خانه > نيلگون > فرهنگ > اسلامی کردن علوم انسانی | |||
اسلامی کردن علوم انسانینوشتهء نیما بخش سوم فایل صوتی ـ قسمت اول عبدالکریم سروش در همان سالها، در مقالهی «قرائت فاشیستی از دین» در مورد سرنوشت برنامهی «وحدت حوزه و دانشگاه» و موج دومی که برای اسلامیکردن دانشگاهها به راه افتاده بود، نوشت: روزی روشنفکران دینی (به تعریفی که آوردم) حلقهی وصل دو نهاد حوزه و دانشگاه بودند، اما امروز، روحانیت ملول و بدگمان از آن واسطگی، خود میخواهد به جای آن بنشیند و با اهل علم این زمان، همزبانی کند. رفتن کثیری از روحانیان به دانشگاههای داخل برای تعلیم و برخی به دانشگاههای خارج برای تعلم... همه بداعی آن دلرباییست. اما و هزار اما، برخاستن ندای مجدد اسلامی کردن دانشگاهها (به منزلهی یک شاهد از میان شواهد بسیار) گویی حکایت از ناکامی روحانیان دارد و به بانگ بلند میگوید که گویا استادان و دانشجویان، دل در هوای محبوبهای دیگر دارند و چنانکه باید و شاید (به زعم و با معیار روحانیان) دلبردهی روحانیت و سرسپردهی اسلامیت نشدهاند و لذا حاجت به رفو و شست و شوی بیشتری دارند! تصریحات پارهای از اعضای شورای انقلاب فرهنگی در این باب چندان است که تردیدی در این تشخیص باقی نمیگذارد. من اینک در باب اسلامیشدن دانشگاهها مفهوماً و مصداقاً سخنی نمیگویم، چرا که خود شاهد بودهام که در ستاد و شورای انقلاب فرهنگی، چه جهد بی توفیقی بر سر تعریف و تحدید و تطبیق این مقولهی وحشی و رامنشدنی میرفتهاست و اینک نیز به روشنی آفتاب میبینم که این قافله بیمتاع سر از کدام ناکجا آباد برون خواهد کرد و پس از ویرانگری بسیار در چه ویرانهای مسکن خواهد گزید. من به تجربه و تأمل دریافتهام که فرمول دادن برای اسلامی کردن دانشگاهها، همچون فرمول دادن برای شاعر شدن و عاشق شدن است...» (سیاستنامه، ص: ۲۱۹-۲۲۰) توجه کنید که این سخنان در باب اسلامیکردن دانشگاهها در دههی دوم عمر این حکومت گفته شده، اقدامی که باید آن را موج دوم نام نهاد. بعدها، زمانی که این مصاحبهها و مقالات در مجموعهی «سیاستنامه» دوباره منتشر میشد، دولت اصلاحات بر سر کار بود و روحانیت در این دوران نیز برای هدایت دانشگاهیانی که تو گویی به هیچ طریقی زیر مجموعهی حوزه و علوم و ارزشهای سنتیاش نمیشدند، از روش کتک زدن و ضرب و جرح، و چندین نوبت حملهی نظامی به دانشگاه هم استفاده کردند! بد نیست برای ثبت همیشگی در تاریخ و یادآوری دوباره، بخشهایی دیگر از مقالهی فوقالذکر نیز نقل شود تا صحنهای که برای عبدالکریم سروش و دانشجویان مخاطب او ترتیب داده بودند با زبان شیوا و دل دردمند ایشان برایمان ترسیم شود. این حوادث تلخ در دولت آقای هاشمی رفسنجانی رخ داده بودند: مقصود نگارنده از یادآوری ایام تلخ گذشته، دلخون کردن بیشتر آزادیخواهان و آزاداندیشان نیست. نگارنده در این نوشتار قصد برانگیختن عواطف خواننده را ندارد. برعکس، بر این گمان است که اینک زمان چارهاندیشی و تأمل ژرف است. پس از سی سال، که اینک مردم ایران جنبشی سبز به پا کردهاند، نمیباید این جنبش تنها بر بال خشمی غلیان کرده استوار باشد. بال دیگر پرواز این سیمرغ زمردین، بیگمان اندیشه است. اندیشهای که این بار اسلامی نیست، بلکه سکولار است. نگارنده در فکر فراهم آوردن مجموعهایست که پشتگرم به یک سنت فلسفی استخواندار، از دستاوردهای آن برای درک عمیق آنچه بر ما رفتهاست، استفاده کند و از پس بصیرتی که به دست میآید، شالودهی شکل جدیدی از زندگی و جهانبینی را برای آینده، استوار بریزد. برخلاف پدرانمان، که نسنجیده سخنها گفتند و نسنجیده کارها کردند، وقت آن است که بیاموزیم کدام واژهها را باید کنار یکدیگر بنشانیم و کدام واژهها را باید دوباره معنا کنیم. این نوشتار هنگامی فراهم میآید که، بنا به گزارش کوتاهی که در ابتدای نوشته داده شد، موج سومی در اسلامیکردن دانشگاهها راه افتاده است. این خود دلیل مضاعفیست بر ناکامی همهی تلاشهای گذشته در این راستا؛ تلاشهایی که از ارتکاب به اعمال شنیع تهی نبود. زمان آن است که تشریح کنیم کدام باید و نبایدهای قلمرو اندیشه، هست و نیست نظام سیاسی حاکم را پاره پاره کردهاند. بدون توجه به این باید و نبایدها، در مسیر تکرار تجربیات تلخ گذشته خواهیم افتاد. این باید و نبایدها همان قدر در ذهن گذشتگان مغفول مانده بودند، که امروز در ذهن بسیاری از ما! همان طور که از زبان استادی در بالا گفته شد، طرح اسلامیکردن علوم انسانی، اندیشهی نسنجیدهای نه فقط در ذهن سیاستبازان حرفهای، بلکه در ذهن عموم مردم کشور بود و در ابتدا بسیار پسندیده مینمود. امروز نیز در ذهن بسیاری از مردم عادی، به واسطهی حسن ظنی که به اسلام دارند، این طرح به خودی خود طرحی هم شدنی و هم مطلوب است. نگارنده چند سال پیش، جزوهای زیر عنوان «جنبش نرمافزاری» را مشاهده کرده بود که متن سخنرانی یکی از نمایندگان رهبر بود. مضمون این جزوه اسلامی کردن علوم، حتی علومی مانند ریاضیات و فیزیک و شیمی بود! این جزوه همچنین برخی از مسئولین عالیرتبهی کشور را که به نحوی در ظهور جریان اصلاحطلبی در عرصهی سیاسی کشور مسئول دانسته میشدند، به نا آگاهی و نادانی ــ و از این جهت معذوری ــ متصف میکرد. این مسئولان، به زعم سخنران، خود قربانی آموزش و پرورشی غیراسلامی بودند و پرواضح بود که چارهی جلوگیری از ظهور سیاستمداران و گروههای سیاسی منحرف، اصلاح نظام آموزشیست. (و لابد برای اثبات همین ایده بود که امسال به ضرب شکنجه و تعزیر تعداد بسیاری از این فعالان سیاسی «معذور» را وادار به بیان جملاتی مشابه آنچه که از حجاریان نقل شد، کردند!) نگارنده وقتی این جزوه را به یکی از دانشآموختگان فلسفهی غرب در یکی از دانشگاههای نامدار کشور معرفی کرد، به نظر این دانشآموخته محتوای جزوه نه خطرناک، بلکه جذاب جلوه کرد! گویا همهی آنچه که این شخص از فلسفهی غرب آموخته بود، برای وی متضمن این آموزه نبود که چه تمایزی میان جهانبینی سنتی و جهانبینی مدرن وجود دارد و چگونه هر کدام جهان متناظر با خود را آفریدهاند. بیشک تعلق خاطری غمغربتی (نوستالژیک) به سنت از یک سو، و ناتوانی در برقراری ارتباط میان آموختهها و مسائل روز جامعهی خود از سوی دیگر، در آسیبپذیری این جوان موثر بودند. از همین ضعف است که گروههای سیاسی نورچشمی حکومت اسلامی متناوباً و به صورت دورهای سوءاستفاده میکنند و هر بار با شعار «بازگشت به خویشتن»، «بومی کردن» و «اسلامیکردن»، موجی راه میاندازند و بر آن سوار میشوند. اگرچه، به علت سطحی بودن، و غلبهی روحیهی منفعتطلبی سیاسی بر هر انگیزش دیگری، هر بار ناکامتر از گذشته، سرجای خود مینشینند! الف: هر احتمالی را برای تعلیل شکست برنامهی وحدت حوزه و دانشگاه در نظر میگیرند مگر ضعف خود جهانبینی و فرهنگ اسلامی! قابل درک هم هست. اعتراف روحانیت به اینکه اندیشهای ضعیف و غیرقابل رقابت با جریانهای فکری حاکم را ارائه میدهد، نوعی انتحار صنفیست! و امروزه که روحانیت در ایران مناصب سیاسی و قضایی و اجرایی و مدیریتی را هم در اختیار دارند، نه فقط انتحار صنفی، بلکه اعتراف به ناشایستگی در عهدهداری این مناصب است. در صددیم توضیح دهیم که چرا جهانبینی و اندیشهی اسلامی ضعف دارد. ب: علاوه بر ضعف تفکر اسلامی در جلب دانشگاهیان، مانع دیگر در ماهیت متفاوت علوم سنتی و جدید است. ساختار متفاوت علوم کهن با علوم جدید، ایجاد سازش میان صنف حوزوی و دانشگاهی را ممتنع میسازد. بیان این ماهیت منطقاً متفاوت آنها، هدف این نوشتار است. {ادامه دارد ـ اینجا کلیک کنید.} بخش اول ـ کليک کنيد. *
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
در مورد قسمت آخر شیفتگی رژیم ولایت فقیه به تکنیک و فناوری مدرن (و در نتیجه علوم طبیعی) خامنهای باز چند هفته پیش سخنان جالبی بر زبان رانده بود:
«اگر مىبینيد كسانى آگاهانه، بیپروا در دنيا ظلمِ آشكار ميكنند، اين به پشتوانهء علمشان هست. علم است كه براى آنها ثروت به وجود آورده است، قدرت سياسى به وجود آورده است، نفوذ در دنيا و در مناطق گوناگون عالم به وجود آورده است. كليد پيشرفت، علم است. نگذاريد حركت علمى متوقف بشود.»
پیش به سوی یادگیری علوم مدرن برای ظلم آشکارِ بیشتر.
-- فرهاد ، Nov 13, 2009باید با تمام قواه در برابر این اسلامگرایان ایستاد و یکبار برای همیشه ایران را از شره این اسلامگرایان رهانید وگرنه نسل اندر نسل لعنت بر پدران خود خواهیم فرستاد که این قدر کمتوان بودن و ایران را بدست این متحجران اسلامی چه اخوند و چه غیره اخوند دادن. یک بار همت کنیم و جلوی این همه خرافات دینی پوچ را بگیریم
-- kia ، Nov 14, 2009من فکر می کنم این وظیفه ی روشنفکران دلسوز ایران است که راه کار علمی صحیح برای ایستادن در برابر این تحجر و بازگشت به عقب های دشمنانه را از طرف اسلامیون افراطی بگیرند. از دید من آنکسانی که اندیشمندان هر جامعه ای هستند در بیچاره یا موفق کردن ملت خود بزرگترین و پررنگ ترین نقش را به عده دارند.
-- شهرزاد ، Nov 19, 2009شما به عنوان یک متفکر روشنفکر باید حداکثر تلاشتان را بکنید که راه حلی صحیح و اعمال شدنی برای این فاجعه ی فرهنگی اجتماعی در ایران ارائه دهید.