خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > از سیاست بسته بوش تا سیاست باز اوباما | |||
از سیاست بسته بوش تا سیاست باز اوبامامحمود خوشچهرهشاید مقایسه «حوادث ماوراء طبیعی»1 و «مردانی که به بزها خیره میشوند»2 به عنوان دو روی همان سکه قدری غریب به نظر آید، اما اندکی تامل نشان خواهد داد که هر دو فیلم در برگیرنده همان واکنش ایدئولوژیک به سیاستهای آمریکا هستند. هرچند «حوادث ماوراء طبیعی» به ژانر فیلم دلهرهآور تعلق دارد و «مردانی که به بزها خیره میشوند» نوعی «رمانس» است، هر دو فیلم نمودار نگرشی هستند که به شدت به نقد پارانویا و برجسته سازی ترور و خوف به عنوان سیاست اصلی جرج بوش میپردازد. البته، این فیلمها هیچ اشاره مستقیمی به بوش و سیاستهای او نمیکنند، اما لایههای نمادین، پنهان و، از همه مهمتر، ناخودآگاه سیاسی آنها چیزی جز پاسخ به بیگانهانگاری تمامی جهان توسط آمریکا در دوران بوش نیست. «حوادث ماوراء طبیعی»، نخستین فیلم اورن پلی، طی مدت کوتاهی به یک پدیده حیرت انگیز سینمایی بدل شده است. این فیلم که با یک بودجه مختصر ۱۵ هزار دلاری ساخته شده، تاکنون تقریبا ۱۰۰ میلیون دلار در گیشهها فروش داشته است. جز یکی دو صحنه، «حوادث ماوراء طبیعی» فاقد طرحی پیچیده با ماجراهای دراماتیک تکاندهنده است. تمامی داستان فیلم درون خانهای در سان دیگو، بویژه در اتاق خوابی در طبقه بالا، و در یک مقطع زمانی مشخص در طول تقریبا یک ماه رخ میدهد. از وجهی ساختاری، تمرکز در یک چارچوب مکانی و زمانی مشخص به بسط پیوسته درام فیلم و فوران تدریجی تنشهای آن کمک میکند. اما اینجا ما با لایههای تمثیلی فیلم و ناخودآگاه سیاسی آن سر و کار داریم. از این زاویه، محصور شدن حوادث فیلم در چارچوب خانهای کوچک به راحتی میتواند به عنوان نمادی از پارانویای سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش انگاشته شود. «حوادث ماوراء طبیعی» داستانی ساده دارد. یک روح خبیث به آزار کیتی (کیتی فدرستون) میپردازد که با میکا (میکا اسلوت)، دوست پسر خود، زندگی میکند. در ابتدا، این روح خبیث چندان خطرناک به نظر نمیآید و حداکثر کاری که میکند تکان دادن تقریبا نا محسوس درها یا جابجایی ملایم ملحفهها است. به همین دلیل، فیلم در سکانسهای آغازین نسبتا لحنی کمیک دارد. اما حرکات این روح خبیث به تدریج چنان مخاطرهانگیز و مرگبار میشود که سرانجام با تسخیر جسم کیتی مرگ تراژیک میکا را رقم میزند. داستان «حوادث ماوراء طبیعی» حول محور رابطهای دیالکتیکی میان یک فضای بسته و حس خوفی فزاینده شکل میگیرد. در سکانسهای آغازین فیلم که غالبا با دوربین روی دست فیلمبرداری شدهاند، هر چند نوعی حس عدم اطمینان و بی ثباتی موج میزند، حس پرقدرتی ازحرکت و سیالیت نیز وجود دارد. دوربین در همه جای خانه در رفت و آمد است و نگاهی پر تحرک و کنجکاو به همه چیز دارد. اما این نگاه سیال و بعضا بازیگوش به تدریج جای خود را به یک دوربین ایستا و بیتحرک میدهد که در یک کنج اتاق خواب کاشته شده و فقط از یک نقطه به حوادث مینگرد. هر قدر این حس ایستایی بیشتر بر فیلم غلبه و درتار و پود آن رسوخ میکند، بر حس ترس و وحشت افزوده میشود. ایستایی دوربین و محصور شدن شخصیتهای فیلم در کنج یک اتاق خواب، ترس و دهشت را به عنصری غیر قابل کنترل تبدیل میکند که در نهایت درشکل یک روح خبیث، با جهیدن به درون کالبد قهرمان فیلم، او را به هیولایی مخوف تبدیل میکند. اگر با استفاده از شیوه تحلیلی فردریک جیمسون، ما موقعیت کیتی و میکا را تمثیلی از ناخودآگاه سیاسی جامعه آمریکا تلقی کنیم، هیولای هولناکی که در اوج پارانویای شخصیتها و محبوس شدن آنها در یک فضای بسته بر همه چیز مسلط میشود چیزی جز شوونیسم کورکورانه دوران بوش نیست که، به دلیل ترس از تروریسم، حصاری بر گرد آمریکا میکشد و با فرو رفتن در یک ناسیونالیسم تنگنظرانه در نوعی انزوای روانی در میغلطد. اما چنانکه «حوادث ماوراء طبیعی» نشان میدهد، تبعات این انزوا و بیگانه انگاری تمامی جهان، نخست دامان خود آمریکا را خواهد گرفت. درست مانند روح خبیثی که به کالبد کیتی فرو میرود و حتی نزدیکترین شخص به او را از میان برمیدارد، هیولای شوونیسم دوران بوش مهلکترین ضربه را بر پیکر خود آمریکا وارد آورد. اما راه حل چیست؟ «مردانی که به بزها خیره میشوند» در صدد ارائه راه حل برای معضلی است که «حوادث ماوراء طبیعی» طرح میکند. این فیلم با بهرهگیری از نشانهها و نمادهای رستگاری در مسیحیت، با برون گرایی و در آغوش گرفتن انسانیتی جهانشمول در جهتی کاملا متضاد با پارانویای عزلت جویانه «حوادث ماوراء طبیعی» حرکت میکند. بر خلاف فضای خفقان آور «حوادث ماوراء طبیعی» که به تدریج بستهتر و غیرقابل تحملتر میشود، فضای «مردانی که به بزها خیره میشوند» دائما بازتر و وسیعتر میشود. فیلم با باب ویلتون (اوان مک گرگور) در در دفتر کار او آغاز میشود، محیطی تنگ و محصور که قرینه بیرونی ذهن و حس خفقان خود ویلتون است. اما ماجراجوییهای ویلتون و آشنایی با لین کاسیدی (جرج کلونی)، شخصیت مسیحایی فیلم، او را به قلب صحراهای وسیع کویت و عراق میبرد. این حرکت از فضای محصور به چشم اندازی پایان ناپذیر، در عین آنکه نوعی حس بیرون جستن از خود و درآغوش کشیدن جهان را نمایان میکند، تمثیلی از چرخش در سیاست خارجی آمریکا است که در روی کار آمدن باراک اوباما و پیام صلح جهانی وی متجلی شده است. البته کاسیدی یک مسیحای کلاسیک در مفهوم معمول نیست. در حقیقت، او خصوصیات مسیح با یک شخصیت دلقک وار را در ابعادی که به کنایه نزدیک میشود در هم میآمیزد. منظورم این است که ما اینجا مسیحی داریم که، در حالیکه لودگیهایش او را به شخصیتهای کمدیهای فیزیکی3 مک سنت نزدیک میکند، شکنندگی و ضعف انسانیش طنین کنایی انکارناپذیری دارد. نوعی حس تاثر چاپلینوار در کاراکتر وی وجود دارد که بعضا به آن جنبهای تلخ اندیش میدهد. البته، عنصر مسیحایی در نهایت کاملا بر فیلم غالب میشود وعناصر تلخ اندیش و کنایی را به کناری میزند. بیابانهای خاورمیانه در «مردانی که به بزها خیره میشوند»، بیابانهایی که کاسیدی و ویلتون در آن به جستجوی معنی در زندگی خود میپردازند، یادآور فضاهای «لارنس عربستان»، شاهکار دیوید لین، است. لین از صحراهای گسترده و بی آب و علف عربستان برای نمودار ساختن تضادی بهره میگیرد که موجودیت ناچیز انسانها را در مقابل عظمت بیتفاوت بیابان های بیکران قرار میدهد. این درونمایه بازتاب خود را در سقوط رسالت پیامبرانهای مییابد که لارنس برای خود قائل است، اما درنهایت زیر فشار بازیهای سیاسی خرد و متلاشی میشود. عنصر کنایی در «لارنس عربستان» هنگامی برجسته میشود که توهم لارنس از قدرتهای فرا انسانی خود در رهبری اعراب برای ایجاد کشوری مستقل در هم کوبیده میشود. در حقیقت، آنچه استقلال اعراب را تضمین میکند نه شور «مسیحایی» لارنس بلکه استراتژی انگلیسها است که برای مقابله با دولت عثمانی به جنگجویان بادیه نشین عرب نیاز دارند. «مردانی که به بزها خیره میشوند» موتیف نجات اعراب از یوغ سرکوب سیاسی را به عنوان نمادی از جهان سوم، از «لارنس عربستان» وام میگیرد، اما آن را به جای تابع ساختن به نوعی رئالیسم سیاسی، در بستر فانتزی محض قرار میدهد. در اینجا است که عنصر مسیحایی، چنانکه درشخصیت کاسیدی تبلور مییابد، حتی اعضای القاعده را نیز از اسارت میرهاند و آنها را به آغوش جامعه انسانی باز میگرداند. این به روشنی بازنمود آرمانهایی است که، حد اقل در حرف، سیاست خارجی اوباما را شکل میدهند. کمیته جایزه صلح نوبل دلیل اصلی اعطای این جایزه به اوباما را «تلاشهای حیرتانگیز «وی» در جهت استحکام دیپلماسی بین المللی و همیاری میان مردم» ذکر میکند. کاسیدی و ویلتون در سکانس پایانی «مردانی که به بزها خیره میشوند»، پس از سفر معنوی خود از میان بیابانها و خشک زارهای نفسگیر، وارد یک اردوگاه نظامی آمریکا در عراق میشوند. ملاقات کاسیدی با بیل جنگو (جف بریجز)، فرمانده سابق خود، جنگو را وامی دارد تا با ریختن مواد مخدر در تانک آب اردوگاه، سربازان را، به جای روی آوردن به خشونت و کشتار، به وجد و سرخوشی وادارد. در حقیقت، صحنه پایانی فیلم، جشن و سروری را که به عنوان مثال در پرده پایانی «آنچنانکه دوستش دارید» یا «رویای نیمه شب تابستان» شکسپیر وجود دارد با نوعی سماع عرفانی شرقی در هم میآمیزد. ما سربازانی را میبینیم که سر میز غذا گلها را در گلدانها با خوشحالی معصومانه میبویند، یک حس حیرت و کنجکاوی شفقتآمیز نسبت به سوسکها دارند و با تانک و خودروهای رزمی به رقص و سماع میپردازند و حصارها و سیم خاردارها را فرو می ریزند. این نمادی گویا از فرو ریختن مرزها میان ملتها است. در همین اثنا، کاسیدی، جنگو و ویلتون نیز همه زندانی ها را، که ظاهرا اعضای القاعده نیز در میان آنها هستند، آزاد میکنند. حوادث «مردانی که به بزها خیره میشوند» از دو مجرای مختلف روایی بازگو میشود: مجرای رئالیستی و مجرایی که شاید بتوان آن را نوعی سوررئالیسم کمرنگ شده نامید. در حالیکه وجه رئالیستی فیلم به بازگویی سفر پر حادثه کاسیدی و ویلتون میپردازد، رگه سوررئالیستی آن، با استفاده از فلاش بکهای متعدد، دوران آموزش کاسیدی در واحدی از ارتش آمریکا را که مخصوص افرادی با قدرتهای غریب و خارق العاده است به تصویر میکشد. افراد این واحد، که «ابرسرباز» نامیده میشوند، میتوانند از میان دیوارها عبور کنند یا، با خیره شدن به حیوانات، مر گ آنها را رقم بزنند. گرانت هسلو، کارگردان فیلم، دقت زیادی به خرج میدهد تا این دو رگه متفاوت روایی را کاملا از هم جدا نگه دارد. از این رو، فلاش بکها، که برگرفته از خاطرات کاسیدی و شنیدههای ویلتون هستند، لحن و ظاهری رویاوار دارند و در تعارض با بافت زمخت و ملموس وقایعی هستند که در زمان حال فیلم رخ میدهد. اما این دو رگه روایی سرانجام در نماد کلیدی فیلم، یعنی «بز»، با هم تلاقی میکنند و یکی میشوند. به قول نورتراپ فرای، «هر جامعه انسانی در بدبختیهایی غوطه میخورد که ناشی از "گناه اولیه" آدم در بهشت است.» «گناه اولیه» در «مردانی که به بزها خیره میشوند» طی یکی از فلاش بکها و در فضای سورئال فیلم رخ میدهد. در اینجا کاسیدی، که فریب لاری هوپر(کوین اسپیسی) شخصیت شیطانی فیلم را خورده، همچون آرکی تایپ خود حضرت «آدم» مرتکب گناهی نابخشودنی میشود: او با خیره شدن به بزی او را میکشد و داغ نفرینی ابدی را بر پیشانی خود و واحد ویژه «ابر سربازان» میگذارد. در حقیقت، انگیزه سفر کاسیدی در دل بیابانهای کویت و عراق چیزی جز جبران این «گناه اولیه» نیست، یعنی درونمایهای که در دل رویا و وجه سوررئال فیلم زاده میشود به شکلی پارادوکس وار به انگیزه ی محوری در بعد واقع گرای آن تبدیل می گردد. با این همه، هسلو از مخدوش کردن رویا با واقعیت پرهیز میکند و تنها در صحنه پایانی فیلم است که این دو شیوه روایی را در هم میآمیزد. کاسیدی، جنگو و ویلتون نه تنها سربازان آمریکایی و و زندانیان عرب آنها را در اردوگاه نظامی از اسارت معنوی و فیزیکی آزاد میکنند، آنها همچنین تعدادی بز را که موضوع تجربیات آزمایشگاهی هستند از آغلهای تنگ و تاریک میرهانند. به این ترتیب، دو لایه نمادین و واقعگرایانه فیلم که تاکنون کاملا از هم جدا ماندهاند درنهایت در هم میآمیزند. دلیل بهرهگیری از این استراتژی توسط هسلو واضح است. بازگسترده شدن این دو لایه روایی در مسیر های جداگانه طی فیلم، آن را دچار نوعی شیزوفرنی و از هم گسستگی میکند. به همین دلیل، هسلو با در هم آمیزی عناصر نمادین و رئالیستی سعی میکند که حسی از انسجام به فیلم بدمد و آن را از شقاق و دوگانگی نجات دهد. اینکه هسلو تا چه حد در این امر موفق میشود جای بحث دارد. از نگاهی دیگر، این شقاق بیانگر نوعی دوپارگی ایدئولوژیک در ذهنیت آمریکاییها است که در مبارزه انتخاباتی جرج دبلیو بوش علیه ال گور به اوج خود رسید. دراین راستا، پیروزی شعارهای دموکراتیک اوباما برای باز شدن آمریکا به سوی جهان در جهت همزیستی و ایجاد صلحی پایا چیزی جز غلبه بر شیزوفرنی و دوپارگی خود آمریکا نیست. بدینسان، شخصیت کاسیدی نشانههای این چرخش سیاسی را با درونمایههای انجیلی در هم میآمیزد. همچون یونس، که مسیح نیز او را به عنوان الگوی خود پذیرفته بود، کاسیدی از دهان یک اژدها وارد بدن او میشود و سپس با نجات یافتگان در پشت سر خود بیرون میآید. آیا اوباما نیز میتواند از دل این اژدها سالم بیرون بیاید؟ پاورقیها Paranormal Activities-۱ The Men Who Stare at Goats-۲ Slapstick-۳ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اوباما نمیتواند از دهان اژدها برون اید اما میتواند از روده بزرگ اژدها برون اید .
-- Ahmad ، Nov 15, 2009مرسی. نقد جالبیه.
-- جواد محیر ، Nov 17, 2009