خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و تاریخ > شاهنامه خوانی در ایل بختیاری | |||
شاهنامه خوانی در ایل بختیاریکبری قاسمیشاهنامهخوانی در ایل بختیاری تاریخی دیرینه دارد. کسی نمیداند از چه زمانی آغاز شده، ولی شاهنامه و شاهنامهخوانی همواره جزیی از فرهنگ بختیاری بوده است.
هرگاه که ایل در هنگام کوچ در وارگهای1 بارمیانداخت و به استراحت میپرداخت، هرگاه که پس از کار سخت روزانه از دامها و کشت و زرع رهایی مییافتند، در زیر سیاه چادرها، زن و مرد دور هم جمع میشدند، چای مینوشیدند و با جان و دل گوش به صدای خوش شاهنامهخوان و روایتهای حماسی، رزمی و داستانهای مهر و مهرورزی قهرمانان شاهنامه میسپردند.
نسل به نسل این سنت منتقل میشد. آن بخش از بختیاریهایی که به شهرنشینی روی آوردند، به مرور این سنت را به فراموشی سپردند و تنها گاهبهگاه به یاد روایتهای پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ میافتادند و به یاد آن خاطرات سر تکان میدادند و حسرت آن سنت خوب گذشته را میخوردند. اما در ایل و در روستاها، بختیاریها همچنان پایبند به این آیین مانده و پاسدار آن بودهاند. در محافل خانوادگی و دوستانه هنوز دور هم جمع میشوند و به داستانهای شاهنامه گوش میدهند.
در چند سال اخیر، توجه بختیاریهای شهرنشین باز هم به این سنت و آیین کهن جلب شده است و در مراسم نوروزی که به دور هم جمع میشدند، به یاد اجدادشان، به خواندن اشعار شاهنامه میپرداختند. کمکم این آیین چنان دوباره جای خود را بین مردم و بهخصوص نسل جوان باز کرد که دیگر نمیشد فقط در محافل خانوادگی آن را برگزار کرد و در چند ساله اخیر این مراسم بهصورت عمومی در شهرهای مختلف خوزستان از جمله مسجدسلیمان و ایذه بین طوایف مختلف بختیاری بهصورت باشکوهی برگزار میشود. در یکی از روستاهای مسجدسلیمان در منطقه «گلگیر»، بنام «سی میلی»2 همه ساله جمعیت زیادی از بختیاریها از طوایف، شهرستانها و استانهای مختلف گرد هم میآیند و مراسم شاهنامهخوانی را به سبکی تازه برگزار میکنند و بدین ترتیب این آیین کهن را گرامی میدارند.
در سفری که سال گذشته پس از ۱۶ سال، در نوروز ۱۳۸۶ به ایران داشتم و به شهر زادگاهم مسجدسلیمان رفتم، این شانس بزرگ نصیبم شد که در روز سوم فروردین در مراسم شاهنامهخوانی شرکت کنم و از نزدیک این سنت باشکوه و بجا مانده از سدههای پیشین را ببینم، به نقالیهای مختلف شاهنامه و نوای زیبای ساز و دهل بختیاری گوش دهم و با صدای ساز و دهل، پابهپای هزاران زن و مرد دیگر، دستمال در دست به رقص و پایکوبی بپردازم. نتیجه این سفر تعدادی عکس و فیلم است که بدون آمادگی قبلی و با امکانات ابتدایی که در اختیار داشتم تهیه کردهام تا در اختیارسایر هموطنان قرار دهم. ویدیویی از این مراسم را در صفحه شهرفرنگ ببینید در هنگام و پس از مراسم، همراه با شور و احساس غروری که داشتم، مدام این پرسشها در ذهنم میچرخید که چه عاملی سبب این بازگشت به اصل و یا هویت خویش شده است؟ از چه زمانی بختیاریها شاهنامهخوانی داشتهاند؟ شاهنامهخوانی در ایل بختیاری کهن چگونه بوده است؟ فکر کردم که پاسخ این پرسشها را در گفتوگویی با دکتر اردشیرصالحپور، استاد رشته هنر و مدیر جشنواره تئاتر که خود از تلاشگران این حرکت فرهنگی و یکی از سخنرانان مراسم بود، بیابم.
تاریخچه شاهنامهخوانی در ایل بختیاری این سنت گویا در ایل ما رسم بوده که مادران در خورجین جهیز دختران، شاهنامه را نیز به ودیعت میگذاشتهاند. این رسم فرهنگ ماست و امیدواریم این سنت که بار دیگر در جهیز دختران ما برای تداوم فرهنگ ادامه پیدا کند. شاهنامهخوانی، اگرچه در حوزه فرارود است و فرارود به لحاظ جغرافیایی در خراسان بزرگ و ماوراءالنهر، اما شگفتا که این حماسه در ایل بختیاری و در فرهنگ زاگرس، خصوصاً زاگرس میانی، منزلت و اهمیت بسیاری دارد و همواره صدای شاهنامهخوانان که مبتنی بر غرور و حماسه و بالندگی است از سیاه چادرها برمیآید.
به دو مورد تاریخی هم اشاره کنم. در هنگام فتح قندهار توسط سپاهیان بختیاری در زمان افشاریه، هنگامیکه نادر در خواب بود، بختیاریها صبحگاهان حمله کردند و با شاهنامه و هلهله و گاله قلعه قندهار را فتح کردند و نیز در خاطرات مشروطه و یادداشتهای تاریخی آمده، هنگامیکه اصفهان را فتح میکنند و به سمت تهران میآیند، اینها شاهنامه میخواندهاند. شاهنامه همواره بالندگی و غرور و عزت و افتخار را در بختیاری و گمان میکنم در هر ایرانی بیدار میکند. اساسا باید گفت زمینه حماسهها به شکلی نیست که تاریخ دقیقی برایش تعین شود. سنتها اصولا پیرو نیازها، روحیات و خلقیات یک جامعه و آحاد یک ملت بهوجود میآیند. اگرچه شاهنامه در قرن سه و چهار توسط حکیم فرزانه طوس، فردوسی تدوین، گردآوری و در واقع بازآفرینی شده، این به منزله آن نیست که ایرانیها فقط از هزار سال پیش فرهنگ حماسی و شاهنامه داشتهاند، بلکه خود فردوسی نیز اشاره دارد که: «به گفتاردهگان کنون داستان، به پیوندم ازگفتهی باستان.» بنابراین بهنظر میآید که فرهنگ اعصار کهن پهلوانی که بعضی مورخین هم اشاره میکنند که گویا فرهنگ دوره اشکانی است، در شاهنامه متجلی شده است.
اما اساسا فرم و شکل خوانش طبیعتا باید با نحوه اوزان هجایی و بعد موسیقی قوافی، اشعار هیروئیک و یا پهلوانی هماهنگ باشد. وزنی که فردوسی انتخاب کرده، یعنی این بحر «فعولن فعولن فعولن فعول» نوعی ضرباهنگ بیدارکننده و ریتم کوبنده دارد که خیلی با روحیات و خلقیات بختیاریها هماهنگ است که قومی بودهاند که همواره در کوهستانها زندگی میکردهاند و همواره در جنگها بودهاند و همواره جزء کسانی بودهاند که از فرهنگ و کیان و مام میهن ایران دفاع کردهاند. آنها تنها قومی هستند که شاید هیچگونه تعلقات فرامرزی هرگز نداشتهاند و همواره برای ایران و برای ایرانزمین زندگی کرده و جانفشانی کردهاند. در نتیجه این سنت در این قوم تداوم پیدا کرده و نسل به نسل و سینه به سینه و روایت به روایت از پدران به فرزندان تداوم پیدا کرده و قومی است که من از دوران کودکی به یاد دارم، همواره مجلس شاهنامهخوانی یکی از سنتهای آن بوده است. در سوگواریها خصوصا مردان هرگز این سوگینههایی که اخیرا در مراسم سوگواری خوانده میشود که در واقع گاگریوهائی3 هستند که به نوعی سوگینهخوانی کهن است، نمیخواندند. این را زنان میسرودند و میخواندند و مردان در سوگ بزرگمردان، شهیدان، قهرمانان و پهلوانان در واقع شاهنامه میخواندهاند.
مثلا سوگ سیاوش را میخواندهاند یا سوگ اسفندیار یا ایرج را. بنابراین این روحیه و این لحن و خوانش در فرهنگ حماسه و بختیاری یکی از سنتهای دیرین و رایج است که همواره بر این اصل استوار بوده که «هر آنکس که شهنامهخوانی کند، چه مرد و چه زن پهلوانی کند». اشعار نظامی در خسرو شیرین خصوصا، شکل بزمی دارد و گونهای از ادبیات لیریک یا ادبیات غنایی در فرهنگ ایرانی است که بختیاریها هم از آن بهره میبرند. اما در بعد حماسی و یا اپیکاش همین شاهنامه است. ما هم مردان بزم داشتهایم و هم مردان رزم. خوشبختانه این جریان اخیرا دوباره توسط نسل جوان دارد احیا میشود و تداوم پیدا میکند. در روح و فرهنگ ایرانی هرگز شاهنامه نخواهد مرد. بقول حکیم فرزانه طوس، کاخی را برآورده است که از باد و باران نبیند گزند. حقیقتا این بنا و این شکلی که فردوسی در شاهنامه ایجاد کرده است، برای همیشه با هویت و با کارنامه فرهنگ ایرانی چنان آمیخته که تا ایران زنده است شاهنامه نیز زنده خواهد بود. شاهنامه مقوم فرهنگ ایرانی است. این سنت در ایل ما و در فرهنگ ایران زمین و اقوام مختلف، خصوصا در اقوام زاگرسنشین، مثل کردها، لرها و لکها در شکلهای مختلف بوده است. در آذریها هم شاهنامه را داریم ولی در اقوام زاگرسنشین این سنت تداوم بیشتری داشته است. به هرحال در زمینهی موسیقی که بخشی از هویت و نشانههای هر قوم بهشمار میرود، باید به این نکته اشاره کنم که ما بخشی از هویت خودمان را در این الحان و اوزان موسیقایی مییابیم. این سنت خوشبختانه در این شرایطی که نسل جوان ما تا اندازهای هویت حقیقیاش به مخاطره افتاده و کمتر به سراغ اصالتها میرود، ضرورتاش دو چندان شده است. باید تلاش بیشتری شود تا ما با شناسنامه و هویت فرهنگی خودمان به دهکده جهانی وارد شویم. هیچ منافاتی ندارد که ما از این سبقه و سابقه و رنگ و بوی خودمان، علیرغم احترامی که به همه ارزشهای فرهنگ جهانی و جغرافیای جهان و افکار آزاد جهان داریم، استفاده کنیم. به قول جواهر لعل نهرو، برای جهانی شدن نخست باید بومی بود. ما این تعاریف را نشناختیم و نمیدانیم. اینها ماحصل تجربه ذائقه، تفکر و نگره و هستیشناسی ایرانی ماست که بخش عمدهاش در شاهنامه هست. نه تنها حماسه، بلکه شاهنامه منظر حکمت و تعلیم و تربیت و دین و آیین و رفتار و سلوک و هنجارهاست.
حقیقتا شاهنامه یک اثر گران سنگی است سرشار از جنبههای مختلف، داستانهای حماسی، داستانهای عاشقانه وداستانهای پهلوانی، یاس و امید و... همه این جنبهها در شاهنامه مستتر است. با این اوصاف که هم اکنون موسیقیهای متنوعی دارد ذهن موسیقی ایرانی را خدشهدار میکند، شاهنامهخوانی یکی از گونههایی است که خوشبختانه اخیرا با اقبال جوانان و اقبال مردم روبهرو شده و قوم بختیاری به دلیل آن سبقه و سابقهاش، دارد اینکار را تداوم میبخشد. اما در خصوص شاهنامهخوانی در سی میلی، شهری که در سی مایلی شهر مسجدسلیمان، یکی از شهرهای بختیاری نشین، این سنت خوشبختانه در حال حاضر به اهتمام مردان و فرهیختگان این قوم دارد تداوم پیدا میکند. در دورههای خیلی پیش این یک سنت خانوادگی بوده و معمولا در نوروز که مردان و زنان در کنار یکدیگر مینشستند، شاهنامه میخواندند. این سنت خوشبختانه امروزه از محفل خانوادگی به یک محفل عمومی تبدیل شده و مشاهده میکنید که حداقل چهار تا پنج هزار نفر از علاقمندان و شیفتگان فرهنگ ایران زمین، خصوصا جوانان و زنان و مردان بختیاری، گرد هم میآیند و شاهنامه میخوانند. برای من هم خیلی جالب بود که امسال بر سر در هر خانهای در سی میلی یک پلاکاردی پارچهای نوشته شده بود و گویا هر خانهای ملزم شده بود که دو بیت از اشعار فردوسی را بر سر در خانهشان حک بکنند. این رویکرد اصیل فرهنگی، گامی است در جهت تقویت بنمایههای فرهنگ اساطیری، فرهنگ ایران زمین و خصوصا شاهنامه که اثری است که بخشی از مواریث و معاریف ملی و دینی و آئینی و فرهنگی و تاریخی ما را در برمیگیرد. تفاوت بین سبک شاهنامهخوانی در بختیاری و سایر نقاط ایران بنابراین شاهنامه نیز اگرچه عنصر واحدی است و یک منبعی به نام شاهنامه فردوسی وجود دارد، اما طبیعتا در خوانششان بعضی از ابیات گاهی پس و پیش میشوند، قوافی (قافیهها) هم گاهی به هم میخورد، اگر هم به هم نخورد و رعایت شود، نحوه خواندن، لحن خوانش و اوزان خوانش کاملا بر حسب ذائقه و موسیقی جاری هر قوم تغییر میکند. خوشبختانه من توفیق این را داشتهام که بهدلیل تعلق خاطری که به فرهنگ ایران زمین دارم و پژوهشهای بسیاری که در این زمینه کردهام با شاهنامهخوانی اقوام مختلف ایرانی، از جمله اقوام زاگرسنشین برخورد داشته باشم. این جمله را از خودم نقل نمیکنم، بلکه از اساتید فرزانهای که نامآوران حوزه ادب فارسی هستند و به شاهنامه کاملا اشراف دارند، میآورم که به اقرار آنها نحوه خوانش شاهنامه بختیاری با همین لحنی که میخوانند یکی از اصیلترین و دقیقترین شکل خوانشی است که از دورههای کهن برای ما باقی مانده است. دلیلی هم براین امر وجود دارد، چرا که بختیاریها قومی هستند که به لحاظ جغرافیایی در کوهستانهای صعبالعبور زندگی کردهاند و اقوام مهاجر کمتر توانستهاند به آنها دسترسی پیدا کنند. زندگی کوچ نشینی نیزکمک کرده است که اینها وارگه به وارگه این سنت و آیین و موسیقی را درخورجینشان به همراه ببرند و در یاد و سینههایشان داشته باشند. بنابراین نه تنها در لحن و خوانش شاهنامه، بلکه در ابعاد مردمشناسی دیگر مراسم موسیقی، آیینهای نمایشی و حتی نیایشی که در سطوح مختلف سنتی و آیینی موجود است، به گمان من بختیاریها یکی از دست نخوردهترین اقوام ایرانی هستند زیرا که در صحراها و دشتهای مرکزی نبودند، در مرزها نبودند و کمتر مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفتهاند و به اقرار همان اساتید عرض میکنم این لحن شاهنامهخوانی شان لحن بسیار خوبی است.
تقریبا دو نوع لحن را در شاهنامهخوانی بختیاری میتوان نام برد؛ یکی حماسهخوانی است که با لحن کوبشی و سنگین و سخت است که معمولا مردان در مجلس میخوانند و همواره هم شاهنامه را به دلیل آن روحیه پهلوانی اجرا میکنند و بخش دیگر آن نازکخوانی است که لحن مترنم و لطیفتری است که بخشهای مثلا بیژن و منیژه و زال و رودابه است که البته من کمتر دیدهام. اما همیشه در ایقائات موسیقی بختیاری به نوعی «ای داد، ای داد، ای بیداد» را خوانندگان شاهنامه ملحوظ میکنند که بهنظر میآید حسرت بیداد و داد است که از دست رفته، همواره با یک حالت حسرت میخوانند و بسیار هم کوبشی و چکشی است. دقیقا رسم و آیین شاهنامهخوانی در بختیاری به این گونه بوده است که در مجلس و یا در یک ده و آبادی، مردان بر یک سکو مینشستهاند و چند متکا یا بالشهای گرد کنارشان میگذاشتند. هنگامی که شاهنامه باز میشد، مردان هنگام خواندن شاهنامه، بر اثر غرور مستتر در فرهنگ شاهنامه مثلا «رستم و اشکبوس» و «ایران و توران» آنچنان دچار غرور میشدند و این انرژی در درون آنها متراکم میشد که آنها با این گرزها بر آن متکاها میزدند که پرها به هوا انباشته میشدند و پراکنده میشد و یک فضایی ایجاد میشد و به نوعی یک فراافکنی از این انرژی متراکمی که براثر خوانش اصوات شاهنامه در ذهن خواننده و حتی شنونده ایجاد میشد. این به لحاظ دراماتیکی جزو ملزومات مجلس شاهنامهخوانی بختیاری بود. داشتیم آدمهای مختلفی، پیرمردهای مختلفی که در جشنواره طوس نیز شرکت کرده بودند. البته نسل شاهنامهخوان بختیاری بسیاریشان از دست رفته است. به ندرت دیگر پیرمردهایی را در روستاها و نواحی بختیاری پیدا میکنیم که اینها را به یاد داشته باشند. این حرکات، حتی این توجه و لطفی که برنامه شما نشان داده میتواند به اعتبار بخشی این سنت ایلی کمک بکند و امیدوارم زمینهای بشود که این سنتی که در فرهنگ بختیاری ریشهدار و کهن و ارزشمند است، دوباره تکرار شود و جوانان ایرانی و جوانان بختیاری بار دیگر یکی از الحان موسیقی خودش را که مبتنی بر غرور و بالندگی و آزادگی است، بازیابد. برای اولین بار یک نقال زن، گردآفرید، برنامه اجرا میکرد این سنت خوشبختانه در فرهنگ بختیاری بوده یعنی ما زنانی را داشتیم در بختیاری که کدخدا بودهاند. در دوران کودکی خود من بیاد دارم در یک روستای «شیوند» که در زاگرس میانی است، در شمال شرقی خوزستان، در نواحی «ایذه» و «دهدز»، یک زن کدخدا بود. یعنی بحث شایستهسالاری، بزرگی، تدبیر، تدبر و مدیریت است، نه بحث جنسیت. یعنی درست زمانی که اقوام دیگر شاید زنان را زنده به گور میکردند. ما در شاهنامه هم داریم که «آذرمیدخت» و «پوراندخت» چنان به منصب شاهی میرسیدند که منزلت والایی داشتند. بنابراین زنان دست کمی از مردان نداشتند. این سنت شاهنامهخوانی هم در میان زنان بختیاری بوده است. یعنی زنانی بودهاند که شاهنامه را به خوبی از بر بودهاند و میخواندهاند و در ایل راهها و کوچ راهها شاهنامه را میخواندهاند. این سنت غریبی نیست. البته شکل جدیدی که دارد اجرا میشود، شکل تازهای است. برای ما هم جالب است. باید تلاش کرد که برای نقل و روایت و شاهنامهخوانی با رنگ و سابقهای که در ایل بختیاری دارد اعتبار بیشتری قائل شد. زنان نیز باید به نقل و روایت و حماسه و حماسهخوانی را همت کنند چرا که این الحان نوعی القاء فرهنگی است و مادران فرهنگساز اند. مادری که شاهنامه میداند، داستان شاهنامه را در خوانشاش، در لالاییهایش، آن رنج مادرانه را، آن حکمت مادرانه را که منبعث از فرهنگ شاهنامه است به کودکش انتقال میدهد.
به همین دلیل است که نام بسیاری از بختیاریها، بهخصوص مردان بختیاری از شاهنامه گرفته شده است. شاید بخش عمدهای از شمار اینها به دلیل همان زنان و مادران فرهنگساز بوده است. اصلا خانوادهها با شاهنامه آشنا بودهاند. تهماسب، لهراسب، گشتاسب، سیاوش، فریبرز، کیکاووس اسامی متداول در فرهنگ بختیاری هستند. شاید جالب باشد که بدانید که منی که بیست ساله در تهران زندگی میکنم و زندگی روشنفکری را در کنار تعلقات سنتیام حفظ کردهام وقتی که پسرم به دنیا آمد، مادرم که در خانه بود توصیهای به من داشت که در فرهنگ خانواده ما همیشه شاهنامه بوده است. حتما نام پسرت را باید یک نام از شاهنامه انتخاب کنی و من هم با احترام نام یکی از زیباترین شخصیتهای شاهنامه را که مظهر پاکی، آزادگی، شجاعت و مهر است به نام سیاوش، بر فرزندم نهادم. حتی من که از زندگی ایلی نیز گسسته شدهام و در جغرافیای تهران بزرگ زندگی میکنم این تعلقات را حس میکنم که همچنان ریشهاش در همان دورانی است که مادرم در خانوادهاش میدیده که پدرش شاهنامه میخوانده و میدیده که شاهنامه منزلتی داشته است. این سنت و این تداوم به گمان من اگر چه کمرنگ شده ولی شعله و لهیباش به خاموشی و فراموشی ننشسته است. پانویسها:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
nebeshteye besyar por-bari bud. piroz bashid
-- Baxtyar ، Mar 24, 2008جالب بود. دست شما درد نکنه کبری خانم
-- NeHA ، Mar 24, 2008ن.ه.آ
اول از همه سلام به كبري عزيز
-- آرش ، Mar 24, 2008اين نوشته حال و هواي ديگري داشت. ضمن ارائه يك گزارش زيبا از مردم خوب بختياري كه همچنان سعي بر حفظ سنت ها و آئين هاي نوروزي و سال نو دارند ، بيانگر حس ميهن پرستي و وفاداري اين قوم به خاك پاك ايران عزيز است. در پايان خواهشمندم آدرس ميل مرا به كبري عزيز بدهيد متشكرم
ممنونم از اين مقاله زيبا و غرور آفرينتون.
-- ایرانی ، Mar 24, 2008حرکت احيای سنت های زيبا و درست گذشته در هر قوم و قبيله ای در ايران عزيزمان پسنديدست.
اميدوارم گذشته غرر آفرين ايران عزيزمان به فراموشی سپرده نشود.
مقاله خوب و نويي بود. به ويژه اشاره به تفاوتهاي شاهنامه خواني براي من جالب و نو بود. ممنون.
-- داريوش برادري ، Mar 24, 2008گزارش بسیار جالبی بود. شباهت بسیار زیاد گاگریو ها و هم وزن بودن آنها با اشعار شاهنامه می تواند دریچه ای باشد که ما از راه شناخت خصایص ایل بختیاری -که کم کم از حالت عشایری خارج می شود و در حال شهری شدن است- به خصایص ایرانیان باستان پی ببریم.
-- بابادی ، Mar 24, 2008بسیار زیبا و عالی و پر از اطلاعات ارزنده و تاریخی
-- اختر ، Mar 24, 2008من که اهل اون دیارم بخش عظیمی از این اطلاعات را نداشتم
دستت درد نکنه و ممنون بابت زحمت بسیار ارزنده ای که کشیدی کبری جان
حال و هوای مسجدسلیمان را در این ایام بهار برای ما زنده کردی ممنون
گزارش زیبایی است. دست شما درد نکند.
-- بدون نام ، Mar 24, 2008بختیاری بدلیل درگیری روزمره اش با طبیعت، دلاوری و بیباکی های اسطوره ای را با طبع خودجوش اش هماهنگ میابد.
این لمس از انسان و طبیعت، با تبعیت کورکورانه ای که در اسلام، تمامی روان را قبضه میکند تفاوت ساختاری دارد.
در اسلام، بویژه اسلام شیعی «وحشت مقدس» حاکم است. دلاوری هم نه در رابطه ی انسان با طبیعت، بلکه دلاوریِ علی و حسین وار در جهت آرمان الهی است. حتا غریزه های طبیعی هم در پیروی از همین آرمان ازلی- ابدی و الگوسازیِ های دگم ومصنوعی هدایت شده و میشود.
گیسو
مقاله بسیار زیبایی بود. با عکسهای زیبا، بیانی زیبا و گذر زیبا از مطلبی به مطلبی دیگر ولی اجازه بدهید تا انتقاداتی (که امیدوارم مثبت باشند) نیز به این مقاله زیبا وارد نمایم.
ابتدا طول مقاله : متاسفانه قشر اینترنت خوان عادت به مقاله های کوتاه دارد و بمحض اینکه مقاله ای بدرازا بکشد (هرچند هم که زیبا و مفید باشد مانند همین مقاله) اکثر خوانندگان خود را در نیمه راه از دست میدهد.
دوم محل مقاله : از محلی که موضوع مقاله در آن اتفاق می افتد کم گفته شده. بیشک آگاهی بیشتر از مردم ایل بختیاری و مکانهای اسکان و کوچان ایل بختیاری نیز به اهمیت مقاله می افزاید .
با سپاس از نبشته تان بازهم تاکید میکنم که مقاله بسیار جالبی بود و از ذوق نویسنده و ناشر خبر میداد.
-- مسعود ، Mar 24, 2008خسته نباشید گزارش بسیار جالبی بود. ایکاش از آن دایرهی رنگارنگی که هنگام رقص زنان و مردان دست در دست هم یا در این سالها کنار هم، حلقه میبندد، هم عکسی اینجا میگذاشتید. هرچند این بیم هست که با این گزارش و انتشار آن در وب سایت رادیو زمانه از سال دیگر (زبانم لال اگر اینها هنوز بر اریکه ماندند!!) جلوی اجرای این مراسم را بگیرند.
-- زهره ، Mar 24, 2008خیلی هنر کردند بختیاری ها که قندهار را تصرف کردند... این همه از جنگ و تصرف داد سخن دادن، این حرفها را یک زن می زند، خجالت آور است. در ضمن من ایرانی ام اما شاهنامه "همواره بالندگی و غرور و عزت و افتخار " در من بیدار نمی کند، بلکه چه بسا مرا متأسف هم بکند!
-- بدون نام ، Mar 25, 2008دستمریزاد همشهری. زیبا، روان و پرمغز بود گزارشتان.
-- بهرنگ ، Mar 25, 2008خوشحالم از اینکه در روزگار بیابان زدگی ایران، مردم من، بختیاری های خون گرم و مهربان و دلاور، گرد هم می آیند و شاهنامه می خوانند. دلم برای همه شان، تک به تک، تنگ شده است.
... و درود بر حضرت فردوسی، سرور آزادگان ایران که با اندیشه خویش گوهر ایرانی را زنده نگاه داشت.
سرانجام روزی خواهد رسيد که آفتاب حقيقت ، از پس ابرهای ظلمت چهره بنمايد وپرده خرافه پرستی ، نيرنگ وجهالت ازبرابر چشمان خود باختگان فرو افتد۰ ظهور رژيم باصطلاح اسلامي در سرزمين کاوه و آرش ، که با بکار گيری تمامی ابزارهای ممکنه کمر به نابودی ايران بسته است ، روند رسيدن به سرچشمه جوشان راستی ونيکی را کند نخواهد کرد۰ او می تواند چندی با ايجاد رعب و وحشت بيت المال مردم را به يغما برد ، شايد چندی بتواند با گستردن بساط حقه و تزوير حقايق را دگرگونه جلوه دهد ، اوحتی می تواند برای تداوم عمر حکومت ننگين خود به ارتزاق خون جوانان مشغول شود وبا بی شرمی همه ارزشهای ملی ايرانيان را نفی کند اما اين حماقت و بلاهت او را بس که آن قدر آگاه نيست که از تاريخ درس بگيرد۰
-- farshad ، Mar 25, 2008تا نام فردوسی برجاست ، تا صدای شاهنامه خوانی از آنسوی البرز و زاگرس به گوش می رسد ، تا جشن نوروز ومهرگان در جای جای ميهن برپاست ، پيروزی از آن ايرانيان است .
کبری جان خیلی خوب بود. هم نوشته و هم عکسها دستت درد نکنه
-- میس زالزالک ، Mar 25, 2008- شاهنامه از ستون های نگاهبان زبان فارسی است.
-- بهرنگ ، Mar 25, 2008- پهلوان افسانه ای ایران زمین، رستم آزاده ی سیستانی نه برده شاه است و نه بنده ی موبد (بخوانید شیخ و شحنه).
- شاهنامه یکی از سه شاهکار بزرگ ادبی دنیاست.
- فردوسی و نامه اش خاری هستند در چشم آخوندهای بی مایه.
- شاهنامه بر دل بسیاری از ایرانیان آزادمنش نگاشته شده پس نمی توان آن را سوزاند.
- شاهنامه پر است از معنای انسان ایرانی.
- شاهنامه گواه آزادگی مردمی است که نمی خواستند و نمی خواهند به زیر پرچم آدم کشان و خونخواران تاریخ بروند.
بامید روزیکه فرهنگ ایرانی و زمینی شاهنامه غبار هزاروچهارصد ساله را از سرزمینمان بشوید.
-- f.ardalan ، Mar 25, 2008ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
آخه کدوم عقل سلیمی می تونه بگه که فرهنگی ایرونی مو لا درزش نمی ره، یا شاهنامه مو لادرزش نمی ره؟ این یعنی تاریخ نویسی فاشیستی که باعث و بانی ش همین پژوهشگرای متعصبی هستن که معلوم نیس با کدوم وجدان علمی دس به پژوهش می زنن؟ اولن که شاهنامه تنها محدود به اساطیر ایرانی نمی شه، اساطیر اقوام و ملتهای دیگه هم قاطی اون شدن، باید هم بشن، چون اساطیر از قومی به قوم دیگه منتقل می شن، مخلوط می شن و با تاریخ و افکار مردم عوض می شن، رنگ عوض می کنن، همیشه همین جوری بوده، اصلن قانونش همینه. دیگه اینکه پیش از اینکه این اقوام گله دار ایرونی تشریف بیارن، خیلی پیش از این که عرب و عجمی باشه، خیلی پیش از تک خدایی شدن و ظهور زرتشت، تو این دشت خراب شده چن تا تمدن بزرگ و امپراطوری شکل گرفته، این اقوام صاحب خط و ادیان و اساطیری بودن، اینا کلی از چیزای فرهنگی شونودانش محاسبات و اداریشون رو و ... دادن به اقوام ایرونی. کار بدی کردن؟ کوروش و داریوش که بدشون نمی اومد و خیلی هم استفاده کردن. پس این فرهنگ ایرونی ایرونی که می گین بدون فرهنگ این تمدنها یعنی صفر. قانونش همینه، یعنی جز این نمی شه، هر فرهنگی تو بده بستون شکل می گره و لاغیر. درضمن عربها هم فقط همونا نبودن که تو صحرای عربستون می جرخیدن، اگه وجدان و عقلی باشه، می گه که ربهاهم زبون پیشرفته و خط و ربطی داشتن برا خودشون، شاعر هم بودن خیلی، و وزن شعرشونو دادن به فارسی. همین فردوسی هم به وزن مثنوی عجمی رفته شاهنامه سروده، خلاصه حرف زیاده اما گوش شنوا؟
-- فضول ، Mar 25, 2008كبري جان
-- فرشيد خداداديان ، Mar 26, 2008درود بر تو
به مطلب زيبايت لينك دادم.
نوروز خجسته باد
درود سپاس از گزارش خوبتان
-- lمحمدمراد ، Mar 26, 20081-آقا یاخانمی !که با عنوان بی نام کامنت گذاشته وشاهنامه خوانی در وی ایجاد غرور نمیکند اگر درشجره ی خود کنکاش کندقطعا در خواهد یافت که ایرانی نیست واز اقوام مهاجر به ایران است بنابراین احساس ایشان بسیار طبیعیست.
2- گا درفرهنگ اوستایی بمعنی سرود آمده
و گریو از واژگان بسیار کهن است در زبان ایران باستان گریه است ودر بسیاری اززبانهای کهن
از جمله زبان لاتین که ریشه ی آن همان زبان هندواروپایی ست به همین صورت آمده
to grieve اندوهگین شدن-غصه دارشدن
بنابراین گاگریو بمعنی سرودن وگریستن یا
سرودی برای گریستن خواهد بود
شاد باشی خواهر گرامی
سلام.خانم قاسمی دست شما دردنکند.فکر میکنم اگر گزارشی از همایش هم اضافه میکردی بهثرمیشد.امادر متن چند نکته قابل تذکر وجود دارد که به 2مورداشاره میکنم:1-فردوسی شاهنمه را درثلث اخر قرن4واحتمالا در5-6سال اول قرن5به نظم دراورده نه قرنهای سوم وچهارم.2-متوجه این جمله نشدم"شاهنامه خوانی اگرچه درحوزه فرارود است" اگر منظورتان این است که شاهنامه خوانی درانجا اهمیت خاصی دارد.باید بگویم دستکم در50-60سال اخیراهمیتش درانجا نسبت به ایران کمتر بوده.
-- محمدجعفری قنواتی ، Mar 27, 2008آقای محمد مراد، پس حق با آن کامنت گذار بی نام بود. اگر قرار باشد که شاهنامه تنها به "اقوام ایرانی" بالندگی ببخشد و با "اقوام مهاجر" ستیز کند، باشد برای همان اقوام "خالص خالص ایرانی"! اما این "اقوام مهاجر" کدام هستند؟ ببخشید مثل اینکه پارسها هم خودشان مهاجر بودند و آمدند حق اقوام با فرهنگ و تمدن پیش از خودشان را زیر پا گذاشتند. شما ببینید چقدر جنگ و توطئه راه انداختند تا پارسها به قدرت رسیدند. اما اقوام بسیاری در این مناطق ساکن و در رفت و آمد بودند. این سرزمینها متعلق به مردمان بسیاری بوده با زبانها و فرهنگهای رنگارنگ.
-- نوید ، Mar 27, 2008mamnon az webeton be hame eile bakhtiyari makhsusan rakiha dorod miferestam
-- mohsen soltanipour raki ، Mar 28, 2008با درود
-- مه رو ملالی ، Apr 4, 2008دستتان درد نکند.
گر ایران زمین بختیاری نداشت
برآنم که از بخت یاری نداشت.
درود
-- ايران بان ، Apr 9, 2008درود من به كساني كه دل پاكشان براي زاگرس نشينان مي تپد و از خداوندگار خواهانم همواره بتپد .
در دوره اي تاريخمان كم كم از ياد مي رود و رو به سمت عرب اجنوي مي رود نور تازه است در تاريكي كشورمان . اميد است اين نور تمامي كوردلان را بيدار كند يا نابود سازد
به اميد آن روز بدرود .
وبلاگ من www.bakhtiyariyan.blogfa.com
درود
-- حسين ، Apr 9, 2008درود من به كساني كه دل پاكشان براي زاگرس نشينان مي تپد و از خداوندگار خواهانم همواره بتپد .
در دوره اي تاريخمان كم كم از ياد مي رود و رو به سمت عرب اجنوي مي رود نور تازه است در تاريكي كشورمان . اميد است اين نور تمامي كوردلان را بيدار كند يا نابود سازد
به اميد آن روز بدرود .
وبلاگ من
www.bakhtiyariyan.blogfa.com
سلام دستتون درد نكنه ايران بدون بختياريها تاريخي ندارد.
-- نارسينا ، Apr 29, 2008بسیار خوب وعالی بیان شد
-- رضامرادی ، May 1, 2008با نام اهورا
شاهنامه افسانه نیست تاریخ است
بدرود
www.lovelover2.blogfa.com
-- صادق علوی ، May 3, 2008بادرود به نوید عزیز
-- محمدمراد ، May 29, 2008وباپوزش از اینکه کامنت شما را دیر رویت کردم
دوست گرامی باور کن من اصلا اعتقاد به برتری قومی برقوم دیگرندارم ومیدانم در طول تاریخ و بر اثر جنگها و خشکسالی و... اقوام زیادی مهاجرت کردند وبه سرزمینهای دیگر پناه
آوردند اما کامنت شمانکاتی دارد که وجدان تاریخ را نفی میکند-اول اینکه شما فراموش نکنیدشاهنامه بخشی از تاریخ یک ملت کهن است با همه تلخیها وشیرینیهایش -دوم اینکه
ما نمیتوانیم چشم بر حقایق ببندیم -ببینید این ملت در هزاران سال پیش با تورانیان در جنگ و ستیز بودند وهنوز ما (دولت و ملت)ایران تورانیان را بچشم یک دشمن مینگریم هرچند با هم ستیزی نداشته باشیم . سوم اینکه پارسیان هرگز با خدعه ونیرنگ پیروز نشدند بلکه با شهامت و صداقت حکومت جهانی بوجود آوردندومنشور کورش هنوز آویزه گوش مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان است
ما اگر به تاریخ و شاهنامه میبالیم چون در آن عشق و احترام به کمالات انسانی در آن موج میزند. چهارم اینکه فرهنگ موجود در این سرزمین یک فرهنگ چند ملیتی شده اما فرهنگ اصیل ایرانی متعلق به چند قوم خاص است البته این فرهنگ در حال گذار و اضمحلال است آنگونه که بر سر فرهنگ سرخپوستان رفت وامروز در امریکا شاهد یک فرهنگ از نوع هفت بیجاری آن هستیم البته همه اینها دلیل برنفی سایر اقوام وفرهنگ آنان نیست وما شما را با هر وا بستگی قومی که باشی دوست میداریم نگران مباش عزیز
واقعادستتون دردنکنه که فرهنگ ایل بختیاری رابه همه معرفی میکنید
-- هوشنگ ، Jun 3, 2008من فکر می کنم... اصلاً ولش کن...
-- نگار ، Jun 5, 2008فردوسی___ حسین مسرور (سخن یار )
-- ماه زنان ، Jul 30, 2008بزرگان پیشینه بی نشان
ز تو زنده شد نام دیرینشان
تو در جام جمشید کردی شراب
تو بر تخت کاوس بستی عقاب
تهمتن ،نمکخوار خوان تو بود
به هر هفتخوان ،میهمان تو بود
چو کلک تو راه گزارش گرفت
سر راه بر تیر آرش گرفت
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همه روز ساسانیان تیره شد
نگونسار شد پرچم کاویان
کیانزادگی رخت بست از میان
به هر جا شهی بود ایران نژاد
به خود نام بنده خلیفه نهاد
چو شه بندگی کرد و افتادگی
مخواه از دگر مردم آزادگی
بر آورد تازی زبان ، دست قهر
دهان بست بر پارسی گوی شهر
به دوران محمود ایران مدار
سخنور بسی بود در روزگار
همه مدح محمودشان پیشه بود
به کار دگرشان نه اندیشه بود
هر آنکس که در مدح بودی دلیر
پسندیده بودی به درگاه میر
تو را گیتی از شاعران بر گزید
زبان تو شد گنج حق را کلید
قناعت نمودی به دوران خویش
به باغ خود و لقمه نان خویش
نه والا بود چون تو گوینده را
که گردن نهد منت بنده را
حرام است بر بچه ی ببر و شیر
که گردد ز پس مانده گرگ ، سیر
عالی است ولی من دنباله نقاله خوانی هستم بصورت نوار کل شاهنامه ضمنا آموزش شاهنامه خوانی خوبه که رواج پیدا کند ولی بنیاد گذار وخواهد
-- فرهاد راکی ، Aug 20, 2008