خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > پرتره به عنوان يک متن | |||
پرتره به عنوان يک متننگاهی به نمايشگاه بهترين پرتره های بريتانيا در نشنال پرتريت گالری لندن BP يکی از بزرگترين حاميان نشنال پرتريت گالری است و در طول سالهای گذشته همواره از برنامه های اين گالری پشتيبانی مالی کرده است. BP از شانزده سال پيش، جايزه ای را بنيان گذاشته است که هر ساله به بهترين پرتره های نقاشان فيگوراتيو بريتانيائی تعلق می گيرد. ويژگی مهم اين نمايشگاه اين است که پرتره ها در ابعاد بسيار بزرگ و چشمگيری نقاشی شده اند و بيننده برای تماشای دقيق آنها بايد از آنها فاصله بگيرد چرا که فاصله فيزيکی بيننده با تابلو نقش تعيين کننده ای در تماشا و درک درست آن تابلو دارد. در اين حالت است که علاوه بر جسم و اعضای بدن سوژه نقاشی شده، عناصر ديگری مثل لباس، زيورآلات و پس زمينه نيز به چشم می آيد. سوژه ها عموما از ميان افراد عادی انتخاب شده اند. يکی مادرش را سوژه خود قرار داده، ديگری دوست دخترش را و آن يکی استاد دانشگاهش را. اما وقتی همه را در کنار هم می بينی به يک تنوع بصری خيره کننده ای می رسی که در نهايت تصوير يکپارچه ای از پيکر انسان را با همه زيبائی ها و زشتی هايش به تو عرضه می کند؛ ازچين و چروک های پوست و ابروهای پرپشت و موهای زائد يک مرد سالخورده و زشت تا پوست نرم و لطيف وشاداب دختری جوان و زيبا. هيچکدام از آدم هائی که در اين تابلوها تصوير شده اند، آدم های سرشناسی نيستند بلکه افرادی گمنامند اما به قول مارگارت فورستر(رمان نويس) اين گمنامی آنها باعث نمی شود که برجسته نباشند. قطعا نقاش، ويژگی های خاصی در هر چهره يافته است که آن ها را برجسته و منحصر به فرد ساخته، از فرم اعضای بدن گرفته تا موها و مهمتر از همه چشم ها و نگاه ها که در برخی پرتره ها (مثل پرتره بی نام ديويد فولفورد که تصوير صورت وحشت زده زنی است که به او خيره شده است) بسيار گيرا و تکان دهنده اند. هرچند به گمان فورستر، صورت از ديرباز برای نقاش فيگوراتيو اهميت چندانی نداشته است و او بيشتر به حالت می انديشيده اما چگونه می توان به قول اينگمار برگمن از قدرتی که در کلوزآپ صورت يک انسان وجود دارد و تاثير آن غافل بود. شايد در مورد پرتره های شخصيت های مشهور و تاريخی( پادشاهان، ملکه ها، قديس ها و ستارگان سينما و موسيقی)، تماشای آنچه که آنها پوشيده اند و يا به خود آويخته اند(از جواهرات گرفته تا خنجر و شمشير) مهم تر از تماشای صورت آنها باشد اما قطعا در مورد انسانی که ما او را اصلا نمی شناسيم و حتی نامش را نيز نشنيده ايم، تنها فيزيک چهره اوست که ديدنی است و ما را به خود جلب می کند. هر پرتره تنها تصوير ساده ای از يک انسان را در حالت معمولی به نمايش نمی گذارد بلکه نحوه قرار گرفتن سوژه در مقابل نقاش، طرز و جهت نگاه او و حس و حالی که هنگام نقاشی شدن به خود گرفته است، او را برجسته و از آدم های ديگر متمايز ساخته است. ظاهرا يک پرتره هيچ اطلاعاتی فراتر از آنچه که تصوير شده است در مورد سوژه به ما نمی دهد اما استخوان بندی صورت، سايه ها، خط ها و تمام جزئياتی که روی بوم نقش بسته است حاوی کيفيتی روايی است، در عين حال که می تواند مفاهيم استعاری و نمادين را نيز منتقل کند. در واقع پرتره مانند يک متن باز در مقابل چشم بيننده( که در عين حال يک خواننده نيز هست) قرار می گيرد و به او اجازه می دهد که آن را هر طور که می خواهد قرائت کند. به عبارتی، پرتره يک انسان آنطور که مارگارت فورستر می گويد در واقع، نوعی بيوگرافی آن انسان است. فقط بايد با دقت و تامل در آن نگريست نه اينکه سر سری ديد زد و رد شد. برخی تابلوها ارزش آن را دارندکه دقايقی طولانی در برابرشان بايستی تا دقيقا دريابی که چه رابطه ای بين هنرمند و سوژه اش وجود داشته که منجر به خلق آن اثر هنری شده است. ضمن اينکه بر اساس يک نظريه هنری، يک پرتره بيش از آنکه سوژه ای را که در مقابل نقاش نشسته است، افشا کند در واقع افشاگر خود نقاش است. از سوی ديگر، اين پرتره ها نشان می دهد که تکنيک های نقاشی تا چه حد گسترش يافته است. تفاوت های بارزی بين اين تابلوها و پرتره های نقاشان فيگوراتيو کلاسيک وجود دارد که قابل بررسی و تحليل است. به قول فورستر اينکه آنها چگونه نقاشی شده اند مهم تر از کسانی است که نقاشی شده اند. پرويز جاهد
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|