خانه > خاک > گفتوگو > تولید ادبی و انتقادی در نشریهی دستور | |||
تولید ادبی و انتقادی در نشریهی دستورهجدهم آذر ماه بخش ادبی و فرهنگی رادیو زمانه گزارش داد که چهارمین شمارهی مجله ادبی ـ انتقادی «دستور» انتشار یافته است. نشریهی دستور به شکل فایل پی دی اف منتشر میشود و در هر شماره در قالب پروندههایی به یک یا دو موضوع مشخص میپردازد. چهارمین شماره دستور به کتاب «پس از بابل» نوشته شهریار وقفیپور و اشعار سوده نگینتاج اختصاص دارد. مجله ادبی انتقادی دستور که نخستین شماره آن در شهریور ۸۸ منتشر شد، همچون یک مجله کاغذی تولید میشود؛ با این تفاوت که چاپ و توزیع آن به خوانندگانش سپرده شده است. به مناسبت انتشار چهارمین شمارهی «دستور» با آقای حسین ایمانیان، از اعضای شورای سردبیری این نشریه گفت و گویی کردهایم که اکنون از نظر خوانندگان میگذرد: آقای ایمانیان، چهارمین شمارهی دستور منتشر شد. معمولاً یک نشریهی ادبی بعد از چهار شماره متولد میشود. در این چهار شماره مهمترین ویژگی دستور و وجه تمایز آن با نشریات ادبی دیگر به نظر شما چیست؟ وجه تمایز مجلهی دستور با دیگر نشریات، از نظر من، تولیدیبودن آن است. همانطور که در سرمقالهی شمارهی نخست نوشته شده، دستور صرفاً فضایی نیست که مطالبی در آن جمعآوری و در کنار هم ارائه شود. قصد ما در این مجله تولید انتقادی است. در هر شماره آثار شاعر یا قصهنویسی را انتخاب میکنیم و به شکلی جمعی به نقادی آن آثار میپردازیم. دستور با اینکه مجلهای ادبی است، اما شعر و قصه منتشر نمیکند، مگر قرار باشد آن شعرها و قصهها در قالب پروندهای نقادی شوند. چرا از شعر و داستان کوتاه صرف نظر کردید؟ دلیل این مسأله خیلی ساده است، حدود یکصد وبسایت ادبی وجود دارد که هر هفته حجم انبوهی شعر و قصهی کوتاه منتشر میکنند. نفس انتشار فلهای شعر و قصهی کوتاه باعث شده تا کمتر کسی حوصله داشته باشد همهی آنها را بخواند.
شما موضوعی کار میکنید و با این حال، نتیجهی همهی این زحمات را در یک فایل پی دی اف قرار میدهید. فکر نمیکنید بدون امکان انتشار چاپی، درآوردن یک نشریه موضوعی کار چندان خردمندانهای نباشد؟ خوانده میشوید؟ «دستور» بیآنکه به کشکولهای اینترنتی بدل شود، از امکانات فضای مجازی بهره میبرد تا آسانتر منتشر شود. «دستور» در مرز مجلههای کاغذی و مجلههای اینترنتی ایستاده است. شکل و شمایل و صفحهبندی و... همه مثل مجلههای چاپی است، اما با انتشار الکترونیک بخشی از فرایند تولید مجله را (چاپ و توزیع) به عهدهی خواننده گذاشته و به این ترتیب سانسور و نظارتهای دولتی و نیز هزینههای چاپ و صحافی را دور زده است. کافی است خواننده نیمی از هزینهای را که میبایست برای خریدن مجله پرداخت میکرد، برای پرینتگرفتن از فایل pdf آن خرج کند؛ در این صورت دستور مجلهای است کاغذی و وسواس کسانی را که هنوز به سنت نشریهی کاغذی دل بستهاند نیز برآورده کرده است. اگر تن دادن به سانسور و تحمل هزینههایی که چاپ به مجله تحمیل میکند (و در بهترین حالت، با فرض پیداکردن اسپانسر، مجلهی ادبی را به یتیمی که نیازمند کمک نیکوکاران فرهنگدوست است بدل میکند)، خردمندی است؛ نه ما چنین کاری نمیکنیم. در همین چهار شماره پروندههایی را منتشر کردهایم که هرگز در قالب رسمیت امکان انتشار نداشتند. پروندههای «ظلالله»، «سنگی بر گوری» و «سوده نگینتاج» چنین پروژههایی بودهاند. «دستور» جایی است برای انتشار نوشتههایی که قرار نیست نوشته شوند و از نوشتههایی استقبال میکند که نمیتوانند منتشر شوند. «دستور» امکانی است برای کنش نقادانه، آن هم به طریقی جمعی؛ چیزی که پیشبرنده و سیاستگذار خواهد بود. بله.ما در دفتر «خاک» از همان شمارهی نخست پروندههای «دستور» را پیگیری کردهایم. برخی پروندهها مانند «ظلالله» بسیار کار برده است. سردبیر و مدیر مسئول «دستور» کیست؟ دستور سردبیر ندارد و به شکلی جمعی منتشر میشود. اگر به شورای سردبیری آن نگاهی بیندازید، میبینید که بخش مهمی از توان انتقادی ادبیات فارسی در یک مجله جمع شده است. این مسأله به خودی خود حائز اهمیت است. این بدان معنی نیست که اعضای شورای سردبیری نظرات مشابهای دارند، برای نمونه امیر احمدی آریان کمترین توافق نظریای با مرتضا پورحاجی ندارد، آنچه مهم است وفاداری به ذات ادبیات و اعتقاد به کنش انتقادی است. چنین چیزی باعث میشود که اختلاف نظرها به موضوع پروندههای انتقادی مجله بدل شوند و بحثی نقادانه از پی آن سر بگیرد؛ و این چیزی نیست جز حرکت به سمت تولید حقیقت و کنارگذاشتن پوپولیسم. تعداد دانلودها به اندازهای بوده که شما را به آینده امیدوار کند؟ با توجه به اینکه دستور مجلهای تخصصی است و فقط مقالههای انتقادی چاپ میکند؛ با این حال تعداد دانلود مجله امیدوارکننده است. مشخص نیست چهقدر از فایلهایی که روی رایانهها ذخیره شده خوانده میشود؛ اگر فرض کنیم نیمی از کسانی که مجله را دانلود کردهاند، آن را خواندهاند، بیشتر آنچه برای یک نشریهی تخصصی نقد ادبی انتظار میرود، مخاطب داریم. هدف شما از انتشار دستور چیست؟ فضای مطبوعات ادبی به جایی رسیده است که نقد ادبی جایی در آنها ندارد. به دلایل مختلف نشریات ادبی تحتتأثیر بازار اداره میشوند. با توجه به شرایط حاکم بر ادبیات ایران و سیطرهي بیسابقهی پوپولیسم، هرنوع کنش انتقادی، نخست در مقابل بازار و بازارینویسی قرار میگیرد. طبیعی است که هژمونی برآمده از سرمایه، عرصه را برای عمل نقادانه تنگ میکند. بازار مرورنویسیهای بیخاصیتی را حمایت میکند که از محصولاتاش دفاع کنند و به این ترتیب به گردش سرمایه بیفزایند.
انتشار دستور اقدامی برای خانهدار کردن کنش نقادانه است. ایجاد پایهگانی برای منتقدان که در آن بنویسند و ارتباط از همگسستهي نقد و تولید ادبیات را دوباره برقرار کنند. هدف اصلی انتشار «دستور»، سیاستگذاری ادبیات فارسی است. «دستور» نشان میدهد که ادبیاتی غیر از آنچه در بازار و مطبوعات تحت کنترل آن تبلیغ میشود، وجود دارد. نشان میدهد داشتههای ادبیات فارسی (و ادبیات دنیا در بخش ترجمه) فقط آنچیزی نیست که از فیلترهای مختلف میگذرد و به رسمیت میرسد. «دستور» جایی برای برکشیدن «ادبیات دیگر» است اما نه به طریقی که پوپولیستها کتاب یا نویسندهای را به آسمان میبرند، که به شکلی نقادانه. «دستور» همزمان که با وضعیت موجود سر ستیز دارد و به هستهی پوپولیسم شلیک میکند، رو به اقلیت دارد. به نظر شما بهترین نشریهی ادبی که در ده سال گذشته در ایران منتشر شده چه نشریهای بوده؟ کارنامه، تا آن شمارههایی که گلشیری آماده میکرد و نه بعد از آن. بایا. قالومقال. پگاه (مجلهای که فقط دو شماره توسط بهنام ناصری و در گیلان منتشر شد). ساد (مجلهای که داوود حضرتی و حسین فاضلی و پژمان گلچین در مشهد منتشر میکردند). شیزوکالت. ماهنامهی الکترونیکی رخداد (فقط یک شمارهی آن ادبی بود). ویژهنامههای ذغال و مایندموتور. زندهرود. مهراوه. آرتکالت و... شاید مجلههای دیگری هم از قلم افتادهاند. چیزی که بهخصوص در نشریات اینترنتی باب شده این است که گردانندگان هر وبسایتی از نزدیکان و آشنایان خود میخواهند تا برایشان «کار» بفرستند؛ مدیر آن وبسایت نیز کاری نمیکند جز گردآوری آثار رسیده و ارائهی فلهای آنها در صفحات وبسایت. به جرأت میشود گفت که ما مجلهی اینترنتی، مجلهای که بخواهد کار خاصی را پیش ببرد، نداریم و همهی آنها را میتوان وبلاگهای دستهجمعی خواند؛ کشکولهایی که هر چند وقت یکبار، با انتشار تعدادی شعر و قصه و یادداشت منفرد، آثاری که قطعاً هیچ ارتباطی با هم ندارند، به روز میشوند. آنچه شرح داده شد را میتوان «هرزرفتن» فضای مجازی دانست. با توجه به وضعیت سانسور (مجوز و توقیف) و دشواریهای مالی انتشار نشریات رسمی، چارهای نیست جز رو آوردن به اینترنت؛ اما آنچه در فضای مجازی به عنوان فعالیت ادبی در جریان است، واقعاً دلسردکننده است. تأسیس یک وبسایت ادبی، به یکی از فعالیتهای «جانبی» اهالی ادبیات بدل شده است. اهالیای که خود ادبیات نیز برایشان تفننی فرهنگی است و بیش از آنکه فعالیت ادبی داشته باشند، به خالهبازیهای ادبی مشغولاند. مهم آن است که مدیر یک وبسایت ادبی باشی و هر جا میروی از دیگران مطلب بخواهی، این بخشی از آئین دوستیابی و سرفصلی است برای رزومهی گردانندگان وبسایتها. اما چه آثاری منتشر میشود؟ چه نوع ادبیاتی را پی میگیرند؟ قصد تولید چه گفتمانی را دارند؟ هیچ. اصلاً مهم نیست. همهچیز غرق در پلورالیسمی پوپولیستی است: ما فقط فضایی درست کردهایم که همه حرفشان را بزنند؛ جایی برای ارائهي «همهی» آثار، از «هرنوع» سلیقهای. به همهی اینها اضافه کنید که کمتر منتقدی حاضر میشود تا مقالهاش را در وبسایتهای پرشماری که بدانها اشاره شد، منتشر کند. کار منتقد، برعکس کار شاعران و قصهنویسهای تفننی و «دلی» (آنهایی که با بلاهتی غمانگیز مدام میگویند برای دل خودشان مینویسند)، برای تأثیرگذاری نوشته شده و محل انتشار مقالهی انتقادی بینهایت مهم است. با این اوصاف انتشار مجلهای با حدود بیست عنوان مقاله، که همهی آنها در راستای سیاست مجله نوشته شدهاند (نفس نوشتهشدن مقالات و نه محتوای آنها) و بدون امکان پرداخت حقالتحریر، کار دشواری است. نفس اقدام برای تولیدکردن چنین مجلهای خود خبر از سختکوشی کمیابی میدهد. آنهایی که عضو شورای سردبیری «دستور»اند، پروژهای را پیش میبرند که میتوان «مقاومت انتقادی»اش نامید. مقاومت در برابر بیمایهگی برقرار؛ مقاومتی که از ایمان به «ژورنالیسم انتقادی» حاصل شده است و سرانجام به شکلگیری مجلهای منجر شده که «هنوز» به ورطهی پوپولیسم نغلتیده است. نهتنها انتشار«دستور» خود مصداق کلهشقی در زمانهی ما است که نفس کنش نقادانه نیز برابر با اخراج از دایرهی رسمیتِ برساختهی پوپولیسم و عیناً خود کلهشقی است. وضعیت نشریات کاغذی بهنظر شما چگونه است؟ نشریات کاغذی نیز غرق در بیهدفی و محافظهکاریاند. نه قصد تولید «گفتمان ادبی» خاصی دارند و نه نوع خاصی از ادبیات را برمیکشند. نشریهای (سینما و ادبیات) پروندهای برای نوستالژی منتشر میکند و شاعری محافظهکار در قالب آن پرونده خاطرات شخصیاش را مینویسد. آنچه در نشریات موجود محلی از اعراب ندارد نقد ادبی است. به نوعی باید گفت مطبوعات موجود، ادبیات جدید ایران را به هیچ گرفته و دخالت در تولیدات ادبی امروز را به جایزههای ادبی، مرورنویسیهای سردستی و مصاحبههای بیمایه سپرده است. اگر نقدی هم نوشته میشود سر در گذشته دارد؛ بحث بر سر نویسندهها و شاعران نسل اول، گاهی، ادامه پیدا میکند و ادبیات بعد از آن اساساً جدی گرفته نمیشود. آیا در طی انتشار چهار شماره بازخوردهایی هم داشتید؟ ایمیلهای دلگرمکنندهای داشتهایم. مخصوصاً از خارج کشور بازخوردهای خوبی داشتهایم که ذکر جزئیات آنها دال بر خودشیفتگی خواهد بود. در یک نگاه انتقادی ضعفهای کار شما در این چهار شماره چه بوده است؟ «دستور» قطعاً ضعفهایی هم دارد؛ بحثهای شدید و درگیریهای نظری اعضای تحریریه برآمده از همین نقطهضعفها است. قرار بود دوماهنامه باشد، اما در طول چهارده ماه، فقط چهار شماره منتشر شده است؛ قرار بود هر شماره پروندهی ترجمه داشته باشیم که فقط یک بار توانستهایم. انتشار دستور کاری است خستهکننده و بینهایت دشوار، اما تنها «کار»ی است که میتوان انجام داد. ممنون که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. ضمن تشکر از توجه شما به مجلهی «دستور» لازم است در پایان اشاره کنم که اینها نظرات یکی از اعضای شورای سردبیری مجلهی دستور بود؛ طبعاً اعضای دیگر، حرفهای دیگری دارند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
عجیب است. نمی دانم رادیو زمانه در کشکول مریض نوشته های مشتی جوان نخوانده و تازه به دوران رسیده چه دیده که اینهمه تبلیغش می کند.جالب اینجاست که این گروه بااینهمه ساپورتی که پشت کارشان است خود را مطرود شده هم می نامند
-- بدون نام ، Dec 15, 2010-------------------------
بخش فرهنگی و ادبی رادیو زمانه با عضو شورای سردبیری نشریهای مصاحبه کرده که بدون مجوز و بدون برخورداری از امکانات چهار شماره منتشر کرده است. ما قوه و صلاحیت تشخیص بیماری و سلامت نویسندگان و شاعران را نداریم و از هر تلاش مستقلی در حد امکان، و با بیطرفی کامل حمایت میکنیم و تلاش میکنیم با خبر، گزارش و مصاحبه این تلاشها را بازتاب دهیم.
ممنون از مشارکت شما
حتی نیم نگاهی به مقالات منتشره در دستور نشانگر نمایه دیگری از کتابهای ترجمه شده است اینها مدعی نقد اند!!! ولی نمی دانند نقد یعنی خرج فکر در اثر هنری و فراروی از آن با طرح پیشنهاد.نه اینکه کتابی تئوری را که تازه منتشر شده بخوانند و با مربع کردن مستطیل یا مثلثی نظری به متنی برسند که نام نقد را برآن گذاشته اند.مثلا بخش جالب مقاله علی سطوتی کپی بدی از برآیند نظری دلوز و بدیو ست که گویا خواندن آن تازه در ایران مد شده.یا همین آقای ایمانیان جز اینکه بر هر کس و ناکسی بتازد و بی هیچ دلیلی همه را رد کند تاکنون چه کار شاقی کرده و چه بر متون نظری اضافه کرده؟ آیا کسی می تواند از بین نوشته ایشان خطی فکری را پیدا کند که مال خودش باشد حیف! تازه اینها این بلاهت را صرف مبارزه با بلاهت می کنند عجیب نیست!!!؟
-- نام و نامه محفوظ ، Dec 15, 2010بخش فرهنگی چرا همین فرصت را خرج نشریات جدی تر و حرفه ای تر در زمینه نقد (آرت کالت) یا ادبیات( مجله شعر) نکرد و نمی کند؟ چرا بخش ادبیات رادیو زمانه دنبال شاعران و نویسندگان جدی و حرفه ای که حرفی برای گفتن دارند نمی رود چرا به بهانه معرفی ادبیات جوان و اجرای دمکراسی سعی دارد تصویری اشتباه از ادبیات به دست دهد؟ اگر چه این انتقادات به همه مطبوعات فارسی زبان وارد است و همین علاقه مثبت رادیو زمانه مخاطبی چون من را مسئول می کند که این تذکرات را بدهد
-- نام و نامه محفوظ ، Dec 15, 2010-------------------------------
کافیست که به فهرست نویسندگان دفتر خاک نگاهی بیندازید. ما از همه دعوت کردهایم و همچنان تلاش میکنیم همه جریانها را پوشش دهیم. تا امروز حتی یک داستان یا نقد جدی به دلیل محتوایش رد نشده است. علاوه بر این چرا مبنا را بر گفتههای مصاحبهشونده نمیگذارید؟ اگر انتقادی به او دارید، چرا انتقادتان را مطرح نمیکنید؟ شما نقد بنویسید و نشریه دستور را به چالش بکشید، ما حتماً منتشر میکنیم. هر کس که مایل است تلاش او در رادیو زمانه بازتاب یابد کافی است که با ما تماس بگیرد و نمونهای از کارش را برای ما بفرستد. تا دلتان بخواهد فرصت و فضای کافی برای همگان وجود دارد. آیا شما تماس گرفتید و ما پاسخ ندادیم؟.
دوستان با نام و بی نام
-- ستاریان ، Dec 15, 2010اجازه بدهید دوستان دستور که اتفاقا نام هایی نه چندان غریبه در ادبیات هستند کار خودشان را بکنند . من نمی دانم چرا ما ایرانیان از اینکه کسی کاری را انجام می دهد که یا خودمان عُرضه انجامش را نداریم یا نمی توانیم انجام دهیم فی الفور سنگ بر سر راهشان می گذاریم .
لطفا توهین هایتان را کنار بگذارید و یک بار هم که شده یاد بگیرید به اندیشه دیگران احترام بگذارید .
در ضمن دستوریان نه به کسی فحش می دهند نه زیراب کسی را می زنند نه هتاکی می کنند و نه ادعای این را دارند که منتقد ارشد ادبیات هستند و نه بدنبال شوالیه شدن پی لشکرجمع کردن هستند .
من به سهم خودم برای این جوانان هوشمند و با دقت و منتقد آرزوی موفقیت دارم .
صد ساله بشوید و فایده نگاه نقادانه تان به همه برسد الاهی .
مصاحبه خوبی بود. آقای ایمانیان هم برخلاف مقاله هایشان که گاهی غرضورزی در آنها دیده میشود در اینجا بی غرض سخن گفتند و از مجله ها و سایت هایی نام بردند که در این سال ها از دنیای رسمی دور بوده اند و نخواستند که وارد شوند و همچنان کار خودشان را ادامه داده اند. کسانی که انتقاد میکنند نگاه میکنند و از لحن شان غرضورزی پیداست بهتر است نگاه کنند که درآوردن مجله ای با این حجم چقدر دشوار است. این همه مجله دارد کار میکند این همه مجله زرد و بیخود و کشکولی حالا همه باید به یک مجله ای که کار انتقادی میکند این همه بیراه بگوید؟ این همه سال این همه مجله کار کردند یک کدام از ظل الله براهنی که شعرهای زندان و تجاوز و درد و رنج و مصیبت است مطلب ننوشته اند حتا اشاره ای هم نکرده اند. در حالی که در دستور هر شما چند پرونده در میآد و هر پرونده حجم بالایی دارد و هم نقدهای مثبت دارد و هم نقدهای منفی. یک نفر از مجله شعر به عنوان محل نقد جدی ادبیات نام برد. مجله شعر جایی ست که یک شاعر دارد به نام عبدالرضایی و یک منتقد دارد به نام شهرجردی. شهرجردی هم که فقط میگوید همه احمق اند جز عبد الرضایی. جز شعرهای عبدالرضایی در این چند سال و فحش های شهرجردی به سرتاسر ادبیات آیا میتوان در مجله شعر کتابهای نقد و شعر دیگری هم یافت؟ صد کتاب عبدالرضایی، ضد نقد شهرجردی، دو تا کتاب از بقیه، و دو تا نقد دیگر در حمایت از عبدالرضایی. فضای نقد رسمی که همه اش باندبازی ناشران است.
-- مینا.ت ، Dec 16, 2010به دوستان مجله دستور و به آقای ایمانیان تبریک می گویم. اختلاف نظرها وجود دارد. اما مطمئن باشید تکلیف ادبیات، هنر، و تفکر این مرز و بوم را همین مجلات غیر رسمی که نام بردید روشن خواهند کرد نه اربابان و نوچه ها و غرض ورزان که اهل خ..مالی و کشکول درست کردن اند و اینجا کامنت می گذارند. نگاه کنید که در چند سال اخیر مجله هایی نظیر دستور، آرت کالت، مایند موتور، مطرود، زغال، یا شاعران تلفوس با تمام تفاوتهایی که با هم داشتند و دارند چگونه بی سر و صدا و با صبر و حوصله پیش رفتند تا امروز عرصه بی رحم ادبیات دیگر نمی تواند نسبت به آنها بی طرف بماند و به سادگی از کنارشان بگذرد. این نسل حرف دارد و در مقابل افراط های گاه به حق آن، اینکه بگوئیم به دنبال کسب شهرت است بیشتر خودمان را خراب و ضایع می کند تا آنها را. در همین چند سال ما مخاطب فعالیتهای این نوع شاعران و نویسندگان بودیم و هر آدم آگاهی می تواند گواهی دهد که نسل تازه ای با مشخصات خودش از راه رسیده است. راستش در این چند سال که در اینترنت کارهای این نسل را می خوانم، دیدگاه خود من نسبت به هنر و ادبیات را تا حدی تغییر داده اند. این نسل را می توان نقد کرد، اما نمی توان نادیده اش گرفت
-- مرتضی عابدینی ، Dec 16, 2010خانمآقای مینا ت، حتی درآوردن یکی از پرونده های چندزبانی مجله شعر از عهده هر کدام از گروه های ادبی خارج است ضمنا تا آنجایی که من اطلاع دارم مجله شعر سالهاست که بدل به تریبون شعر پساهفتاد در ادبیات فارسی و لندن اسکول در عرصه ادبیات جهانی شده است.البته این اواخر فضا را باز گذاشته که دیگرانی نیز به معرفی خود در این عرصه بپردازند درباره علی عبدالرضایی هم در هر نشریه ای قلمفرسایی ها شده است اما همه سعی کردند که او و ادبیاتش را کج ببینند و این لوچی انگار اپیدمی شده است.شاید بخاطر این لوچی وخیانت ادبی بود که پرهام شهرجردی فضای خود را بیشتر به ادبیات یک مطرود واقعی اختصاص داده بود.دیگر اینکه این مجال ربطی به مجله شعر ندارد و همانطور که همه می دانیم عبدالرضایی این سالها سکوت در عرصه ادبیات فارسی را به حضور انفعالی ترجیح داده است .همه هم جای خالی او را حس می کنیم.کمی انصاف داشته باشیم و ببینیم آیا شاعر یا نویسنده ای داریم که چون او در برابر هجمه گسترده سکوت کنیم؟ من خوشحالم که رادیو زمانه با اختصاص فضایی به ادبیات جوان و جوانترها دارد این خالی بزرگ را جبران می کند و ای کاش تمام نشریات به این مهم بپردازند آیا بهتر نیست پای کس یا کسانی را که بازیگر این عرصه نیستند وسط نکشیم؟
-- ش-م ، Dec 16, 2010