خانه > نيلگون > فرهنگ > علم امروزين و غربستيزی اسلامی | |||
علم امروزين و غربستيزی اسلامینوشتهء نيما علم، در معنايی که امروزه ميشناسيم و انتظاری که امروزه از آن داريم، پديدهای است ويژه ، و در تاريخ حيات ملتها نوظهور، که چند صد سال بيشتر از عمر آن نميگذرد. واژهی «علم» همواره مصداق امروزين را در تاريخ نداشتهاست و به قول منطقيون بايد آن را اشتراک لفظی دانست تا اشتراک معنوی. يعنی مصاديق اين واژه در پهنهی تاريخ آنچنان متفاوت است که بهتر است ترجيحاً آن را يک لفظ مشترک بدانيم تا يک معنای مشترک در ميان ملل مختلف و ادوار مختلف تاريخ. در فرهنگ ايراني- اسلامی اين واژه (فيالمثل) بر متون گوناگونی از جفر و کيميا و سيميا و... (به اصطلاح «علوم» غريبه) گرفته تا حساب و هندسهی راز- زداييشده (demystified)ی ارشميدس و اقليدس اطلاق شدهاست. تطور معنای اين واژه تا حدودی با تطور معنای «عقل» در فرهنگ اسلامی قابل مقايسه است. واژهی عقل را مترجمين عرب زبان مقابل Nous يونانی گذاردند که مثل موارد مهم ديگر، اين معادلگذاريها باعث سوءتفاهم شد و راه فلسفهی اسلامی را تا حدودی متفاوت از فلسفهی يونانی کرد. خصوصاً آنجا که توجهی به تداعيات متفاوت اين دو واژهی شبيه در دو زبان يونانی و عربی نشد. اما برخی موارد مورد توجه برخی اهل نظر قرار گرفت. مثلاً فيلسوفی به اسم ابوالبرکات بغدادی به تفاوت معنای عقل در عربی و يونانی پرداخت. او ميگويد عقل در عربی با «عقال» به معنای افسار و زانوبند شتر همريشه است. در نتيجه، چنانکه ابراهيمی دينانی از وی نقل ميکند: « ... کلمهی عقل در لغت عربي، تنها با عقل عملی مناسبت دارد. زيرا لغت عقل در عربی به معنای منعکردن و بازداشتن است. وقتی گفته ميشود شتر را عقال کردم، معنی آن اين است که زانوی آن را بستم و از کوشش و رفتارش جلوگيری بهعمل آوردم. بنابراين عقل در انسان نيز به معنی بازداشتن و منعکردن است. وقتی گفته ميشود انسان تعقل ميکند، معنای آن اين است که نفس خود را از آنچه مقتضای طبيعت شهوانيست بازميدارد. ابوالبرکات ميگويد آنچه حکمای يونان از کلمهی عقل مراد ميکردند، معنايی بود که عقل نظری و رأی عملی را دربرداشت. او می افزايد در لغت عربی کلمهای که بر چنين معنای جامعی دلالت داشته باشد، وجود ندارد...» (ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، جلد اول، مقالهی مواضع مخصوص ابوالبرکات. صفحات ۳۰۴- ۳۰۵) بنابراين تا جايی که به ابوالبرکات عرب- زبان در قرون اوليهی اسلامی مربوط می شود، عقل در عربی معادل با عقل در زادگاه فلسفهی غربی يعنی يونان نيست. و اين تفاوت در حقيقت به اينجا برميگردد که عقل در عربی به مباحث نظری (theoretical) مربوط نيست. بلکه هر چه هست با مباحث اخلاقی (عقل عملي) ارتباط دارد. او به صراحت بيان ميکند که تعقل انسان از نظر عرب زبان، نوعی پرهيز اخلاقی را ميرساند و بر اين اساس ابوالبرکات، با تقسيم قوای نفس انسان به قوهی عاقله و حساسه و تقسيم عقل به نظری و عملی مخالفت ميکند. قراينی موجود است که در قرآن، عقل به همين معنای عربی اصيل آن به کار رفتهاست نه در معنای جديدی که دو قرن بعد، از يونان وارد سرزمينهای اسلاميشد(۵) . پژوهشگری بر اين اعتقاد است که صوفيان و فقيهان مسلمان به همين مفهوم يونانی واژهی عقل پس از مدتی واکنش منفی نشان دادند و احاديثی را که بر علو مرتبهی عقل دلالت ميکرد غير از عقل مورد نظر فيلسوفان دانستند.(۶) در فرهنگ سنتی ايراني- اسلامی ما، واژهی علم هم همچون واژهی عقل، مفهومی اخلاقي- دينی بوده تا مفهومی مربوط به دانش نظری محض؛ يعنی معنايی که امروز از آن مراد ميکنيم. روشنفکران دينی در تفسير آن آياتی از قرآن و آن فرازهايی از روايات دينی که توصيه به علم و تعقل ميشود عمدتاً راه خطا رفتهاند. چون آنها تمايل داشتهاند بدون توجه به بعد زمانی متون دينی از عصر حاضر و تفاوت پسزمينههای فرهنگي، علم و عقل را به معنايی تفسير کنند که مطابق با برداشت امروزين است، آنگاه نتيجه بگيرند که دين به اشتغال به علم و تعقل (به معنای امروزيناش) دعوت کردهاست! اين سنخ روشنفکران در کار آشتی دادن ذهنيتی با علوم يوناني- غربی بودهاند که در اساس با ذهنيتی که مولد اين علوم يوناني- غربيست بيگانه و حتی متخاصم بوده است. چنين کاری اگرچه مشتمل بر مغالطه و تفسير به رأی است اما بايد قبول کرد که تنها با چنين روشی مسلمانان نه تنها توانستهاند از دستاوردهای علوم غربی استفاده کنند، بلکه خود هم آن را بياموزند و به گسترش کمی و کيفياش ياری رسانند. اين روش خلط مبحث و تفسير به رای ــ چه آگاهانه و عامدانه صورت گرفتهباشد چه نا آگاهانه ــ بايد پذيرفت که اولاً سابقهاش حتی تا ابوريحان بيرونی به عقب برميگردد و ثانياً جز نيت خير بدان نميتوان نسبت داد. بد نيست فرازی از نوشتهی ابوريحان بيرونی را که برای بحث ما بسيار معنادار است نقل کنيم. او در کتاب تحديد نهايات الاماکن مينويسد: بدين ترتيب غربستيزی در کسوت يونانيستيزی در زمان ابوريحان بيرونی هم اين قدر رونق داشتهاست که به حد حساسيت به اسامی و الفاظ يونانی بکشد و مخالفتها هم از موضع دينی بودهاست. ابوريحان برای لگام زدن به احساسات مخرب بومی چارهای نداشته جز آنکه اولاً گمراهی و کفر متفکرين يونانی را به طور ضمنی تأييد کند و ثانياً برای توجيه دانشآموزی خود و عدهای ديگر از نخبگان جامعه در مکتب فيلسوفان و دانشمندان يونانی به آيات قرآن متوسل شود. غالباً گفته ميشود که آيات قرآن در دعوت به تعلم و تعقل نقش مهمی در شکوفايی علمی و فلسفی تمدن اسلامی داشتهاست. چنين سخنی تنها در مورد پارهای از نخبگان همچون ابوريحان بيرونی و ابن سينا و ديگران ميتواند صادق باشد (که احتمالاً مخلصانه اما به اشتباه، قرآن و روايات اسلامی را مويد فلسفه و علوم يونانی قلمداد ميکردند)، اما طيف وسيعی از تحصيلکردگان جامعه هم بودهاند که با نقل داستانها و روايات (صادق يا کاذب) مانند آنچه در لاميه العجم صفدی آمدهاست اين ايده را تبليغ ميکردهاند که فلسفه و علوم يونانی با انگيزهی تخريب فرهنگ اسلامی توسط بدخواهان ترجمه و نشر شد. در دورهی حاکميت صفويان، مجلسی اين روايات را در تأييد همين ايده نقل ميکرد. (علامه مجلسي، صفحهی ۲۱۰ به بعد) داستان مقابلهی فقيهان و صوفيان ــ که عليرغم همهی اختلافات در اين مورد بهخصوص با يکديگر اتفاق نظر داشتند ــ با فلسفه و علوم يونانی در فرهنگ ما داستان درازيست که خود ميتواند موضوع مقالات و کتب تاريخی بسيار باشد و پرداختن به آنها ما را از هدف اصلی دور ميکند. تنها اين نکته شايان ذکر است که اگر رونق فلسفه و علوم يونانی از سرزمينهای اسلامی رفت، خود دليل کافيست بر صحت اين ادعا که کفهی مخالفين اين نوع دانش به هر حال سنگين شد و نسل متفکرينی که ذهنيتی التقاطی داشتند يا با ذهنيتی يونانی عمری را مثل منافقين در بين مسلمانان زندگی کردند کنده شد. امروز نيز حوزويانی که تبارشان به مجلسی بازميگردد مفهوم علم را نه در معنای غربي، بلکه در معنايی که هنوز مرز مشخصی با يک مفهوم اخلاقي- دينی ندارد به کار ميگيرند و موفق شدهاند امثال عبدالکريم سروش را از کشور بتارانند و خود ميدانداری کنند. حوزوی سابق الذکر در صفحات فوق، صراحتاً ميگويد: مصاحبهگر ميپرسد: « من يك مثال عملی بزنم: شما روی اين مثال عملی ديدگاه خود را توضيح بدهيد: مثلاً رسول الله (ص) در ماجرای خندق از سلمان فارسی نظر ميخواهد. اين يك كار بشريست كه مبتنی بر وحی هم نيست. يا مثال در كارهای آزمايشگاهی ... انعكاس شرطی پاولوف را چطور تحليل می كنيد؟» ايشان پاسخ ميدهد: در مورد چگونگی تحليل «بازتاب شرطی پاولوف» در اين علمی که قرار است از بيت ائمهی اطهار بيرون بيايد، ايشان موضوع را به آينده ارجاع ميدهد، اينکه هم اکنون پاسخ را نميداند، اما قابل پاسخ است! جالبتر اين است که مشورت پيغمبر با سلمان پارسی را از مقولهی رجوع موقتی «اسلام ِ در حال شدن» به بيرون از محدودههای خود ــ که چيزی جز قلمرو ولايت طاغوت نميتواند باشد ــ قلمداد ميکند! يعنی حتی بنيانگذار اسلام هم که برحسب اعتقاد يک مومن راستکيش و مستقيماً به سرچشمهی حقيقت ازلی متصل است، مجاز بودهاست از علمی غير اسلامی استفاده کند تا اين اسلام «در حال گذار» و «در حال شدن» بپايد! آنچه که علم سلمان پارسی را در قضيهی حفر خندق غيراسلامی کردهاست، منشأ ايرانی اين ترفند نظاميست و اينکه اين ترفند منشأ وحيانی ندارد: وقتی پيامبر و مجلسی از علوم غربی استفادهکردهاند، حکومت اسلامی هم به نحو اولی معذور است، منتها بايد اميدوار باشيم متخصصين فارغ التحصيل دانشگاههای اسلامی و حوزههای به اصطلاح علميه، وقتی به فنآوريهای خطيری مثل انرژی هستهای رو ميآورند، استعدادشان برای حساب و کتاب علمی از علامه مجلسی بيشتر باشد! {ادامه دارد . . .} بخش اول ـ کليک کنيد. پانوشته ها:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
عبدی کلانتری ، نیکفر و دوستدار کم بود که
-- بدون نام ، Dec 2, 2009یک مغرض دیگر هم به آن افزودید.
اگر دعوت در قرآن به دانش اندوزي باشد از ديد نويسنده برداشت اشتباه بوعلي و ابوريحان- كه لابد قرآن را از ابن سينا بهتر ميفهمد- است و اگر فلان عالم عادي فلان حرف را بزند، درست و نظر حقيقي اسلام است ...نويسنده نتوانسته نيّت و جهتگيري خود را در قضاوت دخالت ندهد.
-- رهگذر ، Dec 2, 2009بسیار عالی بود مقالات شما برای کسانی که علاقه مند به درک عمیقتر از هستی پیرامون شان هستند بسیار آموزنده هست
-- پویا ، Dec 2, 2009واقعا عالی بود. حداقل این که دیدی خارج از چارچوب همیشگی حکومتی و کلیشه هایی نظیر این که اسلام باعث شکوفایی دانش شده، بود.
-- بدون نام ، Dec 2, 2009ما به یک دوره روشنگری محتاج بودیم که جمهوری اسلامی انگیزه آغاز این روشنگری رو ایجاد کرد و چنین مقالاتی حاصل این جریان به راه افتاده است که هر روز قوی تر خواهد شد. مهمترین وظیفه این جریان زدودن مغالطات زبانی از ساحت اندیشه برای رسیدن به خرد ناب و اندیشه آزاده. به اعتقاد من این مقاله این وظیفه رو در چهارچوب بحثش که خیلی هم مهم و ریشه ای است به خوبی انجام میده
-- بدون نام ، Dec 2, 2009