خانه > خاک > برنامه رادیویی خاک > چه فرقیست میان رازپوشی و کشف اسرار؟ | |||
چه فرقیست میان رازپوشی و کشف اسرار؟حسین نوشآذروقتی برای نخستین بار در غرب با قطعاتی ادبی آشنا شدم که نویسنده یا شاعر بر اساس رفلکسیونها یا تأملات ذهنیاش نوشته است، تعجب کردم. ما آنقدر گرفتاریهامان زیاد است که شاید فرصت نمیکنیم به دیدهها و شنیدههامان فکر کنیم و آن اندیشهها را در متنی ادبی بازتاب دهیم. بسیاری از آثار نویسندگان اروپایی، نویسندگانی مانند بوتو اشتراوس (آلمان)، یا سس نوتهبوم (هلند) مجموعهایست از چنین تأملات کاملاً شخصی که فقط بازتابدهندهی حس و حال نویسنده در یک لحظهی خاص است. پتر هاندکه، از مهمترین نویسندگان آلمان اثری دارد که یکسر تأملات اوست پیرامون وجوه گوناگون خستگی. اگر پیشینهی اینگونه آثار ادبی در غرب به ادبیات اعترافی و سفر زائر در قرون وسطی میرسد، در زبان و فرهنگ ما چنین آثاری در اغلب مواقع از فرهنگ عرفانی نشان دارد. در فضای تبعیدی، «تنهایی» و «گمشدگی» مهمترین درونمایهی چنین تأملاتی است. برنامهی رادیویی این هفتهی خاک اختصاص دارد به دو داستانواره، یا قطعهی ادبی از شکوفه تقی، نویسنده، شاعر و مردمشناس مقیم سوئد که پیش از این نیز آثاری از او در دفتر خاک منتشر شده است. شوریدگیهای او را میشنویم:
قطاری بر آبهای زمان شکوفه تقی: زمستان، زیبا و پرشکوه، پر کرده چشمم را از دو سو. سکوت، در آئینههای روبرو، رمزخوان است و با من به گفتوگو: در یکیست شهادت مذاب شمع، در ذات شفاف تماشا. در دیگری روان سیال زندگی، در بالهای سفید موسیقا...که قطار یاد تو ناگاه، در روشنای هزار قاب، میافتد روی شیشهی دیوار ما. نگاهم را، در رقص گلبرگهای برف، دلم را، در کوچههای تردید از هر طرف، گم میکنم، تا پایان راهی، که آغاز خانهایست بیهمراه. بر درش نوشته تنهایی دلنوشت خدایان است و سرنوشت آدمها. با یک قایق کاغذی، از آبهای زمان میگذرم. دانههای برفی روحم را بیشتاب، به تبسم شعلهی شمعی میسپرم. نمیدانم خوابم یا بیدارم؟ لبخندم را روی لبها تکثیر میکنم. چه فرق میکند سلامم بگویند یا خدانگهدارم؟ این قطار، با این پنجرههای بسیار، بسیار افتاده روی شیشهی دیوار. من هر سه تصویر را با هم، بسیار دیدهام بسیار. چه فرقیست میان رازپوشی و کشف اسرار؟ وقتی خوشبختی، برای من، درک نورانی شمعیست، که در امتداد تاریکی، روشنی را مینویسد. برفیست، که میان دو هجای روشن شمع، رویای زمستان را تعبیر میکند، قطاریست که روی اقیانوس زمان میرود تا مرا به تماشای خودم ببرد. سقف آسمان عشقیست که با همهی بلندا، گذر از آستانش، پیشانیم را به سجده میگیرد. چه فرقیست میان رازپوشی و کشف اسرار؟ آبگینهی ادراک شکوفه تقی: در آغاز کلمه بود. کلمه خدا بود. خدا زندگی بود. زندگی عشق بود. عشق نور بود، که در تاریکی درخشید و خود را به هزار گونه آفرید. میهمان ناخوانده شد. خانهی دل را از خود چنان انباشت، که نه من ماندم، نه جایی برای غیر گذاشت. هاتف شد. ندایش را شنیدم، سر از پای نشناخته بدنبالش دویدم. از آن رو که هم راه بود و هم راه بر، نه به مقصد، نه به سختی راه اندیشیدم. آموزگار شد. همان دم که از آب زندگیم نوشاند، با شوکران مرگ هم مرا سوزاند. لیک آموزههایش را به جان خریدم. بدان هنگام که با نوشداروی دیدار به بهشتم خواند، با زهر جدایی به دوزخم کشاند از درد نرمیدم. مغنی شد، زیباترین ترانهها را در گوشم سرود. تا ذات آبگینهی ادراک شد غیر از او نشنیدم که گفت: زینهار از عشق نگریزی و با رنج آن نستیزی که در این آزمون رازهای دل بر تو آشکار میشود تا خود را در قالب خدا بریزی. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
"ما آنقدر گرفتاریهامان زیاد است که شاید فرصت نمیکنیم به دیدهها و شنیدههامان فکر کنیم"
-- ارغنون ، Dec 21, 2010"گفتاری های" یعنی چی ؟ "گفتاری ها" چه فرقی با گفته ها و یا گفتنی ها دارد ؟ چرا در آغاز جمله "گفتاری ها" استفاده شده اما بر همین سیاق در پایان جمله از "شنیداری ها " و "دیداری ها " استفاده نشده ؟ آیا "گفتاری ها " چیزی افزون بر گفته ها یا گفتنی ها دارد ؟
آیا "گفتاری ها " ترجمه مفهوم یا واژه ای از زبانی فرنگی است ؟ واژه سازی بسیار خوب است اما با دست کم دو شرط : نخست آن که در میان کلمات آشنا ، معادل واژه جدید وجود نداشته باشد و دیگر آن که واژه جدید و محدوده معنایی و کاربردی آن معرفی و روشن شود. بسیار نیکو است اگر وجوه اشتراک و افتراق واژه های نو ساخت با واژه های مشابه و نزدیک توضیح داده شود. واژه سازی بدون معرفی و توضیح ، موجب بحران معنا شناختی میشود.
استنباط من این است که "گفتاری ها " معادلی است (میتواند باشد ) برای آنچه قدما میگفتند "شفاهیات ". اگر این برداشت من درست باشد ، باید بگویم که زیاد بودن "گفتاری ها " نه به تنهایی مخرب است و نه مختص به جامعه ای خاص (که ایران باشد).
-- ارغنون ، Dec 21, 2010آیا منظور نویسنده این است : ما انقدر سخن میگوییم (حرف میزنیم ) که کمتر مجال پیدا میکنیم خوانده ها و دیده ها مان را در متنی ادبی باز تاب دهیم.
خانم ارغوان. خودتون که نوشتیداینجا. گرفتاری. نه گفتاری. گرفتاریهایمان زیاد است.
-- نازی ، Dec 21, 2010بسیار ابتدایی و شرم آور. اصلا چرا تاملات خانم شکوفه تقی را با خیمنز یا بورخس مقایسه نمی کنید آقای نوش آذر؟ یعنی اینقدر کف گیر ادبیات فارسی به ته دیگ خورده است که از این خانم نویسنده ی متفکر بهتر پیدا نمی شود؟ خود شما که نویسنده ی بسیار قابلی هستید. آیا این نوعی خیانت به اصل و وجدان ادبیات محسوب نمی شود که به آدمهایی که "می شناسیم" پر و بال دهیم؟ پارتی بازی های تهوع آمیز صفحه ی خاک را هم دیدیم. پس فرق شما با دیگرانی که اعتبار به آدمهای بی اعتبار می دهند چیست؟ خوب چه فرقی دارد که این خانم دکترای انسان شناسی یا جامعه شناسی دارد؟ مگر آقای احمد شاملو یا هوشنگ گلشیری مدرک داشتند؟ آقای نوش آذر گرامی از شما توقع بسیار بیشتری از این داریم. لطفا این کامنت را به پاس روح دمکراسی انتشار بفرمایید.
-- شاعر ، Dec 30, 2010