تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

جنبش سبز و مدیریت تعارضات و تضادها

آرش سلیم

روزها و ماه‌های سرنوشت‌سازی در تاریخ ایران رقم می‌خورد. مردم ایران امیدوارند جنبش سبز و رستاخیز نوین آنها به بار بنشیند و ارمغان بیش از یک سده تلاش و جانفشانی آنها این بار آزادی و دمکراسی پایدار باشد. بی‌تردید راه نهادینه کردن دمکراسی (به‌ویژه در کشور ما) برای پاسداری از آزادی، بس مشکل‌تر و پیچیده‌تر از «تغییر» حکومت است.

تعارضات و تضادها بین جریان‌های گوناگون سیاسی و فکری، و هم‌چنین افرادی که بسا گرایش ویژه‌ی سیاسی هم ندارند، بیش از پیش خود را نشان می‌دهد. هدف این نوشته ارائه پیشنهادی در جهت «مدیریت تعارض» conflict management بین گروه‌ها و جریان‌های فکری و سیاسی است.

به‌نظر می‌رسد امروزه «نگرش» یا طرز برخورد attitude بسیاری از بازیگران سیاسی-اجتماعی و فکری، به یک عامل حاد در ایجاد تعارض‌ها و در نتیجه دامن زدن به درگیری‌های لفظی شده است. از این تضادها نه تنها محصولی و یا راهکاری برای گشایش این مقطع بیرون نیامده که خود این تعارضات به مرحله‌ی هشداردهنده‌ای هم رسیده است. چنان‌چه به آن پرداخته نشود، نه تنها در راه رسیدن به آزادی که در آینده نیز در مسیر بازسازی و پیشرفت کشور یک عامل بازدارنده‌ی قوی خواهد بود.

چگونه می‌توان نگرش‌ها را تغییر داد تا رفتار اشخاص به تعارض نینجامد و یا در صورت تعارض بتوان آن را مدیریت کرد؟ چهارچوبی که در این نوشته ارائه شده شاید گامی باشد در مسیر ارائه طرحی که با «یادگیری اجتماعی» socail learning و «مشارکت جمعی» participation بتوان به موفقیت‌هایی دست یافت. در نتیجه بتوان در این روزهای سرنوشت‌ساز با استفاده به هنگام از دستاوردهای علمی، نه تنها از بروز تضادها جلوگیری کرد، بلکه تعارض‌ها را مدیریت کرد و به «ظرفیت‌سازی اجتماعی» برای پیمودن راه دشوار ساختن ایران آباد و آزاد و پیشرفته پرداخت.

خوب و بد تعارض و تضاد

داشتن اختلاف دیدگاه و تضاد دیدگاه‌ها می‌تواند در تعامل سازنده با یکدیگر به سود پیشرفت جامعه باشد، اما همان تضادها در یک محیط بی‌اعتمادی و مخاصمه و درگیری‌ می‌تواند به تفرقه و جدایی و هرز رفتن نیروها منجر شود. در شرایط جاری که جنبش سبز در معرض سرکوب است، بی‌تردید تعارض‌هایی که موجب تفرقه شود به سود رژیم و به ضرر مردم خواهد بود.

برخی دارای توانایی‌های بالا در تجزیه و تحلیل نیستند و هرگونه درگیری و تعارض در میان کنشگران سیاسی و اجتماعی، روحیه‌ی مقاومت را در آنها ضعیف و چه بسا آنها را به ناامیدی و انفعال بکشاند. بنابراین نه تنها نباید به این تضادها دامن زد که برعکس می‌بایست ادبیات ما و برخوردهای ما سرشار از امید و اتحاد و زنده نگه داشتن روح مقاومت در مردم باشد. فراموش نکنیم با رژیمی دست و پنجه نرم می‌کنیم که سران آن حاضر هستند کشور به هرج و مرج و آشوب کشیده شود اما پست و مقام و امکانات‌شان از دست نرود.

تردیدی نیست که جامعه‌ی ایران نیز چون جوامع دیگر یک جامعه‌ی رنگارنگ است. خوشبختانه این رنگارنگی حداقل به لحاظ نظری در تمامی سطوح جنبش سبز پذیرفته شده که این خود دستاوردی بس گرانبهاست، اما در عمل با مشکلات زیادی مواجه است. اگر جنبش سبز رنگارنگ است، پس راهکارهای رسیدن به پیروزی هم می‌تواند رنگارنگ باشد. حال با کدامین منطق، مثلاً فردی که حتی در طول سه دهه در فضای آزاد خارج کشور نتوانسته صد نفر را متحد کند، اصرار بر این دارد که رهبران داخل کشور راه پیشنهادی او را بروند؟ این‌جا به تفاوت فضای آزادی در داخل و خارج کشور که بسیار متفاوت است و در این رابطه بسیار تعیین‌کننده است نمی‌پردازم.

استراتژی برد- برد برای مدیریت تعارض‌ها

در شرایط آزاد پس از دوران استبداد که برای همه هم یکسان خواهد بود، حل اختلاف‌ها و تعارض‌ها به داوری صندوق‌های رای سپرده خواهد شد. در آن شرایط همه‌ی گروه‌ها با ارائه برنامه‌های خود به مردم برای به دست آوردن آرای بیشتر باهم «رقابت» خواهند کرد. آن موقع استراتژی هر گروه یا جریان یا ائتلاف در برابر رقبا استراژی «برد- باخت» خواهد بود، اما در شرایط جاری اگر استراتژی هر گروه و یا جریان سیاسی برد خود و شکست گروه‌های دیگر باشد، این استراتژی به شکست همگان در برابر برد رژیم خواهد انجامید. بنابراین اگر برای گروه‌های گوناگون رسیدن به آزادی و دمکراسی اصل است، چاره‌ای ندارند که تضادهای خود با یکدیگر را با استراتژی «برد- برد» حل کنند. اگر با هم همکاری نمی‌کنند حداقل بر ضد یکدیگر عمل نکنند. به عبارت دیگر باید همه‌ی حرف‌ها و حرکت‌های آنها در چارچوب استراتژی برد- برد با گروه‌های دیگر باشد.

فراموش نکنیم که رسیدن به مرحله‌ی درخشان کنونی در تاریخ مبارزات ملت ایران آسان به دست نیامده است. نباید پیروزی را قطعی فرض کرد و با حرکات و گفتار بی‌مورد و بی‌حاصل در این مرحله، آرزوها و امیدهای یک ملت رنجدیده را به یاس و سرخوردگی مبدل کرد.

لازم به یادآوری است که در این مرحله سه اصل زیر می‌تواند در مدیریت تضادها در استراتژی برد-برد کمک کند:

۱- پذیرش اختلاف‌ها
۲- پذیرش بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر
۳- پذیرش داوری صندوق‌های رای در انتخابات آزاد آینده

به عبارت دیگر گروه‌ها توافق می‌کنند به جای تلاش در حل تضادهای خود، تعارضات خود را در این مرحله مدیریت کنند و نیروی‌شان را صرف پیروزی بر استبداد حاکم کنند.

چگونه است اما که با این‌همه بحث‌ها و نوشتن مقالات (سه دهه)، تضادها و درگیری‌ها نه تنها کم نشده که روز به روز هم زیادتر شده است؟ به ویژه در خارج کشور که آزادی کامل وجود دارد و گروه‌ها می‌توانند جلسات و سمینارها و کارگاه‌های خود را برگزار کنند؟ به نظر می‌آید که کمتر کسی در این بحث‌ها قانع می‌شود و هیچکس نمی‌خواهد از حرف و مواضع خود کوتاه بیاید. جایی که می‌بینیم حتی در سطح دانشگاهیان و اندیشمندان و نخبگان ما هم تضادها و تعارض‌ها به شدیدترین وجه خود را نشان می‌دهد.

برخورد فردی در تعارض‌ها

با مشاهده و پیگیری بسیاری برخوردها در دنیای مجازی و حقیقی، به گمان نگارنده بخش بزرگی از درگیری‌ها ریشه در «نگرش» یا طرز برخورد attitude فردی ما دارد. «نگرش» منفی ما به یکدیگر موجب شده که ما به یکدیگر بدبین باشیم. هر حرفی و حرکتی را چنان با بدبینی و با انگیزه‌ی توطئه از طرف مقابل تفسیر می‌کنیم که انگار سال‌ها دشمن یکدیگر بوده‌ایم. اینجاست که نوشتن نقد منصفانه و سازنده مشکل می‌شود. اگر هم نوشته شود، «نگرش» منفی خواننده نسبت به نویسنده اجازه نمی‌دهد آن نقد درست خوانده شود. بنابراین اگر به فکر چاره‌ای نباشیم در این چرخه‌ی «رو کم کنی» همدیگر به جای نقد، هم‌چنان دست و پا خواهیم زد! حاصل آن هم چیزی جز به هرز رفتن نیروها و فکرها که باید ایده و طرح و برنامه بدهند و هم‌چنین ایجاد یاس و سرخورگی و ناامیدی در مردم نخواهد بود.

از طرف دیگر از شبکه‌های اجتماعی و به ویژه شبکه‌های مجازی، که حضور در آن با تکنولوژی اینترنت چنین سریع و ساده و وسیع میسر شده است، کمتر در جهت «یادگیری اجتماعی» socail learning و مدیریت تضادها استفاده شده است. حال اگر بخواهیم بدبین هم باشیم شاید بتوان گفت اعضای ارتش سایبری رژیم دارد از این شبکه‌های محبوب مجازی سوءاستفاده در جهت ایجاد تفرقه‌های سیاسی و عقیدتی و قومی بین ایرانیان می‌کنند.

مفهوم یادگیری اجتماعی هم بعد شناختی دارد و هم بعد هنجاری. می‌توان به آن هم به عنوان فرآیند نگاه کرد و هم به عنوان برآمد. یادگیری اجتماعی وقتی اتفاق می‌افتد که افراد شرکت‌کننده چشم‌اندازها را به مشارکت می‌گذارند تا با تعامل با همدیگر به یک کنش جمعی برسند.

مفهوم دیگری که لازمه‌ی یک جامعه‌ی مدنی آزاد است، «مشارکت» participation یعنی شرکت و مداخله‌ی شهروندان در تصمیم‌گیری‌هاست. در جامعه‌ی دمکراتیک آینده‌ی ایران نیز باید این مشارکت عمومی از طریق نهادهای مدنی نهادینه شود. اگر شهروندان در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌هایی که به آنها مربوط می‌شود مشارکت داشته باشند، اجرای این تصمیم‌ها موفق‌تر خواهد بود. زیرا شهروندان در برابر آن تصمیم‌گیری‌ها احساس مسئولیت می‌کنند.

در چشم‌انداز جنبش نیز اگر «تغییر» به رژیم محدود شود و حضور شهروندان در تصمیم‌گیری‌ها و نظارت ادامه پیدا نکند نه تنها به هدف خود که برقراری دمکراسی پایدار است نرسیده‌ایم که ممکن است پس از مدتی دوباره دیکتاتوری به نوع دیگری و با افراد دیگری حضور خود را تثبیت کند. بنابراین مداخله و مشارکت شهروندان در فرآیند تصمیم‌گیری‌ها با حضور در نهادهای مدنی و یا کمیته‌ها و شوراهایی که برای موارد گوناگون تشکیل می‌شود، از یک طرف به تقویت و دوام دمکراسی منجر می‌شود و از طرف دیگر اجرای تصمیم گیری‌ها را راحت‌تر می‌کند.

در رابطه‌ی دوجانیه یادگیری اجتماعی و مشارکت عمومی ظرفیت اجتماعی ساخته می‌شود که اثرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و افتصادی و ... جمعی فراوانی خواهد داشت.

نمودار اقتباسی زیر* می‌تواند نمایانگر یک چهارچوب پیشنهادی باشد که بین «مدیریت تعارض»، «یادگیری اجتماعی»، «مشارکت» و «نگرش» ارتباط ایجاد می‌کند.


تصویر در اندازه‌ی بزرگ

اگر استادان و متخصصان ایرانی علوم اجتماعی یک طرح آموزشی تهیه کنند و کارگاه‌هایی را با همکاری رهبران احزاب و نهادهای مدنی و نخبگان برگزار کنند، به پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در مدیریت تضادها و در جهت آشتی و همبستگی ملی دست خواهیم یافت.

با نهادینه کردن چنین چرخه‌ی یادگیری اجتماعی و تغییر هنجارهای انتزاعی شهروندان و هواداران احزاب و گروه‌های گوناگون که با تغییر در رفتار شخصیت‌های مرجع آنها میسر خواهد شد، می‌توان از بروز بسیاری از تعارض‌ها در حال و آینده که می‌تواند عواقب فاجعه‌آوری برای کشور و مردم داشته باشد پیشگیری کرد.

«نگرش» و نقش آن در مدیریت تعارض

تعیین‌کننده‌ی رفتار انسان چیست؟ چرا انسان‌ها رفتار ویژه‌ای از خود نشان می‌دهند که موجب درگیری و تعارض می‌شود؟ یا وقتی از کوره در می‌روند در موضع تعرضی قرار می‌گیرند؟

در این نوشته وارد جزییات تخصصی مباحث و تعاریف نمی‌شویم. هدف نشان دادن رابطه‌ای است که بین نگرش فرد و رفتار فرد وجود دارد؛ رفتاری که ممکن است به تعارض در جامعه منجر شود.

حال اگر یادگیری اجتماعی بتواند بر عناصری که نوع نگرش فرد از آن ناشی می‌شود اثرگذار باشد، در نگرش فرد تغییر یا اصلاحاتی هر چند کوچک به وجود خواهد آمد که رفتار فرد را به نفع جامعه بهبود خواهد بخشید.

تعاریف زیادی برای نگرش یا طرز برخورد وجود دارد. اکثر تعاریف روان‌شناسان اجتماعی از نگرش، شامل یک عنصر شناختی و یک عنصر احساسی است. هر دو عنصر شناختی cognitive و احساسی emotionalبا هم به فرد امکان ارزیابی شخصی از چیزی یا فردی یا موضوعی object را می‌دهد. قسمت شناختی نگرش، دانش knowledge است که فرد در حافظه‌ی خود درباره‌ی object مورد نظر به مرور زمان ذخیره کرده است، اما پاره‌ی احساسی آن از ارزش‌های vlaues فردی آن شخص ناشی می‌شود. ارزش‌ها در مقایسه با نگرش دائمی‌تر هستند و شامل اهداف و استانداردهای زندگی شخصی هستند که به عنوان اصول راهنمای زندگی فرد عمل می‌کنند.

همان‌طور که در نمودار دیده می‌شود، یادگیری اجتماعی می‌تواند هم بر دانش و هم بر ارزش‌های فرد اثرگذار باشد و در نتیجه باعث تغییر نگرش و رفتار او شود. این تغییر رفتار می‌تواند موجب شود که برخوردهای اجتماعی او بدون ایجاد درگیری و تعارض باشد و یا در صورت تعارض قادر به مدیریت تعارض‌ها باشد.

غیر از نگرش یکی از عوامل دیگری که در چگونگی رفتار یک فرد تاثیرگذار است، «هنجارهای انتزاعی» subjective norms است. هنجارهای انتزاعی به باورهای شخصی فرد به اشخاص به ‌خصوص بستگی دارد. افرادی که تایید یا عدم تایید رفتار فرد توسط آن اشخاص برایش مهم است. یادگیری اجتماعی می‌تواند در این مورد هم تاثیرگذار باشد.

به‌طورکلی در شروع فرآیند یادگیری اجتماعی باید نگرش شرکت‌کنندگان را به حساب آورد. چقدر این نگرش‌ها قوی هستند و به چه رفتاری مربوط می‌شوند؟ آیا این رفتار زیاد در جامعه اتفاق می‌افتد؟ کدام رفتار در زمینه‌ی تعارض مورد نیاز پسندیده است؟ چگونه به نگرش‌های موجود ربط پیدا می‌کند؟ با در نظر گرفتن چنین ملاحظاتی مربی می‌تواند تصویر روشن‌تری از مشکلات پیش رو به دست آورد و رویکرد لازم را برای آن طراحی کند.

سخن پایانی

«تغییر» در ایران برای استقرار یک دمکراسی پایدار فرآیندی است که بدون تغییر در افراد در جهت تقویت روح همدلی و همکاری میسر نخواهد شد. هدف این نوشته طرح مسئله‌ی تعارض‌های سیاسی موجود بین ایرانیان است که می‌تواند بر سرعت پبروزی جنبش اثرگذار باشد و در حالت بد می‌تواند به شکست و درگیری و هرج و مرج در کشور بیانجامد. از طریق یادگیری اجتماعی می‌توان بر این مشکل فائق شد تا هم در این مرحله ی دشوار عبور از استبداد کمک کند و هم در مراحل بعدی به نهادینه شدن دمکراسی و استقرار دمکراسی پایدار مدد رساند. یادگیری اجتماعی باید بر مهارت‌های فردی و گروهی برای مواجه شدن با تضادها و تعارض‌ها اثر بگذارد.

«تغییر» در ایران فرآیندی است که بدون تغییر در افراد و تقویت روح همدلی و همکاری میسر نخواهد شد. بیایید با مشارکت اجتماعی خود و یادگیری اجتماعی بهبود و رشد دائمی را نهادینه کنیم. بیایید شرایطی را فراهم کنیم که تمامی توان ملی با بهره‌وری بالا در خدمت بهروزی مردم ایران و پیشرفت و سرفرازی ایران قرار گیرد. بیایید تضادهای مابین خود را به بهترین روش مدیریت کنیم.

منبع

[1] Conflict management, Participation, Social learning and Attitude in Biodiversituy Covservation; Project no. GOCECT2003505298 ALTERNet, 2005

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

یکی از بهترین مقاله هایی که تا حالا خوندم. کاش اکثر دوستان سبز این نوشته را بادقت مطالعه کنند.

-- nashenas ، Nov 19, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)