خانه > خاک > نقد > سوررئالیسم و سوئد | |||
سوررئالیسم و سوئدگردآورنده و مترجم: سهراب رحیمیمن با هر نظامی مخالفم. از همهی نظامها بهتر، بینظامی است. به دادا اعتماد نکنید.دادا همه چیز هست. دادا به همه چیز شک میکند. ولی داداهای واقعی با دادا مخالفند. برای ما هیچ چیز مقدس نبود. جنبش ما نه عرفانی بود، نه کمونیستی، نه هرج و مرج طلب. همهی این جنبشها یک جور برنامهای برای خود داشتند، ولی مال ما کاملا نهیلیستی بود. ما به همه چیز، حتی خودمان، تف میکردیم. سمبول ما پوچی بود، یک خلا، یک فضای خالی... هیچ دادائیستی خاطراتش را نخواهد نوشت! هرچه را « تاریخ دادا» نامیدهاند باورنکنید، ولو مقدار زیادی از آن هم حقیقت داشته باشد، چون مورخی که صلاحیت نوشتن آن را داشته باشد هنوز به دنیا نیامده است. در این مقاله که در واقع یک گردآوری و ترجمه؛ یا تاملی کوتاه در تاریخ سوررئالیسم در سوئد یا از طریق سوئد به جهان است؛ از همهی شاعرانی استفاده کردهام که به نحوی به سوررئالیسم و سوئد ربط پیدا میکنند. مثلا تریستان تزارا با یک سوئدی ازدواج کرده و زمانی هم در سوئد زندگی میکرده، یا گرتا کنوتسونِ سوئدی که از نقاشان معروف زمان خود بوده و شاعر چند کتاب، و هرچند بیشتر به فرانسه و آلمانی مینوشته ولی همهی آثارش پس از مرگش به سوئدی ترجمه شده؛ ایلمار لابان که استوانی (اتحاد جماهیر شوروی سابق) است به سوئدی شعر نوشته و ترجمه کرده، اریک اولسون و سی.او.هولتن که هم نقاشند و هم شاعرند؛ متولد سوئد و فعال در جامعهی ادبی هنری سوئد بوده و هستند. ماریا وینه دانمارکی الاصل است اما به سوئدی مینوشته است. آرتور لوندکویست و اکه لف و سودربرگ آکادمیسینهای سوئدی الاصل هستند و بیشتر در حوزهی دانشگاههای سوئد و آکادمی سلطنتی سوئد کار میکرده و میکنند. اما یک وجه مشترک در آثار همهی اینها این است که خود را متعلق به جنبش سوررئالیستی میدانند و پروفسور لاسه سودربرگ معتقد است این جنبش همچنان زنده است و به کار خود ادامه میدهد، مثلا در شهر مالمو که در جنوب سوئد، گروهی هست که از سال ۱۹۴۵ تابحال زیر نظر سی.او. هولتن فعالیت میکند و این گروه خود را متعلق به جنبش سوررئالیستی میداند. اعضای این گروه، شاعران نقاشی هستند که بیشتر نقاش هستند تا شاعر، یعنی نقاشان حرفهای که شعر مینویسند و نوشتن را نوعی مبارزه میدانند: دو شعر از تریستان تزارا
تریستان تزارا (۱٩٦٣ - ۱۸٩٦) از بنیانگذاران جنبش دادائیسم ؛ منتقد، متفکر و شاعر رومانیایی، فعالیت خود به عنوان یک دادائیست را در دوران جنگ اول جهانی، در کنار هنرمندانی چون مارسل دوشامپ، فرانسیس پیکابیا و آرتور کراوان در زوریخ آغازکرد. در دهههای سی و چهل به همراه لوئی آراگون و آندره برتون عضو حزب کمونیست فرانسه شد و از داداییسم فاصله گرفت. بعد از اینها، عضو مکتب سورئالیسم شد و تلاش کرد میان مارکسیسم و سورئالیسم آشتی ایجاد کند. هنگامی که یکی از نمایشنامههایش را در پاریس به روی صحنه برده بود، با یک شاعرهی سوئدی به نام گرتا کنوتسون آشنا شد. این دو با هم به استکهلم رفته، مدتی آنجا زندگی کردند، در آنجا ازدواج کردند و بعد برای همیشه به فرانسه بازگشتند. تریستان و گرتا، تا آخرعمر با هم در پاریس زندگی کردند. مرثیه روح قدیمی را، عزیزم، چون گُلهای تابستان میخواستی داشته باشی حس عذاب اینجا ساحلهایی هست کنار یک دریای مرده گرتا کنوتسون
گرتا کنوتسون در سال ۱۸۹۹ در سوئد بدنیا آمد. در سال ۱۹۲۳ برای تحصیل در مدرسهی هنر آندره لوته به پاریس رفت. در سال ۱۹۲۵ دریکی از تئاترهای شهر با تریستان تزارا آشنا شد و در استکهلم با ازدواج کرد. گرتا علاوه بر این که از مهرههای مهم جنبش دادا و سوررئالیسم بود، همکار نشریهی سوررئالیسم بود و در آخرین روزهای زندگیاش، مجموعه آثارش را به فرانسه و آلمانی منتشر کرد. چند سال پس از مرگش، آثارش به سوئدی در سوئد ترجمه شدند. ماهیگیریی ماه کسی که روی نیمکت خم شده تو نیستی. دستی که بر زانوی بیگانه افتاده دست تو نیست. چهرهات از آن تو نیست. در هر تپش قلبی باید یکی دیگر ادامه یابد: هنوز اطمینان زنده بود، هنوز چمن چیزی را مرطوب نمیکرد. به زودی مرا صدا میکردی، قدمهای من قدمهای تو را ملاقات میکرد در شن زنده. آوازها قرار بود بیایند و نابود شوند بیهیچ ردپایی. همهی اشیا با چشمان کودکانه در ما نظر میکردند. این مربوط به قبل از ترسهاست. حالا کوه میسوزد و من سرزمین ویرانهام. اریک اولسون
از نقاشان سوررئالیست سوئد است که گروه هالمستاد را در سال ۱۹۲۹ تاسیس کرد. این گروه اوایل کوبیست بودند و بعد سوررئالیست و همهشان نقاش حرفهای بودند. گروه هالمستاد در سال ۱۹۷۹ منحل شد. شعری برای تصویرم در ساحل یک دریا، یک ماهیگیر، پا در آب میزند به سمت ساحل. حلقههایش را درآبهای فراموش، میکشاند- از اعماق پنهان، گُل میآورد. در گوشش آواز ماهیهاست و ترانهی خزههای سیار. چشم نور روز میافتد خاموش میان دندانهای تیز خلیج. گُلها از میان تارهای تور میرویند، بالا میروند از خنکای شیبها بر فراز کمربند نارنجی غروب- ستاره میشوند در پنهان پنجرهی شب. سی.او. هولتن متولد ۱۹۱۶
سی.ا. هولتن در سال ۱۹۴۵ گروهی را با چند نقاش دیگر در شعر مالمو تشکیل دادند به نام ایماژینیستها. این نقاشان، در کنار نقاشی به شاعری هم گاه میپرداختند. *** ساحل در موجها میرود چون موجها که در ساحل ایلمار لابان
در سال ۱۹۲۱ در استونی (شوروی سابق) متولد شد. در سال ۱۹۴۳ به سوئد گریخت. استاد دانشگاه استکهلم شد با درجهی دکترا در ادبیات. مترجم آثار سوررئالیستهای فرانسوی به سوئدی و به استوانی بود . لابان، شاعر و مترجم و منتقد و سردبیر حرفهای بود و به چند زبان مینوشت و ترجمه میکرد. آثار او در کشور اتحاد جماهیر شوروی ممنوع بودند. پرندههای خودکشی میدانم حقیقت کدام است وزن سبکیی ساعتی بدون عقربه میل آخرین کلبهی ویران آرتور لوندکویست
آرتور لوندکویست در سال ۱۹۰۶ در جنوب سوئد متولد شد. در بیست سالگی به استکهلم مهاجرت کرد مصمم به نویسنده شدن و خیلی سریع توانست خود را به سطح نویسندگان مطرح آنروز از جمله هری مارتینسون، ایویند یونسون، کارین بویه و ایوار لو یوهانسون برساند. بیآنکه معلمی داشته باشد، از طریق فرهنگ لغت سه زبان فرنسوی، انگلیسی و اسپانیایی را فراگرفت و آثاری از این زبانها را به سوئدی ترجمه کرد. بسیاری از این کتابها در همان سالها یا سالهای بعد جایزه نوبل گرفتند. آرتور لوندکویست از سال ۱۹۶۸ تا سال مرگش ۱۹۹۱ عضو آکادمی سوئد بود. شیپور سحر و فلوت غروب بگذارید شیپوری باشم نگذارید خواب آلود و مردد بمانم، نه! آه! میخواهم با دستانم میخواهم از روزهایی بسرایم ماریا وینه
در سال ۱۹۱۲ در کپنهاگ متولد شد و در سال ۱۹۳۶ با آرتور لوندکویست ازدواج کرد. سی و پنج مجموعه شعر منتشر کرد و در سال ۲۰۰۳ در استکهلم درگذشت. شاعر محبوب مردم سوئد بود و یک پارک در استکهلم به نام اوست. ماریا وینه با ملکهام میجنگم با ملکهام میجنگم با ملکهام میجنگم گونار اکه لف
گونار اکه لف به تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۹۰۷ در استکهلم متولد شد و در سال ۱۹۶۸ در همان شهر درگذشت. او نویسنده، شاعر و مترجم بزرگ سوئد است و بنیانگذار شعر مدرن سوئد به شمار میآید. وی عضو آکادمی سوئد بود. بسیاری از منتقدین شعر جهان او را جزو چهرههای اساسیی شعر قرن بیستم به حساب میآورند. از جمله محمد مختاری در مقدمهی کتاب «زادهی اضطراب جهان» اشاره به این نکته داشته است و متاسف بوده است از اینکه چرا تا بحال کسی شعرهای «اکه لف» را به فارسی ترجمه نکرده است. اکه لف شاعری بود عاشق ایران و ادبیات فارسی . او اشعار بسیاری در ستایش فرهنگ ایران و تاریخ ادبیات ایران نوشته است. در بارهی تهران و شیراز و اصفهان شعر دارد. او علاقه زیادی به سعدی، حافظ و مولوی داشت. بارها به آرامگاه مولانا در قونیه رفت و در رثای مولوی شعرها نوشت. اکه لف به زبانهای عربی و فارسی تسلط نداشت ولی شدیدا معتقد بود که غنیترین گنجینه شعر کلاسیک متعلق به شرق و به خصوص ایران است. با این همه او خود شاعری کلاسیک نبود و بینانگذار شعر مدرن و بیوزن در سوئد به شمار میآید. دوستیی نزدیکی با ازرا پاوند و تی اس الیوت داشت و اشعار این بزرگان را به سوئدی برای اولین بار او بود که ترجمه کرد و در زمان ریاست او بر آکادمی بود که الیوت جایزهی نوبل گرفت. او همچنین جزو اولین شاعران سوررئالیست سوئد بود و ارتباط تنگاتنگی با سوررئالیستهای فرانسوی داشت. قطعهی شور من از آنانی هستم که زندگی را چنگ میزنند Lasse Söderberg
لاسه سودربرگ متولد ۱۹۳۱، نویسنده، شاعر و مترجم سوئدی است که تاکنون جوایز بزرگ ادبی را به خود اختصاص داده است. وی مترجم بزرگترین نویسندگان و شاعران پرتغال، اسپانیا و امریکای لاتین است. وی در سال ۲۰۰۲ از طرف دولت سوئد موفق به دریافت نشان پروفسور شعر شد. لاسه سودربرگ خود را جزو شاعران سوررئال سوئد میداند و در این باره کتابی نوشته است. *** در امتداد دیواری میرفتم آنچه میگویم را سکوت میکنم دیواری در نور بیحرکت *** - آیا کسی از در به درون میآید؟ - اما در باز نیست - بنابراین کسی از در به درون نمیآید؟ *** ایست! دست همان اندازه انگشت دارد دست یک آکروبات کوچک است لارش نورن
لارش نورن در سال ۱۹۴۴ در استکهلم به دنیا آمد. در نوزده سالگی با کتاب «یاسها، برف» کار شاعری را آغاز کرد و در ظرف مدت کوتاهی در ردیف بزرگان شعر سوئد قرارگرفت. وی بعد از سال ۱۹۸۰، یعنی در سی و شش سالگی برای همیشه شعر را کنار گذاشت و به طور حرفهای به نوشتن نمایشنامه و کارگردانیی تئاتر پرداخت. سودربرگ در کتابش او را جزو بزرگان سوررئالیسم سوئد میداند. سپتامبر، تکهها همزیستی با وحشت ترس باران، مرگ را نمیشوید و دور را نمیداند |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
مقالۀ تر و تمیزی است؛ سپاسگزارم، اما «سگها پارس میکنند» - اصطلاح قشنگی نیست. میشود به جای آن از «واق» یا فقط «صدا» استفاده کرد تا که واژه مناسبتری برایش پیدا شود.
-- لطیف ، Jul 5, 2010