خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > شاعر هميشگی عشق؛ شصتمين سالروز تولد حسين منزوی | |||
شاعر هميشگی عشق؛ شصتمين سالروز تولد حسين منزوی«حسين منزوی» شاعری است كه نامش با عشق در آميخته. «نام من عشق است، آيا میشناسيدم؟» عشق در آثار او كه اغلب غزل است، چنان زنده و پوياست كه منزوی را به «شاعر هميشگی عشق» بدل كرده است. او خود درباره عشق در غزل میگويد: «هرچند پايگاه تغزل را عشق و عاشقی دانستهاند، ولی به گمان من، تغزل میتواند هر نوع حديث نفسی را در بربگيرد، حتا اگر اجتماعی و عرفانی باشد.» با اين حال، حسين منزوی بیترديد از قلههای غزل معاصر فارسی به شمار میآيد. زندگی و آثار منزوی حسين منزوی اول پاييز سال ۱۳۲۵ در زنجان به دنيا آمد. پدرش معلم روستاهای زنجان بود. او در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تهران شد و كتاب «حنجره زخمی تغزل»، نخستين مجموعه شعرش در سال ۱۳۵۰ از سوی نشر بامداد به چاپ رسيد. با همين کتاب بود که برنده نخستين دوره جايزه شعر «فروغ فرخزاد» شد. در همين زمان، منزوی وارد راديو و تلويزيون ملی ايران شد و در گروه «ادب امروز» به سرپرستی زندهياد «نادر نادرپور» به فعاليت پرداخت. چندی بعد، تهيهكنندگی برنامههای راديو و تلويزيونی متعددی را برعهده گرفت که از آن ميان میتوان به برنامههای «کتاب روز»، «يک شعر و يک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آيينه و ترازو» و «آيينه آدينه» اشاره کرد. علاوه بر برنامهسازیهای منزوی در راديو و تلويزيون، او در سرايش نزديک به ۱۵۰ ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ايران از جمله «داريوش اقبالی» و «محمد نوری» همکاری داشت. هم اکنون نيز دو آلبوم موسيقی براساس ترانه های منزوی در دست انتشار است. همچنين اشعار او را «شهرام ناظری» و «علیرضا افتخاری» نيز خواندهاند. در کنار همه اين فعاليتها، وی چندی مسؤول صفحه شعر مجله ادبی «رودکی» بود. در سال نخست انتشار مجله «سروش» نيز با اين نشريه همکاری داشت. مسؤوليت صفحه شعر روزنامه محلی «اميد زنجان» نيز بر عهده او بود. در اولين مجموعه شعر منزوی، غزلهايی نظير«دريای شور انگيز چشمانت» هرچند بسيار كم تعداد، خبر از تغييری عمده در غزل فارسی میدادند؛ تغييری كه میتوانست آن را به كمال برساند. خود منزوی با اشاره به غزل « لبت صريحترين آيه شكوفايی است» ميگويد: «نخستين غزلی كه از من چاپ شد در حال وهوای تازهای از غزل است.» اين غزل درمجله فردوسی سال ۱۳۴۷ منتشر شده است. «از شوكران و شكر»، «عشق در حوالی فاجعه»، «ازكهربا وكافور» ترجمه منظومه ترکی «حيدر بابا»ی «محمد حسين شهريار» به شعر نيمايی، «سياوش از آتش»، «از ترمه و تغزل»، «به همين سادگی»، «با عشق تاب میآورم»، «اين کاغذين جامه»، «خاموشیها و فراموشیها» و «تغزلی در باران» از ديگر آثار اوست. چند کتاب ديگر نيز از منزوی در دست ناشران گوناگون باقی مانده كه به دلايل نامعلومی هنوز چاپ نشدهاند. برای نمونه، «دومان» (شعرهای ترکی منزوی)، «صفير سيمرغ» (شعرهای سی تن از شاعران زنجان از نسل اول تا ششم شعر آن ديار)، «ديوار در متن يک شعر» (بررسی تحليلی شعر معاصر) و «خونه آقا گنجشکه» (مجموعه داستان کودکان) به اين سرنوشت دچار شدهاند. منزوی از ديد ديگران مرحوم منوچهر آتشى درباره حسين منزوی مىگويد: «من با حسين منزوی در جوانی آشنا شدم. او در آن زمان جوانی لاغر و حساس بود كه غزلهايی درخشان میسرود. او بعدها استعداد و توانايی خود را با سرودن مجموعه شعرهايی به اثبات رساند.» وی میافزايد: «وقتى غزلهاى او را خواندم احساس كردم كه فضاى تازهاى در غزلسرايى ايران به وجود آمده.» آتشى مجموعه اول او را با نام «حنجره زخمى غزل» بى نظير میداند و اين خصلت را همچنان در مجموعه دوم هم لحاظ مىكند. آتشی اضافه میكند: «من حشر و نشر زيادی با منزوی داشتم و او را كسی میدانم كه برای شاعرشدن آفريده شده بود. درگذشت او غافلگيركننده بود. من رفتنش را باور ندارم و فكر میكنم درباره او به بهانه چاپ اثری جديد صحبت میشود.» زندهياد «م.آزاد» نيز معتقد بود: «حسين منزوى غزل را به شيوهاى شبيه به شعر نو مىسرود و نظم فاخرى را دنبال مىكرد.» علی باباچاهی هم درباره منزوی میگويد: «وقتی حنجره زخمی غزل منتشر شد، من از جمله افرادی بودم كه نقدی بر آن نوشتم كه در مجله تهران مصور آن سالها به چاپ رسيد. در آن نوشته، نويد دادم كه شاعری با طراوت و غنای روحی پا به عرصه گذاشته است. اين پيشبينی درست از آب درآمد. اما او با وجودی كه دستی در شعر مدرن داشت ذوق و قريحه خود را به حوزه غزل هدايت كرد. و به جای اين كه در حوزههای شعر مدرن دست به ابداع بزند از نوآوران عرصه غزل شد.» علی موسوی گرمارودی نيز درباره دوست قديمی خود اظهار میكند:«چاپ اولين كتاب شعر منزوی در غزل نو حادثهای بود و آنچه منزوی را به پايه بالايی در شعر امروز رساند، از غزلهای اين كتاب شروع شد.» وی با تاكيد بر اينكه منزوی گرچه در قالب قديمی غزل شعر میگفت، اما شاعری معاصر بود. «يكی ديگر از رازهای ماندگاری غزل منزوی عشق است كه موضوع تمام غزلهای اوست و البته موضوع عشق وقتی در غزل ريخته میشود، نمیتواند به تنهايی معاصر بودن را تضمين كند، بلكه مستلزم نگاه معاصر شاعر نيز هست.» موسوی گرمارودی كه از سال ۱۳۴۴ و شروع دوران تحصيلش در دانشگاه با حسين منزوی دوستی داشته، ادامه میدهد: «آنچه غزل منزوی را معاصر میكند، زبان و بيان ويژه، صور خيال، نگاه متفاوت و مضامين معاصر اوست.» همايون خرم همچنين عباس سجادی كاميار عابدی –شاعر- نيز درباره حسين منزوی تصريح میكند: «در جريان غزل نويی كه در اواخر دههی ۴۰ و اوايل دههی ۵۰ وجود داشت، دو شاعر به لحاظ كميت شاعرانه و انرژی شاعرانهای كه مصرف غزل نو كردهاند، برجستگی بيشتری يافتند، اين دو شاعر حسين منزوی و محمدعلی بهمنی هستند. بنابراين، اينها از حيث وارد كردن ذهنيت نيمايی و كميت آثار خود پيشاپيش ديگران قرار میگيرند.» محمدرضا روزبه علیرضا قزوه –شاعر- در باب اشعار منزوی اظهار میكند: «حسين منزوی مرد غزل روزگار ماست، گرچه شعر آزاد و سپيد هم بسيار سروده و اين قالبها را هم جدی گرفته است. اما اين اشعار در سايهی غزلهای با شكوه او نتوانستند عرض اندامی بكنند. شاعران بزرگ روزگار، افرادی هستند كه اشعارشان به صورت مثل رواج میيابد. منزوی اين خصوصيت را داشت و شعرهايش در زبان مردم جاری شد. حال آنكه يكی از مشكلات غزل امروز ما اين است كه نمیتواند به صورت ضربالمثل در حافظه مردم جای بگيرد.» وی ادامه میدهد: «روزگار جوانی منزوی از سالهای ۴۵ تا ۵۷، روزگار رويكرد به مسائل اجتماعی و سياسی بود. در آن روزگاری كه غزل مهجور بود، كار منزوی و امثال او، كاری كارستان به شمار میرفت. امروز غزل گفتن شايد چندان دشوار نباشد، اما در آن دوره، زنده كردن غزل، كاری سترگ به شمار میرفت. حسين منزوی در شاخهی غزل عاشقانه موفق بود و غزل عاشقانه نيز تنومندترين شاخهی غزل ماست و از آنجا كه جامعهی ايرانی، جامعه عشق است، ذات ما نيز به غزل نزديكتر است. اما ای كاش منزوی در چاپ آثارش كمی سنجيدهتر عمل میكرد. در اشعارش كارهايی هست كه در آن تفكر به چشم میخورد و نوعی رندی حافظگونه را به ياد میآورد،همچنين در اين مجموعهها اشعار متوسطی نيز هستند.» سيمين بهبهانی نيز وقتی خبر درگذشت منزوی را میشنود، با اظهار تأثر میگويد: «هرچند منزوی در مقدمه «از شوكران و شكر» ۱۵ صفحه ناسزاهايی به من نسبت داده است، اما من دوستش داشتم و بسيار از رفتنش متأثرم. او غزل بسيار درخشانی داشت اما خودش قدر خود را ندانست.» شمس لنگرودی از راهگشا بودن او در غزلسرايی سخن میگويد. وی معتقد است اگرچه پيش از منزوی قدمهای اوليه را فروغ با غزل «چون سنگها صدای مرا گوش میكنی/سنگی و ناشنيده فراموش میكنی» برداشته است اما راهگشای جدی غزل نو منزوی است. لنگرودی میگويد: «غزل منزوی تركيبی است از زيبايیشناسی سينمايی و تمهيدات شاعرانه حافظ.» مرگ منزوی، مرگی منزوی حسين منزوی، مثل شعرهايش زندگی كرد و مثل نامش مرد. او چهارشـنبـه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۳، در سـن ۵۸ سالگی بــر اثــر عــارضــه قــلـبــی و بـيمـاری ريوی در بيمارستان شهيد رجايی تهران درگذشت و در مراسم وداع با مردم زنجان تشييع شد. اما مرگ منزوی هيچگاه باورپذير نخواهد بود، و اكنون كه شصتمين سالروز تولدش را گرامی میداريم، او با كمك جادوی خيال و عشق در اشعارش زنده است. هرچند كه «حسين منزوی» عشق را به گونهای تصوير میكند كه اين خيال را يارای رسيدن به آن نيست: خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود سامان ايرانی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|