«انکار» از زبان علم – بخش چهارم
گرهگشایی از دروغ
Jim Giles برگردان: احسان سنایی
در سال ۲۰۰۶، «پیرس اکرمن»؛ مقالهنویسی محافظهکار، طی انتشار مقالهای در نشریهی «دیلیتلگراف» استرالیا، دانش اقلیمشناسی را بهشدت مورد حمله قرار داد. او بر این اعتقاد بود که هشدارهای معضل گرمایش زمین، عمداً اغراق شدهاند و در حمایت از این ادعا، به گفتهای از دکتر «جان هافتون»؛ مدیر پیشین «برنامهی بینالدولی تغییرات اقلیمی» (IPCC) استناد کرد که در جایی گفته بود: «تا خبر از بلایا ندهیم؛ هیچکس [حرفمان را] نخواهید شنید.»
طرح از Alberto Ruggieri
کمتر از یک سال بعد، «لی موریسون»؛ روزنامهنگار کانادایی، همین گفته را در بخشی از نظراتش در روزنامهی Calgary Herald مطرح کرد. تابستان همان سال، دانشجویی از «انیستیتو مطالعات دین و آزادی آکتون» در میشیگان، بار دیگر آن را در مقالهای تکرار کرد و اینچنین، سیر آرام شهرتمندی این جمله آغاز شد تا که هماکنون دستکم در سه کتاب، بالغ بر یکصد پست وبلاگ و در حدود ۲۴هزار صفحهی اینترنتی میتوان آن را دید.
حال این تکجمله، فریاد قدرتمدانهی انکارگران دگرگونی اقلیم است و این در حالیست که تاکنون هافتون این گفته را چه در نوشتهها و چه در اظهاراتاش اصلاً بیان نکرده است! در کتابی از وی به سال ۱۹۹۴، که غالباً از آن بهعنوان منبع این جمله یاد میشود؛ نمیتوان چنین عبارتی دید. بهنظر، اولین شخصی که دست به انتشار این گفته زد، همان اکرمن بوده است.
اما چگونه یک گفتار جعل، اینچنین گسترده پخش میشود؟ بهواقع این حقیقتی اسفناک است که بهکرّات حتی گاه با دعاوی بیاعتبار و نامعقول رخ میدهد. بهگفتهی «کاس سانستین»، دانشجوی حقوق دانشگاه هاروارد، اساس این قضیه در ضعف روان انسان خفته است؛ آنگونه که بهمحض انتشار افسارگسیختهی یک گفتهی پرشبهه، انبوهی از بیانات نادرست از مسیری پیشبینیپذیر از پساش روان میشوند و شنونده را بهسوی ابهام و یا پذیرش اندیشههای خاص رهنمون میکنند و اینها همه در فرآیندی روانشناختی ریشه دواندهاند.
حرف کذب، اول از همه بایستی که دستکم یک ضلع باورپذیر داشته باشد. در سال ۲۰۰۸ بود که وبلاگنویسان مدعی شدند اوباما، فرزند حرامزادهی «مالکوم ایکس» بوده که چندان توجهی بدانها نشد. اما دروغهایی که میتوان باورشان کرد از سویی توان نفوذ بلامنازع در افکار گاه حتی محافظهکارمان را دارند و این، تا حدی بدیندلیل است که ما غالباً از راههای میانبر ذهنی، قصد درک رویدادهای پیرامونمان را داریم و دیگر آنکه خود را برای اثبات صحت آنچهرا که میگوییم، دچار دردسر نمیکنیم.
مثلاً در اینجا شایعهای را از خودم میتراشم: «فوتبالیست انگلیسی؛ «اشلی کول»، صاحب یک فِراری چرمپوش است.» خوب این، هم چرند است و هم تا جایی که من میدانم دروغ. اما کول علاقهی معروفی به زرق و برق دارد و مردم هم ممکن است حین صحبت از وی، بدان متوجه باشند. هماکنون روشن شده احتمال باور به صحت گفتههایی که دقیقاً پذیرای چنین میانبرهای کوتاه فکریای هستند، حتی با نبود هیچگونه مدرکی برای اثبات حقیقی بودنشان هم بیشتر است.
شاید هم که همین، دلیل شیوع گفتهی منتسب به هافتون باشد. از سویی نویسندگانی که به شیوع آن دامن زدهاند، عملاً در تعارض با دانش افلیم و فهم علمی دگرگونی اقلیم عمل میکردهاند و بدینترتیب سناریوی دانشمند برجستهای که عامدانه در جهان دانش ایجاد آشوب کرده، به مذاقشان خوش آمده است. مادامیکه دستهای کافی از مردم، بنای باور داشته باشند؛ هر دروغی از این قاعده قادر به کسب منفعت است. علم؛ از آنجاکه اکثریت مردم ناتوان از ارزیابی دعاویاش هستند، همیشه خاصّه در این بین آسیبپذیر بوده.
گردش یک دروغ در میان زودباوران، آغازینگام نشر گستردهاش در اذهان است. توجه به شگرد برخی گروهها در ایجاد واکنشهایی خاص از سوی مخاطبین، برای فهم اینکه از چه رو برخی دروغها مقبولیت عامه مییابند؛ ضروریست.
مثلاً دستهای از والدین را تصور کنید که شخصاً به بررسی مدارک له و علیه واکسیناسیون میپردازند. خوب؛ زوجی که شاید به علم پزشکی مظنوناند، شایعهای میشوند حاکی از اینکه واکسن، دلیل بروز آوتیسم است و از اینرو از انجام واکسیناسیون صرفنظر میکنند. زوج بعدی حال احتیاط بیشتری میکنند. علاوه بر شواهد شبهعلمی موجود پیش رویشان، آنها فقط نگران از عواقب واکسیناسیون نیستند؛ بلکه حال علیهاش هم موضعگیری میکنند و بههمینترتیب این تسلسل تا والدین بعدی ادامه مییابد تا بدانجاکه کار به جایی میرسد که توصیهی متخصصین و گزارشات علمی حامی واکسیناسیون، عملاً تحتالشعاع تودهی والدینی قرار میگیرد که هیچ اعتقادی به سلامت واکسیناسیون ندارند.
این یک «آبشار» اطلاعاتیست؛ پدیدهای که نخستین بار در سال ۱۹۹۳ توسط اقتصاددانی بهنام «دیوید هرشلیفر» شرح داده شد. آبشارها، توان جلب محبوبیت عامه در هر حوزهای، از فیلمهای یوتیوب گرفته تا عملیات پزشکی را دارند. طبق این پدیده همچنین، دروغها بهسادگی پذیرفته میشوند؛ از آنجا که دیگران آنها را پذیرفتهاند. در این بین، اینترنت نهتنها اتاق پژواک خوبی برای انتشار و رویارویی این گفتههای بیاساس با مخاطبین است؛ که نقطهی خوبی برای شروع یک شایعه هم محسوب میشود. بهگفتهی سانستین، انتشاردهندگان این گفتهها هم خود اغلب از آنچه میکنند آگاهاند؛ حالآنکه این کار از روی علایقی همچون میل کسب مال و شهرت و یا که دفاع از طرز تفکر و ایمانی خاص رخ میدهد. گاه هم از روی بداندیشی.
برخی رسانهها نیز حتی این آبشار را همراهی میکنند. در سال ۲۰۰۴، شانس ریاست جمهوری «جان کری» در ایالات متحده، با ادعای گروهی از سربازان کهنهکار نبرد ویتنام که پیشینهی حضورش در جبهه را به چالش کشیده بودند، از وی گرفته شد. اما با وجود بیاساسی این گفتهها، دهها رسانه به تکرار چندینبارهاش پرداختند و طبعاً برای بیننده و شنوندهای که تصادفاً بدین دعاوی برخورد کند، انگار که متخصصین از هر سو سابقهی جنگی کری را به چالش کشیدهاند و این بازتابها طبیعیست.
در چنین شرایطی، پدیدهای که روانشناسان بدان نام «خطای حقیقت» دادهاند، بروز میکند. هرشلیفر میگوید: «یک چیز را ده بار شنیدن بدینمعنا نیست که ده منبع مجزای اطلاعاتی وجود دارد؛ بلکه هرچه چیزی را بیشتر بشنوید، احتمال باورتان بدان نیز افزایش مییابد». بدینترتیب این در خصوص انکار هم صدق میکند: اگر هرکسی بگوید که علم اقلیممان معیوب است و یا واکسیناسیون موجب بروز آوتیسم میشود؛ خوداخود این گفته رنگ و بوی حقیقت بهخود میگیرد.
حال هیچ راهی برای پیکار با نشر فاسدکنندهی ناراستی هم هست؟ در خصوص بحث جان کری، راهبرد ساده همان پیگیری پیشینهی جنگیاش است – اگرچه این تاکنون با شکست همراه بوده. دکتر «برندن نیان»؛ دانشمند علوم سیاسی دانشگاه میشگان و دکتر «جاسون ریفر» از دانشگاه ایالتی جورجیا، مشترکاً این داستان را مورد کنکاش قرار دادهاند. در یکی از آزمایشاتشان، آنها دانشجویان خود را به خواندن اخباری واداشتند که بهاشتباه، خبر از ممنوعیت انجام پژوهشهای بنیادین بر این قضیه از سوی جورج بوش میداد. برخی مقالات همچنین در این بین اصلاحیههایی هم داشتند.
دانشجویانی که دومین نسخه را (شامل اصلاحیه) خوانده بودند؛ همانگونه که انتظارش میرفت، بهندرت از عقیدهشان مبنی بر دستور بوش در ممنوعیت از انجام پژوهش بر این قضیه دست برداشتند – مگر آنهایی که طرفدار بوش بودند. به بیانی، اصلاحیه بر دانشجویان لیبرال بیتأثیر بود. این، مثالی از گرایش به تأیید است؛ همان تمایل طبیعی به پیگیری و باور به مستدلاتی که همخوان با عقاید پیشینمان هستند و چشمپوشی از دیگر عقاید.
آزمایشی دیگر اینبار در خصوص خبری بود مبنی بر اینکه سلاحهای کشتار جمعی در عراق یافت شدهاند. برخی اخبار، حاوی اطلاعاتی بود که بهدرستی چنین گفتهای را رد کرده بودند. بار دیگر این اصلاح، هیچ اثری بر کسانیکه چندان تمایلی به باورهای نادرست پیشین خود نداشتند، نداشت. در حقیقت این اصلاحیه باور برخی را به وجود این نوع از سلاحها در عراق قویتر هم کرد! دلیل این «تأثیر معکوس» هنوز آنچنان روشن نیست، اما میتواند که بگوید چرا تلاشها برای غلبه بر انکارگری، به استحکام هرچه بیشترش میانجامد.
البته این بدینمعنا نیست که اصلاحیهها و حقیقت در این موارد هیچ ارزشی ندارد. از آنجا که روزنامهی «ایندیپندنت» انگلستان در ماه فوریه اقدام به افشای فعالیتهای اکرمن کرد؛ حداقل یک منتقد همآوا با مخالفین دگرگونی اقلیم از رأی خود پس نشست و اعلام کرد این نقل قول دروغ از هافتون را دیگر تکرار نخواهد کرد. جدای از این استثنائات اما طبق معمول همچنان کسب منفعت حرف اول را میزند و از آن پس چندین وبسایت این گفته را باز تکرار کردهاند.
و اما برای آکرمن چه رخ داد؟ پس از افشاگریهای ایندیپندنت، او نقل قول درستی از هافتون را با اینبار با اصلاحاتی در ظاهر، بهمنظور اعلام دیگربار بر حق بودن خودش انتشار داد و بدینترتیب همچنان دلالی شایعات ادامه دارد. آگاه باشید.
منبع: NewScientist
بخشهای پیشین:
• تعریف انکار: «انکار چرا؟»
• دسیسه از سوی کیست؟
• در توانمندی تردید
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|