خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > کودتا در ذهن مخاطب، با هنر مفهومی | |||
کودتا در ذهن مخاطب، با هنر مفهومیسمیه مومنیبابک اطمینانی، از نقاشان باسواد ایرانی است که تعدادشان زیاد هم نیست. در فضایی که تعداد دانشکدههای هنری، هنرجویان مراکز غیردانشگاهی و به تبع آن، استادان هنر رو به افزایشاند، وجود اساتیدی که هنر روز دنیا را بشناسند، شخصیت منحصر به فردی در آثار هنریشان داشته باشند، شیوههای صحیح آموزش هنر را بدانند و به کار ببندند و از همه اینها مهمتر، دائماً در حال خلق آثار جدیدتر و جستجوهای تازهتر باشند، برای هنر امروز این مملکت ضروری است. در این میان برگزاری نمایشگاههایی از آثار این اساتید، از اهمیت خاصتری برخوردار است. اطمینانی، یکی از این هنرمندان است. بابک اطمینانی بعد از اولین نمایشگاهی که سال گذشته در موزه امام علی برگزار کرد، نمایشگاهی از جدیدترین آثارش را در گالری خاک عرضه کرده است. آخرین نمایشگاه انفرادی اطمینانی، تا پیش از نمایشگاه سال گذشتهاش، مربوط به سال ۸۰ است که در گالری برگ برگزار کرد. اما او سال گذشته، مجموعهای از کارهای دورههای مختلفش را به نمایش گذاشت و امسال نمایشگاهی از کارهای خاکستریاش را. اطمینانی هنر دنیا را خوب میشناسد، طراحی را به خوبی میداند، استاد قابل اعتنایی است و دغدغههای جامعهاش را هم درک میکند. این درک بالای اجتماعی را بیش از هر جای دیگری در آثار مفهومی او میتوان دید. آثاری که دیدگاه هنرمند در آن بسیار متفاوت است از آنچه در کارهای نقاشیاش از او دیدهایم. اینبار نه با موضوع نمایشگاه نقاشیهایش، که به این بهانه، درباره آثار مفهومی او که در ایران بسیار اندک به آن پرداخته شده است، به گفت و گو نشستهایم. با این توضیح که گالری خاک با تابلوهای خاکستری آویخته بر دیوارش، تا سیزده تیرماه بازدیدکنندههایش را میپذیرد. نگاه شما در نقاشیهایتان با نگاهی که در کانسپچوالهایتان دارید بسیار متفاوت است. در کارهای مفهومیتان دغدغههای اجتماعی و فرهنگی دیده میشود. چیزی که در نقاشیهایتان وجود ندارد. بله، نقاشیهایم از آن مرحله عبور کرده که بخواهد دلمشغولیهای روزمره آدمها را بیان کند. در نقاشی دارم به جای دیگری میروم. نقاشیهایم از بدبختیها و خوشبختیهای روزمره انسانها دور شده است و به عمق درونیات آنها اشاره میکند، به آن جاهایی که وجودشان را یادمان رفته است. من برای بیان دغدغهها و اعتراضهایم راه دیگری را انتخاب کردهام که همانطور که گفتید هنر مفهومی است.
درباره این دغدغهها صحبت کنیم. از بلبل فرنگیهایتان شروع کنید. خب، بلبل فرنگی یک کار مفهومی بود. قبل از اینکه بخواهم به شما پاسخ بدهم، میخواهم ببینم درک شما از این کار چه بود؟ با شنیدن اسم بلبل فرنگی اولین چیزی که به ذهنم رسید همان داستان رنگ کردن گنجشک و فروختن آن به جای قناری بود. به همراه طنز و کنایهای که به نظرم طنز خیلی هوشمندانهای بود و خیلی خوب هم برنامهریزی شده بود. جالبتر از همه اینکه کارها بدون اینکه دربارهشان توضیح خاصی داده شود، فروخته شدند و خیلیها هم آمدند و خریدند. درک کلیتان درست بود. در حقیقت یک کار انتقادی - اجتماعی بود که به انحطاط اخلاقی این جامعهای که در آن زندگی میکنیم، اشاره داشت. اشاره به اینکه کلاه گذاشتن سر مردم هنر است. زمانیکه نوجوان بودم، اگر کسی قورباغه را رنگ میکرد و جای بلبل میفروخت مورد نکوهش قرار میگرفت. اما اگر الان این کار را نکند به او میگویند «ساده و پپه». یعنی ارزشها تا این اندازه جابه جا شدهاند؟ اجرای ایده بلبل فرنگی، در حقیقت یک فریاد خاموش بود. روی کار بلبل فرنگی شما خیلی در مطبوعات مانور داده نشد. خودتان فکر میکنید دلیلش چه بود؟ البته من تعجبی نکردم از اینکه منعکس نشد. در ایران عادت کردهایم به چیزهایی که اهمیت دارند، ولی منعکس نمی شوند. آن آگهی که برای تبلیغ فروش بلبل فرنگیها در مجله تندیس دادم، نه تنها خودش یک کار هنری- مفهومی بود بلکه آن شماره مجله تندیس را از حالت مجله خارج و تبدیل به محل اکران یک کار کانسپچوال کرد. بلبل فرنگیها باید حتماً به فروش میرسیدند تا کلاهبرداری کامل شود. حتی با کسی که قرار بود بلبل فرنگیها را بسازد و قالبگیریاش را انجام دهد صحبت کردیم که از چه جنسی استفاده کنیم که منطبق با مفهوم کلی باشد. به این نتیجه رسیدیم که باید جنسش طوری میبود که سریع از بین برود تا خریدار بگوید «عجب کلاهی سرمان رفت». همه چیز را حساب کرده بودیم. همان روز عدهای آمدند و کارها را خریدند. عدهای هم از طریق ایمیل سفارش داده بودند که آمدند و تحویل گرفتند. آیا ایده جدیدی برای این نوع کارها دارید؟ بله، ایدههای مختلفی دارم. پیش از این هم کار دیگری داشتم که یک پرتره تمام قد از خودم بود با ارتفاع دومتر. در این کار، من شلوار و پیراهن رسمی پوشیدهام و با یک برگ خشک، مجدداً ستر عورت کردهام. خیلی جالب بود که مدیر گالری نمیدانست با این کار چه کند، آن را نمایش بدهد یا ندهد. دوست دارم با ایدههای مفهومی، افراد را با خطوط قرمز ذهنشان درگیر کنم. گاهی این خطوط قرمز، در ذهن افراد، قویتر از واقعیت است که این به نوبه خود یک تراژدی است. هنر مفهومی در ایران وضعیت بلبشویی را میگذراند. از همان آغاز مطرح شدن جدیاش در نمایشگاهی که چند سال پیش در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد، تا به الان، خیلی کماند هنرمندان ایرانی که واقعاً کار مفهومی انجام بدهند. بله، بیشتر به ساختن کاردستیهای بیمحتوا مشغولند. هنر مفهومی بهطور ناگهانی درایران مطرح شد و پلی زده شد از یک جای تاریخ هنر، به جای دیگری از تاریخ، و همه وارد این کار شدند، بدون آنکه اصلاً درک کنند این کار یعنی چه.
اینطور نیست که همینطوری برداریم و یک کاری انجام دهیم. باید بتوانیم در ذهن مخاطب کودتا کنیم، ذهنیت را درگیر کنیم و اتفاقاتی ایجاد کنیم، نه اینکه بیاییم و ادا در بیاوریم. اگر در ایران کار مفهومی میکنیم، باید آرایش ذهن ایرانی را در نظر بگیریم. مثلاً پاپ آرت که یک جریان امریکایی دهه ۱۹۷۰ است در ارتباط تنگاتنگ با فرهنگ، هنر و نوع زیستن آمریکایی ایجاد میشود و نمودش محصولات هنری مرتبط با آن جامعه است. اما در جامعه ایرانی، پاپ آرت (هنر محبوب عامه) انجام دادن کاری نیست که اندی وارهول در آمریکا انجام میدهد؛ باید ببینیم که دغدغههای مردمی و گرایشات ذهنی این جامعه خودمان چیست. در ثانی، وقتی وارهول این کار را میکند دلیلش این است که نیاز تاریخی هنر در آمریکا ایجاب میکند. بخشی از تکامل فکر، اندیشه و فرم در هنر آن جامعه است که منطبق است با تاریخ و تکنولوژی و رابطه آدمها با هم در آن جامعه. بنابراین اگر میخواهیم کارمان اصالت داشته باشد باید این اصالت به خود ما برگردد، نه اینکه منعکس کننده دغدغههای این و آن شود؛ که متاسفانه این داستان مثل یک طاعون خیلیها را در برگرفته است. نوع برخورد با هنر مفهومی در ایران صحیح نبوده است. شیوه برخورد در ایران اینطوری است که عدهای از ما کلاً کانسپچوال آرت را رد میکنیم و عدهای دربست قبولش میکنیم. هیچ نقد سازندهای که به آن جهت بدهد، وجود ندارد. تعریف درستی که بر اساس آن بینالهایمان را برگزار کنیم و تنها کارهایی را که منطبق با یک سری معیارهای تعریف شده باشد، برای این نمایشگاهها و بینالها بپذیریم، وجود ندارد. به نظر من این نوع برخورد، به هر دلیلی که باشد، محل اشکال است. تاییدها و رد کردنهایمان با دلایل درست انجام نمیشود؛ همین مساله یک سردرگمی را با خودش میآورد. شاید خیلی از این مشکلات را بشود در دانشگاهها حل کرد. این مفاهیم را باز کردن و تعریف ارائه دادن، حتماً در دانشگاهها اثر بیشتری دارد. نوع برخورد ما، در ایران، با هیچ چیز درست نیست، و این یک درد است. البته، فکر نکنید همه کسانی که در دانشگاههای امریکا و اروپا درس میدهند، میدانند چی به چی است. خیلی از اساتیدی که در امریکا دارند تدریس میکنند، آدم هایی بسیار سطحی هستند، درکشان از مساله سطحی است و خلاقیتشان نیز متوسطالحال است. آدم باید شانس بیاورد که بتواند با اساتید مناسبی مرتبط شود؛ البته در آن جوامع این امکان و شانس خیلی بیشتر است تا مثلاً در ایران. خود شما وقتی کار کانسپچوال میکنید چه فاکتورهایی را در نظر دارید؟ اول از همه باید نیازش حس شود. بعد از آن، ایده مهم است، چرا که ایده رکن اصلی هنر کانسپچوال است. سپس، لازم است که هنرمند ایدهاش را مدیریت کند (که همان طراحی است). یعنی ببیند با استفاده از چه چیزهایی (که هر چیزی می تواند باشد) میشود این ایده را القا کرد. مثلاً در بلبل فرنگی، سقوط اخلاقی جامعه کنونی ما مدّ نظر بوده است؛ اینکه دروغ، دزدی و کلاهبرداری تبدیل به رسم رایجی شده است. در اینجا، هنرمند با اقدام به یک کلاهبرداری آشکار، به این اوضاع اعتراض میکند؛ قورباغه را رنگ میکند و به جای بلبل آگهی میکند تا بفروشد، آن هم با شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» در عین حال، محصول را عمداً از جنس نامرغوب میسازد تا این کلاهبرداری کاملتر شود؛ صفت «فرنگی» هم به آن میدهد تا از نقطه ضعف خریدار ایرانی نسبت به اجناس فرنگی سوءاستفاده کرده باشد و نیز کنایهای به نیت و محتوای دروغین کالاهای فرهنگی فرنگستان زده باشد. در اثر دیگری که به آن اشاره رفت، یعنی «پرتره با برگ خشک» نیز لایههای متعددی از معنا و نقد نهفته است که به جای تشریح آنها ترجیح میدهم اکتفا کنم به گفتن اینکه همه عوامل موجود در این اثر کاملاً حساب شدهاند، و همه آنها ارجاعاتی دارند به تاریخ (دین و هنر) در دنیا و نیز ذهنیت و موقعیت اجتماعی کنونی ما ایرانیها.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام آقاي اطميناني اگر ممكنه كانسپچوآل را براي من و كساني كه مثل من اطلاعات زيادي از آن نداريم توضيح بدهيد ؟ از گفتگوي خوبتان هم بسيار سپاسگزارم .
-- پرستو ، Jun 29, 2008Amazing article..I want more of its kind
-- Stephan ، Jun 30, 2008Thanks
عالی بود ممنون
-- 2008 ، Jul 3, 2008