تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
نقدی بر جواب سعید شریعتی به امین بزرگیان

شما «انكار» شده‌اید!

علی نوشين

گویا جواب سعید شریعتی به امین بزرگیان را به‌هیچ‌وجه نباید حاصل اجبار یا اضطرار او دانست. حرف‌های شریعتی مرزهای نظری بین چپ جدید و اصلاح‌طلبان را روشن می‌كند.

سعید شریعتی بر اساس خط فكری بخش مهمی از اصلاح‌طلبان جواب بزرگیان را داده و این همان منطقه‌ای است كه بیش‌تر اصلاح‌طلبان برای برهم‌ نخوردن اتحاد تاكتیكی، از ورود به آن امتناع می‌كنند.

حرف‌های شریعتی نشان می‌دهد كه به لحاظ نظری، اصلاح‌طلبان درون حاكمیت در بحران‌اند و این بحران نتیجه‌ی مرز مشخصی است كه ترسیم آن را از خیلی وقت پیش - بین سوسیال‌دموكراسی و لیبرالیسم - به تأخیر انداخته‌اند.

اصلاح‌طلبان به لحاظ نظری از جنبش سبز خیلی عقب‌ترند و البته این عقب‌ماندگی را صرفا عمل سیاسی موسوی و كروبی تا امروز استتار كرده است.

این حرف‌ها نشان می‌دهد وقتی همین‌ها قدرت را بگیرند تا چه‌حد با هم‌پیمانان خود در این جنبش با خشونت و مرزبندی قاطع برخورد خواهند كرد.

جواب شریعتی به بزرگیان از این لحاظ مهم است كه ترومای اصلی اصلاح‌طلبان را در برخورد با هم‌پیمانان‌شان در لبه‌های خارجی قدرت - روبه اپوزیسیون مسالمت‌جو - آشكار می‌كند. این تروما همیشه وجود داشته است اما انكار یا كتمان می‌شده ‌است.

بگذارید ببینیم چشم‌اندازی كه سعید شریعتی از جریانات مسلحی مثل مجاهدین خلق به ما می‌دهد تا چه حد موضوعیت دارد.

همان لولوی ماركسیسم - آنارشیسم الگوی مجاهدین خلق. این انذار همان الگویی است كه راست افراطی بر اساس آن دست به قلع‌وقمع جمعیت كثیری از معترضان قانونی انتخابات زد.


«باش» از باربارا کروگر

اجازه بدهید در این‌جا از الگوی دوتایی سیاست خیابانی - پارلمانتاریسم فراتر برویم و رخدادهای خیابانی پس از انتخابات را به مثابه‌ی علایم و بروزات عارضه یا بیماری در نظر بگیریم. از این منظر، تا زمانی كه وجه نمادین حضور مسالمت‌آمیز مردم در خیابان‌ها رمزگشایی نشود همه‌چیز در همین سطح تقابل دوتایی باقی می‌ماند.

هیچ‌كس گمان نمی‌كند كه خیابان جای گرفتن مطالبات سیاسی است و هیچ انسان بالغی گرایش یا شهوتی به گرفتن جانش كف دستش و آمدن به خیابان برای در خون غلتیدن ندارد.

شریعتی در پاسخش لحنی به خود می‌گیرد که گویی مردم نوعی بیماری و میل شیطانی به آشوب دارند و نباید به آن دامن زد.

در حالی‌كه معنای شعار نمادین «رأی من كجاست؟» دقیقاً این است كه:‌ «من كجا هستم؟» حضور در خیابان به مثابه‌ی اضطرار و نوعی بی‌«چاره»گی رخ می‌دهد. آن‌جایی كه آدم‌ها به جای آن كه رأی‌دهنده باشند و تصمیم‌شان در قدرت سیاسی تأثیر بگذارد، خود را نه‌تنها نامؤثر، بل كه انكارشده می‌بینند.

این‌جاست كه من ِ رأی‌دهنده از خودم می‌پرسم: «من كجا هستم؟» (بخوانید: «من در كجای جهان ایستاده‌ام؟»)

این‌جا كجاست كه وجود من تا بدان حد انكار می‌شود كه من ناچارم حجم انكارناپذیر بدنم را وارد كنش سیاسی كنم؟ این‌جا كجاست و جایگاه من – چنان‌كه منم – چگونه در این موضع مشخص تاریخی - جغرافیایی تعریف شده‌ است كه ضرورت وجودیم جز در خیابان متحقق نخواهد شد؟

در این سطح، حتی اصلا مهم نیست كه تقلبی صورت گرفته‌است یا نه. مردم وقتی به خیابان می‌آیند كه اضطراری در لحظه سرنوشتشان را معنی می‌كند؛ لحظه‌ای كه یا در خیابان هستی یا اصلاً نیستی.

ما با حاكمیتی روبه‌رو هستیم كه موكلینش را انكار كرده‌است و این موكلین اگر زمانی قشر اقلیتی را شامل می‌شدند حالا از متجددترین سرووضع‌ها تا سنتی‌ترین اقشار «جانباز» و «رزمنده» را نیز شامل می‌شود.

مردم هیچ‌گاه برای براندازی راهپیمایی خاموش نمی‌كنند. هیچ‌گاه برای براندازی در انتخابات شركت نمی‌كنند. مردم هیچ‌گاه برای براندازی دست‌خالی به خیابان نمی‌آیند كه آماج گلوله واقع ‌شوند.

این حضور خیابانی جنبش سبز هیچ ربطی به آنارشیسم مورد ادعای شریعتی عزیز و ناگهان وصله‌ی مجاهدین خلق ندارد.

بگذارید به مثالی از برخورد عملی همین طرز تلقی با مسائل سیاسی رجوع‌كنیم. این همان تفكری است كه در زمان خاتمی مدام ترمز خاتمی را حتا برای گرفتن ساده‌ترین مطالبات می‌گرفت.


اصلاح‌طلبان به لحاظ نظری از جنبش سبز خیلی عقب‌ترند و البته این عقب‌ماندگی را صرفا عمل سیاسی موسوی و كروبی تا امروز استتار كرده است

در ماجرای كوی دانشگاه كسانی كه درگیر در آن بحبوحه بودند به یاد دارند كه اصلاح‌طلبان از طریق دفتر تحكیم مرتبا ترمز جمعیت را می‌گرفتند چون انگار پیشاپیش این را مسلم گرفته بودند كه صاحب‌منصبان بالاتر هرگز در برابر خواسته‌های رادیكال جمعیت تمكین نخواهند كرد. (یعنی پیش‌فرض اساسی این بود كه مردم شما انكار شده‌اید!)

همین رفتارهای وزارت كشور خاتمی و بازیگری غیرفعالانه‌ی شخص خاتمی در ماجرای كوی دانشگاه سال ۷۸ باعث شد روز بیست و دوم تیر ۷۸ زیر باران گاز اشك‌آور و حملات پیاپی انصار حزب‌الله به درهای دانشگاه تهران، جمعیت حاضر در دانشگاه كه تا لحظاتی بعد دیگر امكان خروج را هم از دست دادند (چون تمام درها بسته شد)، به این فكر بیافتند كه می‌باید شورایی غیر از تحكیم پی‌گیر خواسته‌های معترضان باشد؛

و شورای منتخب متحصنین كوی دانشگاه تشكیل شد اما هیچ‌یک از نهادهای دولتی این شورا را به رسمیت نشناختند و تحكیم هم موضع انفعالی گرفت - هرچند آدم‌هایی مثل علی افشاری و اكبر عطری كه عضو فعال تحكیم بودند در شورا هم بودند.

از همان روز سركوب شروع شد و بازداشت‌ها هم. می‌توان آن الگو را در همین برخورد سعید شریعتی با جنبش سبز دید.

و این وضعیت نظری در بزنگاه‌هایی كه ضرورتا می‌باید موضعی عملی اتخاذ كند جز قربانی كردن توده‌ی معترضانی كه به امید شعارهای اصلاح‌طلبان به مسلخ آمده‌اند نتیجه‌ای نخواهد داد؛ توده‌ی معترضانی كه فردا یا روزی دیگر با عنوان منافق و برانداز قلع‌وقمع خواهندشد.

شریعتی دقیقا خط سركوب را ترویج می‌كند. اصلاح‌طلبان باید توضیح‌بدهند كه بعد از وقایع سال ۸۸ چه‌طور می‌خواهند دست‌كم چهارده‌ میلیون رأی انكارشده را (انكارشده نه به معنای خوانده‌نشده: چهارده ‌میلیون درخواست‌كننده‌ی این گزاره: «مرا از نتیجه‌ی انتخابات مطمئن كن!») به سیاست پارلمانتاریستی دعوت‌كنند.

تا زمانی كه اصلاح‌طلبان مفروض پیشینی‌شان این است كه حاكمیت در برابر خواست اضطراری شهروندان پاسخ فوری و اضطراری (نه البته با گلوله!) نخواهدداد، روزبه‌روز بر این «من»های مضطر، انكارشده و بی‌«چاره» افزوده خواهدشد؛

اتفاقا آن‌چه به آنارشیسم و خشونت می‌انجامد انباشت این «من»های انكارشده است. دیگر فرقی نمی‌كند كه مردم در خیابان‌ها باشند یا در خانه‌ها؛ مردمی كه انكار شده‌اند در هر فرصتی بدن‌هاشان را وارد سیاست خواهند كرد.

Share/Save/Bookmark

مطالب مربوط
خیابان و اضطراب امر نامحسوس
سیاست لیبرال؛ یا ممنون به خانه‌های‌تان بازگردید
تخم لق رانسیر بر دهان سوسیالیست‌های تخیلی ایران
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

ترس شریعتی ها واقعی است و شما نمیتوانید با مطرح کردن ساده لوحانه تفاوت سوسیال دموکراسی با لیبرال دموکراسی ان ترس را توهم جا بزنید . یک نگاه به سایت های چپ و نوسان آنها بین حرکت ماجراجویانه چریکی تا حرکت وابسته توده ا ی تا سوسیال دموکراسی و ضدیت هیستریک آنها با دگراندیشان لیبرال و مشروطه خواه کاملا نشان میدهد که ما هنوز در سال ۵۷ تا ۶۰ به سر میبریم و گروه های سیاسی هنوز در همان مقطع به تسویه حسابهای سیاسی مشغولند . هیچ چیزی فرق نکرده جز ظاهر تصنعی دموکراسی خواهی . یعنی لیبرال دموکرات ها همان لیبرال ها هستند و سوسیال دموکراتها همان کمونیست ها . با اندک تلنگری سوسیال دموکراتها اسلحه برمیدارند تا یک کوبا بسازند و لیبرل دموکراتها از امریکا تقاضای یک کودتا و حمله اتمی میکنند تا یک پاکستان یا در بهترین حالت افغانستان بسازند . موسوی و کروبی هم هیچ کره اند . جنبش سبز هم یک چاله میدان است . ما نیاز به تغییر در بنیان اندیشه ها داریم . گروه های فعلی تربیت شده مارکسیسم روسی هستند . نگاه کنید به بحث زیر در اخبار روز :
http://www.akhbar-rooz.com/idea_process.jsp
این بحث سناریویی ساخته پرداخته شده توسط چپهاست که ظاهرا یکی رول سلطنت طلب نقابدار بازی میکند دیگری توده ای نقابدار و ان دیگری فدایی نقابدار . نتیجه هم قابل پیش بینی است . چپ روسی پیروز و رژیم شاهنشاهی با مشروطه خواهی یکی فرض و از صحنه بیرون رانده میشود . این همان سیاستی است که در سازمانهای سانترال دموکرات مثل فدایی و مجاهد و در سیستمهای استالینیست مثل حزب توده اجرا شده و هدف ان موجب کردن مصنوعی هواداران است و جلوگیری از ریزش آنها در مواجهه با واقیت بیرونی .
وگرنه سوالهای اساسی زیر باید مطرح و بدون فحاشی و استفاده از زبان لنینی و برچسب زنی استالینی به آنها جواب داده شود .
۱- آیا راه حل چریکی و مبارزه مسلحانه راه حل درستی بوده و هست یا نه ؟
۲- آیا خشونت (انقلابی علیه چند ژاندارم و پلیس ) از همان جنس خشونت (دیکتاتوری علیه چند مبارز آزادیخواه مسلح) هست یا نه ؟
۳- آیا هر ایدیولوژی به صرف اینکه هوادارانش آماده جانفشانی برای ان باشند و پر شور و سر سخت از ان دفاع کنند آزادی و دموکراسی و پیشرفت می آورد ؟ یا کاملا بر عکس موجب پدید آمدن دیکتاتوری مقدس خطرناکتری میشود ؟
۴- آیا حرکت چریکها و مجاهدین در تغییرات پدید آمده اثر مثبتی داشته و به طور نسبی موجب اثرات مثبت در وضعیت سیاسی کنونی ایران شده یا کاملا برعکس ما را از یک رژیم دیکتاتوری مدرن به یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک ایدیولوژیک رسانده ؟
۵- آیا هر رژیم سلطنتی به دلیل اینکه تجربه رژیم شاه مورد قبول جمهوری خواهان نیست لزوما بد و غیر دموکرات است ؟
۶- آیا اگر شاه دیکتاتور بود فرزند او هم اتوماتیک از همان نوع شاه خواهد شد ؟
۷- آیا اگر اکثریت مردم ایران در یک رای گیری آزاد زیر نظر سازمان ملل یک رژیم مشروطه سلطنتی را ترجیح دهند باز کمونیست های سابق با ان خواهند جنگید ؟
۸ - آیا احتمال دیکتاتوری در یک رژیم جمهوری کمتر از یک رژیم سلطنتی است ؟
و بلاخره اگر این بحث هدایت شده و سناریوی نیست چرا افراد سلطنت طلب و جمهوری خواه و فدایی و توده ای و ... شناخته شده بدون نقاب در ان شرکت ندارند ؟ چرا اخبار روز نظرات مستقل را سانسور میکند ولی بحث های خاصی را نگاه میدارد ؟

-- chap neghabdar ، Apr 23, 2010

این دوستی که این نظر بالا رو داده دعوت می کنم اصلا مطلب بزرگیان و پاسخ شریعتی رو بخونه و یک نگاهی محض رضای خدا به آثار رانسیر بیاندازه ! چپ امروز ایرانی لزوما چریک نیست و اگر باشه به درخواست مشارکت سیاسی مردم کاری نداره ... این که مردم باید در سیاست مشارکت دایمی داشته باشند به مجاهدین حلق کاری نداره و همه این مباحثات هم به دفاع ناشیانه شما از سلطنت مربوط نمی شه ! سوال های شما رو هم کلی آدم نظریه پرداز در طول تاریخ در موردش مطلب نوشته اند ولی در یک رای گیری زیز نظر سازمان ملل اگر نظام مشروطه سلطنتی رای آورد ما همه مخلصش هستیم اگر نیاورد و مثلا جمهوری سکولار آورد یا مثلا نظام کمونیستی یا هر چیز دیگه ای ، شما لطف کن همین کار رو بکن.

-- کاوه ، Apr 24, 2010

بحث بسیار مهمی را مطرح کردید. مساله اصلاحطلبان حکومت اسلامی در این خلاصه میشود که اکثریت قریب به اتفاق افرادی که تحت این نام شناخته میشوندبه تبع منافع طبقاتی و غالبن جایگاه اجتماعی معامله با جریانی که ادعای اصلاح آنرا دارند(جناح حاکم) را بر آزادی فضای سیاسی و شفافیت و سلامت اقتصاد و عوامل تصمیم ساز آن و در یک کلام صلاح مردم ترجیح داده و میدهند. از همین روست که در اوج نارضایتی مردم از آنچه که در این ۳۰ سال برآنها رفته همچنان صحبت از گفتمان امام و ولایت فقیه میکنند.فقط به این فکر کنید که از افرادی که به برکت حکومت اسلامی صاحب اسم و رسم و حزب و دفتر و دستک شده اند انتظار آنرا داشته باشی که تیشه به ریشه درختی که برشاخش ماوایی خوش گزیده اند بزنند. نمیتوان منکر خطری که از جانب هواداران افکار و ایدولوزیهای افراطی و بعضن مسلح اپوزیسیون سنتی متوجه آینده کشور است شد اما فرافکنی که در ادبیات تاکتیکی اصلاحطلبان به این جریانات قابل مشاهده است از مرز جوک گذشته و از نظر ناظر بیطرف شرم آور است. که چگونه حضور موثر و مبرز در تک تک صحنه هایی که کشور را به این ویرانه رسانده نادیده گرفته میشود و در عوض با استناد به موضعگیریهای موجود در بیانیه های سی سال قبل فلان گروه مسلح تمامی مسیولیت وضع موجود بر گردن دیگری سالها از صحنه بیرون رانده شده نهاده میشود.
گمان میکنم که از دید بسیار کسانی که سالهای دانشجوییشان با سالهای انشعاب اصلاحطلبان از بدنه اصلی حاکمیت همزمان بوده (و صد البته کمونیست و یا مجاهد با و یا بی نقاب هم نبوده اند دانشجویانی معمولی عاشق زندگی و درگیر مسایل جوانی ) اصلاحطلبان هم قبل از هرچیز دیگزی حزبالهی و ریشدار بوده اند و تفاوت فقط در اندازه ریش و گاهن عطر غیر تیرزی که استفاده میکردند بوده است. اگر جریانات چریکی تهدیدی بالقوه برای منافع کشور هستند اصلاحطلبان هم نماینده و حافظ منافع عموم مردم نبوده و نمیباشند. اگر احمدینزادزیاد دروغ میگوید خاتمی هم کم نگفت و نمیگوید. و از همه رسواتر اسپانسری شخص معتوم الحالی مثل رفسنجانی در جریانات اخیر از اصلاحطلبان بود که خود نشاندهنده ماهیت قشری و ابزاذی این جریان است.
بهرحال فرصتی پیش آمده تا روشنفکران وطنپرست بتوانند آفتی که مشروطه را به مشروعه و انقلاب ۵۷ را به میراث امام تقلیل داد به مردمی که اینبار نه در کتابها و سریالهای تاریخی مجعول که با چشم خودشان نقش هر کدام را دیده اند بشناسانند و گذار کشور به مرحله توسعه سیاسی-اقتصادی-فرهنگی را با بی اثر کردن این دامها تسریع بخشند.

-- irani ، Apr 24, 2010


1,2- 50 سال بعد نشستن و تجزیه تحلیل کردن خیلی آسان به نظر میآید ولی اگر در زمانی زندگی میکردید که بیسوادی بر جامعه حاکم و مطبوعات اندک هم زیر تیغ سانسور وحشتناک بود و شاه مملکت خود را سایه خدا و نظر کرده امام رضا میدانست و کمونیست آن زمان هم فقط با حرف کمونیست بود و بقول گلسرخی حنی یک کتاب هم نخوانده بود و با توجه به سن و سال خود کمال طلب بود و با اندک سواد دانشگاهی بالاتر از نود و هشت درصد مردم بود و یک پاسگاه ژاندارمری به عنوان خدای منطقه حکومت میکرد و مردم هیچ خبری از دل آنها نداشتند مسلما" اینگونه اعمال چریکی کمتر اشتباه به نظر میرسد.
3- اگر هواداری بدون مطالعه و کورکورانه باشد بله و نمونه آن سازمان مجاهدین ولی بسیاری از گروههای دیگر روندهای بسیار متفاوتی داشتند.
4- اگر نفوذ دین را دست کم بگیرید این نوع تفکر را پیدا خواهید کرد مثل شاه که کمونیستها را دشمن اصلی خود میدانست.
5،6- تصور اینکه یک نفر انتخاب نشده بر مملکت حکومت کند به اندازه کافی مسخره است چه رسد که یک خاندان خود را برتر از بقیه مردم بدانند.
7- اگر جلوی فعالیت آنها گرفته شود و دموکراسی نباشد البته
8- آیا رژیم سلطنتی میتواند دموکرات باشد؟
آنچه ایران نیاز دارد آزادی و دموکراسی و یک حکومت وطن پرست است و گرنه همین حالا هم اسم جمهوری دارد.

-- بدون نام ، Apr 24, 2010

Jazani dar akhbar rooz

نظر مخالفین در مورد این جیمز باند همه فن حریف را بگذارید کنار فقط نظر هواداران و سینه چکان را کنار هم بگذارد تا ببینید دستگاه لنینیستی استالینیستی چپ روسی چطور حقایق را دستکاری میکند در مقا طع مختلف تا عناصرش را به عنوان قهرمان معرفی کند .
عده ای معتقد بودند او توده ای است . عده ای اصرار داشتند مائوایست است و طرفدار چین ! عضو جوانان حزب توده بود ولی همش داخل جبهه ملی می پلکید . (بختیار که سیاستمدار سرد و گرم چشیده بود از ماهیت نفوذی او باید اطلاع داشته که او را بیرون می انداخته ). به زندان می افتد با نام عوضی . ماموران به او احترام میگذاشتند !
عجب رژیم دیکتاتوری و عجب ماموران نوکر دیکتاتوری ! ( شاید آنها فکر میکردند نفوذی ساواک است ). با هر دو جناح فدایی مخالف بوده (احمد زاده و پویان ). با روشنفکران چپ و چپ روشنفکرانه مخالف بوده . با توده ایها مخالف بوده ! چپ رادیکال را ترویج میکرده . در زندان با گروه های بیرون در تماس بوده و آنها را هدایت میکرده ! اما مسول کشتار و ترورها نیست ! کتاب مینوشته در زندان و نقاشی میکرده میزده به نام دیگران ! که اونها موقعیتشان بهتر بشه توی سازمانشان !!! ( آدم یاد شولوخوف میوفته که دستگاه استالین کتاب میزد به نامش دن آرام ). چه رژیم جنایات کاری بود این شاه در زندانهاش مردم کتاب ها مینوشتند ! گروه ها را رهبری میکردند . دسترسی به منابع داشتند . تحقیقات میکردند زیر شکنجه !!!! ( کی میدونه شاید یک عده ای در مسکو برای او هم کتاب مینوشتند تا موقعیتش خوب و محکم بشه ؟)
این گوشه ا ی نشستن و نقا شی کردن و مسول نبودن هم عجب حکایتی است هم موسوی را پاک میکند از کشتارها و هم جزنی را از چریک بازی و کشتار ماموران !
اصولا این از معجزات مارکسیسم روسی است که همه نابغه اند ولی مسول نیستند . خشم انقلابی و ترور و رادیکالیسم در ان مقدس و لازم است ولی کسی مسول قتل شاهزاده بیمار زیر ۱۸ سال و دختران تزار و تروتسکی و یاران انقلابی لنین ( خائنین ضد انقلاب و مذهب کمونیسم چند سال بعد ) نیست .

-- sholokhof ، Apr 24, 2010

بعنوان کسی که در خیابان بدنبال حقوقش می گشت باید عرض کنم خیلی از ما جمهوری اسلامی را به حکومتهای کمونیستی ترجیه می دهیم برای من اهمیت ندارد که مارکس و لنین و امثالهم چه می گفتند من کامپیوتر خواندم و این چیزها را سرم نمی شود برای من نتیجه خود گویای محتواست. خروجی کشورهایی که این شیوه را اتخاذ کردند مطلوب نیست. امیدوارم نگوئید آن عیب که هست از مسلمانی ماست

-- مهدی ، Apr 24, 2010

من یکی هم به عنوان کسی که در خیابان ها دنبال رای اش می گشت باید بگویم که اولا هر آن چه در جنبش سبز می بینید نتیجه ی دوره ی اصلاح طلبی است و همین اصلاح طلبانی که نصفه و نیمه و پر از خطا تا این جای کار را آمده اند. برای جوانانی که دوره ی خاتمی را دیدند و 18 تیر را تجربه کردند حالا این مسلم شده که اصلاح طلب ها هر عیبی که داشتند برای پول و قدرت به میدان نیامدند. و حالا هم می دانند که همان اصلاح طلب ها هستند که در زندانند و نمی دانم منظور نویسنده از معامله کردن آن ها با قدرت چیست.

-- ف ، Apr 24, 2010


"نویسنده ی محترم برای طرح نظریات خود فرصت طلبی کرده و حرف های یک عضو جوان اصلاح طلب را که وادار به اعتراف شده و زیر تیغ است مستمسک قرار داده. این کار ناجوانمردانگی ست!
شما دوستان آیا نمی توانید نظریات خود را بدون چنین حمله هایی مطرح کنید؟!!!"

-- ف ، Apr 24, 2010

بحث زنده ایه و قطعا به ادامش می ارزه

-- نادیا ، Apr 24, 2010

تقد جدی بزرگیان از حد این جواب می گذره

-- بدون نام ، Apr 24, 2010

چپ نو که از دل مبارزات دهه ٦٠ بیرون آمده بود هم کم کم جزیی سیستم لیبرال شد.(چپی ها عضو احزاب سوسیال دمکرات یا سبز شدند)چپ چریکی هم که به نتیجه ای نرسید
حالا دوستانی مثل آقای بزرگیان یا نوشین به جای گفتن کلمات قلنبه و نام بردن از اسامی فیلسوفان فرانسوی بهتر است یکبار به ما بی سوادها بگویند این چپ نوی غیر لیبرال غیرکمونیست موفق کجاست؟
کجای دنیا پیاده شده؟

-- بدون نام ، Apr 24, 2010

به نظر من، همونطوری که دوستی بالا به خوبی بیان کرده اند نقد جدی نوشته آقای بزرگیان از حد این جواب ها بیرون است و به لحاظ تئوریک نوشته ایشون باید بحث و بررسی بشه ولی متاسفانه آقای شریعتی با فروکاستن هرگونه مشارکت مردمی دامنه دار در صحنه سیاسی به مارکسیسم و آنارشیسم و بعد تقلیل اون به شکل ورشکسته ایرانی اش یعنی حزب توده و یا گروه هایی مثل مجاهدین خلق، بحث رو به طور کلی به جای دیگری بردند. حقیقت اینه که حضور مردم در صحن خیابان در این مدت نه به رهبری اصلاح طلبان بود و نه حتی با تایید مستقیم آنها ( لااقل تا زمان مشخصی ) انجام شد. اصلاح طلبان حکومتی که هر روز جایگاهشون رو در نظام سیاسی ایران از دست می دهند با جدا شدن از جو موجود از حمایت مردمی هم بی بهره خواهند شد.

-- کاوه ، Apr 25, 2010

نقل از کامنت ف: "باید بگویم که اولا هر آن چه در جنبش سبز می بینید نتیجه ی دوره ی اصلاح طلبی است". گمان میکنم همینطور اگر مدتی بگذرد واکنش به درد، جستجو برای غذا در هنگام گرسنگی و کلا تمایل به ادامه بقا در موجودات زنده به نتایج تلاشهای اصلاحطلبان منتسب شود.
از شوخی گذشته اما این نظر نمونه خوبی از تمامیتخواهی اصلاحطلبانه است که اینروزها هم کم به آنها برنمیخوریم.

-- irani ، Apr 25, 2010

چپ روسی در دفاع از خود میگوید
۱) ما هیچ وقت در قدرت نبودیم پس بیشترین تقصیر گردن شاه و سلطنت طلبان است و خمینی و خامنه ای و اصلاح طلبان و لیبرال ها و ملیون
۲)ما سالهاست حتا در کشور حضور نداریم فدایی سرکوب و بیرون رانده شده توده ایها فعالیت سیاسی ندارند حتا مجاهدین دیگر در ایران قدرتی نیست
۳) ما تغییر کرده ایم به دموکراسی و حاکمیت مردم معتقدیم با سلطنت مخالفیم طرفدار عدالت هستیم با سازش با امپریالیسم مخالفیم روسیه دولتش اکنون با مردم درگیر است ما نمیخواهیم مردم روسیه با ما چپ بیفتند پس علیه روسیه مثل امریکا که ماهیتا سرمایه داری و جهانخوار است تبلیغ نمیکنیم .
تمام ادعاهای فوق به دلایل زیر حقیقت ندارد
شما تغییر نکرده اید . چون هنوز مثل روضه خوانها گاهی از جزنی و چریک بازی و بازگشت استالینیست ها به آسیای میانه و روسیه و حتا از صدام یاد میکنید با احترام .
هنوز به سلطنت طلبان کینه دارید اما با فقیه و استالین و صدام و قذافی و اسد کنار میایید
هنوز دشمن اصلی شما لیبرال ها هستند .
اینکه شاه دموکرات نبود و سلطنت طلبان مثل سلطنت طلبان سوئد و انگلیس دموکرات نیستند شما را تبریه نمیکند که با پشتوانه شوروی سابق و روسیه امروز در تمام مقاطع سیاسی کشور حضور پر رنگ و پر سر و صدا و موثر داشته چه از نظر تبلیغاتی ( کنترل ادبیات و جریان اخبار از طریق نفوز در رسانه ها و کانون نویسندگان و احزاب سیاسی مختلف و حرکت های دانشجویی ) چه از نظر حمله با زبان لنینی و برچسب استالینی به دگر اندیشان و احزاب و افراد داخل حکومت یا بیرون ان ( تخریب شخصیت های اثر گذار از مصدق تا بنی صدر و بازرگان گرفته تا نوری و کروبی و خاتمی تا حمله رسانه ای به امثال سروش و گنجی و زیبا کلام و داریوش همایون و بهنود و ... )
چه از نظر تاکتیکی ( حمله به مصدق و مخالفت با او در مجلس و در خیابانها و تظاهرات و رسانه ها برای اینکه او نفت شمال را هم نمیخواست روسها ببرند و نفوز در دستگاه شاه از طریق جعفریان و باهری و انصاری و نیکخواه و ترویج ایده تشکیل گروه چریکی با تقلید ناشیانه از کوبا و کشتن چند مامور تا شرکت در انقلاب حمایت از بخش چپ مذهبی آلوده به بینش چپ روسی مجاهدین انقلاب و خشونت ورزیهای خلخالی و دفاع از حمله به سفارت امریکا و جنگ عراق در کنار جاسوس خواندن امیر انتظام و لیبرال ها و ملیون و ....)
چه از نظر عملکرد ( راه انداختن تظاهرات و ایجاد بحران در حکومت مصدق تا تحریک و ایجاد غائله ترکمن صحرا و کردستان و دانشگاه و حمله به سفارت و خط دادن به خط امام در اشغال سفارت در دولت های بازرگان و بنی صدر )
چه از نظر القا و تحمیل نگرش مارکسیستی روسی ( خصومت کور با امریکا و نشاندن مساله اعراب و اسرائیل در صدر سیاست خارجی کشور ) از طریق مجاهدین انقلاب و خط امام به نظام اسلامی با استفاده از جو انقلابی و ملتهب و موج سواری روی افکار جوانان و دانشجویان بی تجربه ( از نظر سیاسی ) و با استفاده از موقعیت و فرصت ایجاد شده توسط رژیم پوپولیست و ماجراجو .
اصلاح طلبان حکومتی دو بخش کاملا متضاد دارند . بخش خط امامی و مجاهدین انقلاب و موسوی چی ها که عملا نه تنها جدا از شما نیستند بلکه تماما به توصیه شما و مطابق با خط مشی چپ روسی عمل میکنند . اینها بازوی اجرایی چپ روسی در دولتند . سر بزنگاه های تاریخی به شکلی تاثیر گذار به سود استراتژی شما و به ضرر لیبرال ها و سلطنت طلبان و ملیون وارد صحنه میشوند . سفارت امریکا و جنگ عراق و پایان گروگانگیری (شکست کارتر )و بیرون راندن خاتمی و کروبی و نوری و آوردن موسوی بیرون از چراغ جادو و مانع بازگشت لیبرال ها به صحنه فعالیت های سیاسی شدن از شاهکار های آنها به توصیه شما و نفوز ی هایی مثل شهبازی است .
در مورد انفجار حزب جمهوری و حذف بهشتی و باهنر فعلا اطلاع کاملی در دست نیست ولی مشکوک بودن ان و مسول بودن نبوی در ان زمان مسلم است و زنده ماندن رفسنجانی و خامنه ای نمیتواند اتفاقی و بدون دخالت سرویس های امنیتی مخصو صا ک گ ب ( مثل ریس جمهور لهستان و همراهان که شما دوست ندارید خبرش را هم بدهید ) باشد .
بله آنها اشتباهات بزرگی داشته اند مثل تمام سیاستمداران دیگر ولی نقش بخش چپ آنها که متحد شماست در این شکست ها بیشتر بوده .
لیبرال ها همانطور که خودشان قبول دارند اشتباه بزرگشان قبول مسولیت در ابتدای انقلاب بود . ولی حتا یک لحظه و حتا یک مورد نبود که آنها با تصمیمات و دخالت ها و خودسریها و بی قانونی های روحانیون مثل خلخالی و حتا آیت الله خمینی مخالفت نکرده باشند . طنز تاریخ را ببین که شما همواره در همان موارد از حاکمیت در مقابل لیبرال ها حمایت آشکار کردید . و بازرگان و بنی صدر را سازشکار و عامل امریکا خواندید . از خلخالی و جلال الدین فارسی حمایت کردید .هنوز هم گنجی و سروش و مهاجرانی و ... را تلویحا یا ا شکارا در خط امریکا مینامید و موسوی و نبوی و تاجزاده را پشتیبانی صد در صد میکنید . حمله شما به دفتر تحکیم و شرف اهل قلم زید آبادی و بهاره هدایت و توکلی و عماد به آور و هنگامه شهیدی و ... هم جایی برای پرسش نمیگزارد .
کارنامه شما در مورد جنبش اخیر مردم ایران هم بسیار منفی است . موسوی را به این جنبش تحمیل کردید . او با اتخاذ تاکتیک غلط نزدیکی با سپاه و بسیج به منظور جلوگیری از کودتای سپاه به خواست شما آمد و خاتمی و نوری و عارف و کروبی را کنار زد . بعد که سپاه کودتا کرد و تئوری شما شکست خورد و مردم سرخورده به خیابان آمدند شما با پر روئی غیر قبل باوری ان را به قدرت و صحت تاکتیک پیشنهادی خودتان ربط دادید . دستگاه تبلیغ چپ روسی در اینترنت و رسانه ها با کار کرد دوگانه شروع به کار کرد . بخش تند رو شما طبق معمول سطح انتظارات را بالا برد و فروپاشی را مطرح کرد . آنها امیدشان این بود که خامنه ای وا دهد و در بلبشوی ایجاد شده موسوی سکوی پرش شما به سوی یک رژیم کاملا وابسته به روسیه گردد . بخش توده ای از فرصت استفاده کرد تا ضمن حفظ رژیم در مدار روسیه مانع از سوه استفاده جریانهای غیر روسی ( سلطنت طلب و لیبرال و ملی و مجاهد و ..) از بلبشوی ایجاد شده شود . هم مانع نزدیک شدن احمدی نژاد به امریکا شود و هم مانع حاد شدن حرکت مردم و سقوط جمهوری اسلامی . به همین دلیل بود وقتی کروبی با پیشنهاد های راه پیمایی در روز قدس و ۱۶ آذر و عاشورا و با طرح مساله شکنجه و شرکت در تمام راه پیمایها به هر قیمت نوک حمله را خیلی تیز کرد تا جایی که مردم شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین دادند و وارد منطقه خطر نه غزه نه لبنان شدند دستگاه چپ روسی از تندرو و کند رو به یک باره احساس خطر کرد و بنر تبلیغاتی فرو پاشی را پایین کشید . در ۱۶ آذر زرافشان که بارها به کمک ج ا آمده بود وارد صحنه شد و حرکت دانشجویی در ۱۶ آذر را کوبید و به جنبش سبز حمله برد در رادیو امریکا ! پس از عا شورا ریس دانا رسما به صحنه آمد و گفت دولت کمی امتیاز بدهد تا ما به اینها (رسانه های تحت کنترل )بگوییم عقب بکشند . البته او کسی نبود که کنترل همه رسانه ها را داشته باشد اما او از جانب فراماسیون چپ روسی این پیغام را میداد که از حزب توده تا بقیه قمرهای تند رو و کند رو ان را شامل میشود . پس از ان بود که موسوی نقش تاریخی خود را با بیانیه عقب نشینی ۱۷ اجرا کرد . قسمت دیگر اصلاح طلبان حکومتی برای جلوگیری از سرخوردگی جنبش ناچارا بیانیه ۵ روشنفکر را صادر کرد که با حمله هیستریک تمام چپها مواجه شد . استدلال مسخره شما ها این بود که اینها میخواهند رژیم را حفظ کنند ! در حالیکه رژیم با بیانیه ۱۷ و اقدامات چپ روسی حفظ شده بود .
پس از ان به منظور لوث کردن بیانیه ۵ روشنفکر عوامل شما در نهضت فمینیستی زنان و جاهای دیگر اقدام به صدور بیانیه های بی مزه صنفی کردند . بعد دوباره حقه کهنه حقوق خلق ها و زبان قومی توسط عوامل شناخته شده شما مطرح شد . این در حالیست که کروبی بهترین موا ضع را در بیانیه انتخاباتی در مورد حقوق خلق ها و زنان و اقلیت ها داده بود و موسوی اصلا صحبتی از این مسائل نکرده بود ( حتا وزیر زن را مشروط به مجلس کرد ) . اما شما که فراماسون مطبوعا تی و روشنفکریتان در تمام مدت پیش از انتخابات این مسائل را مهم نمیدانست و انحراف از اصول قلمداد میکرد یکباره با سر و صدا هوادار زنان و اقلیت ها شد ! ( این در حالیست که در تمام مدت حکومت کمونیست ها در شوروی یک زن وزیر یا رهبر حزب نشد و استالین دمار از اقلیت های اوکراین و قرقیز و ارمنی و آبخازی و چچنی و قفقازی در آورد )
اگر تقصیر شاه باز نکردن فضای سیاسی بود و باز گذاشتن در مسجد به روی سیاست و دخالت دادن توده ایها ی توبه کرده در ارکان تصمیم گیری و اجرا ( تا حد اجازه دادن به اکبر اعتماد توده ای به نشستن در راس انرژی اتمی و نیکخواه کنفدراسیونی در مرکز رادیو تلویزیون ملی و جعفریان مقزمتفکر حزب رستاخیز ) و اگر تقصیر اصلاح طلبان حکومتی عدم استفاده از موقعیت های به دست امده در انتخاب خاتمی و مجلس ششم بود (با دانستن اینکه بهزاد نبوی شما مغز متفکر مجلس ششم و این حرکت بود ) و اگر تقصیر لیبرال ها و ملیون پذیرش مسولیت در اوایل انقلاب و اعتماد کردن به خمینی بود اما شما ( مارکسیست های روسی ایران ) از شهریور ۱۳۲۰ تا کنون همواره به طور اصولی و با طرح تاکتیک ها و استرتژی های روس محور و ضد آمریکایی و ایجاد اغتشاش فکری و سیاسی و حتا بلوا های نظامی همواره به جناح استبدادی بدتر در مقابل جناح لیبرال تر کمک کرده ید . همه اینها به لحاظ دنباله روی شما از دولت های کشور همسایه شمالی است که از مشروطه تا کنون هوادار رژیم های استبدادی وابسته در ایران بوده . چون ذات رژیم های خودشان استبدادی است . و میدانند که در استبداد آنها اگر سهم شیر را نداشته باشند حد اقل سهم روباه را خواهند داشت . مضافا اینکه همواره امید به کودتا دارند مثل داوود و تره کی و قرقیزستان !
شما تغییر نکرده اید . چون هنوز مثل روضه خوانها گاهی از جزنی و چریک بازی و بازگشت استالینیست ها به آسیای میانه و روسیه و حتا از صدام یاد میکنید با احترام .
هنوز به سلطنت طلبان کینه دارید اما با فقیه و استالین و صدام و قذافی و اسد کنار میایید
هنوز دشمن اصلی شما لیبرال ها هستند .

-- sima ، Apr 25, 2010

1. دوستی به جمله ای از کامنت من عنایت داشتند که گفته بودم جنبش سبز ریشه در دوره اصلاح طلبی دارد. جالب اینکه دقت نکرده اند که من نگفتم "اصلاح طلبان" که از یک دوره یاد کردم. شما انگ تمامیت طلبی را به چه کسی می زنید؟ اگر به من می زنید که نمی دانم کسی که در آن دوره دانشجو بوده و بعد از آن هم هیچ، تمامیت طلبی اش در چیست. من در آن دوره شاهد بالا رفتن حساسیت و آگاهی قشر متوسط و دانشجو و روزنامه خوان و کتاب خوان شدن مردم بودم. مفهوم حقوق شهروندی و حقوق بشر و حقوق زنان در آن دوره جا افتاد. نتیجه اش را هم این می دانم که مردم ما علی رغم همه ی نارضایتی از "اصلاح طلبان" و نه از سر انتخاب بین بد و بدتر به این نتیجه رسیدند که در انتخابات باید شرکت کرد و بعد هم در دفاع از تصمیم خود جنبشی را آغاز کرده اند. این یعنی مردم کاری به نظر شما که اصلاح طلبی را در کنار تمامیت طلبی می گذارید، نداشته اند!
و اگر منظور شما تمامیت طلبی اصلاح طلبان است که تاریخ این یک دهه ی اخیر این جماعت درمانده را جور دیگری نشان می دهد. شما بروید "تمامیت طلب" مناسب تری برای کوبیدن بیابید! من که معتقدم آن دوره ی اصلاح طلبی را همان اصلاح طلبان فراهم کردند و اکنون تاوان می دهند.
2. اما جالب ترین کامنت مربوط به خانم سیماست که مفصل چپ ها را کوبیده اند با روش خود چپ ها!! به نظر می رسد این عرصه مربوط به ما نیست. منظورم از ما کسانی ست که دغدغه شان مشابه این دوستان نیست. نسل جوان امروز ایران در موسوی نه یک وابسته ی چپ می بینند، نه یک اصولگرای دگم، نه یک قهرمان. آن ها کسی را می بینند که در شرایط حاضر با همه ی تفاوت خاستگاه ها بهتر از هر کسی خواسته های آن ها را مطرح می کند.
در ایران و در نسل جوان که بیشترین قرابت را با جنبش دارد کسی نیست که به دنبال یافتن ریشه های وابستگی این یا آن باشد و آسمان به ریسمان ببافد.
این عرصه مال شما...

-- ف ، Apr 25, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)