خانه > کتابخانه > Oct 2007 | |
Oct 2007تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش ششمدر این بخش، از همبازیهای خود میگوید و صورت و شمایل و شخصیت آنها، بهخصوص یکیشان، را بهدقت وصف میکند. اتاق بازی و اسباببازیهای خود را شرح میدهد و از عشق خود به موسیقی و دلبستگی فراوانش به بازی با پیانو و اُرگ مینویسد. آنگاه، تصویری دقیق از حرمسرای سلطان، ارائه میدهد و آقاخان نوری، خواجۀ قدرتمند و مستبد مسؤل حرمسرا را توصیف میکند. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش پنجمدر این بخش، فشردهای از نظرات سیمون را بیان میکند و به روزگار و جامعۀ خود بازمیگردد و بر حال همجنسان خود، یعنی زنان ایران، که حقوق خود را نمیشناسند، افسوس میخورد و به انتقاد از خانوادههایی میپردازد که اجازه نمیدهند دخترانشان به مدرسه بروند. نود و چهارمین قسمت آخ! ... قيصر! ... منو ... کشتی!نود و چهارمین قسمت از رمان «شما بايد دستتان را، از جيب ايشان، بيرون بياوريد» نوشته سیروس «قاسم» سیف که به صورت آنلاین نوشته و منتشر میگردد: «آخه لامصب! من به تو چی بگم!؟ بیا اینارو نیگاه کن! فاکتورهاییه که تو میدون، همون ننه قحبههای از ما بهترون، بهم دادن! قیمتهایی که توشون نوشتن، نصف قیمتیه که از من گرفتن! حالا فکر میکنی که من باس چند بفروشم که هم جریمه نشم و هم نون زن و بچهام رو در بیارم!؟ ها!؟ اعتراض هم بهشون بکنم، میوه بهم نمیدن! داد و قال هم که بخوام راه بندازم، شکمم رو سفره میکنن و رودههام رو میریزن رو دستم!» خاطرات بونوئل ـ فصل پنجم فقرای کالاندابونوئل در فصل پنجم خاطراتش مینویسد: «در طول راه، اغلب با بچههای لاغر و ژندهپوشی برخورد میکردیم که از روی جاده توی سطلهای کج و کوله، پهن اسب جمع میکردند تا جالیزهای محقر خانوادههاشان را کودپاشی کنند. به نظرم میرسید که ما خوشبختها این صحنههای فقر و محرومیت را با بیاعتنایی کامل پشت سر میگذاشتیم.» تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش چهارمدر این بخش، به انتقاد از شیوۀ پرورش کودک در طبقۀ خود سخن میگوید و ضمن یادآوری فرزندداری خود و افسوس خوردن بر جدایی از شوهر، یعنی پدر فرزندانش، به مسائل اخلاقی میپردازد و به تاریخ اجتماعی قرن نوزدهم فرانسه نگاه میکند و نیز نوشتههای اصلاحخواهانۀ ژول سیمون. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش سومپیداست که تاجالسلطنۀ آشنا با زبان فرانسه رمانهای قرن نوزدهم را خوانده بوده. توصیف دقیق او از وجنات و حرکات و سکنات ددهخانم، بسیار شبیه توصیف رماننویسان فرانسوی آن روزگار است. همچنین قابل توجه است دقت روانشناسانۀ او در بیان خاطرات مؤثر دوران کودکی و نیز ارزش مردمشناسانۀ این بخش از خاطرات تاجالسلطنه. خاطرات بونوئل ـ فصل چهارم معجزه کالاندابونوئل در فصل چهارم خاطراتش مینویسد: «تا ۱۲ سالگی خیال میکردم که بچهها را از پاریس میآورند؛ البته نه با لکلک، بلکه خیلی ساده با ماشین یا قطار. یکی از دوستانم که دو سال از من بزرگتر بود، و بعدها به دست جمهوریخواهان تیرباران شد، مرا با راز بزرگ باروری آشنا کرد. بعد مثل همه پسربچههای دنیا در دریایی از فرضیات و حدسیات و اطلاعات راست و دروغ درباره امور جنسی غرق شدم.» تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش دومیکی از ویژگیهای مثبت تاجالسلطنه که در میان ایرانیان بسیار کمیاب است، نگاه انتقادی او به خویش و خویشان و نزدیکان خود است. او بهدرستی به نقش شرایط اجتماعی اشاره میکند، اما نقش فرد را نیز نادیده نمیگیرد. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه قاجار خاطرات تاجالسلطنه ـ بخش اولتاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار، بهرغم زیستن در اندرونی دربار، زنی دانشآموخته، آزاداندیش و جسور بود، به تشویق معلم نقاشی خود، پسرعمهاش، خاطرات زندگیاش را نوشته است. این خاطرات متأسفانه ناتماممانده که البته بسیار خواندنی و شنیدنی است. نود و سومین قسمت خدا و پيغمبر و امام من، مارکس و لنين و چهگوارای تونود و سومین قسمت از رمان «شما بايد دستتان را، از جيب ايشان، بيرون بياوريد» نوشته سیروس «قاسم» سیف که به صورت آنلاین نوشته و منتشر میگردد: «دهانش را میبرد دم گوش امير و آهسته میگويد: بچه محصل گاو! گوشهات رو باز کن و ببين چی ميگم! بعد از اون همه دانشگاه رفتن و مبارزه کردن و به زندون افتادن، هنوز هيچی حاليات نيست و نميدونی که دنيا دست کيه! اين حرومزادههایی که دارن به آب و آتيش میزنن که خودشون رو بکشن بالا و سوار انقلاب بشن.» خاطرات بونوئل ـ فصل سوم مرگ، ایمان و زندگی جنسیبونوئل در فصل سوم خاطراتش مینویسد: «در کالاندا برای اولین بار با مرگ روبرو شدم که در کنار ایمان عمیق و بیداری غریزه جنسی، یکی از سه رکن اساسی دوران بلوغ مرا تشکیل می داد. یک روز که با پدرم در مزرعه زیتون قدم می زدم، باد بویی متعفن و نامطبوع با خود آورد. چند صد متر دورتر لاشه متورم و از هم دریده الاغی به زمین افتاده بود و سگ ها و لاشخورها بر سر آن ضیافتی ترتیب داده بودند. این منظره مرا در آن واحد مرا مجذوب و بیزار کرد...» نود و دومین قسمت شما، «شرف» را از نظرعلمی، چگونه تعریف میکنید؟نود و دومین قسمت از رمان «شما بايد دستتان را، از جيب ايشان، بيرون بياوريد» نوشته سیروس «قاسم» سیف که به صورت آنلاین نوشته و منتشر میگردد: «... رابطهی امیر و طاهره، با حامله شدن طاهره برملا میشود. خانوادهی طاهره، اگرچه در باطن با ازدواج آنها مخالف هستند، اما با پافشاری طاهره، برای حفظ آبرویشان هم که شده است موافقت میکنند؛ مشروط بر آن که اولاً، بی سر و صدا باشد و ثانیاً تا تولد بچه، برای مدتی، هر دوتاشان از تهران خارج شوند و در شهر دیگری زندگی کنند...» خاطرات بونوئل ـ فصل دوم خاطراتی از قرون وسطیبونوئل در فصل دوم خاطراتش مینویسد : «من در روز ۲۲ فوریه سال ۱۹۰۰ در قصبهای به دنیا آمدم که میتوان گفت قرون وسطی تا زمان جنگ جهانی اول در آن ادامه داشت. جامعهای بسته و ایستا که فاصله طبقاتی به شکلی حاد و عمیق در آن شکاف انداخته بود. پیروی و فرمانبری زحمتکشان از اربابان و مالکان بزرگ، ابدی به نظر میرسید و در سنتهای دیرین سخت ریشه دوانده بود.» شما بايد دستتان را، از جيب ايشان، بيرون بياوريد!من، سيروس سيف هستم. نويسنده متن داستانی ای که در زير خواهد آمد و شما، احتمالن شروع به مطالعه آن خواهيد کرد. متن زير فسمت نود و یکم از رمانی است به نام «شما بايد دستتان را، از جيب ايشان، بيرون بياوريد» که به صورت آنلاین نوشته می شود. قرار است از اين هفته به بعد، این رمان در وبسايت زمانه منتشر شود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|