خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > عشق آری، ازدواج خیر | |||
عشق آری، ازدواج خیربرگردان: رضا شوقیازدواج امروز مانند ۵۰، ۳۰ یا حتی ۱۰ سال پیش، دیگر یک بحران نیست. تعداد بسیاری از زوجها اکنون با شجاعت به دفاتر ثبت ازدواج مراجعه میکنند؛ با وجود این که میدانند تقریباً یک سوم (و در شهرهای بزرگ نیمی) از ازدواجها به طلاق میانجامد. واقعیت این است که ما در محیطی زندگی میکنیم که با عشق احاطه شده و یک شکست عشقی، هرگز اشتیاق و نیز احترام ما به عشق را کم نمیکند.
آمارها حکایت از آن دارند که یک سوم از ازدواجها در آلمان به طلاق منجر میشود و این آمار البته رو به افزایش است. نیمی از زوجهایی که از یکدیگر جدا میشوند، دارای فرزند زیر ۱۸ سال هستند. اما چون به طور کلی میزان تولد از میزان مرگ بیشتر است، هنوز تعداد کسانی که ازدواج میکنند، از کسانی که طلاق میگیرند، بالاتر است. گر چه آمار ازدواج سالهاست که در سطحی نسبتاً پایین باقی مانده و آمار طلاق همچنان رو به افزایش است. در سال ۱۹۵۰، تعداد ۷۵۰ هزار و ۴۲۵ زوج با یکدیگر ازدواج کردهاند که در نوع خود یک رکورد برای آلمان پس از جنگ محسوب میشود. در سال ۲۰۰۳ اما تنها حدود نیمی از این تعداد، یعنی ۳۸۲ هزار و ۹۱۱ زوج تن به ازدواج دادهاند. در طول قرنها هیچ کس به انسان نگفته بود که ازدواج یعنی ورود به یک میدان جنگ یا بر عهده گرفتن یک تکلیف ظاهرسازانه و یا حتی ابتلا به نوعی بیماری روانی. البته مردها همواره این نکته را میدانستهاند و زنها به تازگی آن را کشف کردهاند. در جامعه آلمان، در حالی که زنها مدام تشویق میشوند در سنین جوانی و هر چه زودتر ازدواج کند، به مردها توصیه میشود که ازدواج را تا سر حد امکان به تأخیر بیندازند؛ چون دیدگاه سنتی بر آن است که ازدواج با شخصیت زنها سازگار تر است تا مردها. گروهی اما ازدواج را برای مرد مفیدتر میدانند. بر اساس این دیدگاه به زودی روزگاری خواهد آمد که مردهای مجرد اجازه نخواهند داشت بیمه عمر یا بیمه درمانی داشته باشند. دلیل آن هم این است که مردهای متأهل عمر طولانیتری دارند، سالمترند، از ثبات روحی بیشتری برخوردارند، بیشتر مراقب خودشان هستند و کمتر در معرض ارتکاب جرم قرار دارند. مردهای متأهل هم چنین شاد تر از مردهای مجرد زندگی میکنند.
ثابت شده است که ازدواج برای مردها فواید بسیاری دارد. حتی برخی جامعهشناسان ادعا کردهاند که وضعیت کلی یک جامعه را به سادگی با توجه به میزان مردان متاهل آن جامعه میتوان تعیین کرد: هر چه آمار مردان متأهل بیشتر باشد، جامعه شادتر است. این مطلب را با ذکر این شاهد هم میتوان توضیح داد که مردانی که یک بار لذت ازدواج را چشیدهاند، با تمام توان میکوشند که برای بار دوم یا حتی سوم در موقعیت ازدواج قرار بگیرند. آمارها حکایت از آن دارند که حدود ۸۰ درصد از مردانی که طلاق گرفته یا همسرانشان را از دست دادهاند مجددا اقدام به ازدواج کردهاند. اما وقتی سخن از ازدواج به میان میآید یک نکته را نباید فراموش کرد. زنهای مدرن نباید به محض دیدن یک مرد برای اولین بار، از خود بپرسند آیا این مرد لیاقت دارد که پدر فرزندانم باشد یا نه. زنها اگر واقعگرا باشند از خود میپرسند آیا این همان مردی است که روزی مانند بچههایم دوست دارم آخر هفتهها را با او بگذرانم؟ خوب این حرفها برای چیست؟ برای قرنها ازدواج به عنوان یک پیمان آسایش اقتصادی و اجتماعی تحکیم یافته بود. اما ناگهان عشق در قالب ادبیات رمانتیک به ما هجوم آورد. در حالی که قبلاً مادرها به دخترهایشان سفارش میکردند که شما باید یاد بگیرید که شوهرانتان را برای همیشه دوست داشته باشید (بدون توجه به این که این حرف چه قدر در ابتدا میتواند عجیب و غریب به نظر برسد) الان تعداد روزافزونی از زنان به دنبال این هستند که آیا قبل از عروسی دلیل و شاهدی برای این عشق مداوم پیدا میکنند یا نه.
الان خواستگار باید قبل از آن که حلقه عروسی را در دست عروس بکند، عشق خود را به او به اثبات رسانده باشد. از آن هنگام که زنان امکان یافتهاند به خواستگار نه بگویند، مردها کنترل اوضاع را از دست دادهاند. از آن زمان، قواعد عشق توانسته است الگویهای سنتی را پشت سر بگذارد. الگوهایی از این قبیل: دو نفر همدیگر را میبینند؛ عاشق یک دیگر میشوند؛ نامزد میکنند؛ ازدواج میکنند؛ بچهدار میشوند و با هم میمانند تا مرگ آنها را از هم جدا کند. اما اکنون در مورد دو سوم افراد، آن عامل جدایی، دیگر مرگ نیست؛ بلکه اموری مثل مسایل روزمره زندگی، به میان آمدن پای زن یا مردی دیگر، کار، دلزدگی از طرف مقابل، حسادت، بیکفایتی، یا به سادگی ناسازگاری آشتیناپذیر دلیل جدایی زن و شوهر است. در پایان اگر هنوز ازدواج نکردهاید، پس نمیتوانید طلاق بگیرید؛ اما همان طور که همه میدانند، زیباترین رؤیاها در مورد آزادی توسط افراد در بند تصویر میشود. به همین دلیل است که بیشتر افراد میخواهند که ازدواج را دوباره تکرار کند؛ گر چه یک بار آن را تجربه کردهاند. حتی بعضیها ممکن است بگویند ازدواج برای بار دوم، سوم یا حتی چهارم، به وضوح آسانتر از ازدواج اول است. یوشکا فیشر، لیز تیلر، پرنسس استفانی و فرانک سیناترا مثالهای خوبی برای تأیید این تئوری هستند. بله؛ هر ازدواجی البته متفاوت با ازدواج دیگر است. منبع:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|