاد دارد، اما مسیحی و کلیمی نه (چون کلیسا و کنیسه ندارد) برگزاری چنین جشنی کمی عجیب و البته جالب به نظر نمی‌‌رسد؟

دلم طاقت نمی‌‌آورد. روز بعد دوباره به آن‌‌جا می‌روم. با دوربین و موبایل (برای ضبط صدا) البته. باید بدانم چرا خیلی از جشن‌‌های باستانی خودمان را فراموش کرده‌‌ایم اما کریسمس این قدر محبوب شده است.

وارد پاساژ که می‌‌شوم، فکر می‌‌کنم حتماً از شلوغی روز قبل چیزی مانده است. اما برعکس دیشب خیلی خلوت‌ است. از موسیقی هم خبری نیست. مردی که جلوی مغازه‌‌اش آن دو درخت کاج زیبا را برپا کرده بود، مشغول جمع‌‌آوری تزئینات و خود درخت بود.


رفتم جلو و گفتم: دارید جمعشان می‌‌کنید؟ چه زود من تازه دوربین آورده بودم ازشان عکس بگیرم.

گفت: کجا بودی‌؟ این درخت‌ها یک ‌ماه این‌جا بودند. اما دیگر نمی‌‌شود. محرم نزدیک است و گناه دارد. اگر می‌‌خواهی از این درخت برقی تا خاموشش نکرده‌ام، عکس بگیر. می‌گویم: می‌‌گیرم، اما آن کاج‌‌های سبز بلند چیز دیگری بودند.

از او اجازه می‌‌خواهم مصاحبه‌ی کوتاهی با او داشته باشم. با خوش‌‌رویی می‌‌پذیرد و مرا به داخل مغازه‌‌ی گل‌‌فروشی‌اش می‌‌برد.

چند سال است کریسمس‌‌ها درخت تزئین‌‌شده جلوی مغازه‌ات می‌‌گذاری و می‌‌گذاری همه با آن‌ عکس بگیرند؟

۱۵ سال در تهران این کار را می‌‌کردم؛ در کرج برای اولین بار است. استقبال در این‌جا خیلی عالی است. البته در تهران هم خیلی خوب است. اما دست زیاد است.

شما که مسیحی نیستید، برای چه این روز را جشن می‌‌گیرید؟

درست است مسلمانم‌، اما هر واقعه‌‌ای که بتواند دل مردم را شاد کند برای من محترم است. از شادی آن‌ها من هم شاد می‌شوم.

هر سال از یک ماه مانده به روز کریسمس درخت‌‌هایم را برپا می‌‌کنم. مردم همه دیگر مرا می‌‌شناسند و با دوربین برای عکس گرفتن می‌‌آیند. معمولاً تا آخر دی و گاهی تا عید نوروز می‌‌گذارم باشند. اما امسال محرم زود می‌‌رسد و باید جمعشان کنم.

این کارتان از نظر مادی هم برایتان سود‌آور است؟

صد البته. گرچه بعد معنوی جشن گرفتن کریسمس برای من مهم‌تر از بعد مادی‌‌اش است، ولی از نظر مادی هم خیلی برایم خوب است.

حتماً خیلی‌‌ها هم از شما درخت می‌‌خرند.

بله، در این یک ماه حدوداً روزی ۱۵-۱۰ درخت بزرگ و ۴۰-۳۰ درخت کوچک فروخته‌‌ام. تزئینات هم تا دلت بخواهد؛ از انواع و اقسامش.

یعنی این تعداد از مردم ایران درخت کریسمس در خانه برپا می‌‌کنند؟

خیلی زیاد. خیلی از فامیل‌‌های خودم هم کریسمس‌‌ها در خانه‌‌شان درخت می‌‌گذارند. به نظرشان مراسم قشنگی‌ است. به نظر خودم هم این رسم خیلی زیباست. هم درختش و هم تزئیناتش‌.

تازه من که تنها مغازه‌ی درخت نوئل‌فروشی نیستم. در کرج همه گل‌‌فروشی‌‌ها در این روزها خیلی فروش دارند.

می‌توانم قیمت درخت‌هایتان را بدانم؟

چرا که نه. درخت‌‌های بزرگ ۱۰۰ تا ۱۴۰ هزار تومان و درخت‌‌های کوچک از ۱۱ هزار تومان داریم که گلدانی هستند تا ۴۰-۳۰ هزار تومان با پایه. قیمت‌ها بستگی به جنس و رنگ و بزرگی‌شان دارد.

احساس باهوشی کردم و پرسیدم انگار بعضی‌‌هایشان مصنوعی هستند‌.

با اجازه‌‌تان همه‌‌شان مصنوعی‌‌اند. در سال‌‌های اخیر، فقط درخت مصنوعی می‌‌آورم. صرف نمی‌کند بروم با هزار دلهره درخت کاج که معمولاً به صورت قاچاق از باغ‌ها بریده می‌‌شود بخرم. تازه برای مشتری هم نوع پلاستیکی‌‌اش به صرفه‌‌تر است. می‌‌توانند چندین سال از آن استفاده کنند.

درخت‌هایتان کجایی‌ هستند؟ ساخت داخل‌اند؟

همه را از چین وارد می‌‌کنیم. ارزان‌‌تر در‌می‌‌آید.


از او تشکر می‌کنم و به سراغ مغازه‌‌ی دیگری می‌‌روم که پشت ویترینش درخت نوئل زیبایی هست. فروشنده این‌‌طور خودش را معرفی می‌کند: سید مهدی قریشی‌ هستم و پوشاک زنانه می‌‌فروشم.

می‌شود بپرسم چرا در ویترین مغازه‌‌تان درخت کاج گذاشته‌‌اید؟

برای احترام به هموطنان مسیحی و ارمنی که خیلی دوستشان دارم. شنیده‌‌ام خیلی از آن‌‌ها عید نوروز ما هفت‌‌سین می‌‌چینند و به عید دیدنی می‌روند. چرا ما روز کریسمس آن‌‌ها را جشن نگیریم.

دوست ارمنی یا مسیحی هم دارید؟

نه، متأسفانه، هیچ‌کدامشان را از نزدیک نمی‌‌شناسم. اما دورا دور بهشان ارادت دارم و برایشان احترام زیادی قائلم.

چه چیز مراسم کریسمس برایتان جالب است؟

معلوم است، درختش! من عاشق درخت کاجم. همیشه سبز و تر و تازه است. در حیاط خانه‌‌مان هم چند کاج و سرو کاشته‌‌ایم.

داخل خانه‌‌تان هم درخت تزئین شده می‌گذارید؟

بله! هر سال. وقتی مجرد بودم در خانه‌‌ی پدر و مادرم و حالا هم که ازدواج کرده‌‌ام با همسرم از یک ماه‌ و نیم قبل از روز کریسمس درخت می‌‌خریم و تزئینش می‌‌کنیم و گوشه‌‌ی سالن پذیرایی می‌‌گذاریم.

آیا فکر نمی‌کنید دیدن ماهواره و اینترنت باعث گسترده شدن بیشتر این مراسم در ایران شده است؟

ما اصلاً ماهواره نداریم؛ نه در خانه‌‌ی پدرم و نه خودم. پدر و مادر‌م افرادی شدیداً مذهبی هستند. ما از خانواده‌ی شهیدیم. مادرم چادری ا‌ست؛ ولی او بیشتر از من عاشق درخت کریسمس است.

نمی‌دانم، شاید یکی از علت‌‌هایش این باشد که ما سید هستیم و عاشق رنگ سبز.

آیا گذاشتن درخت کریسمس در ویترین باعث فروش بیشترتان هم می‌‌شود؟

بله، خیلی زیاد. درخت کاج جوری ا‌ست که آدم‌‌ها را به سمت خودش می‌‌کِشد. بعد چشم مردم به بلوز‌ها و بقیه لباس‌‌ها می‌‌افتد و تمایل بیشتری برای خرید نشان می‌‌دهند.

پس با یک تیر چند نشان می‌زنید.

(می‌خندد) بله دیگر ...


فروشگاه بعدی که پشت ویترینش درخت کاج تزئین‌‌شده‌ی کوچکی گذاشته، لباس کودک می‌‌فروشد. دیروز که از آن رد می‌‌شدم، دیدم بچه‌‌ها با پدر و مادرشان پشتش صف‌ کشیده‌‌اند.

دختر جوان فروشنده می‌گوید: این درخت را صاحب فروشگاه گذاشته، فلسفه‌‌اش را نمی‌‌دانم چه بوده؛ اما در فروش لباس بچه واقعاً تأثیر زیادی دارد.

خودت هم درخت کاج کریسمس را دوست داری؟

بله، خیلی زیاد. آدم وقتی نگاهش می‌‌کند شاد می‌شود. نمی‌‌دانم از رنگ سبز درخت است یا از تزئینات قرمز و رنگارنگش یا از ستاره‌ی بالایش. خیلی دوستش دارم.

شما هم در خانه درخت کریسمس برپا می‌کنید؟

نه، ولی چند تا از دوستانم هستند که این کار را می‌‌کنند و شب کریسمس جشن هم می‌‌گیرند.


دو خواهر و برادر آن بیرون ایستاده‌‌اند و غرق تماشای درخت کاج هستند و می‌‌خندند. از آن‌ها می‌‌پرسم دوستش دارید؟ هر دو چشم‌‌هایشان برق می‌‌زند و می‌‌گویند: «بله، خیلی زیاد.»

مادرشان می‌گوید خیلی از دوستانم درخت کریسمس گذاشته‌اند. بیشتر برای شادی بچه‌هایشان. من هم دوست دارم. با دلخوری همسرش را نشان می‌دهد: «اما شوهرم چندان رغبتی ندارد.»

از پدر بچه‌ها می‌پرسم چرا دوست ندارید؟

دوست ندارم دیگر. شاید چون رسم خود ما نیست.

از بچه‌ها با درخت عکسی می‌گیرم و با آن‌ها و دختر فروشنده خداحافظی می‌‌کنم. در راه به این فکر می‌‌کنم که جشن کریسمس رسماً وارد اعیاد ایرانیان شده است؟

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

از بس مردم شادی کم دارند. مثلا دوماه محرم و صفر شصت روز باید در عزای امامی که 1400 سال پیش مرده عزاداری کنیم.جشن تولد و جشن عروسی نگیریم.حتی لباس نو نخریم.سیاه بپوشیم.ماه رمضان هم یکطرف.برای حضرت فاطمه دوروز وفات هست

-- محمد ، Dec 29, 2008

با درود،


دوست گرامی، خانم زویا امین،

به این فکر نکنید که "جشن کریسمس رسماً وارد اعیاد ایرانیان شده است" به این فکر کنید که این جشنی است اصلاً و اصالتاً ایرانی!


امروزه دیگر همگان می دانند که برپایی درخت کاج و آذین بستن به آن در این دوره از سال، یعنی "شب یلدا" یا Yule، یک رسم دیرینه ی "پاگان" است و در اصل ربطی به مذهب مسیحیت ندارد بلکه پس از پیدایش حضرت مسیح و گسترش دین او در میان رومیان و سپس در اروپا، چون تاریخ زاده شدن او به این روز یا شب خاص نزدیک بوده (یا آن را نزدیک کرده اند) هر دو را با هم در یک زمان جشن گرفته اند.


درخت کاج در حقیقت همان درخت سرو است (معمولاً با سری خمیده به نشانه ی افتادگی و تواضع) که در طرح ها و نقوش باستانی ایرانی، از تخت جمشید گرفته تا پارچه های قلمکار اصفهان و پته ی کرمان و فرش کاشان و ... هنوز دیده می شود. چون در اروپای شمالی کم تر سرو پیدا می شده، نزدیکترین درخت از همان خانواده یعنی کاج را جایگزین آن کرده اند هر چند که در بیشتر جاها، از هر سه نوع اصلی این درخت، یعنی سرو، کاج و سدار استفاده می شود. (طرح درختی که روی پرچم کشور لبنان دیده می شود، از درخت سدار است که چوبی بسیار خوشبو و گرانقیمت دارد. در ساختن تابوت فراعنه ی مصر از این چوب بهره می جسته اند.)


همانطور که می دانیم، درخت سرو، به خاطر قامت راست و طرح شمشیرگونه ی آن، و این که درختی است چهار فصل که حتی در سرد ترین زمستانها نیز برگهایش نمی ریزد، نماد پایداری و ایستایی در برابر ناملایمات و همچنین رایمردی رزمآوران ایرانی و دیگر اقوام آریایی منطقه در برابر حمله ی دشمنان و بیگانگان بوده است.


در پایان شب یلدا، طولانی ترین شب سال، سرانجام خورشید سر می زند و طول روزها بلند تر از شب شده، نور دوباره بر تاریکی پیروز می شود. به همین دلیل است که ایرانیان از دیرباز در این شب بیدار می مانده اند، خوردنیهای قرمز (هندوانه، انار) به نشانه ی نور و گرمای خورشید و خون زندگی بخش نوش جان می کرده اند، به داستان سرایی و گفت و گو سرگرم می شده اند تا سرانجام بر آمدن خورشید را در اولین دقایق بامداد از نو ببینند.


رسم آذین بستن به درختان (و همچنین به درخت سرو چندهزار ساله ی ابرکوه در استان پارس یا سرو نابوده شده توسط عباسیان در کاشمر خراسان) با نیت برآورده شدن آرزو یا نیازهایشان، هنوز در میان ایرانیان روستا نشین ایرانی در بیشتر جاهای این سرزمین پهناور برگزار می شود. این همان رسمی است که امروزه اهالی کشورهای مسیحی نیز با آذین بستن درخت کریسمس هنوز برگزار می کنند. بچه های ایشان آرزوها یا خواسته های خود را در قالب نوشتن نامه به سنتا کلاز (Santa Clause یا Saint Nicholas) و حتی رفتن به دیدار او در مکانهایی ویژه (همچون مراکز خرید بزرگ) و بازگو کردن این آرزوها به پیرمردی با عینک و ریش سپید بلند که لباسی قرمز و چشمگیر پوشیده همچنان به جا می آورند.


شخصیت سنتا، به قولی، از شخصیت فردی بخشنده که در شب یلدا برای کودکان فقیر هدیه می برده و در ناحیه ی آناتولی (ترکیه امروزی) زندگی می کرده گرفته شده است هر چند که با سنتهای اروپای شمالی (کالسکه ی بدون چرخ اسکی دار و گوزن به جای اسب) در هم آمیخته شده است.


در این باره بسیار می توان گفت، منجمله این که در بعضی از نقوش باستانی ایران نیز نقش مردان یا شاهانی سوار بر گوزن دیده شده.


با سپاس،

-- شرمین پارسا ، Dec 29, 2008

به آقای شرمین پارسا - بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که دخیل بستن به ضریح مقبره امامان هم در واقع از یک رسم قدیمی پاگانی نشأت گرفته است!؟

-- بی نام ، Dec 31, 2008

آقای شرمین پارسای عزیز
خیلی ممنونم از اطلاع‌رسانی شما.
قبلا در یکی دو مطلب این موضوعی که شما مطرح کرده‌اید را خوانده بودم. حتی در مصاحبه‌ها موضوع بته‌جقه که سرو خمیده ایرانی‌ست مطرح کردم که شاید ما هم در ایران این جشن را در شب یلدا داشته‌ایم. هیچکدام از این سه نفر خبر نداشتند. تصمیم داشتم برای خودم این مسئه را تحقیق کنم که کامنت شما را دیدم. ممنون

-- زویا امین ، Dec 31, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)