تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

مقاله‌ای از خوب و بد وبلاگ‌ها

نوشته: هريبرت زايفرت*
ترجمه: احمد سمایی

رواج شتابان پديده وبلاگ کارشناسان را هم به حيرت واداشته است. "ديويد سايفری" رييس ماشين جستجوگر بلاگ، موسوم به "تکنوراتی"، ماه اوت گذشته تازه‌ترين گزارش خود را منتشر کرد که عنوانش چنين است "ايالات سپهر وبلاگ". سايفری در مقدمه اين گزارش نوشته است: "من با احساسی از شگفتی اين گزارش را تهيه کرده‌ام. به سختی برايم قابل تصور است که شتاب کنونی گسترش وبلاگ بتواند همچنان ادامه يابد." "تکنوراتی" تا کنون در سراسر جهان مجموعا ۵۰ ميليون وبلاگ را شناسايی کرده است. اين رقم نسبت به سه سال پيش صدها برابر افزايش نشان می‌دهد. هر ۲۰۰ روز شمار وبلاگ‌های جهان دوبرابر می‌شود. روزانه مجموعا در سراسر جهان ۱۷۵ هزار وبلاگ تازه راه می‌افتد و شمار مطالبی هم که روزانه در کل وبلاگ‌های می‌شود از يک ميليون و ۶۰۰ هزار مورد فراتر می‌رود. در آلمان بنا به برآورد کارشناسان ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار وبلاگ وجود دارد. اين رقم در سويس ۵۰ هزار است.


تنها به لحاظ کمی نيست که وبلاگ رشد جهش‌واری راتجربه می‌کند، بلکه در عرصه آگاه‌گری و خبررسانی هم روز به روز اثرات و رد و نشانه بيشتری از وبلاگ قابل مشاهده است. برای مثال، در جنگ اخير اسراييل عليه لبنان شماری از وبلاگ‌ها قادر به افشاگری‌های مهم و قابل اعتنايی شدند. از جمله وبلاگ "ليتل گرين فوتبال" موفق شد جعلی‌بودن شماری از عکس‌های خبرگزاری‌ها را برملا کند. به نوشته روزنامه "نيويورک تايمز"، افشاگری‌ وبلاگ‌ها‌ در باره حمايت قاطعانه آقای "جو ليبرمن" از جنگ عليه عراق بود که سبب شد وی نتواند در انتخابات درونی حزب دمکرات رای کافی برای نامزدی مجلس سنا از منطقه "کونکيتکوت" را کسب کند. در سويس نيز شرکت معروف "نستله" اخيرا ناچار شد نسبت به افشاگری وبلاگ‌ها در مورد وجود برخی مواد خطرناک در جعبه يک نوع از شکلات‌های خود واکنش نشان دهد و آن‌ها را از دور خارج سازد.

وبلاگ و صوت حضرت داوود

وبلاگ که تا کنون صفحه‌ای برای انتشار ياداشت های روزانه به شمار می‌رفت اخيرا به لحاظ اقتصادی نيز جذابيت‌هايی پيدا کرده است. موسسه مالی معروف به "سافت بانک کاپيتال" تابستان گذشته ۵ ميليون دلار در سايت "هافينگتون پست" سرمايه‌گذاری کرد. اين سابت متعلق به نويسنده‌ای به نام خانم آريانا هافينگتون است که آدرس و نمای صدها وبلاگ را در خود جای داده است. گروه مالی ديگری به نام "ترو ونچر" نيز قصد دارد برای ايجاد يک وبلاگ جديد چند صد هزار دلار در اختيار "ام ماليک" قرار دهد. ماليک روزنامه‌نگاری است که حوزه تخصصی‌اش کامپيوتر و اينترنت است.

به اين ترتيب، تعجب ندارد که ندای کسانی که پايان بی‌عدالتی در عرصه رسانه‌ها را نويد می‌دهند اين روزها بلندتر و بلندتر می‌شود. يکی از اين افراد "گلن راينولد" است که کتابی دارد با نام "ارتشی از داوودها". او صوت خوش حضرت داوود را با تسامح به يک رسانه تشبيه کرده و وبلاگ‌ها را هم از سنخ اين رسانه می‌داند. در کتاب راينولد از جمله چنين می‌خوانيم: "قدرتی که زمانی در دست چند کنسرن رسانه‌ای تمرکز پيدا کرده بود اينک در حال انتقال به دستان شمار متعددی از آماتورهاست." يورگن هابرماس نيز اينک درنگاهی خوشبينانه به اينترنت، امکانی که اين رسانه برای بروز صداهای متنوع فراهم کرده است را منشاء يک گستره عمومی رسانه‌ای جديد می‌داند. در اين گستره، به عقيده هابرماس، طرف‌های دخيل، يعنی نويسندگان و خوانندگان، از حقوقی برابر برخوردارند و در يک سطح و مرتبه، با هم تعامل می‌کنند. يکی از نتايج اين پديده مثبت تقويت عنصر برابری و آزادی در ارتباطات رسانه‌ای ميان انسان‌هاست.

نبايد زياد هيجان‌زده شد


هفته‌نامه "اکونوميست" نيز که تا همين اواخر اينترنت را چندان جدی نمی‌گرفت يکی از شماره‌های اخيرش را با تيتر اصلی "چه کسی روزنامه‌ها را کشت" به بررسی اين رسانه جديد اختصاص داد. اکونوميست در اين شماره خود، از ظهور خوشايند و قدرتمندتر "قوه چهارم" خبر داد و چنين نوشت: "نيرويی از شهروندان روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نويسان در حال برآمد است که سياستمداران را به پاسخگويی واخواهد داشت. برخی از وبلا‌گ‌نويسان ممکن است بيش از حد جانبدار، يک‌ سويه و تهمت‌آميز بنويسند ولی به عنوان يک گروه و جماعت، متن‌ها و مطالبشان دستمايه‌ فراوانی را در اختيار کسانی قرار می‌دهد که جويای واقعيت‌ هستند."

ولی واقعيت اين است که به اين نوع هيجان و خوش‌بينی بايد با احتياط و بدبينی نگاه کرد. برای مثال آمار و ارقامی که در مورد گسترش و ضريب نفوذ اينترنت ارائه می‌شود چندان موثق نيستند. يک نظرسنجی که به سفارش نشريه آلمانی معروف "فوکوس" انجام شده مدعی است که در آلمان ۴ ميليون وبلاگ وجود دارد. ولی با نگاهی دقيق‌تر می‌توان دريافت که اين آمار چندان با واقعيت سازگار نيست، چرا که بسياری از وبلاگ‌ها در همان بار اولی که ثبت می‌شوند فعالند و بعدا ديگر مطلبی در آنها انتشار نمی‌يابد. شمار زيادی از وبلاگ‌ها هم دير به دير روز‌آمد می‌شوند و فاصله انتشار مطالب در آنها بسيار زياد است.

مرزهای ميان علائق شخصی و عمومی

تحقيقات جديدی که درباره انگيزه و عملکرد صاحبان وبلاگ‌ها انجام شده نيز، به ما هشدار می‌دهد که در مورد سمت‌وسو و ارزش‌های نگارشی و محتوايی آنها نبايد دچار خوشبينی و هيجان شويم. اگر رقم وبلاگ‌های جديدی که روزانه شروع به کار می‌کنند چشم‌ ما را نگيرد و توجه‌امان را بيشتر به مخاطبان اين وبلاگ‌ها معطوف کنيم درمی‌يابيم که انگيزه انتشار بسياری از وبلاگ‌ها، نوعی وسوسه صاحبان آنها برای يک حضور رسانه‌ای است که هيچ هدف و منظور خاصی را دنبال نمی‌کند. تحقيقی که دو شبکه اصلی تلويزيون آلمان انجام داده‌اند نشان می‌دهد که توده‌های مراجعه‌کننده به اينترنت با وبلاگ‌ها قرابت و آشنايی چندانی ندارند. تنها ۷ درصد کاربران اينترنت در آلمان گفته‌اند که يک بار به يک وبلاگ سر زده‌اند. ماتياس آرمبورست، از کارشناسان نامدار عرصه اينترنت در آلمان نيز از چند هزار وبلاگ‌نويس راجع به تعداد مراجعه‌کنندگانشان پرسيده است. ۴۴ درصد آنها گفته اند که وبلاگشان روزانه کمتر از ۱۰۰ مراجعه‌کننده دارد.

يکی از نظرسنجی‌های موسسه آمريکايی معتبر "پيو"، که نتيجه‌اش جولای گذشته انتشار يافت نشان می‌دهد که ۷۷ درصد پرسش‌شوندگان انگيزه‌اشان در انتشار وبلاگ بيان خلاقانه نظرات و درک و دريافت‌هايشان بوده است. ۵۰ درصد هم گفته‌اند که برای ثبت و مستندکردن زير و بم زندگی و تجارت شخصی‌اشان به وبلاگ روی آورده‌اند و ۳۷ درصد تبادل نظر و گفتگو با دوستان را انگيزه‌ای برای وبلاگ‌نويسی عنوان کرده‌اند.

در مورد موضوع وبلاگ‌ها نيز با آمار و ارقام مشابه‌ای مواجه‌ايم. موضوع ۳۷ درصد وبلاگ‌ها به مسائل زندگی شخصی صاحب وبلاگ مربوط می‌شود. ۱۱ درصد پرسش‌شوندگان گفته‌اند که وبلاگ‌نويسی را نوعی فعاليت سياسی تلقی می‌کنند و طبعا در وبلاگشان نيز عمدتا به مسائل سياسی می‌پردازند. تنها ۳۴ درصد پرسش‌شوندگان، فعاليت وبلاگی خود را نوعی کار روزنامه‌نگاری دانسته‌اند. متناسب با همين آمار، کيفيت کار وبلاگ‌ها هم عمدتا غيرحرفه‌ای است. تنها ۳۷ درصد وبلاگ‌نويسان آمريکايی که در نظرسنجی موسسه پيو مورد پرسش قرار گرفته‌اند گفته‌اند که برای وارسی و کنترل فاکت‌ها ، آمار و داده‌هايی که منتشر می‌کنند وقت می‌گذارند. وبلاگ‌هايی که به طور دقيق و واژه به واژه‌ نقل قول می‌آورند نيز در آمار موسسه پيو رقمشان از ۱۵ درصد فراتر نمی رود و لينک‌دادن هم تنها در ميان ۳۵ درصد پرسش‌شوندگان کار رايج و با اهميتی است.

تفاوت‌ها و شباهت‌ها

در مورد آلمان، در تحقيقی که "ماتياس آرمبروست" انجام داده آمار و ارقامی را مشاهده می‌کنيم که تا حدودی متقاوت از داده‌های پيو در مورد وبلاگ‌های آمريکاست. در آلمان ۵۰ درصد پرسش‌شوندگان گفته‌اند که هدفشان از وبلاگ‌نويسی دامن‌زدن به اين يا آن بحث است. ۴۶ درصد قصد دارند با وبلاگ‌نويسی دانش و اطلاعات را اشاعه دهند و ۴۶ درصد هم در متن‌هايی که انتشار می‌دهند اين يا آن موضوع و رويداد را به نقد و ارزيابی می‌گيرند. با اين همه، در آلمان هم، ۹۱ درصد پرسش‌شوندگان گفته‌اند که مضمون متن‌هايی که برای وبلاگشان تهيه می‌کنند قبل از هر چيز به علائق و گرايش‌های شخصی‌اشان برمی‌گردد. و گرچه ۷۸ درصد،‌ ارائه اطلاعات غير دقيق و کنترل‌نشده در وبلاگ‌ها را نادرست می‌دانند اما ۹۰ درصد اذعان کرده‌اند که خود نيز از چنين خطايی مبرا نبوده‌اند و با وبلاگشان به پخش اين يا آن شايعه کمک کرده‌اند. اين نوع رويکردها را در عرصه ارتباطات رسانه‌ای شخصی و يا در نشر مطالبی که به شيوه زندگی انسان‌ها مربوط می‌شوند، شايد بتوان با تسامح و غمض عين نگريست،‌ ولی در زمينه شکل‌دادن به افکار عمومی در مورد مسائل سياسی و اقتصادی کمتر می‌توان آنها را مثبت و کارساز تلقی کرد.

در کنار خصلت عمدتا شخصی مطالب و نيز ضعف ناشی از فقدان منابع موثق و کار تحقيقاتی در ميان وبلاگ‌ها، زمختی، حرمت‌شکنی و ناهنجاری در نوع تعامل آنها با يکديگر نيز مزيد بر علت است. "توماس لايف" يکی از سرگزارشگران تلويزيون آلمان وبلاگ‌ها را سن رقصی برای نويسندگان آنها می‌داند که در آن خصومت‌ورزيدن، تحقير و تحريک سيستماتيک به پديده‌هايی رايج و متعارف بدل شده‌ است. مجله معروف "فوربس" از توماس لايف هم فراتر رفته و وبلاگ‌ها را قسما صحنه فعاليت آن‌لاينی گروه‌هايی از اراذل و اوباش می‌داند که به کمتر از جردادن حريف رضايت نمی‌دهند. اين مجله در اثبات مدعای خويش به نمونه‌هايی از اقدامات و فحاشی‌های شماری از بلاگ‌نويسان و نيز آسيب‌های چشمگير ناشی از اين رويکرد و رفتار اشاره می‌کند.

مناقشه و منازعه غيرقابل کنترل در عرصه اينترنت را نمی‌توان شاخصی از يک تحول ساختاری مطلوب در گستره عمومی تلقی کرد. اين واقعيت،‌ که از رهگذر پيشرفت فناوری ارتباطی حالا ديگر هر کسی که به اينترنت دسترسی دارد می‌تواند به يک کنشگر فعال تعاملات و ارتباطات بدل شود لزوما به معنای ايجاد کيفيت نوينی از حصول تفاهم در گستره عمومی نيست.

مزيت‌ها را نمی‌توان انکار کرد

از سوی ديگر نمی‌توان ناديده گرفت که شماری از وبلاگ‌ها به لحاظ کيفيت‌ها و ارزش‌های مطبوعاتی به شاخص‌هايی قابل اعتنا دست يافته‌اند. انتقاداتی که برخی از وبلاگ‌ها متوجه کار مطبوعات متعارف می‌کنند آنها را عملا عهده‌دار وظيفه مهمی همچون نظارت و کنترل بر اين نوع رسانه‌ها کرده است . و اين کاری است که خود رسانه‌ها کم‌وبيش به آن بی‌اعتنا بوده‌اند. علاوه بر اين، در شماری از وبلاگ‌های سياسی‌ مسائل و نکاتی برجسته می‌شوند که در نگارش و تهيه آنها از منابع متنوع و گاه گم‌نام و به حاشيه‌رانده شده بهره گرفته شده است. چنين وبلاگ‌هايی به برانگيختگی افکار عمومی ياری می‌رسانند و همچون قطب‌نمايی آن را کمک‌ می‌کنند که در ميان انبوه اطلاعات و داده‌ها دچار سردرگمی و سوگم‌کردگی نشود... همچنين زمانی که پای فاجعه‌های طبيعی و يا انتقال سريع عکس و اظهارات شاهدان اين يا آن رويداد در ميان باشد وبلاگ‌ها به عنوان يک منبع مهم اطلاعاتی نقشی غير قابل انکار ايفا می‌کنند. در چنين مواردی رسانه‌های متعارف را نيز از رجوع به رقيبانشان در اينترنت(وبلاگ) گريزی نيست.

البته اين اهميت مانع آن نمی‌شود که لزوم برخی پالايش‌ها و اصلاحات در سپهر وبلاگ‌ها مورد تاکيد قرار نگيرد. به عبارت ديگر، لازم است که ميان اظهارات و حديث‌نفس‌های شخصی و نيز تلاش‌های معطوف به ايجاد يک جماعت اينترنتی فاقد هنجار و قاعده از يک سو و اين درک و تلقی که وبلاگ‌ها در گستره عمومی نقش مهمی ايفا می‌کنند‌، از سوی ديگر،‌خط و مرز معينی کشيده شود. اين سخن بدان معناست که اشکال برخوردها، تعاملات و چالش‌ها در گستره وبلاگ بايد بيش از پيش مدنی‌ و متمدنانه‌تر شود. اگر خود جماعت وبلاگ‌کار به چنين مهمی کمر نبندد شايد دير يا زود پای دادگاه‌ها و محاکم به ميان کشيده شود.

خطرها و چالش‌ها

به لحاظ کيفيت‌های نگارشی و مضمونی، در ميان مدت و درازمدت،‌ آن وبلاگ‌هايی جدی گرفته خواهند شد که در زمينه سبک و شيوه،‌ خود را آزاد و مخالف روزنامه‌نگاری متعارف تلقی نکنند،‌ بلکه خود به اشاعه‌گر و ارتقاءدهنده شيوه‌ها و هنجارهای اين رشته بدل شوند. به عبارت ديگر، هدف وبلاگ‌ها نه شناور و بی‌اعتبارکردن اصول و قواعد جاافتاده روزنامه‌نگاری، که آموزش نوعی از رفتار حرفه‌ای و باکيفيت در عرصه اينترنت بايد باشد. در اين باره، "نيکلاس لمان"، استاد علوم ارتباطات، در نشريه نيويورکر چنين می‌نويسد:" روزنامه‌نگاری در عرصه اينترنت بدون کسانی که حداقلی از قواعد روزنامه‌نگاری را بدانند ناممکن است، مگر‌ آن که اصول و مبانی مربوط به تعامل ارتباطی با گستره عمومی به دست فراموشی سپرده شود." البته لمان در همان مقاله اذعان می‌کند:" در زمانه‌ای که در اينترنت غوغاسالارانی جولان می‌دهند که وجه ممیزه آنها اعتماد به نفس تا حد خودپسندی و توان بالا در عرصه پلميک و برهان‌بافی است طبيعی است که توجه به حداقل‌های روزنامه‌نگاری در اين عرصه ضرورت و فضيلتی به شمار نرود."

راه‌هايی برای مقابله

ولی دستکم، شماری از سرشنان گستره وبلاگ که به خطرات و چالش‌های آن بی‌اعتنا نيستند حرکت‌هايی را درسمت و سوی درست آغاز کرده‌اند. در اين زمينه مثلا می‌توان به ابتکار " جی روسن"، پرفسور روزنامه‌نگاری اشاره کرد که در "نيويورکر" ماه اوت از آغاز پروژه " رسالت نوين" خبر داده است. در اين پروژه که قرار است گشايشگر دوره نوينی از ژورناليسم در عرصه اينترنت شود اطلاعاتی را که وبلاگ‌نويسان در باره اين يا آن مسئله عمومی انتشار می‌دهند روزنامه‌نگاران حرفه‌ای به دستمايه‌ای برای يک گزارش تحقيقی بدل می‌کنند. کار اين روزنامه‌نگاران از حمايت مالی خود وبلاگ‌نويسان و کسانی که به پيشرفت پروژه علاقه‌مندند برخوردار است و حاصل تحقيق آنها در سايت اختصاصی "رسالت نوين" انتشار می‌يابد. روزنامه‌نگاران حرفه‌ای که از اين رهگذر مسئول تهيه اين يا آن گزارشی تحقيقی می‌شوند از استقلال عمل کامل برخوردارند و مجبور نيستند ملاحظه منافع و علائق اين يا آن انتشاراتی ، مديرمسئول و يا سردبير را بکنند. الگوی اين شيوه کار،‌ پروژه‌ای تحقيقاتی است که سال ۲۰۰۳ " کريس آلبرتون" در عراق آغاز کرد و با فراخوانی که انتشار داد توانست برای پيشبرد آن ۱۴ هزار و ۵۰۰ دلار کمک مالی جمع کند. جی روسن نيز در ماه سپتامبر اعلام کرد که برای انجام پروژه "رسالت نوين" ۱۰ هزار دلار کمک‌ مالی به شماره حساب مخصوص اين پروژه واريز شده است. بايد منتظر ماند و ديد که "رسالت نوين" و پروژه‌های مشابه تا چه حد در ارتقای شاخص‌های روزنامه‌نگاری در گستره اينترنت موثر واقع می‌شوند.

---------------------------

هريبرت زايفرت( (Heribert Seifert) پرفسور رشته تعليم و تربيت است و در رشته ارتباطات، تاريخ و فلسفه نيز دانش آموخته است. زايفرت در امور مربوط به تحول و چشم‌انداز رسانه‌ها يکی از کارشناسان صاحب‌نام حوزه زبان آلمانی به شمار می‌رود. او کتابهای متعددی در اين‌باره نوشته و يکی از نويسندگان دائمی روزنامه "نويه زوريخر سايتونگ" است. مقاله فوق در شماره ۱۵ سپتامبر همين روزنامه به چاپ رسيده است.

شماری از وبلاگ‌نويسان در حوزه زبان آلمانی نسبت به مقاله زایفرت واکنش نشان داده‌ا‌‌‌ند و گفته‌ا‌‌ند آنچه که وبلاگ را شاخص و متمايز می‌کند همانا رفتار آزاد و منعطف با مبانی روزنامه‌نگاری متعارف است. برخی نيز زايفرت را به بنيادگرايی در عرصه روزنامه‌نگاری متهم کرده‌ا‌‌‌‌ند. در برابر عده‌ا‌‌‌ی هم از نقطه‌نطرات او حمایت کرده‌ا‌ند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بد نبود صاحبان [..] و [..] و و ... و دیگران، به جای پز دادن و فخرفروشی که چند صدهزار وبلاگ رو پوشش می دن، یه آمار این چنینی هم می دادن که خیلی به دردبخور و کاربردیه.

-- رها ، Nov 27, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)