خانه > خیابان > جنبش سبز > آیا احمدینژاد فقط با تقلب رئیسجمهور شد؟ | |||
آیا احمدینژاد فقط با تقلب رئیسجمهور شد؟بهنام امینیانتشار مقاله اکبرگنجی با عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب درانتخابات» موجی از واکنشها برانگیخت که عمدتا حاکی از مخالفت با گنجی و مدعای اصلی او یعنی پیروزنشدن موسوی در انتخابات بود. به راحتی میتوان در صحت و سلامت تمامی انتخاباتی که ازابتدای استقرار جمهوری اسلامی برگزار شده است تشکیک کرد. به دلیل تبعیض نهادینه در قانون انتخابات و نیز فقدان امکان نظارت بیطرفانه براجرای انتخابات. به همین دلیل وبه همان نسبت به سختی میتوان ازمیزان تقلب صورت گرفته آمار دقیقی ارائه داد. در اینجا قصد آن ندارم که به مقالات گنجی و مخالفانش بپردازم بلکه نوشته او تنها بهانهای است برای نگاهی دوباره به فضای انتخابات سال ۸۸ – و نیزچند انتخابات پیش از آن - به منظور تشریح تفاسیر متعددی که از تقابل میان کاندیداها در اذهان رایدهندگان وجود داشت که همین تکثرتفاسیر، معانی متفاوتی به آراء انتخاباتی میبخشد. توجه به این معانی متفاوت میتواند موجب نزدیک تر شدن به سیالیت و چندگانگی هواداران کاندیداها و احتراز از تقلیل دادن آنان به تقابلهایی نارسا و کمعمق همچون «اصلاحطلب- محافظهکار» و یا «طرفداران و مخالفان وضع موجود» شود. طرح چند سوال برای تقریر محل نزاع خالی از فایده نیست. آیا تمامی کسانی که در سالهای اخیر درانتخابات _ ازهرنوع آن-شرکت کردهاند با قانون ومکانیسم اجرایی انتخابات وحتی فراتر از آن با کلیت نظام جمهوری اسلامی موافق بودهاند؟ آیا کسانی که درسالهای ۸۴ و ۸۸ به احمدینژاد رأی دادهاند صرفا ولایتمداران و طرفداران اقتدارگرایی بودهاند؟ به همین سیاق تا چه حد میتوان آراء موسوی و کروبی را نشانگر تعداد دمکراسیخواهان دانست؟ کمی عقبتربرویم.
کسانی که در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم به هاشمی رفسنجانی رأی ندادند به کدام گروه و طبقه و قشر اجتماعی یا کدام گرایش سیاسی تعلق داشتند؟ آیا میتوان آراء خیرهکننده بالغ بر بیست میلیون خاتمی درسالهای ۷۶ و۸۰ را صرفا به حساب هواخواهی از شعار توسعه سیاسی گذاشت؟ غرض ازطرح این سوالات تذکر تنوع و تفاوت سیاسی، طبقاتی وفکری کسانی است که به شخصی واحد در زمانی مشخص رأی میدهند یا نمیدهند و نیز معانی متفاوتی که متأثر از این تنوع بر آراء آنان حمل میشود. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ آراء چشمگیر خاتمی موجب تعجب همگان از جمله اعضای ستاد انتخاباتی وی شد. اصلاحطلبان حامی خاتمی این میزان رأی را عمدتا نشانهای بر تأیید گرایش سیاسی خود وخواست عمیق توسعه سیاسی در سطح جامعه دانستند. اما کسانی دیگر نیز بودند که آراء خاتمی را بیش از آنکه ایجابی بدانند سلبی میدانستند. از جمله عزتالله سحابی در سرمقاله ماهنامه ایران فردا با عنوان «نه بزرگ»، رأی خاتمی را بیش ازهر چیز یک نه بزرگ به انحصارطلبی و تمامیتخواهی میدانست که نماد آن ناطق نوری رقیب سرشناس خاتمی در آن زمان بود. حمایت صریح نهادهای حکومتی از ناطق نوری نقطه کانونی استدلال سحابی بود. در واقع میتوان گفت گمنامی نسبی خاتمی وتفاوت عمیق ادبیات او با رقبایش بسیاری را بر آن داشت تا موجودیت خودرا به رخ بکشند و عرضاندامی کنند. شکی در این نیست که شعار توسعه سیاسی خاتمی یکی ازدلایل رأی بالای او بود اما با درنظر گرفتن وجه سلبی آن زیرا که اگر غیر از این بیندیشیم نتیجه آن میشود که مصطفی معین به عنوان یک اطلاحطلب که شعارهایی به مراتب رادیکالتر از خاتمی سر میدهد ومورد تأیید او نیز هست برای تصدی ریاست جمهوری نامزد - معرفی- میشود و اتفاقا میزان آراء او نیز تعجب بسیاری بر میانگیزد اما با حال و هوایی دیگر. چهارسال بعد بازهم این لشکر ناراضیان، متأثر از گفتمان اصلاحطلبی و با تأکید بر تقابل جبههی خیر و شر، بازهم خود را با چهرهی «رأی منفی» نشان میدهد. شاید اگر اطلاحطلب دیگری غیر از خاتمی به جای او و با تأیید او نامزد میشد باز هم نمیتوانست این حجم از آراء را از آن خود سازد. گذشته از کسانی که به دلیل اعتقاد به برنامه سیاسی خاتمی و یا به دلایل مذهبی به او رأی میدادند، این جمعیت قابل اعتنای ناراضی که متشکل نبوده و از آن رو یا هدف مشخص و تعریف شدهای ندارد و یا اگر دارد در چارچوب جمهوری اسلامی نمیگنجد با رأی خود به خاتمی انتخاب شدن اورا درهر دو دوره تبدیل به رویدادی بیبدیل کرد که البته در تفسیر آن هرکسی ازظن خود یارش شد. انتخابات مجلس ششم عرصه دیگری بود برای عرضاندام دوباره ناراضیان که این بار از ضرب شست تاریخی دوم خرداد هیجانزده وسرخوش نیزبودند. پیروزی قاطع اصلاحطلبان بهویژه در شهر تهران تنها حادثه بزرگ نبود بلکه رأی منفی به هاشمی رفسنجانی که تجسد تمامی خواستهها و امیال سرکوب شده «آنان” بود خود حادثهای به همان بزرگی وبه همان یگانگی بود. این حادثه که تکرار «نه محکم» دوم خرداد بود حتی با بسامدی سنگینتر واجد معنای دیگری نیز بود که پژواک آن چند سال بعد شنیده شد. آن پژواک، آنروزها صدایی خفه اما زنده در میان آراء اصلاحطلبان بود که در شور وغوغای گفتمان پیروز و مسلط توسعه سیاسی شنیده نشد. صدایی که جزئی از ارکستر عمومی «لشکر ناراضیان» نیز بود و در آن سالها هارمونی گوشنوازی خلق میکرد. این صدا بسیاری از زخمخوردگانی را شامل میشد که در طی سالها و بهویژه پس از اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی رفسنجانی همزمان با توسعه کمی طبقه متوسط شاهد کم رنگ شدن تمامی آرزوهایش برای زندگی بهتر وعادلانهتر بود. آنان رفسنجانی را همان صاحب قدرتی میدانستند که واجد تمامی آن مؤلفههایی بود که بسیاری از آنها روزگاری بدانها امید بسته بودند. او هم روحانی بود، هم صاحب قدرت وثروت و مکنت و علاوه بر اینها نماد اقتداری به ظاهرخدشهناپذیر. اما تمامی این امتیازات پاشنه آشیل او شده بودند. نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ وآن هنگام که رفسنجانی برای دومین بار بر تخت ریاست جمهوری جلوس کرد(!) آنان با پشتیبانی از اصلیترین رقیب او یعنی احمدتوکلی برای خلق رخدادی نمادین و واقعی به طور همزمان به پا خاستند اما نه آراء سنتی جناح راست را همراه داشتند و نه ناراضیان همقطار. در گزینش خاتمی و نیز «نه بزرگ» به رفسنجانی دیگر ناراضیان با آنان همصدا شده بودند و حماسه آفریده بودند لیکن انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ خود کارزاری یگانه بود. این بار دیگر تفکیک جبهه خیروشر به شیوه مرسوم و معهود آسان نبود ومضاف بر این خیرخاتمی هم چندان ناراضیان را ارضاء نکرده بود. ازاین رو «سرگردانی و تشویش» وجه مشخصه این کارزار بود و همین شد که ناراضیان چند دسته شدند وهریک به سمتی رفتند وشمارزیادی از آنها نیز عطای حق رأی را به لقایش بخشیدند واین بار با سکوت خود در پی گفتن یک «نه» دیگر بودند. اما این پایان داستان نبود زیرا که پای «عالیجناب» هم در میان بود. پس ازقطعی شدن انتخاب احمدینژاد بسیاری از اصلاحطلبان این رأی صواب را پیش کشیدند که هر کس دیگری هم به جای او اگر به مصاف رفسنجانی میرفت قطعا برنده کارزار بود. آیا این بدان معنا نیست که بخشی از آراء احمدینژاد نه رأی به او بلکه «نه» به رفسنجانی بود؟ تو گویی که «پاسداران» قدرت توتالیتر وسردستهشان از همان زمان که احمدینژاد را بر کرسی شهرداری تهران «نشاندند» نیروی تخریبگر «زخمخوردگان» را دریافته بودند و از اینرو به دنبال «زبانی» برای آنان و بازویی «اجرایی» برای خود بودند. «زخمخوردگان» به غلط پنداشتند که تنها رفسنجانی است که سایهاش بر هستی آنان سنگینی میکند و از این حقیقت ساده غافل بودند که احمدینژاد صرفا خردهپاتر از «عالیجناب» است و نه هماورد او. اما نیرویی که در شور و شهوت «نه» گفتن بود چشمان حقیقتبین را کور کرده بود. و این گونه بود که نوای آنان با آوای کلیشهای وتکراری راستیها همساز شد وآن شد که شد. «لشکر ناراضیان» در واقع مولود جامعهای است که طبقات و اقشار متفاوت اجتماعی قادر به برساختن ومعرفی «زبان» و«بازوی» حقیقی خود که خواستههایشان را نمایندگی کند نیستند وتنها کنش سیاسی آنها منحصر به انتخاباتی محدود و محصوراست. آنان اسیرحکومتی هستند که حق تشکیل حزب، اجتماعات اعتراضی ومطبوعات آزاد را جفاکارانه از ایشان دریغ کرده واگر هم میدهد آن قدر قدرت دارد که به راحتی پس بگیرد. هم از این رو است که هویتی شبحوار واسرارآمیز دارند و در زمان انتخابات که مطلوب خودرا در میان نامزدها نمییابند رأیشان - ونیز سکوتشان - خصلتی رمانتیک دارد لیکن شبحوار بودنشان نمیتواند موجب نادیده انگاشتنشان شود. به همین دلیل است که در چنین جامعهای هیچگاه از پیش نمیتوان رأی و نظر و گستره طبقه متوسط، طبقه کارگر ودیگر طبقات را مشخص و واحد تلقی کرد. چنانچه با چنین پیش زمینهای به سراغ انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ برویم میتوان قدری از تحلیلهای کلیشهای دوری جست و درکی واقع بینانهتر از فضای سیاسی اجتماعی ایران به دست آورد. شکی نیست که در این انتخابات همچون گذشته تقلب روی داد و البته وسیعتر و وقیحتر زیرا که بخش اعظم «لشکرناراضیان» که در دوره قبل سکوت کرده بود این بار به میدان آمده بود برای گفتن یک «نه» دیگر به صاحبان اصلی قدرت که نمادشان احمدینژاد بود. بسیاری از اینان گرچه شعارهای کروبی را بیشتر میپسندیدند اما عدهای به دلیل روحانی بودن او و عدهای دیگر از آن رو که در او توان رأیآوری نمیدیدند به سوی موسوی شتافتند. با وجود این باز هم کم نبودند کسانی که به کروبی به دلیل همان شعارها و نیز دلایلی دیگر رأی دادند. اعلام سریع و شتابزده شمارش آراء بدون حضور نمایندگان موسوی و کروبی خود دلیل دیگری بر تقلب است. اما این بار هم «عالیجناب» دستاندرکار بود واین بار در نقش حامی موسوی و کروبی بر تصور عوامانه از او به عنوان شخصیت مرموزی که به عنوان مهره اصلی در پشت صحنه، صحنهگردان اصلی است صحه گذاشت. احمدینژاد نیز بمثابه «زبان»، که به تأکید او سراپا زبان است ودیگرهیچ، در مناظرههای تلویزیونی خوش درخشید و او بود که بهویژه در مناظره با موسوی در نقش «قهرمان رمانتیک» ظاهر شد ورابینهودوار آنچه را سالها «زخمخوردگان» در خفا میگفتند آشکارا بر «زبان» راند و دل از آنان ربود. اینچنین بود که آراء احمدینژاد باز هم بیش از آن چیزی شد که همیشه راستیها بدان دل خوش میکردند. اما آن چیزی نیز که اعلام شد بیش از واقعیت بود و سبب شد تا تمامی آنان که در این خاکی که چند صباحی بود بایر مینمود روییدند و «سبز» شدند بر آن خروشیدند. در میان آنان هم از «ناراضیانی» بودند که شوروشوق نهفته در «نه» گفتنشان نادیده انگاشته شده بود وهم اصلاحطلبانی که طاقتشان طاق شده بود از کوششی که ناعادلانه بیثمر شده بود. اما چه چیز باعث شد آراء بدین شکل اعلام شود؟ مگراحمدینژاد را پیشتاز- ونه پیروز- انتخابات نمیدانستند؟ بیگمان کینه ونفرت و برنامهای پیشینی درخوانش - ونه شمارش - آراء در کار بود. یک وجه آن عقده حقارتی بود که از سالها پیش به دلیل آراء خیرهکننده بالغ بر بیست میلون خاتمی در گلوی تمامیتخواهان مانده بود. از همین رو رقمی را برگزیدند که دیگر نتوان آراء تاریخی خاتمی را به رخشان کشید. علاوه بر این نیک میدانستند که اگر موسوی و احمدینژاد به دور دوم بروند حاصلی جز سرشکستگی برای ایشان نخواهد داشت و پیشاپیش پیروزی موسوی قطعی است، پس کاررا یکسره کردند. وجه دیگر، نشاندن کروبی پس از آرای باطله بود تا از این رهگذر مهر بطلانی مردمی بر شعارهای تحولخواهانه و رادیکال او وهواداران این شعارها زده باشند. به راستی «پاسداران» قدرت از تبعات کار خود آگاه بودند که چنین کردند؟ تمامیتخواهان کسی را دراین جایگاه نشاندند که یکی ازنمادهای مطرح حکومتی است که داعیه حق ویژه حاکمیت سیاسی فقها و روحانیون رادارد. درواقع آنان با این کار خود مهر تأییدی زدند بر خواست تمامی کسانی که زمانی رفسنجانی را به عنوان نماد این طرز فکر نفی کرده بودند وهم دیر زمانی است با تمام توان به مقابله با این حق ویژه برخاسته و تا آنجا که توانستهاند از ورود روحانیون به معدود نهادهای انتخابی جلوگیری کردهاند. طرف آنکه بخش قابل اعتنایی از آراء احمدینژاد متعلق به همان «زخمخوردگانی» است که رفسنجانی و نیز کروبی را به دلیل تعلقشان به صنف روحانیت حکومتی وسیاسی؛ و همچنین نقشی که برای آنان در ثروتاندوزی متصور بودند نفی کردند. به همین دلیل بود که تمامیتخواهان نتوانستند «امت همیشه درصحنه» را درراه پیماییهای میلیونی بسیج کنند تا خروش سبزها را خفه کنند زیرا که «زخمخوردگان» که آراء احمدینژاد را غنی کرده بودند در واقع او را برگزیده بودند تا گلویی باشد برای فریادهای آنان ومشتی باشد برای شکستن ابهت اقتدار ظلم و بیعدالتی. حال که سبزها بدینکار درآمده بودند چرا باید به خود بگیرند و به مقابله برخیزند؟ جای تعجب نیست که بسیاری از آنان حتی به صور گوناگون از سبزها حمایت هم کردند. تقلب از واقعیات تلخ تمامی انتخابات ایران هم به لحاظ نظری- قانونی- وهم به لحاظ عملی- اجرایی- است اما تمام واقعیت نیست. با وجود این، توسل صرف به واقعیت تقلب برای تحلیل کلیت آراء احمدینژاد در واقع تقلیل کلیت یک واقعیت به یک جزء آن است و بس.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
تحلیلی فوق العاده ضعیف
-- hani ، Nov 7, 2010mamnoon, ali bood
-- بدون نام ، Nov 8, 2010man ke az ahmadinejad badam miaad ham az Moosavi o ham motaghed be taghallob asasi dar entekhabat akhir naboodeh va nistam.amma inke lobbye nezami va niz khameneyi az ahmadinejad hemayat kard shakki nist. baad az bist sal az mafiyaye rafsanjani, basij o sepah o fogharayi ke ghorbaniye be estelah khosoosi sazi boodan, inha bayad sahm khod migereftand;rooykard khameneyi ham dar in bareh hooshmandaneh bood; be in tartib ina ham bar bakhshi az servat keshvar dast mizaran va be taadol miresim. zemnan feshar khareji dar jaryan nuclear bish az hadd shodeh bood; akharaye khatami hatta dashtan marakez nezami ma ra , bena be Boroojerdi, commission amniyat majles, bazdid mikardan.
-- Niknam-Movarrekh ، Nov 8, 2010تحلیل جالب ومتفاوتی بود به خصوص ازنظر ادبی ونثر وقلم زیبا.خیلی به واقعیت تاریخی نزدیک بود
-- رضا ، Nov 8, 2010فوق العاده بود. کمتر کسی تا کنون به تحلیل وزن آرای کاندیداها پرداخته بود؛ تحلیلی که بسیاری از واقعیات را روشن می کند. اصرار بیش از حد بر تقلب در انتخابات و نادیده گرفتن علل و انگیزه های رای دهندگان، اصلاح طلبان را همچنان در خواب نگه می دارد. ممنون
-- Nima ، Nov 8, 2010اکبر گنجی مرد شجاع، صادق و هوشمندی است . اگر در عنفوان جوانی احساسات افراطی داشته است، تحت تاثير شرايط خانوادگی و اجتماع پيرامونش بوده و لذا به هيچ وجه نقطه ضعف او محسوب نمی شود . مهم اين است که اين همت،هوشمندی و شهامت اخلاق را داشته است که مطالعه کند، بيانديشد، ظرف مدت بسيار کوتاهی در افکار خود تجديد نظر کند و مرد و مردانه در صدد نقد خود و جبران آن برآيد . لازم است او را محترم بداريم، حتی اگر با پاره ای از نظرات او موافق نباشيم
-- Cyrus ، Nov 9, 2010س. ص