خانه > خارج از سیاست > ورزشی > روزی که زمان بر «کلی» پیروز شد | |||
روزی که زمان بر «کلی» پیروز شدامیر مجیریرینگ در ورزشگاه بیسبالی با زمینی شنی برپا شدهبود. دورتا دور رینگ را صندلیهای ارزان و تاشو احاطه کردهبودند. فراموش شدهبود که زنگ را بیاورند، پس از زنگولهای برای اعلام شروع و پایان مسابقه استفاده کردند. دیگری قفل راهروهای منتهی به درهای ورودی را فراموش کردهبود و جمعیت دو ساعتی پشت درهای بسته منتظر ماندند.
یازدهم دسامبر سال ۱۹۸۱ بود، ربع قرن پیش و محمد علی هنوز انکار میکرد. میگفت: « میخواهم تمام شب رقص پا کنم». باهاماس جایی بود که مدیر برنامه علی با یک سری ارتباطات و ۶ میلیون دلاری برای احیای دوباره علی قول وعده کردهبود. در سفر بودن، برای علی که برای انجام مبارزههای جانانهاش دنیا را گشته بود، تازگی نداشت. بردن جورج فورمن و ترس در مانیل کجا، به نظر هزاران کیلومتر فاصله گرفتهاست. قبلا یکبار بهترین دنیا بوده، و شاید هم بعدها دوباره بتواند بهترین شود. اما او اکنون مرد ۳۹ ساله ای بود که بیشتر از سه کیلومتر نمی تواند بدود و صدای رسایش به نجوا کردن شبیه شدهبود. تره وربربیک تو رینگ بود. اما حریف واقعی، زمان پدری بود. مادر و همسر علی از او خواسته بودند که دیگر مبارزه ندهد و همینطور هم شبکههای تلویزیونی پیشاپیش از نمایش دادن مبارزه امتناع کرده بودند و هیئتهای بوکس که اجبار کرده بودند که مسابقات درخارج از کشور برگزارشوند. اما پول خوب بود و علی نمیخواست که در اذهان مردم با شکست یکسال قبل از لاری هولمز بهیادآورده شود. ژنه کیلروی دوست قدیمی علی گفت: « او می خواست به اوج برسد، کله پربادی داشت و چقدر با وقار بود». چیزی برای علی باقی نمانده بود. بدنش نرم و واکنش هایش کند شده بودند. بدتر از آن اینکه نگرانیهایی در مورد سلامتی جسمی و مغزی او وجود داشت. یک دکتر در انگلستان اعلام کرد که بررسیهای انجام شده روی نمونههای صوتی صدای علی در طی سال های گذشته، نمایانگر وجود آسیبدیدگی در سلولهای مغز کلی بودهاست. هنگام صحبت کردن گاها صدایش شبیه موقعی بود که با دهن پر از بلغور حرف میزند. علی اذعان می کند که: «خسته هستم. برای یکی در سن و سال من، این کار سنگینی است. طبیعتا وقتی خستهام آرام تر صحبت می کنم. اما من هنوز می توانم مطرح باشم، نیستم؟ من از اون بکسورهای سرپا، با نوشیدنی های انرژیزا نیستم. صورتم هنوز زیباست و سالم، بدون هیچ نقش و نگاری روی آن». در ادامه کلی اضافه میکند: «بهعلاوه، نزد دکتر سفیدپوستها رفتم، تا اینکه سفیدپوستها هم باورم کنند. به کلینیک مایو رفتم، به اسسی کلمبیا و نیویورک رفتم، به اوکلا رفتم. بهتر از آنکه نمی توانی پیدا کنی، میتوانی؟». حامیان نسخهای از نتیجههای آزمایشهای پزشکی علی در اوکلا بعد از مبارزه با هولمز را منتشر کردند تا نشان دهند وی از سلامت لازم برای مبارزه برخوردار است. آسیبشناسی که توسط کلینت ایستوود هنرپیشه سینما معرفی شده بود، علی را معاینه کرد و در یک تمرین اعلام کرد که همه چیز روبراه است. بنا به گفته دکتر: «هیچگونه نشانهای دال برآسیب دیدگی در جسم یا ارگانهای حیاتی بدن وجود ندارد». علی فکر میکرد، میداند که مردم به چی فکر میکنند. وی به خبرنگاران گفت: «شما دارید به صحبت کردن من گوش میکنید. آیا صدای من شبیه کسانی است که آسیب دیدگی مغزی دارند؟». ضربه هایی که او ۱۴ ماه قبل، در سزار پالاس از هولمز خوردهبود در اذهان اغلب مردم، تازه مانده بود. اما نه به اندازه مردی که نمیخواست آخرین تصویر خودش روی صندلی گوشه رینگ، بعد از آن شکست از هولمز را فراموش کند. علی دربرابر هولمز با وزنی معادل ۹۸ کیلوگرم به میدان آمده بود و به مانند ۱۰ سال پیش خود بود. او بعدها مقصر را داروهای تیرویید دانست که به وی این امکان را داده بود که برای آن مبارزه ۱۶ کیلوگرم کم کند. علی همیشه خیالباف بود. اما در آن شب طوفانی در باهاماس، وی با وزن ۱۰۸ کیلوگرمی در مسابقه شرکت کرد و این بیشتری وزنی بود که او در دوران ورزشی خود داشتهاست. هولمز هر روز از نزدیک نظارهگر مبارزههای علی در پنسیلوانیا بود. یکبار او پا به پای علی رقص پا میکرد و حریف تمرینی وی بود. اگر بخواهیم منصف باشیم زمان مبارزه او همه سعیاش را کرد که محمدعلی آسیب های جدی نبیند. هولمز گفت: «من نسبت به او ارادت داشتم و از صمیم قلب بهش علاقهمند بودم، من نمیخواستم آسیب اساسی به او برسانم یا بکشمش، اما بربیک اینجوری فکر نمیکرد». بربیک جوان و قوی بود، علی بعدها میخواست به کیلروی بگوید این را میدانست که خیلی زود بود برای اینکه دو تا مرد به هم گره بخورند. علی گفت:«وقتی به هم چسبیدیم، بدن من شل اما او سفت و قبراق بود». مبارزه در باهاماس، نمایش تصور می شد اما در این شب هیچ نمایشی در کار نبود. علی ده دور دوام آورد، اما بهایش را پرداخت. بربیک خیلی فنی نبود اما هنوز می توانست که ضربات سنگینش را روی سر و بدن علی بنشاند. علی را به کناره رینگ هل داد و از این میان سعی و تلاشش گذشت تا او را بغل کند و نگهاش دارد. در شروع راند دهم بود که یکی داد زد: «این آخرین راند زندگی اوست». وقتیکه زنگ خاتمه را نواختند، بربیک برنده مسابقه ده راندی اعلام شد. مردیکه بر سونی لیستون مخوف و جورج فورمن پرابهت فایق شده بود، مغلوب شد. حتی بزرگ هم نمی تواند بر بزرگترین رقیب پیروز شود، رقیبی بهنام زمان پدری. علی مغلوب شده، گفت: «برای من چهل ساله خوب بود. او خیلی قوی بود. من می تونستم جوانیاش را حس کنم. سنم دارد بالا میرود». بعدها، علی دختر ۱۳ سالهاش را روی زانو نشانده بود. وقتی خبرنگاران پرسیدند که علی به وی چه خواهد گفت، بغضاش ترکید. علی گفت: «من به او خواهم گفت که از این بدتر هم می توانست باشد. من نتوانستم که کارهایی را که می خواستم انجام بدم». بیست و یک سال بعد از بردن مدال طلای المپیک ۱۹۶۰ رم، همه چیز به پایان رسید. مشت زنی را مثل یک سنگین وزن بی پروا با نام کاسیوس کلی که تصور می شد دنیا را شوک زده بکند شروع کرد. او دنیا را شگفت زده کرد با شکست دادن لیستون آنهم نه یک بار بلکه دوبار. بعدها دنیا را شیفته خودش کرد و قهرمان بلامنازع شناخته شد. اما علی میداند که وقتش است. علی با افسوس می گوید: «و این بود و فکر نمیکنم که نظرم تغییر بکند». منبع: آسوشیتدپرس
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ama waghean kelkey behtarine
-- mostafa ، Feb 27, 2007