تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

ولایت فقه یا فقیه

ر. قاسمی

آرش نراقی در «نقد اخلاقی نظریه‌ی ولایت فقیه»، دو قرائت متفاوت آیت‌الله خمینی از این نظریه را پیش می‌نهد که قرائت اول را در نجف و پیش از انقلاب مطرح کرده‌اند و طبق آن با تکیه به همین «فقه مصطلح حوزوی» می‌توان جامعه را اداره کرد و لازم نیست به منبع دیگری مراجعه کرد.

در قرائت دوم، فقه مصطلح برای اداره‌ی جامعه کافی نیست و ناچاریم برای رفع و رجوع مشکلات زمان خود از عنصر «مصلحت» هم کمک بگیریم. گاه مصلحت نظام ایجاب می‌کند، حکم شرع و فقه هم تعطیل شود. آقای نراقی برداشت اول را «ولایت فقه» و شرع می‌خواند و برداشت دوم را «ولایت فقیه» و عاقبت محتوم این برداشت دوم را استبداد دینی می‌داند.

پیش از ورود به تجدید مدخل جالب دکتر نراقی به نظریه‌ی ولایت فقیه، باید از قرائت سومی هم - که آیت‌الله خمینی در آستانه‌ی انقلاب مطرح کرد - یاد آورد که قرائتی دموکراتیک و جمهوری‌خواهانه از جمهوری اسلامی بود که در آن ابداً نامی از ولایت فقیه وجود نداشت و ایشان به صراحت، نمونه و مصداق جمهوری مورد نظرشان را کشوری مثل فرانسه معرفی می‌کرد.

به هرحال هرکدام از این قرائت‌های سه‌گانه، ارتباطی وثیق با وضعیت سیاسی و اجتماعی خاصی داشته که در آن زمان برقرار بوده است. طبیعی است در آستانه‌ی انقلاب صبغه‌ی آزادی‌خواهانه‌ی آن پررنگ شود و در زمان استقرار، صبغه‌ی محافظه‌کارانه و حفظ نظام آن.

اما صرف نظر از تاثیر و تاثرات و مقدمات و نتایج سیاسی- اجتماعی ، قرائت‌های مختلف از ولایت فقیه، جای بحث و فحص نظری و تئوریک هم دارد. مقدمه‌چینی و تفکیک نراقی بسیار دقیق و گویاست: قرائتی که بر فقه متعارف و مصطلح تکیه دارد در برابر قرائتی که آن را برای اداره کافی نمی‌داند. حمایت آیت‌الله خمینی از دولت موسوی و قانون کار در مقابل شورای نگهبان و اختلاف ایشان با آیت‌الله گلپایگانی بر سر احکام اولیه و ثانویه، حاصل قرائت دوم بود که طبق آن با عنایت به مصلحت نظام و با توجه بر شرایط زمان می‌توان احکام اولیه‌ی شرعی را به نفع احکام ثانویه‌ی حکومتی تعطیل کرد.


در زمان خود آیت‌الله خمینی این قرائت اخیر مترقی‌تر از قرائت پیشین به نظر می‌رسید، چرا که جا را برای اجتهاد زنده‌ی متکی بر عناصر زمان و مکان فراهم‌تر می‌ساخت و چه بسا بر اساس همین مصلحت‌بینی، می‌شد احکامی را که امروزه اجرای‌شان موجب وهن اسلام می‌شود، متوقف ساخت و شخص امام هم استفاده‌های پیشروانه‌ای از آن کردند.

اما کم‌کم وقایع بعدی نشان داد که با وارد کردن عنصر مصلحت به فقه، می‌توان به برداشت‌های خطرناک و ضد اخلاقی و ضد دینی هم رسید و آن هنگامی است که یک فقیه بتواند با متمرکز کردن تمام قدرت در دستش، احکام شرعی و اخلاقی را هم وتو کند. در این صورت مصلحت دین به «مصلحت نظام» و «مصلحت حکومت» فروکاسته می‌شود و حفظ نظام- صرف نظر از دینی و غیر دینی و اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن- اوجب واجبات می‌شود و بدین‌ترتیب از دل یک حکومت دینی حکومتی ضد دینی و استبدادی بیرون می‌آید و نیات دینی رفته رفته فراموش و تابع نیات سیاسی می‌شود.

در واقع عنصر «مصلحت‌بینی» یک تیغ دو لبه است. اگر به مصلحت نظام و حکومت تقلیل یابد، می‌تواند مبنایی برای توجیه استبداد شبه‌دینی شود که این همان ماکیاولیسم سیاسی است که طبق آن هدف مقدس، وسیله‌ی نامقدس را توجیه می‌کند و می‌توان از دروغ و قتل و تجاوز (که گناهان کبیره‌اند) باکی نداشت تا حکومت حفظ شود. بار دیگر به این حکم حکیمانه و ثابت برمی‌گردیم که قدرت فساد می‌آورد و قدرت مطلقه فساد مطلق.

به اینجا که برسیم دیگر در مقابل گناهان کبیره هم واکسینه می‌شویم، اما غافل از آن که نفسانیت و فرعونیت است که با لطایف‌الحیل شرعی دمار از روزگار دین و اخلاق درمی‌آورد و دیگر با بانگ نامیمون ان‌ربکم‌الاعلی فاصله‌ای نداریم.

«قید مطلقه» در عبارات ولایت مطلقه فقیه هم زیرآب جمهوریت را می‌زند و هم زیرآب اسلامیت را. زیرآب اسلامیت را می‌زند، چراکه ولایت فقیه را بر خود فقه هم گسترش می‌دهد و فقیه حق دارد فقه را وتو کند و فقیه باقی بماند.

به لحاظ تئوریک ولایت مطلقه فقیه با پارادکس حل نشدنی فقیه منهای فقاهت روبه‌رو است. عدم سازگاری اصول‌گرایان و مراجع با دولت کنونی دقیقاً بر سر اصول‌گرا نبودن آن است چرا که اصول، همان قواعد شرعی و فقهی‌اند که می‌توان آنها را برای حفظ قدرت زیر پا نهاد و مثلاً در روزی مثل عاشورا هم از آدم‌کشی و با ماشین رد شدن از روی قربانیان باکی نداشت. بنابراین دعوا فقط بین اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی نیست بلکه بین اصول‌گرایی و بی‌اصولی هم هست که طبق آن می‌توان همه‌ی قواعد و اصول اخلاقی و دینی را برای حفظ قدرت زیر پا نهاد.

این تئوری زیرآب جمهوریت را هم می‌زند، چرا که فقیه خود را نایب و مندوب امام زمان می‌داند و اگر انتخاباتی هم برگزار می‌کند بنا به مصلحت نظام است وگرنه بدان باور ندارد. به همین دلیل بدون کمترین احساس گناهی نتیجه‌ی انتخابات را به دلخواه خود تغییر می‌دهد ولی بنا به «مصلحت نظام» حفظ ظاهر هم می‌کند.

در حالی که در سیره‌ی پیامبر و امامان علیهم‌السلام هم چنین چیزی نمی‌بینیم. آن بزرگواران هم پروای شرع داشتند و هم دغدغه‌ی ملت.

به همین علت امام علی(ع) تا مردم به او اقبال نکردند امر حکومت را نپذیرفت و حتی پس از اقبال مردم به اکراه و به سختی آن را پذیرفت که این مسئله در نقل قول هاشمی رفسنجانی از سیدبن طاووس هم مستند قرار گرفت که طبق آن پیامبر به حضرت علی فرمود تا مردم نخواستند، امارت‌شان را قبول نکن و صرف نظر از این نقل قول هم سیره‌ی عملی حضرت نشان می‌دهد که برای ایشان اقبال مردمی شرط پذیرش و مقبولیت حکومت است.

پیامبر و ائمه‌ی هدی هرگز قائل به اختیارات خدا برای خود نبودند و حضرت علی کسانی که او را به مقام خدایی می‌رساندند، از دم تیغ می‌گذراندند و بالعکس این فرعون‌های تاریخ بودند که از زدن کوس «انا‌ربکم‌الاعلی» ابایی نداشتند. گیرم عین این عبارت را به زبان نیاوریم ولی اصل مسئله تغییر نمی‌کند چرا که وقتی خود را واجد اختیارات خداوند پنداشتیم، کم‌کم به خود خداپنداری دچار می‌شویم و خود را مالک جان و مال مردم خواهیم پنداشت و آن می‌کنیم که نباید.

محل نزاع اصلاح‌طلبی و محافظه‌کاری (که البته متفاوت از اصول‌گرایی هم هست) همان «قید مطلقه» در مفهوم ولایت فقیه است. مرحوم آیت‌الله منتظری معتقد بود که چنین ولایتی برای غیر معصوم وجود ندارد ولی باید اضافه کرد که خود معصومین هم هرگز به قرائتی از «ولایت»- که پروای دین و مردم ندارد- معتقد نبوده‌اند. به هر تقدیر به نظر می‌رسد که دکتر نراقی محل نزاع را با دقت خوبی تقریر کرده‌اند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بین حرف های اقای خمینی در قم در نجف در پاریس و در جماران تفاوت ماهوی نبوده است اقای خمینی یکی از منسجمترین سیاست پیشه های ایران بوده است. بدنه حرف های او در چهار مکان و چهار زمان تفاوت ماهوی ندارد، تفاوت در حرف های حاشیه ای است به صورت اما و اگر. ان اما و اگر های کناری است که بعضی ها را به اشتباه انداخت و هنوز هم می اندازد. در پاریس هم ایشان می گفت که ازادی خواهد بود ولی در محدوده اسلام. خوب محدوده اسلام هم بستگی به نظر گوینده دارد، که همیشه از نظر اقای خمینی نظر خودش بوده است. تا وقتی که مردم در تهران جان می دادند تا شاه را براندازند، نظر اسلام (یعنی نظر اقای خمینی) این بود که این مردم حق اعتراض دارند. ولی وقتی خود ایشان در قدرت مستفر شد، خوب نظر اسلام این یود که ان مردم دیگر حق اعتراض ندارند. نظر اسلام (نظر اقای خمینی) در هر دو حالت محوریت داشت. بقیه اش موضوع های کناری است. در قم، در نجف، در پاریس، و البته در جماران. اقای خمینی یکی از بهترین شناخت ها را نسبت به وسایل ارتباط حمعی داشت. این است که همیشه ارایش جمله هایش با توجه به انتظارهای مستمعانش می زد، ولی در همه جا محوریت نظر خودش / اسلام می زد. در پاریس مستمعانش خبرنگاران فرنگی بودند و در جماران سربازان گمنام امام زمان! در پاریس لازم بود که جمله به این صورت باشد که ازادی درست است ولی در محدوده نظر اسلام. در تهران جمله این بود که نظر اسلام تعیین می کند که محدوده ازادی چیست. این دو جمله دو شکل متفاوت دارند ولی ماهیت ان ها یکی است.

به نظر می رسد این صحبت ها که بدنه حرف های اقای خمینی در شهرهای متفاوت خیلی متفاوت بوده را کسانی دامن می زنند که شاید می خواهند در صورت فراهم امدن فرصت دوباره همان داستان اقای خمینی را خود تکرار کنند. تاریخ ممکن است تکرار شود، ولی دفعه دوم احتمالا به صورت کمدی خواهد بود.

-- محمدی ، Nov 19, 2010

مرحوم اقای منتظری هم معتقد به اصلیت اسلام بود ولی خوب فرقش با اسلام اقای خمینی این بود که خودش (یعنی اقای منتظری) در محور ان اسلام دیگر بود. تا وقتی که محور اقای خمینی و اقای منتظری یکی بود، محور اسلام هایشان هم یکی بود. بعد که او از اقای خمینی جدا شد، محور اسلامش هم جدا شد. اگر شما نفس ولایت را بپذیرید (ولایت فقه، ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه، ولایت حسبیه، ولایت جمهور، ولایت ...) تفاوت چندانی نمی کند. بقیه اش حرف های کناری است. مثل این که ازادی مجاز است در محدوده اسلام (یعنی نظر من!) . و این که اسلام (یعنی نظر من) محدوده اسلام را تعیین می کند. شکل ان متفاوت است (بخصوص که من ان هم ممکن است تفاوت کند) ولی موضوع ولایت همچنان سرجایش هست. حالا این من می تواند اقای خمینی باشد، می تواند اقای بنی صدر باشد یا می تواند اقای جنتی باشد یا البته می تواند اقای گیلانی یا خلخالی باشد.

-- محمدی ، Nov 19, 2010

با توجه به تاریخ صدر اسلام، احادیث محمدی، اختلاف خلفای راشدین، جنگها، فرقه‌های گوناگون و تفاسیر مختلف از قرآن، باید گفت که حضرت امام شاگرد خلف آن آموزه‌ها و تجربه‌ها بود. حاکمین امروز ایران میتوانند توجیه و بهانه تمامیت ارضی ایران یا حکومتی الهی یا استقلال یا... داشته باشند که البته خوراک تبلیغاتی خوبی‌ برای سیر کردن مغز‌های کوچک محکومین است ولی‌ تاثیر ایدئولوژی (دینی یا غیر دینی) که اخلاقیت و منش رفتاری خاص خود را به مومنین آن به ارمغان میاورد را نباید فراموش کرد، پس عملکرد آیت الله خمینی و پیروان او با شیوه تقّیه،اقتدار، دین محوری و اعمال خشونت برای در دست داشتن حکومت، جای تعجب و انزجار برای یک مسلمان نمیتواند باشد.مسلما رگه‌های از آزاد فکری،تحمّل،بردباری و....در هر باوری را میشود پیدا کرد ولی‌ تاریخ ، صحنه پراکتیک ایده‌ها است ،استثناها را در لابلای خطوط کتاب میتوان کشف! کرد و جار زد.

-- ایراندوست ، Nov 20, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)