خانه > شهرنوش پارسیپور > May 2009 | |
May 2009گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۵ نخستین دیدار من با بنیصدردر نخستین سال ورود به فرانسه، در خانه یکی از دوستان یک بار آقای بنیصدر را دیده بودم. این افراد همیشه، شوخی جدی، از بنیصدر به عنوان رئیس جمهور ایران نام میبردند. در یک شب، مشغول خوردن شراب بودیم که گفتند بنیصدر دارد میآید. حاضران در جلسه با سرعت مشغول جمع کردن گیلاسهای مشروب شدند. بنیصدر آن شب وارد شد. همه افراد به معنی واقعی واژه با او همانند یک رئیس جمهور رفتار میکردند. او نشست و نگاه تندی به گیلاس مشروب من انداخت. بحث بسیار کوتاهی در گرفت. گفتم اگر در ایران انقلاب بشود حداقل یک میلیون نفر کشته خواهند شد. بنیصدر با حالتی خشن گفت: ده میلیون نفر هم بمیرند اهمیتی ندارد. مملکت باید پاکیزه شود. به روایت شهرنوش پارسیپور ـ شماره ۱۳۶ «و جهان از درد گذشت»رباب محب، در سال ۱۳۳۲ در شهر اهواز به دنیا آمده است. تاکنون از رباب محب چندین مجموعهی شعر منتشر شده است. او داستان «با دستهای کوچک به خانه برمیگردیم» را برای نوجوانان منتشر کرده و در معرفی شیوههای آموزشی و تربیتی کودکان «اوتیزم» نیز «پری دریایی هانس» را دارد. پس از خواندن دو مجموعهی «پس از این اگر از هراس خالی بمانم» و «پاورقی»، متوجه شدم که با شاعری نوگرا روبرو هستم. این قطعات نه وزن دارند و نه قافیه. در نتیجه باید اصطلاحی برای این سبک شعری پیدا کرد، که البته خود شاعر در این زمینه پیشنهادی ندارد. با خانم نويسنده ـ شماره ۴۷ «آب» زبان پارسی در اسطوره آفرینش سومریانآغازینه درهم شدن امواج پراکنده شکارچیان آریایی که به فلات ایران سرازیر میشدهاند با اقوام سومر باید حداقل پنج هزار سال قدمت داشته باشد. ابداً فکر نمیکنم ایرانیان در سه هزار سال پیش وارد این فلات شده باشند، بلکه داستان باید بسیار قدیمیتر باشد. در اسطوره آفرینش سومریان نام آب شیرین که نر است «آبسو» میباشد. آب در این نام همان آب زبان پارسی است. این اسطوره حداقل پنج هزار سال قدمت دارد. با آغاز عصر پدرسالاری نیمی از هستی «زشت و بدبو» طبقهبندی شده، و آن نیمه مادینه هستی است. دلیل این امر این است که اندام زایشی زن پنهان است و کودک در فضای تاریک زهدان رشد میکند. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۴ بوی فاجعه را در مراکش حس میکردمدر یکی از روستاهای عمق مراکش بودیم که سینما رکس آبادان آتش گرفت. خبر آن در آن روستای پرت افتاده نیز همانند بمب منفجر شد. در آن موقع پدر و برادر من، شهرام در آبادان زندگی میکردند و بسیاری اوقات به سینما میرفتند. دوستان فرانسوی درباره این حادثه بحث میکردند. آنها پلیس مخفی شاه را عامل این حادثه قلمداد میکردند، اما من این را باور نمیکردم، چون هرچه فکر میکردم برای شاه سودی در این حادثه نمییافتم. بیشتر چنین به نظرم میرسید که جریانی همانند فدائیان اسلام باید دست به این عمل زده باشد، چون همیشه به خاطر میآوردم که افراطیان مذهبی از سینما متنفرند. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۱۳۵ بهانههای ساده خوشبختی خانوادگی«کارت پستال» رمان خوب و سادهای است. پیرنگ هیجانانگیزی ندارد. دختری به نام پروا را به زور به انگلستان فرستادهاند. این مال زمانهای است که ایرانیها بهترینهای خود را برای «اروپا» تربیت میکنند. روحانگیز شریفیان که نویسنده چیرهدستی است، به عمد از ایجاد هرنوع هیجانی خودداری میورزد. همه حوادث کوچک و بزرگ کتاب، در متنی کمرنگ جریان دارند. گویی که هیچ چیز نباید آرامش خانواده را به هم بریزد. جایی برای هیچ نوع گله و شکایتی وجود ندارد. کتاب در عین حال به متن پاکیزه «چراغها را من خاموش میکنم» اثر زویا پیرزاد نزدیک میشود. با خانم نويسنده ـ شماره ۴۶ آینده جهان، بیبچه استچندی پیش فیلمی دیدم به نام «بچههای آینده». در این فیلم که زمان آن حدود ۲۰۴ میلادی بود نشان میدادند که آخرین بچه دنیا که در سال ۲۰۱۶ به دنیا آمده در اثر حادثهای از دنیا رفته است. مردم همه نگران و مضطرب بودند و احساس تأسف میکردند. اما به هر حال دنیا خالی از بچه بود. تنها یک دختر سیاهپوست باردار بود و عدهای در هنگامه مبارزات تروریستی میکوشیدند او را به جای امنی برسانند. تماشای این فیلم برای من اخطاری بود. امروز مسأله واقعاً این نیست که جمعیتی از مردم فقیر هنوز بچهدار میشوند. مشکل اما این است که آینده جهان بیبچه است. و جهان بیبچه یعنی پایان تمدن بشری. با خانم نويسنده ـ شماره ۴۵ اصطلاح مکاتب شرقی، گندهگویی فیلسوفان اروپاییغرب بیهیچ چون و چرایی ارباب تکنولوژی است، اما این ابداً به معنای آن نیست که ارباب مطلق اندیشه نیز محسوب میشود. هدف من از طرح مسأله یی جینگ در اینجا این بود که نشان بدهم دست بر قضا اندیشه دیالکتیکی نه تنها به اندازه عمر فرهنگهای بشری پیر است، بلکه اما آن اندیشهها به شدت پیچیده نیز هستند. اما نوشته بودید در مکاتب شرقی این مفاهیم پایههای اعتقادی هستند و باور شده که وجود دارند. دوست عزیز کدام شرق؟ فاصله عظیمی میان اندیشه چینی و اندیشه هندی و اندیشه ایرانی وجود دارد. ما هرگز قادر نیستیم از اصطلاح کلی «مکاتب شرقی» استفاده کنیم. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۳ من شبیه حوا نیستمدر اسطوره میگویند همسر نخست حضرت آدم، لیلا نام داشته است. این لیلا به فرمان خدا که امر کرده بود آدم و همسرش از میوه درخت معرفت نخورند لبیک گفته و به آدم تن نمیداد. از این روی آدم به خدا شکایت کرد که از تنهایی در عذاب است. خداوند نیز حوا را از دنده چپ او آفرید و گفت این از گوشت و خون خودت هست و از تو فرمان خواهد برد. پس اما خداوند لیلا را به دلیل آنکه به حرف حق پشت نکرده بود، جاودانه کرد. لیلا از آن پس گرد جهان میگردد. به مردان نزدیک میشود. از آنها بار میگیرد و بیدرنگ میرود. همیشه دختر میزاید و دختران لیلا گرد جهان سرگردانند. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۲ تخفیف یک زن برای رسیدن به زنی دیگرنمیدانم چه اتفاقی افتاد که امیر نیکبخت شماره تلفن مرا در پاریس به دست آورد. او که کارمند عالیرتبه بانک ملی در لندن بود. یک روز صبح تلفن کرد و گفت باید مساله مهمی را با من درمیان بگذارد. اجازه خواست که برای دیدن من به پاریس بیاید. به راستی حرفی نبود که او بیاید. به خواهش او، اتاقی را در یک هتل نزدیک خانهام رزرو کردم. او از هتل به من زنگ زد و به اتفاق به کافهای رفتیم و نشستیم. او گفت مساله این است: من کارمند ساواک نیستم و هرگز برای این سازمان نه جاسوسی کردهام و نه کار کردهام. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۱۳۴ زنانی که تنها میروند، بسیار تنها میمانندفرخنده آقایی، نویسندهی شناخته شدهای است و کتابهای زیادی هم منتشر کرده. کتاب وی در برگیرندهی هفت داستان است. سبک کار نویسنده در این آثار متفاوت است و هرکدام از آنها به موضوعی میپردازد. یکی از داستانهای این مجموعه «پردیس»، نام دارد. ماجرای این داستان احتمالا باید واقعی باشد. مکان داستان ایتالیا است. در این داستان، ایتالیاییها وارد میدان میشوند و نویسنده در بحثهایی که با مردم دارد، از پردیس یا بهشت صحبت میکند؛ یعنی همانجا که جای مسلمان مؤمن پس از مرگ است. اما استفاده از واژهی پردیس، ظاهرا باید به این علت باشد که این واژه در تمام زبانهای هند و اروپایی وجود دارد. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۱۳۳ ملودی تنهایی «ها»اخیراً کتاب کوچکی به دستم رسید که کنجکاوی برمیانگیخت. مانده بودم تا معنای آن را درک کنم. در مقدمه «ها» به نوشته آمده بود که: «سطرهای "ها" در سال ۱۳۸۳ نوشته شدهاند. در لحظههای کابُل و فرو رفتن در هستن. شاید اگر این مکان و زمان نمیبود هیچ وقت این کلمات، اینگونه زندگی بودن را نمیداشتند...» بعد اما در خواندن متوجه شدم با فرازهای کلامی روبهرو هستم که طبیعتی شعرگونه دارند. رفیع جنید، نویسنده کتاب، متولد ۱۳۵۴ از اهالی افغانستان، ایران پناه و مقیم آمریکا است. او در سال ۱۳۷۷ نخستین کتاب شعرش «سنگهای آتش زنه» را منتشر کرده است. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۱۳۲ کابوس تابستان ۶۷ در شهرستانهای ایرانکتاب «کابوس بلند تيز دندان» از مجموعه خاطرات زندانيانى شکل گرفته است که در طى چند صفحه به شرح خاطرات دوران زندان خود نشستهاند. روشن است که همه مردم نويسنده نيستند و همه نمىتوانند بنشينند و يک کتاب بزرگ بنويسند. اما جنبه جالب ديگر اين کتاب، حضور زندانيان شهرستانهاى ايران است. به طور معمول اغلب خاطرات زندانهایى که منتشر شده شرحى است که زندانيان زندانهاى مختلف تهران به دست دادهاند. در اين مجموعه خاطرات، در اغلب موارد با زندانيان شهرستانها روبهرو هستيم. اين خود نکتهى دردناکى را روشن مىکند. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۱ لذت زن بودن در پاریسزندگی در فرانسه خوب بود. این نخستین باری بود که من برای مدتی دور از ایران زندگی میکردم. در حیرت بودم که چرا دیگر به طور دائم خشمگین نیستم. در آغاز فکر میکردم که چون باران اغلب و به ملایمت میبارد حال من خوش است. بعد اما متوجه میشدم که در صف اتوبوس و تاکسی هم مجبور نیستم بایستم. شبکه گسترده مترو امکانات حرکت گسترده را فراهم میآورد. اما بر فراز همه اینها من برای نخستین بار از اینکه زن به دنیا آمده بودم احساس عذاب نمیکردم. واقعیت این است که در درازنای چهارسالی که در پاریس بودم فقط یک بار متلک شنیدم، آن هم از یک مرد آفریقایی. با خانم نويسنده ـ شماره ۴۴ زنانی که بهتر است مادر نشوندزنان و مردان بسیاری را میشناسم که فرزندخواندگان خود را با خلوص قلب دوست دارند. پرورشگاههای ایران و جهان پر است از بچه. به راستی چه کاری زیباتر از اینکه کاشانهای را به کودکی هدیه کنیم. خانمی را میشناسم که دختری را به فرزندی پذیرفته. او میگوید از لحظه ورود این کودک به خانهاش تازه دارد معنی زندگی را کشف میکند. اما دستهای از زنان نیز هستند که شاید بهتر باشد از بچهدار شدن خودداری ورزند. منظورم آن دسته از زنانی است که به دلیلی از دلایل به روسپیگری کشانده میشوند. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۱۳۱ مهری رحمانی، مقلد هیچ شاعری نیستمهری رحمانی، که بر مبنای شناسنامه کتاب در سال ۱۳۲۹ متولد شده است در دو مجموعه «دارم شبیه خودم میشوم» و «بیگ بنگ تردید» نشان میدهد که شاعر بسیار خوبی است. مهری رحمانی، مقلد هیچ شاعری نیست. شعر در حالتی خود به خودی در او میجوشد. در عین حال اما روشن است که از نوعی دانش لدنی برخوردار است. آیا رحمانی در بیخودی میسراید و یا خود را در بیخودی باز مییابد؟ چرا که در منطق زبانی دقیق است، اما خود را در بیخودی در حافظه آب روان میجوید و از خود به ضمیر سوم شخص سخن میگوید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
شما «انكار» شدهاید! |
تاریخ تلخ ما در «تقویمی دیگر» |
ما و روز جهانی کتاب |
«رشت ٢٩» |
گفتوگو با فاطمه اختصاری |