خانه > خاک > برنامه رادیویی خاک > میان ویرانی و رستگاری پلی نیست | |||
میان ویرانی و رستگاری پلی نیستبابک مینا و حسین نوشآذرمیگویند در سالهای دههی ۸۰ بیش از هزار عنوان کتاب شعر در ایران منتشر شده است. سالها پیش برای نخستین بار بهمن فرسی، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس از عصر قلمآشوب سخن به میان آورد. در این عصر قلمآشوب هستند شاعران نخبهای که هنوز کتابی از اشعارشان فراهم نکردهاند و با وجود آنکه مجموعهای در دست ندارند، اما شعر آنان بینظیر است. در ادبیات خلاق اگر صمیمیت داشته باشی، نمیتوانی دروغ بگویی. بابک مینا در دنیای اشعارش با زبانآوریهای نخبهپسند و با آوردن تعابیر دشوار و نامفهوم خواننده را مغلوب نمیکند. او به سادگی و با تصاویری بسیار واضح نگاهش به جهان را مقابل دیدگان ما قرار میدهد. اشعار بابک مینا از یک سویهی روایی و تصویری قوی برخوردار است. برای همین هم به سادگی و بهراحتی میتوان با اشعار او ارتباط برقرار کرد. برنامهی رادیویی این هفتهی خاک به شعرخوانی بابک مینا اختصاص دارد.
«به سوی نثر» نوشتهی بابک مینا یکی از اشعار اروتیک خوبیست که خواندهام. خطاب شعر به زنیست با چشمان آبی، و شرمگاهی ساده و سرد. «به سوی نثر» را میشنویم: صبح آرامش غریبی که در این شعر وجود دارد، مرا به یاد مرگ میاندازد. مثل این است که روایتگر سطرهایی که شنیدید، با زنی مرده به بستر رفته است؛ با زنی که حقیقتاً از جنس دیگریست. عشق به مرگ در این شعر، در شعر خطابی «برف یا ریگ»، به تحکمی آمرانه میانجامد: مردی که از خودکشی برگشته است، ما را به صبوری دعوت میکند.
برف یا ریگ؟ آقای محترم من از خودکشی برگشتهام. کمی نور در یخدان قدیمی باقی مانده است. آقای عزیز؛ فکر کنم برای امروز کافی است دنیای شعری بابک مینا همانقدر که از شعر غرب مایه دارد، از تصاویر پررنگ شعر فارسی هم بهره برده است. در «آواز قالی» متانت و آرامش دو شعر پیشین جای خود را به تصاویر متعارف شعر فارسی میدهد. منتهی در اینجا هم عمق فلسفی شعر خواننده و شنوندهی شعر را غافلگیر میکند: هنوز نگاهها از نورگیر فرسوده برنگشته است رنجی عظیم در تنشان در «تنهایی ابدی» نومیدی شاعر از ساز و کار مسلط بر جهان بر وصفی که از خداوند ارائه میدهد سایه میاندازد. خدا در نظر شاعر کسی است که به انسان پناه میآورد. این تصویر کاملاً عرفانیست: خدایی که جهان رهایش کرده آبی و افسرده و سرانجام «پرندگان ما» نشاندهندهی تصوری است که شاعر از شعر دارد. او میپرسد، این عصر، این عصر قلمآشوب که در آن ظاهراً «میان ویرانی و رستگاری پلی نیست» آیا بهراستی شاعرانهترین اعصار است؟ میگوییم نه. ما در قرون وسطایی زندگی میکنیم که پهلوانهایش همه از نومیدی و با کمری شکسته به شعر پناه آوردهاند. در این میان آنچه که اهمیت دارد این است که شاعری به نام بابک مینا در اشعار تصویری و روایی و خطابیاش، به گشایشی که از آن سخن میگوید، نزدیکتر میشود و ما را هم به خود نزدیکتر میکند. آیا این کافی نیست؟ اینجا پرندگانی هستند که با بالهایشان سرنوشت ما را رقم میزنند. با آواز آب درون زمین بیدار میشوند و با نخستین ضربه شب میمیرند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
دست مریزاد عزیز. انتخاب خوبی بود.
-- علی ن ، Dec 13, 2010یک جور صمیمیت, فروتنی ناشی از دانش و خردورزی در کارها بود. ایدون باد
----------------
ممنون از لطف و توجه شما و ممنون از بابک به خاطر شعرهایش که به ما هدیه داد
ممنون از انتخاب خوبتان . دست مریزاد آقای مینا .شعر ها فوق العاده هستند.
-- م.مشایخی ، Dec 13, 2010چرا آدمها را بی هیچ دلیلی به عنوان یک استعداد معرفی می کنیم.شاعری که نمی داند چرا باید معادل شرمگاه را برای کوس انتخاب نکند حتما از ادبیات تازه بویی نبرده است
-- بدون نام ، Dec 14, 2010برای مردن فقط کافیست نفس بکشید...
-- الهام حیدری ، Dec 14, 2010این مصرع عجیب به این روزهای ما نزدیکه
از معرفی این شاعر خوب ممنون
لذت بردم
دوست عزیزی که نظر زیر را داده ای اول لطف کن برو فرق کوس و کس را چک کن بعد از نویسنده ایراد بگیر....
-- abdul ، Dec 14, 2010چرا آدمها را بی هیچ دلیلی به عنوان یک استعداد معرفی می کنیم.شاعری که نمی داند چرا باید معادل شرمگاه را برای کوس انتخاب نکند حتما از ادبیات تازه بویی نبرده است
«گمان کنم آقای مینا یوسف گمگشته است». این را اولین خریدار میگفت.
-- بدون نام ، Dec 14, 2010کنعانی
شما از کجا مطمئن هستید که منظور شاعر دقیقاً شرمگاه معشوقاش نبوده است؟ ارزش این شعر اما بیشتر در این است که سکس و مرگ را با چند کلمه به نمایش گذاشته بدون آنکه از سکس یا مرگ سخنی به میان آورد. همین اتفاق در دنیای شاعرانه او میافتد وقتی میگوید بین ویرانی – بخوان مرگ – و رستگاری – بخوان عشق- فاصلهای نیست. چقدر خوب است که در خاک گاهی با چهرههایی آشنا میشویم که در فرهنگ هیاهوگر ما در محاق اند
-- دوستدار شعر ، Dec 14, 2010