پیترو ماستورزو در گفتوگو با اشپیگل:
«در عکسهای آنها، هیچ عکسی از پشتبام نبود»
اشپیگل آنلاین برگردان: مینا ملکیان
عکسی از سه زن که بر پشت بام فریاد اللهاکبر سر میدهند. این عکس که از وقایع بعد از انتخابات و اعتراضات مردم در ایران گرفته شده، برای عکاسش «پیترو ماستورزو» جایزه بهترین عکس خبری سال «World Press Foto» ۲۰۰۹ را به ارمغان آورد.
«پیترو ماستورزو»، در مصاحبه با اشپیگل آنلاین از مخاطرات عکاسی میگوید و این اتهام را که تنها یک عکاس غربی ترسو است رد میکند.
عکسی که برنده جایزهی بهترین عکس خبری سال ۲۰۰۹ شد
بعد از انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ خیابانهای تهران تقریبا هر روز شاهد برگزاری تظاهرات بودند، چرا شما به جای خیابانها از پشت بامها عکاسی کردید؟
راه دیگری برایم باقی نمانده بود. من همراه یکی دیگر از همکاران ایتالیاییام سه روز قبل از انتخابات دستگیر شدیم. پس از آزادی دریافتم که گزارش کردن از خیابانهای تهران میتواند برایم تا حد مرگ خطرناک باشد.
چرا؟ چه اتفاقی افتاده بود؟
من با ویزای توریستی به ایران سفر کرده بودم، سرزمینی که از زمان دانشجوییام مجذوب آن بودم. از وقتی که که یک هفته قبل از انتخابات به ایران رسیدم میدانستم که عکاسی در خیابان بدون داشتن ویزای خبرنگاری میتواند خطراتی را به همراه داشته باشد. اما به عنوان خبرنگار چنین خطراتی را به راحتی به جان میخرم.
چطور دستگیر شدید؟
قبل از انتخابات شبی با همکارم در خیابان ولی عصر در تهران مشغول عکاسی از هواداران میرحسین موسوی در برابر پوستری از آیت الله خمینی بودم که با چند بسیجی موتورسوار مواجه شدیم که ما را مورد بازجویی قرار دادند و با خود به ایستگاه پلیس بردند. آنها تمام تجهیزات ما از جمله کارتهای حافظه دوربینمان را مورد بازرسی قرار دادند. سوال پشت سوال بود که از من میپرسیدند؛ اینکه، که هستم، آنجا چهکار میکنم، چرا علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میکنم. تلاش میکردم متقاعدشان کنم که برای جهانگردی آمدهام و فردا عازم پرسپولیسام.
گفتید سه روز در بازداشت بودید، این به آن معنی است که سه شب را در سلول زندان سپری کردید؟
در این مدت من و همکارم در هتل بودیم اما هر روز صبح ساعت هفت، بسیجیها دنبالمان میآمدند و ما را با خود به ایستگاههای مختلف پلیس میبردند و عصرمجددا به هتل بر میگرداندند. بعد از سه روز بدون اتهام ما را رها کردند.
چه چیز شما را به بامهای تهران کشاند؟
در روزهای قبل از انتخابات در خیابانهای تهران با افراد زیادی از طبقات متفاوت و محلههای مختلف شهر آشنا شده بودم، بعضیها از من دعوت کردند تا شب را مهمان آنها باشم – دعوت غریبهها در ایران امری عادی است – بعد از آزادیم هر شب را مهمان یک خانواده بودم.
درست در شب بعد از انتخابات شاهد الله اکبرهای شبانه مردم بودم که با این فریادها اعتراض خود را علیه تقلب در انتخابات و برخورد خشونتآمیز نیروهای امنیتی اعلام میکردند.
همان جا بود که تصمیم گرفتید الله اکبرهای شبانه سوژه عکاسیتان باشد؟
بله،از همان شب اول به این نتیجه رسیدم. خانوادهای که مهمانشان بودم تا پاسی از شب در مورد معنای سمبلیک فریادهای الله اکبر صحبت میکردند. از انقلاب ۳۰ سال پیش سخن میگفتند و اینکه چطور این فریادها به نشانهای از نافرمانی مردم در برابر رژیم بدل شده بود. همانجا بود که تصمیم گرفتم از این فریادهای شبانه عکاسی کنم.
مردم میدانستند که از آنها عکس میگیرید؟
در اغلب موارد نه، نمیدانستند. آنهایی هم که اطلاع داشتند خواهش میکردند هویتشان در عکس مشخص نباشد.
عکس برنده این جایزه را کجا و چطور گرفتید؟
یکی از اولین شبهای پس از انتخابات که وضعیت در خیابانها بد بود، مهمان خانواده بسیار محافظهکاری از محلههای کارگری جنوب تهران بودم. مثل هر شب به پشتبام رفتم تا سوژهای برای عکاسی بیابم که این سه زن را در لباسهای کاملا سنتی بر پشتبام مقابل دیدم که با فریادهای الله اکبر خود اعتراض خود را به وقایع پیش آمده نشان میدادند. به سرعت جایی پیدا کردم که دوربین وضعیت ثابتی داشته باشد و عکس را گرفتم.
توانستید با این سه زن حرف بزنید؟
نه، هیچوقت! با آنها از نزدیک آشنا نشدم. بار دیگر به آن پشتبام بازنگشتم.
اعطای این جایزه به شما در ایران با انتقاداتی مواجه شده است، چرا؟
در خیلی از وبسایتها انتقاد شده که در حالی که بسیاری جان خود را به خطر میانداختند تا از ناآرامیهای خیابانها عکاسی کنند من به خاطر عکسی از پشت بامها برنده جایزه شدهام. بسیاری از جوانهایی که با قبول خطرات بسیار از قلع و قمعهای خیابانی عکاسی میکردند این موضوع را غیرمنصفانه میدانستند. حتی یک عکاس جوان در ایمیلی که برایم نوشته بود، من را متهم کرده بود که به خاطر غربی بودن این جایزه را بردهام.
این اتهام آزارتان میدهد؟
راجع به عکاسی میشود همیشه بحث کرد، هیچ محدودیتی در این زمینه نیست. همکاران ایرانیم بسیار بیشتر از من مخاطره کردهاند و جان خود را به خطر انداختهاند، اما برای روایت یک داستان باید کمی هم از ذهن استفاده کرد.
به عقیدهی من برای روایت یک قصه خوب نباید حتما مرگ را به جان خرید. من تنها یک ایده خوب داشتم. در راهپیماییها افراد بسیار زیادی را میدیدم که دوربین به دست داشتند، اما وقتی بعدا عکسهایشان را در اینترنت یا تلویزیون دیدم هیچ عکسی از پشت بامها در میانشان نبود.
گذشته از اینها من تشویقهای زیادی هم دریافت کردهام، بسیاری از من به خاطر نشان دادن چهره دیگری از ایران تشکر کردهاند.
دریافت مهمترین جایزه عکس خبری چه تاثیری روی زندگی و فعالیتهای آتیتان خواهد گذاشت؟
تاکنون برای من به عنوان یک خبرنگار آزاد، داشتن درآمد از طریق عکاسی مشکل بود، امیدوارم از این پس آسانتر شود.
منبع:
• اشپیگل
|