تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
گفت‌و‌گو با جعفر پناهي كارگردان آفسايد

من كودك كار بودم

مهرداد يزداني
mehrdad.yazdan@gmail.com


جعفر پناهی در جمع کمپین مدافعان حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها

پنجمين فيلمي كه جعفر پناهي پس از "بادكنك سفيد"، "آينه"، "دايره" و "طلاي سرخ" با عنوان " آفسايد" ساخت، نتوانست به نمايش عمومي درآيد. اما با اين حال، به نظر مي‌رسيد آفسايد به دلیل استقبال بین‌المللی، از جمله فيلم‌هايي بود كه امكان جلب نظر هيات داوران اسكار را داشت. اما آفسايد به اسكار نرسيد.
با جعفر پناهي كه اين روزها براي نمايش فيلمش در فستيوال‌هاي جهان و دريافت جوايزي براي همين فيلم همواره در مسافرت است، در فاصله يك روز توقف در ايران گفت‌وگويي انجام داديم.

موضوع فيلم آفسايد را چگونه انتخاب كرديد؟

اين مساله به سال‌ها قبل برمي‌گردد. من كودكي بودم كه كار مي‌كردم و خرجم را از راه كار تامين مي كردم. مثلا در استاديوم شربت مي فروختم. بعدها هم به فوتبال علاقه‌مند شدم ودروازه‌باني مي‌كردم. اين اواخر با بازگشت فوتباليست‌هاي ايراني از استراليا كه مصادف با كنفرانس سران كشورهاي اسلامي بود، اعلام كردند مردم براي استنقبال به استاديوم آزادي بيايند. در اين استقبال بود كه پنج هزار زن نيز به هر نحوي خودشان را به داخل استاديوم رساندند.
بعدها يك روز، زماني كه به استاديوم مي‌رفتم دختر من هم آمد. ابتدا او را راه ندادند و من تنها داخل رفتم. پس از چند لحظه دختر من هم داخل شد. من از آمدنش در تعجب بودم كه گفت: "بالاخره راهي براي وارد شدن پيدا مي‌شود". اين جمله فكر ساخت اين فيلم را به ذهن من انداخت. وقتي رفتن ايران به جام جهاني قطعي شد من تصميم گرفتم با ساخت يك فيلم روي موضوع ورود زنان به ورزشگاه كار كنم. در بازي ايران و بحرين ساخت فيلم را عملا آغاز كردم.

اين فيلم اكران عمومي نداشت. با اين حساب استقبال عمومي از آن چگونه بود؟

خوشبختانه پس از چند سال فيلمي را كه من ساخته بودم دربخش میهمان جشنواره فيلم فجر نمايش دادند. همان زمان عده‌اي احتمال مي دادند كه فيلم اكران عمومي نداشته باشد. اما من در اين فكر نبودم. گفتم حتي اگراجازه بدهند در يك سينما هم فيلم را نشان مي‌دهم. بعد از فجر هم فيلم به جشنواره برلين رفت و جايزه "خرس نقره‌اي" را گرفت.
در هر حال ما آماده نمايش آن قبل از آغاز بازي‌هاي جام جهاني بوديم ، كه متاسفانه مجوز صادر نشد. اما در عرض دو تا سه روز، كپي CD هاي فيلم در سرتاسر كشور پخش شد. به‌طوري‌كه اكنون در تمام خيابان‌ها و سوپر ماركت‌ها كپي‌هاي فيلم را مي‌فروشند.

شما از اين مساله براي فيلمتان كه به نمايش عمومي در نيامده ناراضي هستيد؟

در اصل من دلم مي خواهد فيلم از سوي مردم جامعه من، جامعه‌اي كه برايشان فيلم ساخته‌ام ديده شود. اما هر فيلمسازي دلش مي خواهد فيلم در آن "رسانه‌ای" كه ساخته شده ديده شود. سينما بهترين رسانه براي ديده شدن فيلم است. ديدن فيلم به‌صورت دسته جمعي هم به‌خصوص در اين نوع فيلم ها تاثير دارد. من اين مساله را در جشنواره‌هاي مختلف لمس مي كنم. به‌خصوص تماشاگراني كه نفس‌هاي خودشان را به يكديگرپاس مي دهند. اين حس خيلي بهتر و جالبتري دارد. من دلم مي خواست اين فيلم در سينما نمايش مي يافت و من هم تجربه اين را که با تماشاگران ايراني فيلم ببينم پيدا مي كردم. اين تجربه مي توانست روي فيلم سازي من تاثير بگذارد اما متاسفانه حق برخورداري ازاين تجربه مدت‌هاست از من گرفته شده است.

شما فقط يك تجربه از اين دست داشتيد؟

بله، تنها "بادكنك سفيد" بود. آن‌هم البته در مجموعه‌اي تحت عنوان سينماي كودك نمايش داده شد. چند سينما را تعيين كرده بودند براي اينكه فيلم‌هاي كودك نشان دهد و نمايش بادكنك سفيد در همين قالب بود. از اين رو جز در جشنواره فجر به هيچ وجه به‌صورت واقعي اين تجربه را نداشتم. حتي امتيازات ديگر هم از من دريغ شد. مثلا اكنون در جشن خانه سينما اثري از آفسايد نيست. چرا؟

واقعا چرا؟ اين سوال من هم است؟

چون قانوني در خانه سينما است كه اشاره مي كند "فيلمي كه در خانه سينما نمايش در آيد بايد در ابتدا پروانه نمايش داشته باشد". يعني حتي ما از رقابت صنفي هم محروم هستيم. يعني وابستگي مطلق خانه سينما به دولت. فيلم طلاي سرخ هم به همين صورت بود. اما فيلم "دايره" در اثر ايستادگي چند نفر نمايش داده شد كه جايزه بهترين فيلم هم از سوي منتقدين و هيات داوران و هم فيلم نامه قرار بود اعطا كنند كه در شب اخر اطلاع دادند مسولين از اين امر راضي نيستند و اگر جايزه به پناهي داده شود مسوولين سالن را ترك مي كنند. در اثر اين تهديد ها جايزه هيات داوران در پاركينگ به من داده شد اما منتقدين زير بار نرفتند و همانجا جايزه را به من دادند، من هم به اين علت كه در همان روزها خانم تهمينه ميلاني را دستگير كرده بودند، جايزه را به خانم ميلاني تقديم كردم. به اين صورت بود كه جلوي نمايش فيلم را گرفتند و هنوز هم همين‌طور است تا جلوي تاثيري را كه فيلم خواهد گذاشت بگيرند.

اما آفسايد كه فيلم سياسي نبود و به چيزي هم توهين نمي كرد؟

من اساسا فيلم سياسي نمي سازم.

پس چرا جلوي نمايش فيلم هاي جعفر پناهي را مي گيرند؟

نمي دانم مشكل اصلي و انگيزه‌هاي پشت قضيه چيست. مسايل زيادي مي‌تواند وجود داشته باشد. ولي مشكل من تنها نمايش دادن فيلمم است. فيلمساز اجتماعي فقط يك كار مي‌كند، اينكه به جامعه تلنگر مي زند. اين تلنگر افراد را به فكر وادار مي كند و سپس افراد خودشان هستند كه بايد به فكر راه حل باشند. آفسايد در واقع يك گوشه‌اي از محدوديت‌هاي زنان است اما با بيان اين محدوديت به ديگر محدوديت‌ها هم تلنگر زده مي‌شود. شايد آنها كه نمي خواهند فيلم نمايش داده شود از اين تلنگر مي‌هراسند.

هنوز هم حتي اگر يك سينما بخواهد فيلم شما را نمايش دهد موافقت مي كنيد؟

بله ، حتی اگر به من يك سينما در دورترين نقطه كشور بدهند. جايي كه نمي دانم كجاست، فيلم را نمايش مي دهم. اما متاسفانه با تمام پيشنهادهاي من مخالفت شد. من پيشنهاد دادم كه در هر جايي كه اجازه بدهند فيلم را نمايش مي‌دهم هر جا كه باشد فرقي نمي كند، فقط ايران باشد.

با اين حساب چه اميد و نيرويي مي ماند كه يك فيلمساز باز هم بخواهد فيلم بسازد؟

من اينجا به دنيا آمده‌ام. اينجا بزرگ شدم. اينجا را مي شناسم. تمام شخصيت‌هايي كه با آنها كار مي كنم، به خوبي مي‌شناسم، با تمام اينها به نوعي زندگي كردم. درست است كه در كشور مشكلاتي هست، سانسور، محدوديت‌ها و ... را مي بينم. شايد براي من در جاهاي ديگر جايي باشد. شايد براي هميشه مشكلات مالي من هم حل شود. اما سينما براي من فقط نفع مالي نيست.از سوي ديگر ما تجربه‌هايي مثل امير نادري و سهراب شهيد ثالث داريم. به نظر من رفتن اينها، رفتن درستي نبود. سهراب بايد مي‌ماند و در اينجا فيلم مي ساخت. دو سال پيش من را احضار به وزارت اطلاعات بردند و پس از ساعت‌ها صحبت كردن در نهايت گفتند از ايران خارج شو، براي هميشه. من گفتم شما اجازه چنين كاري را نداريد. من از ايران نمي روم مگر اينكه جنازه‌ام را ببريد. گفتم محال است چنين كاري كنم. من نمي‌دانم چه كسي به اينها اجازه چنين كاري را مي دهد.

شما تازه از شيلي بازگشتيد؟ استقبال آن‌ها از آفسايد چگونه بود؟ آيا سينماي ايران را مي شناختند؟

اولين بار بود كه در شيلي برای يك كارگردان ايراني بزرگداشت گذاشته بودند. قبلا فيلم نمايش داده شده بود اما برخورد روبه‌رو وجود نداشت. دانشجوها خيلي استقبال كردند. آنها نشان مي‌دادند كه تشنه سينماي ايران شده‌اند. احساس مي‌كنم آمريكاي لاتين هم سينماي ايران را كشف كرده است. جايزه "پودوي طلايي" كه سمبل جنوب شيلي است به عنوان كوچك‌ترين آهوي جهان كه نسل آن در حال انقراض است به خاطر "يك عمر فعاليت سينمايي" به من اعطا شد.

باكو چطور؟

بله براي نمايش آفسايد رفتيم و يك سانس در جشنواره نجا نمايش داشتيم. اين سفر براي من هم تجربه بود براي اينكه ببينم نظر اين قسمت از آسيايي‌هاي همسايه خودمان چگونه است. نوع نگاه آنها براي من مهم است. بعد از آن هم به كانادا مي‌روم كه تبليغات نمايش فيلم هم همراه آن است تا زمان اكران عمومي فيلم.

با اين حساب به نظر مي‌رسد كه آفسايد هرگز به آفسايد نرسد؟

نامه‌اي از سوي "مايكل باركر" مدير"سوني پيكچرز كلاسيك" مسوولان سينمايي ايران ارسال شد و خواستار آن شد كه فيلم لااقل براي يك هفته در ايران به نمايش در آيد تا مجوز ورود به اسكار را داشته باشد. تاكنون اين مساله واكنش مثبتي را از سوي مسوولان در پي نداشته است. اين فيلم در تمام فستيوال‌ها و... مي‌تواند شركت كند اما در اسكار نمي تواند.


باز هم فيلم مي سازيد؟

من تا زماني كه به موضوعي برخورد كنم و احساس كنم كه مي تواند موضوع فيلم من باشد درباره آن فيلم مي سازم.

اكنون برنامه‌اي داريد؟

نه هنوز. من سعي نمي كنم زود به زود فيلم بسازم. سريع دوزي نمي كنم.

فيلم‌هاي جعفر پناهي در عين اينكه موفق هستند و نگاه دقيقي به جامعه ايراني دارند اما مثل اين فيلم اخيرتان همواره در افسايد نمايش فيلم در ايران قرار دارند. شما از اين فيلمسازي چه تعريفي دارند؟

شايد به اين دليل است كه از واقعيت‌ها صحبت مي‌كند. اگر من هم كمي سياهي‌ها را سفيد مي‌نمايانيدم و دروغ مي‌گفتم و مسايل مختلفي را كه لازمه نمايش فيلم در ايران است رعايت مي كردم اين مشكلات به‌وجود نمي آمد. اما اين هم بخشي از اين زندگي است و بايد تحملش كرد. بايد رفت جلو و باز هم فيلم ساخت. من هميشه به خودم مي‌گويم با تمام اين مشکلات در حال گزارش دادن به تاريخ هستم و به تاريخ مي‌گويم: "من در اين شرايط در اين جامعه زندگي مي كردم و جامعه من در اين مقطع اينگونه بود". اين ثبت مي‌شود و براي تاريخ باقي مي‌ماند. اين فيلم‌ها هرگز نمي‌ميرند و وقتي هم كه شرايط عوض شد باز هم ديدن آنها براي عبرت گرفتن از گذشته جذابيت زيادي دارد. پس بايد به تاريخ يك گزارس توأم با هنر داد تا ماندگار شود و من براي انجام چنين كاري تلاش مي كنم.

در همین‌باره:

کوتاه نمی‌آیند

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)