خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > مرگ اسپهبد، سیاهچاله عمیق فرهنگ ایران | |||
مرگ اسپهبد، سیاهچاله عمیق فرهنگ ایرانمجتبی پورمحسن«من اين واقعيت را همچون تعهدي پذيرفته ام كه بيتفاوت و خنثي نمانم، كه از نقاشي تنها زينت ديوار نسازم و همه تواناييهايم را در نمايش توانمندي هدر ندهم». علیرضا اسپهبد با نوشتن این جملات در مقدمهی مجموعه آثارش نشان داد که نقاشی است که اهمیت زیادی برای تعهدات اجتماعی قائل است. او که عمده شهرتش را مدیون «کلاغها» بود، در سال ۱۳۵۴ مجموعهای از آثارش را به همین نام در گالری سیحون به نمایش گذاشت. با ارائه این آثار جامعهی هنری ایران شاهد هنرمندی بود که اعتراض، وجه غالب آثارش بود. علاقمندان به فرهنگ و هنر ایران او را با پرترهای که از احمد شاملو خلق کرد میشناسند. مرگ ناگهانی این هنرمند در پنجم اسفندماه و در سن ۵۵ سالگی، خبر ناگواری برای جامعه ادبی بود.
آیدین آغداشلو - نقاش - از دوستان نزدیک اسپهبد بود. همچنان که خوش میگوید: «از صحبت كردن با او بسيار لذت ميبردم، از لحن صدايش، از كلامش و نوع حرف زدنش - از شوخ طبعياش (بسيار بسيار شوخ طبع بود در عين جدي بودن) خندههايش را بسيار بسيار دوست داشتم و دارم - نوعي از مهر برادري بين ما بود مثل هر دو آدمي كه احتمالا در بسياري از مسايل اجتماعي و حتي مسايل هنري شايد توافق نظر نداشتيم حتي سر به سر هم ميگذاشتيم و همديگر را متهم می کردیم به كم كاري و به هر چيز - ولي اين در مهر من به او هيچ وقت خللي ايجاد نميكرد». گفتوگوی رادیو زمانه را با آغداشلو دربارهی این نقاش فقید را میخوانید:
آقاي آغداشلو، ميخواستم از عليرضا اسپهبد صحبت كنيد چون فكر ميكنم رابطهي نزديكي با او داشتيد و حتي در جمع آوري مجموعه آثارش هم نقش داشتيد. من درگذشت اين نقاش خلاق و مشهور را به جامعهي هنري ايران تسليت ميگويم. وقتي چنين هنرمنداني از بين ما ميروند هيچ كس نميتواند جاي آنها را پر كند، براي اينكه هر كدامشان نوعي از زندگي را تجربه ميكنند كه خاص آن وجود و حضور است و خلا عظيمي را در پشت سرشان باقي ميگذارند. عليرضا اسپهبد را من چهل سالي بود كه ميشناختم. از زماني كه هنوز خيلي خيلي جوان بود. استعداد درخشاني در همان زمان داشت و وقتي كه به انگلستان رفت و در رشتهي گرافيك شروع به تحصيل كرد، در كار خودش داناتر و آبديدهتر شد و وقتي كه برگشت آرام آرام حوزهي كارش را گسترش داد و نقاشي را به عنوان يك وسيلهي ارتباط و ابزار خلاقيت به كار گرفت وتقريبا تا آخر عمرش هم نقاش باقي ماند براي اينكه درست بود كه در دورههايي اهميت و اعتبار كارهاي گرافيكي او هم دست كمي از نقاشيهايش نداشت ولي در حقيقت كار گرافيك را رها كرد و شايد خود مساله آمدن كامپيوتر و جايگزينياش با گرافيك سنتي در اين مساله چندان دخيل نبود. پس از آن هم او كار گرافيك ميكرد اما به عنوان نقاش شناخته ميشد. اينكه من كارهايش را جمع كردم، خير. من كارهايش را جمعآوري نكردم بلكه خودش اين كار را به خوبي و درستي انجام داد ولي وقتي كتاب مجموعه نقاشيهايش چاپ شد من مقدمهي مفصلي بر كتاب او نوشتم و ارزش و جايگاه آثارش را بازگو كردم و به معنايي نسبت به ارزش كار هنري او اداي دين كردم. معروفترين آثار اسپهبد كه او را به خاطر آن ميشناسند كلاغهاست. راجع به ويژگيهاي هنري كلاغها صحبت ميكنيد؟ كلاغها در حقيقت اولين دورهي شكل گرفته و جهت يافتهي كارهاي اسپهبد بود و او خودش را با آنها شناساند و در همان زمان از اين مجموعه نمايشگاهي برپا كرد. البته كلاغها نوعي از ديدگاه تند اجتماعي و سياسي او را بازگو ميكرد و سر و صداي بسياري هم به وجود آورد بدون اينكه مستقيما آثار متعهدي به وجود بياورد - و هيچ وقت به عنوان يك هنرمند خلاق آثار شعاري و مستقيم به وجود نياورد- ولي ايهام و ابهام زيادي در آثارش بود و اينها بود كه باعث اهميت و اعتبار کارش بود. كلاغها نمايندهي حضور ناظر - كنترل كننده و خبرچين بودند و طبيعتا به هدفي كه مايل بود دست پيدا كرد و آن هدف، نمايش جامعهی قبل از انقلاب بود كه در آن امنيت انسان (هنرمند) حالا به هر تعبيري دايما تحت كنترل دستگاههاي امنيتي دوران پيش از انقلاب بود.
ارتباط آقاي اسپهبد با هم صنفان خودش زياد ارتباط خوب و گرمي نبود و هميشه هم گلهمند بود، فكر ميكنيد دليلش چه بود؟ نه واقعا، تا سالهاي دراز بعد از انقلاب همچنان از نقاشان بسيار مطرح ايران بود. و چند نمايشگاه قابل توجه برپا كرد. از جمله نمايشگاهي از طراحيهايش كه با مداد ذغالي کشیده شده بود كه اين نمايشگاه مثلا دركنار نمايشگاههاي ديگرش درخشش چشمگيري داشت. به خاطر اينكه مجموعهاي را به وجود آورده بود از تركيب ميان انسان و حيوان و اين مجموعه، مجموعهاي بسيار بسيار جالب توجه بود و مورد استقبال محافل هنري هم قرار گرفت. اين مطلب را كه ميگويم مربوط به سالهاي بعد از انقلاب است. آقاي دولت آبادي در مورد آقاي اسپهبد گفته که او از ميان نقاشان بيش از همه با ادبيات ارتباط داشت. همینطور بود آقای آغداشلو؟ بله. عليرضا اسپهبد در حلقهاي از دوستان و علاقمندانش قرار داشت كه بسياري از آنها از شعرا و ادباي طراز اول مملكت بودند و او هم به شخصه خيلي دوست داشت ادبيات را تعقيب كند. بنابراين با جمعي از مهمترين افراد اهل قلم، حشر و نشر و آمد و شد داشت. با خيليها دوست بود از جمله با دكتر جواد مجابي، آقاي دولت آبادي و دهها اديب و شاعر ديگر و اما مهمترين علاقهي او و پيوند قلبياش و دوستي عميقش با احمد شاملو بود . احمد شاملو را بسيار دوست داشت. دايما او را ميديد و با او حشر و نشر داشت. چه در صحبتهايش و چه در ملاقاتهايش، لحظهاي اسم شاملو از دهانش نميافتاد و اين يك دوستي نبود. به نظر من او واقعا عاشقانه احمد شاملو را دوست داشت و همه ما اين را ميدانستيم حتي بعضي وقتها كه ميخواستيم اذيتش كنيم در مورد احمد شاملو شوخي ميكرديم و يا دربارهی او تيكهاي ميانداختيم. او با وجودي كه ميدانست شوخي است ولي فورا براق ميشد. اين دوستي خيلي عميق و جالب بود. شاملو هم بسيار به او اعتقاد داشت و او را به عنوان يكي از مهمترين نقاشان معاصر ايران ميشناخت و ستايشاش ميكرد. البته عليرضا، شاملو را خيلي خوب ميشناخت چه از حيث ادبي و چه از حيث شخصيتي. و اشعار او و كار او را ستايش ميكرد و به جهان ادبي او بسيار نزديك بود. اخيرا هم آقاي اسپهبد اعتراضهايي كرده بود به اینکه بدون اجازه آثارش را در نمایشگاهها شرکت داده میشد. نمايشگاهي در چند ماه گذشته از هنرمندان پيشرو و پيشگام در چهل يا پنجاه شمسي برگزار شد. فكر ميكنم در گالري دانشگاه تهران بود كه اين نمايشگاه دو مرتبه به وسيلهي انجمن هنرمندان نقاشي ايران - اگر حافظهام خطا نكند - برگزار شد. گروهي را بار اول نمايش دادند و گروهي را بار دوم، ولي البته طبيعي بود كه عليرضا اسپهبد حتما در ميان اينها قرار داشت ولي اعتراضي كه داشت درست برعكس بود. من تا جايي كه شنيدم و اشتباه هم نبايد باشد اين بود كه او مايل نبود در هيچ نمايشگاهي شركت كند و از اين بابت معترض بود كه چرا اسم او را در پوستر تبليغاتي ذكر كردند. ظاهرا كار او را در آن نمايشگاه به نمايش گذاشته بودند. فکر می کنم در دو كتابي كه آقاي پاكباز تاليف كردند - نقاشي ايران از ديرباز تا امروز و دايره المعارف هنر - به آقاي اسپهبد کم لطفی شده و فقط به عنوان يكي از نقاشان دهه چهل و پنجاه، اسمي از آقاي اسپهبد به ميان آمده. آيا كلا نقش آقاي اسپهبد در نقاشي ايران در اين حد است كه فقط اسمي از ايشان برده شود؟ من احترام بسياري براي كار آقاي پاكباز قايلم، چون ایشان از مهمترين مورخين و محققين معاصر ايران هستند. بنابراين الان حضور ذهن ندارم چه حجمي از اشاره به كار آقاي اسپهبد در متن وجود دارد. با در نظر گرفتن اينكه در عين حال آثار عليرضا اسپهبد مورد علاقه و حمايت حلقهاي از هنرمندان و ادبا و محققين بود كه قطعا آقاي پاكباز هم در قديم جزء همين حلقه بودند، نمی دانم چرا چنین اتفاقی افتاده است. ولي ممكن است حتي محققي مانند آقاي پاكباز اشارهاي گذرا كرده باشد كه جايگاه بيشتري را بايد به او اختصاص ميداد. اين را من دقيقا نميدانم ولي اين اتفاقات ميافتد. نظير اين سهوها در كار بسياري و شايد در كار خود من هم ناظر بوده باشد و هر محققي ممكن است جايي اشاره گذرا كرده باشد كه بايد درنگ بيشتري میکرد. اين را من مهم نميدانم، مهم اين است كه قطعا آقاي پاكباز اين علاقه و توجه را داشته و شايد ذكر گستردهتر و وسيعتر را براي ايامي ديگر گذاشته باشد، ايامي كه قابل پيش بيني نيست براي اينكه كساني كه ميان ما هستند ممكن است خيلي زود از ميان ما بروند و حق مطلب بايد بيشتر در زمان حياتشان ابراز شود . اما درباره اينكه جايگاه آقاي عليرضا اسپهبد كجاست، بايد بگويم در ميان هنرمندان معاصر ما - اين جايگاه مسابقهي ورزشي نيست كه پايههاي كوتاه و بلندي داشته باشد براي قهرمانهاي اول و دوم و سوم - هر هنرمندي جايگاه خودش را بازگو ميكند، هر هنرمندي راوي و داور جهان است و اين را بازگو ميكند، بسته به كوتاهي يا بلندي عمرش حجم كمتر يا بيشتري از آن باقي ميماند كه اين در هر حال نمايندهي حضور و جايگاه اوست. متاسفانه عليرضا اسپهبد خيلي زود از ميان ما رفت. او خيلي جوان بود در حقيقت پنجاه و پنج سال عمر براي يك نقاش بسيار كم است. نقاشهاي ما يا هر جاي دنيا قاعدتا از چهل سالگي قوام بيشتري پيدا ميكنند و سبك و شيوهشان مشخصتر ميشود. او هنرمندي بسيار پركار بود در نتيجه به دفعات مرا دعوت ميكرد تا مجموعهاي از آثار رنگ و روغناش را در ابعاد بزرگ تماشا كنم يا مجموعه كارهاي گرافيكش را كه خيلي خيلي زياد بود كه به جاي امضا، آن عينك گرد مشهورش را پاي گرافيكش نقاشي ميكرد . وقتي كه طراحيهايش و همچنان انبوه عظيم نقاشيهاي رنگ روغنياش را به خاطر ميآورم فكر ميكنم كه او توانست پيام خودش را منتقل كند و جايگاه خودش را در ميان هنرمندان دورانش تثبيت كند. اگر از اين نقطه نظر نگاه كنيم بله بسيار جاي تحسين دارد. بسيار جاي اشاره و تفسير دارد - هنوز هم دير نشده اين كار قطعا خواهد شد. اما من همانطور كه در مقدمهاي بسيار طولاني كه شايد نزديك به ده صفحه ميشد در كتاب قطور و مهمي كه از مجموعهي آثارش منتشر شد نقطه نظرم را راجع به اهميت آثارش بيان كردم. به نظر من اسپهبد در ميان هنرمندان ، مخصوصا هنرمندان بعد انقلاب پركار، اثرگذار و در عرصهي نقاشي و گرافيك مشخص و متشخص بود به طوري كه بدون ديدن امضاي او به راحتي ميتوان تشخيص داد كه اين كار عليرضا اسپهبد است و اين امر ممكن نميشود مگر اينكه هنرمندي به آن بازدهي خودش برسد.
آقاي آغداشلو ،از انزواي او صحبت كنيد چون اين انزواي او خيلي برجسته بود و هميشه به آن اشاره ميشد. خيلي آسان نيست كه راجع به اين انزوا سخن بگويم چون ما ظاهرا انزوا را ميبينيم، ميبينيم هنرمندي خود را از حوزه ديگر هنرمندان هم دورانش جدا ميكند - منتها در مورد انزوا كه اشاره ميكنيم بايد اين اشاره را مشخصتر كنيم، عليرضا به نظر من خودش را از جريانهاي هنري و عرضهي آثار هنري و نحوهي عرضهي آنها و حفظ شهرت و همهي اين ترفندهايي كه به خود هنرمند مربوط نيست بلكه به دايرهي عرضه و معرفي آثار او مربوط است؛ كنار كشيد. اما از مردم كنار نكشيد. از ميان بسياري از دوستان قديمياش كنار نكشيد. ميدانم كه قدري حتي انتخابي عمل كرد با بعضيها كمتر و با بعضيها بيشتر و با بعضيها هم اصلا ارتباط برقرار نكرد ولي همچنان به عنوان هنرمندي كه چشمان بازي به روي دنياي اطرافش داشت اين دنيا را تماشا كرد و لمس كرد و با آن ارتباط برقرار كرد و نتيجهي اين نگاه را در آثارش ثبت كرد تا جايي كه من ميدانم واقعا از كاركردن دست بر نداشت، اما اين يك شكل كلي آن چيزي است كه در داخل گيومه شما به عنوان انزوا از آن ياد كرديد. مثل اينكه درچند سال گذشته به او مجوز برگزاري نمايشگاه هم ندادند. من در ادامهي صحبتم خواستم اشاره مشخصتري كنم. ببينيد همان طور كه اشاره كردم اين ظاهر يك انزوا است، اما انزوا يك باطني هم دارد. مجموعهاي كه اسباب دلتنگي يك هنرمند ميشود كه خودش را از حلقهي دايرهي عرضهي آثارش كنار بكشد معمولا پيچيده و مفصل است فقط يك اعتراض نيست هر چند كه اعتراض در آن است. فقط اعتراض به يك جا نيست، فقط به يك مساله و يا يك مورد نيست بلكه به صورت يك اعتراض كلي در ميآيد كه به نظر من شمول گستردهاي هم پيدا ميكند. اعتراض به آدمهايي كه از او مراقبت نكردند. اعتراض به رابطههايي كه او در آن توقع ظرافت و يا كمال بيشتري را داشت و موارد ديگر، در كنار اين خود زندگي داخلي و خصوصي يك هنرمند، (و در مورد اسپهبد که درباره اش صحبت ميكنم ) در اين مساله بسيار دخيل است. از دست رفتن رابطههاي عاطفي و خصوصي در جاهايي برآورده نشدن توقعهايي كه بر حق است اينها همه را به اين مجموعه اضافه میکند. حتي من گمان ميكنم در گذشت احمد شاملو كه آن چنان عاشقانه دوستش داشت، انزوا و تنهايي او را عميقتر كرده و سرعت بيشتري به آن بخشيد. من واقعا از به نمايش گذاشته نشدن آثارش اطلاع ندارم، نه اينكه بخواهم از پاسخ به اين سوال شما طفره بروم ولي اگر گمان ميكرده كه در نمايشگاهي كه در سالها پيش فكر ميكنم نزديك به ده - دوازده سال پيش به نمونههايي ايراد و اشكال گرفته بودند حتما حق با اوست و حتما اين اتفاق افتاده بود. ولي اين را من تنها دليل نميبينم. براي اينكه از نمايش دادن آثارش نه تنها ابايي نداشت، بلکه به نظر من علاقه هم داشت. اين اعتراض كه به صورت قهر كردن در آمده بود فقط مختص عليرضا اسپهبد هم نبود كه اين موضوع را توضيح ميدهم. در نمايشگاهي كه در خارج از ايران شركت كرد فكر كنم نمايشگاهي بود كه مركز هنري بسيار مشهور انگلستان در لندن به نام باربکن سنتر از هنرهاي معاصر ايران برگزار كرد، عليرضا اسپهبد هم آثار خودش را ارايه داد و حتي به عنوان هنرمند مدعو شركت داده شد. ما عدهاي بوديم كه با هم به لندن رفتيم و عليرضا با شادماني در اين نمايشگاه شركت كرد و اگر اشتباه نكنم يكي از كلاغهايش را در همين نمايشگاه بسيار مهم لندن به نمايش درآورد. عليرضا اسپهبد جدي بود. او با مزاح با كارش يا اشارهها و يا كنار آمدنهايي كه كارش را پرفروش كند يا بازار كارش را گسترش دهد، یا خودش را با بيننده و مخاطب خودش همراه کند و كنار بيايد؛ میانهای نداشت. هنرمندي بسيار بسيار جدي بود. دربارهي پايگاه و جايگاه هنرياش تاريخ قضاوت خواهد كرد. تا به حال شما پرسيديد كه در دوران خودش چه جایگاهی داشته است. ممكن است ما به اين نتيجه برسيم كه دوران مناسبي براي اين داوري نبوده است. هر چند كه من به عنوان نه دوستش، بلكه به عنوان يك منتقد هنري سعي كردم جايگاهش را داوري كنم و جايگاه مهمي را برايش قايل بودم و هستم. ولي الان شايد همه به خاطر از دست دادنش احساساتي باشند. كساني كه قبلا بيتوجه بودند. تاريخ حكم اصلي خودش را خواهد داد ولي قهر يك هنرمند مسبوق به سابقه است خيلي از ما شايد قهر كرديم . در دورههايي كنار كشيديم و با نمايش ندادن آثار خودمان قهر و اعتراض خودمان را عنوان كرديم؛ فقط عليرضا اسپهبد نبود. شما اگر نگاه كنيد هنرمند بزرگي مثل خانم پروانه اعتمادي هم سالهای سال است كه نمايشگاهي از آثارش نگذاشته و خيلي كم نمايشگاه برگزار كرده. شما ميبينيد بسياري از هنرمندان يكبار و حتي سالي دو بار نمايشگاه ميگذارند. درحالیکه فقط چند بار معدود پروانه اعتمادي نمايشگاه گذاشته است. يا ناچارم كه اين مطلب را اضافه كنم که خود من هم در ايران به مدت سي و دو سال است كه نمايشگاهي برپا نكردهام و حضور خودم را مانند هر هنرمندي بالاخره با فرستادن يكي دو اثر در نمايشگاه جمعي اعلام كردم. شدت و ضعف دارد ولي اين قهر از مردم و قهر از دست اندركاران و برنامه ريزان فرهنگي، كم و بيش در كار بسياري از هنرمندان پيدا ميشود كه عليرضا هم مستثني نبود و شايد قهرش از خيليها عميقتر بود. خيلي ممنون از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد. اگر حرف ناگفتهاي مانده بفرمایید. حرف ناگفته كه زياد است ولي من هم مثل بسياري از علاقهمندانش شايد پنج يا شش سال گذشته براي ديدنش از جانب او كمتر فرا خوانده شدم، شايد همهي ما و يا خودمان فكر ميكرديم كه عليرضا هميشه ميان ما خواهد بود و يك روزي به ما تلفن خواهد زد يا ما وقتي كه تماس ميگيريم جواب مهرآميزيتري خواهد داد و دوباره ميبينماش و به دوست داشتن او ادامه داده و به حضور و وجودش افتخار ميكنيم. اما در دورههايي بسيار بسيار نزديك شديم چه به صورت خانوادگي و چه به صورت رفاقت شخصي .او برايم بسيار بسيار عزيز بود و واقعا حد اندوه خودم را نميتوانم توضيح بدهم، با وجود اينكه شايد دوستان بسيار نزديكتري از من داشت. من هنرمندي كه اين چنين پر كار و جدي بود را بسیار ستایش میکنم و تاکید میکنم قطعا فقدانش سياه چالهي عميقي را در فرهنگ معاصر ايران باقي خواهد گذاشت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام
-- ونه گات ، Mar 12, 2007فايل صوتي چيزي به غير از آن چيزي هست كه بايد باشد.
گويا سخنان آقاي آغداشلو در مورد گنجينه نفيسي در انباري اداره دولتي مي باشد
متشكرم
با سلام
-- بدون نام ، Apr 9, 2007و حضور سبزتان گرامی و مستدام
سعادت خواه شما
معرک نژاد
http://moarek.blogfa.com