خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > زير و بم | |||
زير و بمعکس و گزارش:منصور نصیریايستگاه تاکسيهای مسير کرمان-بم، در ميدان سرآسياب کرمان است. اگر تاکسي، پژو يا سمند باشد کرايهاش ۲۵۰۰ تومان و اگر پرايد و پيکان باشد کرايه اش ۲۰۰۰ تومان است. گزارش کامل صوتی را میتوانید از اینجا بشنوید. جواني که کنار پژو ۴۰۵ شخصياش ايستاده به سمتم ميآيد و مودبانه خواهش ميکند سوار ماشين او شوم، کرايه را هم ۲۵۰۰ تومان اعلام ميکند. بعد از نيم ساعت دو خانم و يک آقای ديگر هم او و ماشينش را به تاکسيهای زرد رنگ ترجيح ميدهند و آماده سفر ميشويم. گداهای پاکستاني که بيشترشان دختر بچه هستند، از سرو کول ماشينهای دور ميدان و توی پمپ بنزين که آماده سفرند، بالا ميروند و امان همه را بريدهاند. اين گداهای پاکستاني هم جزو جمعيت گداهای مهاجر داخلي و خارجي محسوب ميشوند که بعد از زلزله بم به آنجا مهاجرت کردهاند وبا اين ترفند قديمي که زلزلهزده هستند، دل مسافران غريب و ناآشنا را به درد ميآورند و آنها را تيغ ميزنند. جاده ۱۹۰ کيلومتری کرمان–بم، تا ماهان دو بانده است و پس از آن يک بانده ميشود. اين جاده يکي از پر تلفاتترين جادههای کرمان است. سه سال پيش، روزهای بعد از زلزله، جاده اين قدر شلوغ شده بود که همين مسيري را که حداکثر ۲ ساعت طول ميکشد ۶ ساعته طي کردم. راننده قبل از سفر و نزديکي پاسگاه پليس راه از ما خواهش ميکند هر جا که پليس از ما پرسيد مسافريم جواب دهيم، نه همه با هم و خانوادهايم. یا حضرت عباس هم سفران ساکت هستند و به فايلهای MP3 که جوان راننده برای پخش ماشينش "سلکت" کرده و تقريبا همه جور سرو صدايي جز موسيقي حسابي در آن هست، گوش ميدهند. راننده وانت ماشينش را به سمت راست جاده میکشاند و جوان راننده ما هم در حالي که با اضطراب به آيينه و ماشين پشت سرش نگاه ميکند با صدای بلند فرياد ميزند "يا حضرت عباس" و ماشين را ميکشاند توی خاکي. وسط همين هاگير و واگير پژو ۲۰۶ که به سرعت پشت سر ما ميآمد برای آن که به ماشين ما نخورد فرمانش را کج ميکند و با دو سه معلق، کمي مانده به ما واژگون مي شود. سقف و کلاف دور پنجره سمت راننده کاملا فشرده شده و نميشود تشخيص داد که راننده زنده مانده يا له شده است. ماموران نيروی انتظامي که شوکه شدهاند جلو ميآيند و همان جوان موبايل به دست خيلي مودبانه و آرام به آنها ميگويد "وقتي شما يک دفعه وسط جاده، جلوي ماشين آدم را ميگيريد اين طوری ميشود." راننده ماشين ما در حاليکه دوباره بغل گوش من و بقيه مسافرها ميگفت اگر پليس چيزی پرسيد بگوييد همه با هم و خانواده هستيم٬ براي ما توضيح داد که وقتي داشته توی آيينه پژو ۲۰۶ پشت سرش را نگاه ميکرده ديده که جوان راننده چند لحظه قبل از واژگوني ماشين، خودش را از آن به بيرون و روی شنهای کنار جاده پرتاب کرده است و آن "يا حضرت عباس" بلند هم دقيقا مربوط به همان صحنه ميشده است. مامورهای نيروی انتظامي که خودشان هم متوجه اشتباهشان شده بودند همه را متفرق کردند و اجازه ندادند کسي جز جوان موبايل به دست آنجا بايستد. سوار ماشين شديم و راه افتاديم. هم سفران ديگر ساکت نبودند و نظرات کارشناسي و فلسفي بود که همينطور پشت سر هم صادر مي شد. راننده معتقد بود "اگر من جای جوان راننده بودم يک گوسفند نذر مي کردم" يکي از خانمها ميگفت "معلوم نيست خدا به آبروی چه کسي اين جوان را نجات داد" آن يکي خانم هم پاسخ داد "خب معلوم است ديگر به آبروی پدر و مادرش"آقايي که پشت سر من نشسته بود هم از خاطره تصادف اخيرش در جاده يزد-تهران گفت و معتقد بود" اصلا اين پژوهای ۲۰۶ چون جلويشان سنگين و عقب شان سبک است، سه سوت چپ مي شوند. من خودم با يکي از همين ماشين ها چپ کردم و الان توی دستم پلاتين کار گذاشته اند" خانم بغل دستي اين آقا هم با کنجکاوی گفت" چه جالب من هم توی دستم پلاتين است" و از خاطره تصادف خودش و اطلاعات و تجربه هايش از پلاتين گذاشتن در بدن، با آقای بغل دستي صحبت کرد. راننده هم معتقد بود در اين طرح کنترل نامحسوس ترافيک که اخيرا در جاده بم اجرا ميشود از مامورهای بيتجربه و تازه کار استفاده شده که فکر مي کنند بايد جايي کمين کنند و يک دفعه جلوی ماشينها سبز شوند و مچ رانندگان متخلف را بگيرند و جريمه شان کنند. جاده کرمان بم به خاطر حادثههای فراوانش معروف است. معروفترين آنها حادثه خونين ارديبهشت ماه امسال است که در ۳۵ کيلومتری بم اتفاق افتاد و گروهی از افراد مسلح با بستن جاده، چهار ماشين را به گلوله بستند و ۱۲ نفر را کشتند. کم کم به ميدان ارگ، ميدان ورودی شهر ميرسيم. بر تابلويي بسيار بزرگ در ورودی شهر نوشته اند "خداوند مردمی را که دوست بدارد در بحری از شدائد غوطهور مي کند."
اما حالا آن ديوارهای کاهگلی يا فروريختهاند يا جايشان را به ديوارهای آجری و مرمری و گرانيتي با شيشههای سبز رنگ دادهاند، مثل همه شهرهای کوچک و بزرگ ايران که کم کم همه يک شکل ميشوند. به سمت مغازهای که گچبری و آيينه کاریهای آماده مي فروشد مي روم، مغازههاي زيادی در بم پس از زلزله به فروش لوازم و مصالح ساختماني رو آوردهاند و کار و بارشان سکه است.
ايکي از ساختمانهايي که چهره شهر را عوض کرده و هنگام ورود به شهر جلب توجه ميکند ورزشگاه و مجموعه ورزشي بزرگ و مدرني است که شبيهش حتي در خود کرمان هم که مرکز استان است وجود ندارد. استاديوم فجر بم که پس از زلزله ساخته شده ۴۵۰ هزارمتر مربع مساحت دارد و ۲۵هزار متر مربع آن مسقف است. زمين فوتبال و جايگاه تماشاگران با ۶ هزار صندلي از بخشهای اصلی اين مجموعه ورزشي است. بيشتر کارهای ساختماني اين ورزشگاه انجام شده و قرار بود روز عيد فطر گذشته افتتاح شود که بهعلت تمام نشدن بعضي کارهای ورزشگاه به تعويق افتاد. مدتها پيش خبری در رسانهها اعلام و گفته شد قرار است زيدان و رونالدو برای افتتاح ورزشگاه فجر به بم بيايند. اميرحسين برمکي مسوول هماهنگي دفتر سازمان ملل در تهران با اعلام اين خبر گفته بود، البته لازمه اين كار اين است كه حداقل زمين چمن اين ورزشگاه آماده باشد، ما حتي مكاتبات اوليه را با باشگاه منچستر انجام دادهايم و فكر ميكنم اگر اتفاق خاصي رخ ندهد، اعضای تیم اين باشگاه را كه با سازمان ملل همكاري خوبي دارد براي انجام يك ديدار دوستانه به تهران يا بم بياوريم.
جاهای زيادی در بم وجود دارد که به نظر ميرسد سه سال است هيچ کس حتي يک آجر را هم از خرابههايش جابهجا نکرده است. انگار زلزله همين دو سه روز پيش اينجا را ويران کرده است.
اما تيرآهنهای مغازه آقای عامری به يک طرف کج شدهاند و آدم احساس ميکند هر لحظه ممکن است اين مغازه فرو بريزد. تازه ساختمان بالای مغازه هم کاملا غير قابل استفاده و تخليه شده است. شهر و اهالی آن، بعد از ظهر يک نواخت پاييز را پشت سر ميگذرانند و جنب و جوشي در شهر ديده نميشود. به ميدان ارگ بر ميگردم و با تاکسيهای بم– کرمان به سمت کرمان ميروم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آلبوم خزان و آرزو نه خزان آرزو. شما اصولا یک چیزی به اسم fact checking دارید؟
-- مریم ، Nov 6, 2006:: سپاس از تذکرتان. اصلاح شد- زمانه::
لطفا از کارهای زنده ياد ايرج بسطامي بيشتر پخش کنيد.
-- نعيم ، Nov 6, 2006