خانه > خارج از سیاست > جنسیت و جامعه > شهوت نزد اعراب | |||
شهوت نزد اعرابماهمنیر رحیمیجنسیت و کششهای جنسی به گفتهی ادبا، چه آشکار و چه در پردهی بیانهای عشقی، چون غزل، در دورههای مختلف ادبیات فارسی کم یا بیش دیده میشود. از آنجا که عربی به دلایل تاریخی و به گواه صاحبنظران، جایگاه ویژهای در زبان فارسی داشته است، در این قسمت از سلسله برنامهی «جنسیت و جامعه» نگاهی سربسته اندازیم بر ادبیات اروتیک عربزبانها. اين برنامه را از «اينجا» بشنويد. باری، اعراب که این همه به فرهنگ عمومی ایران نزدیک شدند، در عالم خصوصی خود یا آشکارتر بگویم، در روابط جنسیشان چگونهاند؟ ایرانیها چه اندازه آنها را میشناسند؟ آنها ما را به چه چشمی میبینند؟ اجازه دهید اینجا، من ماهمنیر رحیمی، دستکم دید یک عرب را برایتان بیاورم. بشنویم توصیف یک عربتبار را از فرهنگ جامعهی خود؛ از عراق؛ همسایهای که طولانیترین مرز مشترک را با ایران دارد. باسم الرسام بدون مقدمهای بیش از این، میهمانمان را برای شما شنوندهی رادیو زمانه معرفی کنم. باسم الرسام، نقاش و نویسندهی عراقیالاصل مقیم ایران. وی پیش از روایت شخصی خود از اروتیسم، وصف مختصر روزگار خود و بازتاب آن در نقشهایی که زده، از بیانهای اروتیک در ادبیات عرب میگوید: من شنیدهام زنهای عرب زمان فوت حضرت محمد میروند در گوشهای و جشن میگیرند حتی، به این دلیل که بین خودشان اعلام میکنند آزادی ما دوباره از سر گرفته میشود. این چهقدر حقیقت دارد؟ چنین روایتی را بله خودم هم خواندهام و شنیدهام، ولی کاملاً بهعنوان یک سند نمیتوانم اسم ببرم. منتها چون فرهنگ عرب را خوب میدانم و خودم هم عربم، بعید نمیدانم. وقتی میگویند زن در شعر و ادبیات عرب در واقع این آینهی جامعهی اعراب بوده، اینکه زن درخواست خودش را راحت مطرح میکند، واقعیت این است درخواست سکس مطرح میکند و حتی نوعش را و شیوهاش را و از آن کسی که میتواند ارضایش کند این را میطلبد. همراه با وصف، وصف فقط عضو مردانه نیست یا عضو زنانه تنها نیست. نه، نه فراتر از این... زن عرب این سکس را خیلی عریان طلب میکند و بیان میکند یا مرد عرب یا هر دو؟ هردو. از پیش از اسلام صحبت کردی. بعد از اسلام چه تغییری کرد؟ تغییر کلی کرد؛ خصوصاً بعد از نزول سورهی نور. یقیناً این آزادی از زن کاملاً گرفته شد، نه اینکه کم شد. خانههایی به این مناسبت، با شمارههای گوناگون، با علامتهای گوناگون به هر حال، منظورم همان پرچم قرمزییست که آنزمانها روی بعضی چادرها زده میشد و مرد آزاد بود در ورود به این چادرها و زن، هر زنی، آزاد بود در ورود این چادرها که برای ارضای خودش یا حالا به هرغایت دیگر... منظورت قبل از اسلام است؟ قبل از اسلام، آره... آره... آره. به این دلیل. آن چیزی که هست، بعد از اسلام تعریف دیگری پیدا کرد. یعنی پرچم برداشته شد از بعضی چادرها و زن برای اینکه بتواند آزاد باشد، یک محدودیت دیگری برایش قائل شدند و آن هم همان که بعداً شد ازدواج المتعه، صیغه. ببین چیزی نیست که عرب ازش استنکاف کند؛ عرب غیرمسلمان فعلاً. شاید بعد از سیصد سال کمکم حرام شدن این موضوع جا میافتد برای مردم عرب. ما حتی تو روایتها هم داریم، سکینا، دختر امام حسین، شب شعر داشتند هر سهشنبه. جمیل یک شاعر معروفیست و داستانهای عشقیاش و عشقاش نسبت به حسینه معروف است. این دو نفر بیشتر در آن خانه دیدار میکنند و آنهم به اجازهی سکینا. به این دلیل میگویم همچین تقبیح نشده بود در درون جامعهی عرب، ولی بهعنوان یک قانون و یک شرع، چرا دیگر مطرح بود. به هرحال میخواهم این را بگویم یک فرهنگ است در واقع. در ادبیات عرب هم کتابهایی داریم. شاید گاهگداری مثلاً با مخالفت الازهر یا یکجای دیگر قرار بگیرد، ولی همچنان چاپ میشود. مثلاً نهصد سال پیش جامعهی بغداد را به تصویر میکشد، شمال آفریقا را به تصویر میکشد. یک استنباطی برای خوانندهی عرب حداقل، یا حتی غیرعرب، خواهد داشت این کتاب، اینکه چه جامعهی آزادی بوده! این تاریخ تاریخ درون مردم است، یعنی روزمرهی یک منطقه است، یک قلمروست در واقع. این که بعداً بخواهیم این را تحریفشده قلمداد کنیم، نه نیست. چون مدون است و شواهد هم دارد، سند هم دارد. برای عربها بحث اروتیک از این گذشته، یک بعد رمانتیک هم همیشه همراهش بود. حتی من از دورهی جاهلیت هم دارم میگویم الان. زن عرب دنبال یک حالت رمانیتک بود که به اینجا میرسید و آزادیاش را اتفاقاً فقط توی همان رابطه پیدا میکرد. در ادبیات عرب خیلی رک سکس را میخواهد، بدون حشمت، بدون چادر، بدون قناء، بدون ماسک، بدون توجیه. باسم، حالا اینجا یک پرانتزی باز کنیم؛ بین این موضوع ادبی و آنچه بین مردم شایع است. حتماً شنیدهای که عربها را مردمانی، بهخصوص مردهایشان را، انگلیسیزبانها «هات» میدانند یا تمایل جنسیشان را خیلی شدید میدانند. در ادبیاتشان هم که میگویی اینقدر آشکار بیان میکنند این تمایلشان را، به نظر میرسد ریشه در یک فرهنگ دارد. اینطور است؟ من اتفاقاً این را برخلاف آنچه گفته میشود میدانم. یعنی صراحت و رک بودن است در واقع نزد عرب که باعث میشود این را مطرح کنند، نه آنچه شما میگويی یا آنچه برداشت شده. آنچه در ایران گفته میشود یک مقدار به جاهای دیگر هم کشیده میشود. یعنی من فکر میکنم کلاً عرب در اینجا محبوب نیست. باسم الان حضور ذهن داری یکی، دو تا مثال بیاوری از این عریانگوییهای ادبای عرب؟ خیلی هست، ولی الان توی ایران زندگی میکنم، ماهمنیر، راحت نیست این موضوع برایم. یعنی حتی میتواند، نمیدانم، یک ایراد قانونی بر من صورت بدهد. اگر جای دیگر بودم، حتماً نمونه میآوردم؛ حتا از خودم. در ادبیات عرب چند تا کتاب اروتیک و سکسی داریم، میدانید که شروعاش با "بهنام خدا"ست؛ بهنام آنچه این موضوع را آفریده. فکر میکنم هیچ کتابی نیست که کمتر از ده صفحه مقدمه نداشته باشد، که فقط برای مدح و شکرگزاری از این موضوع. باسم من بعضی از نقاشیهایت را یادم هست. یادم هست حتی یکی، دو بار نمایشگاه گذاشته بودی، اما بهطور خصوصی. نمایشگاه عمومی نمیتوانستی بگذاری. درست است. از طرحها و نقاشیهای اروتیکات برایمان بگو. البته خب یک مقدار حالا این موضوع تو نقاشی متفاوت است. هر نقاشی این اجازه را به خودش میدهد که آدم را بدون لباس ببیند. یعنی بدون لباس دیدن، صرفاً اروتیک نیست. آره، یک جاهایی از کارها، از تابلوها، چرا قبول دارم؛ کلاً اصلاً ایدهی اروتیکی بود. باسم تو الان شاید به عنوان یک شاهد بیرونی بهتر بتوانی جامعهی ایران و بهخصوص تهران را پیش چشم خود ما ایرانیها بیاوری. از زاویهی روابط جنسی بهخصوص جوانها، زمانیکه تو آمده بودی، آن سالهای اول با الان تغییری حس میکنی؟ تغییر ظاهراً بسیار زیاد است. ظاهراً میگویم. به نظر من ایرانیها بهشدت و عمیقاً مذهبیاند. چی دیدی که اینطوری میگویی؟ ببین در برخوردم با آدمهای گوناگون. خودتان میدانید من کجا کار کردم. از جمله در طیف روشنفکری دینی. دقیقاً منظورم اینها هم هستند. ولی خود مردم هم مایل هستند که نشان بدهند روشنفکرند. نمیخواهم بگویم ریاکاری. نه، نه. باسم شاید میخواهی بگویی که الان عدهی زیادی میخواهند بگویند روشنفکر هستند و به یک آزادی رسیدند یا به فردیت خودشان میخواهند توجه بکنند، شاید ناآگاهانه، و به موضوع سکس میپردازند. چون من سؤالم راجع به سکس بود! نه من کل حرفم این نیست یقیناً. برای اینکه از روز اول هم که آمدم یک جوری باید نشان میدادند که "من روشنفکرم" و روشنفکری یک جور تحصیلکردگیست بیشتر توی ایران تا تأثیرگذار در جامعه. حتی اگر تأثیرش روی ده نفر هم باشد، بازهم من میگویم "تأثیرگذار روی جامعه". چندسالگی آمدی ایران باسم؟ من بیستوپنجسالم نشده بود هنوز. پس دوران جوانی عراق بودی. بله. از فضای آنجا بگو. بهخصوص زمان صدام حسین. جوانها... ببین، این دو بحث دارد: یکی اینکه شخصی خودم هست، یکی هم جامعهی جوانهای آنجاست. آن لذتی که شاید هر جوانی میبرد از جوانیاش من شاید نبردم، ولی امروز بازهم میگویم آن سهم من بود از زندگیام. آخر سر باز هم خودم را قاطی دیگران میکنم، نه اینکه نه. ولی خب به هرحال یک زندگی دیگری داشتم واقعاً. من از ۱۶ سالگی دیگر تحت تعقیب بودم تا سه سال بعدش که دستگیر شدم و نمیدانم، زندان رفتم و... آنچه در کوچه و خیابان بغداد میدیدی... نه میدانی... من از دورهای میگویم که پانزدهسالگیام بود. بههرحال جامعهی آزادی داشتیم یا حداقل به نظر من اینجوری میرسید. از آزادیهای سیاسی نمیگویی، از آزادیهای فردی میگویی لابد. به هرحال این دوتا یک جورهایی به هم ربط داشتند. شاید آن روزها حزب بعث یا کلاً سیستم حاکم یک سری آزادیهای اجتماعی هم خودش تزریق کرد. ولی چون این جامعه مهیا بود برای این موضوع و پذیرایش بود و خودبهخود خیلی از شرایطش را داشت، مشکلی نداشت با این آزادیهای جدید؛ مثل بعضی دیسکوها، بعضی نمیدانم... مثل دههی چهل ایران، یعنی یک دورهی کوتاه آزادیهای ادبی و... شاید. خیلی با آن آشنا نیستم، ولی دربارهاش خواندهام. اما تو همان دوره هم یک اتفاقات عجیبی میافتاده (تو ایران). ولی واقعاً آن دورهای که ازش میگویم، یعنی در بغداد حداقل، آنجا که زندگی میکردم، اتفاقات خاصی نمیافتد. اصلاً. اینکه لکهدار کند این فضا را. ابداً. تو خودت از زندان... آخر ۷۷ بود که شروع شد. باسم تو خودت از زندانیهای ابوغریب بودی. اصلاً دفاع کردن نیست؛ یک بیان است. بعد یادتان نرود که من یک جوان بودم. شاید اگر با این سن و سالم آنجا بودم یک ایرادهای دیگری میگرفتم، ولی برای یک جوان حداقل توی آن دوره که کمونیست هم بودم خیلی خوشایند بود. رابطههای آزاد با دختر برای من که پسرم، رابطههای آزاد با هر عنصرسیاسی بود، با کردها با نمیدانم قومیها با عبدالناصریها و... راحت بود. پس چرا افتادی زندان؟ این که گفتی جالب است. من گفتم کمونیست بودم، اعتقاد خودم بود. من توی حزب کمونیست نبودم، ولی حزب کمونیست آنروزها که آزاد بود، یک سری عناصر داشتند و بعضی آدمهایی که بیرون از حزب بودند و تأثیرگذار هم بودند، جزء آن آدمهای انشعابی میدانستند، در واقع. و من شاید از معدود جوانهایی بودم که راضی به آن وضع واقعاً نبودیم. اصلاً. به این دلیل هم عناصر حزب کمونیست به سازمان امنیت کمک میکرد از این بابت که آدمهایی مثل من دستگیر بشوند و جامعه از ما پاک بشود. و این بود... ---------------------------------------------------
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام. خسته نباشید. هم شما خانم ماه منیر رحیمی، و هم باسم الرسام. ولی این گفتگو فارسی ی روانی نداشت. چرا؟ در ضمن، باسم الرسام هم به این سبب که در ایران زندگی میکند، کم و بیش مطلبی ارائه نکرد و با خود سانسوری، حالت خفقان زندگی در دیکتاتوری ی جمهوری اسلامی ایران را در سراسر گفته های قیچی قیچی شده اش به نمایش گذاشت.
-- ساسان ، May 20, 2007با تشکر... اما باید عرض کنم از اواسط بحث از موضوع کاملا خارج شدید!!! من فکر می کنم خانم رحیمی موضوع اصلی را فراموش کردند و وارد بیوگرافی مصاحبه شونده شدند...
-- بدون نام ، May 20, 2007kash ye virayesh mikardin harfasho
-- بدون نام ، May 20, 2007halam bad shod ba in farsi goftanesh
سلام بر شنونده و خواننده ی گرامی
-- بدون نام ، May 23, 2007به هر حال به زبانی دیگر حرف زدن، به گمانم هرگز به روانی زبان مادری نخواهد شد. بر این اساس، شاید بتوانیم نه تنها بر یک خارجی سهل گیریم که فارسی را این گونه ادا کند، بلکه این اندازه که او به زبان ما می نویسد و می خواند و شعر می گوید، تحسینش نیز کنیم.
در مورد بیوگرافی مصاحبه شونده هم، چنان که در مقدمه ی مطلب گفته شده، باسم "یک نمونه" است از نژاد عرب. پس بهتر دیدم این نمونه را بهتر بشناسیم.
به هر روی ممنون از دقت شما و ازتان دعوت می کنم بخش دیگری از این گفت و گو را همین پنج شنبه بشنوید؛ فکر می کنم کاملا متفاوت باشد.
یادداشت م اشتباها بی نام آمد، خواستم اصلاح کنم
-- ماهمنیر رحیمی ، May 23, 2007salaam, raastesh man kheili ham khosham oomad, hattaa baa inkeh khosoosi ham shod kami :) mosaahebeyeh saaf o saadeghaanehie bood o be del chasbid. az tajrobeyeh zendegieh yek araaghi chiz yaad gereftam. aslan ham nemifahmam keh cheraa doostaan be ravoonieh farsi-sohbat kardaneh Basem gir daadan. yani keh chi? yani nemitoonestan befahmanesh?! az man ke behtar harf mizad valaaheh :) n
-- rostam ، May 26, 2007دلم می خواست راجع به مسئله حجاب (عفاف و پوشیدگی) از جنبه نظری که به ذهنم رسیده مطلبی بخونم. البته من خودم توان اینگونه نوشتن رو ندارم، ولی از متقلمین (بر وزن متکلمین!) خواهش می کنم که این برگ آس رو بزنند روی بقیه: "در باره فرهنگ شهوت اعراب جاهلیت * و رابطه آن با مسئله جنجالی حجاب می توان اینطور فهمید که براستی اصرار بر حفظ حجاب (پوشش) چیزی جز اصرار بر حفظ آن لذت باز کردن بسته بندی و نمایان کردن بر خودِ تنها نیست. این همه فشار فقط برای حفظ آن لحظه ی براستی هیجان انگیز است. این فقط در مورد لحظه ی سکس نیست. نمی دانم آیا تا بحال لذت باز کردن "بسته" یک کالای لوکس، یک گوشی موبایل گران قیمت، یک نوت بوک اپل!، یک پارفوم چند صد اویرویی ... رو تجربه کرده اید یا نه؟! این همان است و بس، بقیه اش همانا جز فریبی طولانی مدت و ظریف چیزی نیست. اگر توانستید خیلی مطلب تیزناکی در این مورد می توانید بنویسید.
* گفتم اعراب جاهلیت، چون باور دارم که این "حجاب" دستاورد اسلام (دین) نیست، بلکه از آن دسته "روش" ها و سنت های منطقه ایِ (1) پیش از پیدایش آن است که دین شفاف و دلپذیر را کدر کرده، دینی که می باست امروز به بی رنگی آب گوارا باشد تا برای "همگان" خواستنی باشد. نه باب دهان دوستداران آب طالبی و ناباب دهان آب پرتغال دوستان!! کار مشکل و حساسی است ولی تا موقعی که از این طریق جدا نکردیم فرهنگ عربی را از دین، نمی توانیم انتظار دیدن جهانی از مردمان "نیکو" و "درستکار" باشیم. عمداً از این دو عبارت کلیدی و مشترک بین همه پیامبران الهی استفاده کردم تا شاید این حس بازگشت (نوستالژی) به دوره ی آغاز دعوت آنان را القا کنم. براستی که چقدر با صداقت و دلپذیر بوده. کمی تصور کنید، کار سختی نیست. (می می گویم همه ی ما آنجا بوده ایم!).
(1) توضیح در مورد "روش های منطقه ای" آنکه اینگونه روش ها در مقابله با مشکلات و شرایط خاص هر منطقه شکل می گیرد. پوشاندن سر تا پای زنان در آفتاب سوزان منطقه ای مانند عربستان برای جلوگیری از "سیاه" شدن و از دست رفتن زیبایی سفیدی، آنهم با پوشش تیره (سیاه) که حداکثر بازتابندگی پرتوی خورشید را دارد، از آن جمله است!! و همینطور در مورد مردان؛ آنان نیز به روشی مشابه خود را از سوختن در مقابل اشعه ی سوزان آفتاب منطقه حفظ می کردند. حفظ ریش انبوه و استفاده از پوشاک حداکثری (در تصویری که همه ما از مردان عرب در ذهن داریم، پوشش سر دیده می شود!)
سپس می دانیم که بعد از بدست آمدن هر پدیده ای از سر یکی از احتیاجات، خواص دیگر آن نیز ظاهر می شود. مثل پدیده آتش برای انسان های نخستین، آن که ابتدا برای گرم کردن بدست آمد، و سپس انسان پی برد که این، نور نیز دارد!!
« البته این قضیه رو برای چاپ شدن در اینجا نفرستاده ام، من نه سر رشته ای در این علوم دارم و نه محقق و مطلع ام، احساس نظریه پردازی هم ندارم. فقط مسئله ای بود که به نظرم مشخص شدن تکلیفش خیلی مهم است، و اخیراً به خاطر همین اعلام دیکتاتوری حکومت در خیابان ها، خواستم که نظر عامیانه ام را که مدت ها در کله ام پرسه می زد، بیرون بریزم و نظر صاحب نظران و دانش دانان را (اگر وقت داشتند!) در این مورد بدانم!! اگه نیاز نبود چاپش نکنید، ولی خواهشاً نظرتون (پاسختون) رو به ایمیلم اطلاع دهید »
متشکرم
-- من ، Jun 2, 2007"من" عزیز
-- ماهمنیر ، Jun 10, 2007از قضا نکته ی بسیار ظریفی را دریافته ای.
من هم خواستم برداشت های خودم رو بیشتر برات بنویسم، گفته ای برات ایمل کنیم، ولی ادرس نداریم.
با تشكر از ماه منير خانم و همكارانشون.
-- حميد ، Jul 12, 2007لطفا اگه ممكنه،فايل هاي صوتي رو به صورت Real Audio تو سايت قرار بدين .ممنون.
دوستی گفتند:
، آنهم با پوشش تیره (سیاه) که حداکثر بازتابندگی پرتوی خورشید را دارد، از آن جمله است!!
دوست گرامی رنگ تیره بیشترین جذب نور را دارد و رنگ سفید بیشترین انعکاس یا بازتاب.
-- بدون نام ، Sep 9, 2008salam aval az hame merci az babate in sery az barname ye “jensiat va jamee” maxsoosan in 2 mosahebe ba aghaye Alrasaam. harchand omidy be javab dadeh shodan be in comment bad az hade aghal 2 sal nadaram vali mikhastam beporsam koja mitoonam weblog aghaye Basem ro peida bokonam (fekr mikonam 2 sal baraye rah andazie ye veblog kafi boodeh bashe ;-) ). ba tavajoh be name arabie eishoon search dar google kar ziad sadeh ey nist omid varam dar inja kasy be man begeh ke hade aghal ishoon weblog daran ya na hanooz va aslan alan dar in vazeiat sakhte tehran dar che hal hastan. ?
-- nazanin ، Feb 21, 2010Ba sepas az zahmat haye shoma
Nazanin_k