تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

هزار بار توبه کردی و از ياد بچه‌ها نمی‌رود

حرم شاه عبدالعظیمباز آيينه کاري‌های ديوار و سقف حرم شاه عبدالعظيم هوش و حواسم را برده است. حرم پر است از زائران، صدای گريه و دعا.
- سلام، من نيما هستم برای ديدن آينه‌های ديوار و سقف به اينجا مي‌آيم ممکن است بگويي تو برای چه به اينجا مي‌آيي؟

اين را از جوان درشت هيکلي می‌پرسم که مدت طولاني دست‌هايش را به ضريح چسبانده بود و با وقفه‌هاي کوتاه گريه می‌کرد.

خب معلوم است همه برای زيارت به اينجا مي‌آيند.يعني شما زيارت نمي‌کنيد؟

- بالاخره هر ديدني يک جور زيارت است ديگر. ولي تو جوری گريه مي‌کردی که برايم عجيب بود.حتما حاجت بزرگي داری؟
بله، من برای توبه اينجا مي‌آيم. يک بار بعد از نماز موقع مساله پرسيدن سراغ آقای مسجد محله‌مان رفتم و او گفت که برای توبه بايد دست به دامن معصوم بشوم.

-يعنی براي توبه از گناهاني که تا به حال در زندگي مرتکب آنها شدي؟
خب آن را که بايد هميشه انجام داد ولي من وقتي مدرسه راهنمايي مي‌رفتم چند بار گناه کردم و هر وقت يادم مي آيد ناراحت مي‌شوم. آقا گفت اين ناراحتي فقط موقعي برطرف مي‌شود که آن گناه ها رابا کار خوب و زيارت ذوب کنم.

- ببين من روزنامه‌نگارم، فکر مي‌کني اگر جريان را براي من واضح و دقيق توضيح دهي و من هم آن را بنويسم و بقيه بخوانند، به تو و راحت‌تر شدنت از شر آن ناراحتي که مي‌گويي کمک نمي‌کند؟
خب چرا، ولي اسمم را که نمي‌نويسي؟

- نه مطمئن باش.
من آدم" بچه بازی" بودم.

-اولين باری که اين کار را کردي کي بود؟
تمام صحنه‌هايش يادم است. هيچ‌وقت فراموشم نمي‌شود. تک تک دفعه‌هايي را که با بچه‌ها بودم خوب يادم است.

اولين بار کلاس دوم راهنمايي بودم. خواهر زاده‌ام را که پسر پنج-شش ساله‌اي بود به اتاق بردم و گفتم بيا قايم موشک بازی کنيم. مهمان‌ها زياد بودند و کسي حواسش به بچه‌ها نبود.

- از رابطه با بچه‌ها بيشتر خوشت مي‌آمد يا سراغ رابطه جنسي معمولي هم مي‌رفتي؟
نه. ببين توی خونواده ما، توی مهماني‌ها هم بزرگترها حواسشان به پسرو دخترها بود و اجازه نمي‌دادند از جلوی چشمشان دور شوند و حتي با هم خنده و شوخي کنند. مخصوصا مادرها هميشه حواسشان به دختر بچه‌ها بود که يک وقت عمويي، دايي خلاصه مردي از اقوام، دختر بچه‌اي را با خودش جايي نبرد، اما هيچ کس حواسش به پسر بچه‌ها نبود و اتفاقا مادرها از خدايشان هم بود که آنها را با عمو و دايي و مرد بزرگی همراه کنند تا از شلوغ کاری و سرو صداي پسر بچه‌ها راحت شوند.

من تا همين الان که سي سالم است دستم هم به دست هيچ دختری از فاميل نخورده است.

- پس هيچ وقت سراغ دختر بچه نرفتي؟
نه، هم نمي شد هم مي ترسيدم.

- به نظر خودت اين کاری که با بچه‌ها مي‌کردي عادي بود؟
بله، همه مردهای فاميل از اين کارها مي‌کردند. پسر عمه خودم وقتي بچه بودم يک بار من را به اتاقي برد و به بهانه اين که بيا يک بازی یادت بدهم من را روي پاهايش گذاشت و شروع به کارهايي کرد که فکر مي‌کرد من نمي‌فهمم ولي من خوب مي‌فهميدم که دارد کار زشتي با من مي‌کند.

- فکر مي‌کني آن بچه‌هايي هم که تو با آنها رابطه داشتي مي‌فهميدند که داری با آنها چه کار مي‌کني؟خب، من آن موقع‌ها عقلم نمي‌رسيد اما بزرگ‌تر شدم و با خودم گفتم چطور من هر وقت پسر عمه‌ام را مي‌بينم آن صحنه‌ها يادم مي‌آيد، حتما خواهر زاده‌ام و بقيه بچه‌هايي که باهاشان رابطه داشتم هم الان که من را مي‌بينند آن صحنه‌ها جلوی چشمشان مي‌آيد. هميشه از ديدن آن بچه‌ها فرار مي‌کنم. وقتي مي‌بينمشان ناراحتي‌ام بيشتر مي‌شود.

- برای اينکه ناراحتي‌ات کم‌تر شود چه کار مي‌کني؟
من خيلي زود اين کار را کنار گذاشتم. فکر کنم از دوسال بعد که به دبيرستان رفتم ديگر اين کار را نکردم چون بعدش خيلي وجدانم ناراحت مي‌شد از گناهي که کرده بودم.

از عاقبتش و از عذاب خدا مي‌ترسيدم. دلم هم برای بچه‌ها مي‌سوخت و بعد مي بردمشان بيرون و حسابي اين ور و آن ور مي چرخاندمشان و هرچه مي‌خواستند برايشان مي‌خريدم.

حالا هم هر وقت به زيارت مي‌آيم توبه مي‌کنم. اينجا که مي‌آيم راحت‌تر مي‌شوم.

-ازدواج کردی؟
نه از اين‌که به دختری پيشنهاد ازدواج بدهم مي‌ترسم. از نزديک شدن به دخترها احساس گناه مي‌کنم.

- پس الان که با بچه‌ها هم رابطه نداری خود ارضايي مي کني؟
نه اتفاقا، همان موقع‌ها این کار را مي کردم. با راهنمايي آقای مسجدمان اين کار را کنار گذاشتم. آقا يک حديثي برايم گفتند که هميشه يادم ماند. گفتند "چه بسا لذت زودگذری که يک عمر پشيماني و ناراحتي به دنبال داشته باشد."

-به نظرت الان هم گوشه و کنار مهماني‌ها از اين اتفاق‌ها براي بچه‌ها مي‌افتد؟
بله ولي سابق، مهماني‌ها و خانه‌ها بزرگ‌تر بود و مردم بيشتر به مهماني مي‌رفتند اما الان هم از اين

"برنامه‌ها" به خصوص برای پسر بچه‌ها وجود دارد. خانواده‌ها خيلي حواسشان به پسر بچه‌ها نيست.

از یاد بچه ها نمی رود«ديوارها و سقف حرم دور سرم می‌چرخد. آينه‌کاری‌ها هی ظاهر می‌شوند و محو می‌شوند جلوی چشم‌های من که حالا پسر را هم خوب نمی‌بيند.
از کنار دختربچه‌ای که کفش‌های مادرش را به پا کرده و روی صحن حرم راه می‌رود می‌گذرم. می‌گذارم و می‌گذرم...»

نيما شمس
Zarisf@gmail.com

در همین باره:

گزارش روزنامه ایران درباره افزایش سوء استفاده جنسی از کودکان و ناهنجاری جنسی
جايگاه آزار جنسی کودکان در تاريخ ايران

80 درصد زنان آسيب‌ديده، در دوران كودكي آزار دیده اند

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.