تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
در نقد سلام مترسک، نوشته‌ی منیرالدین بیروتی

یک رمان متمایز

رامتین کریمی

حجم یک رمان به خودی خود فاقد هرگونه ارزش انتقادی است؛ اما اگر رمان را در متن موقعیت عام رمان‌نویسی امروز در نظر بگیریم، موقعیتی که مهم‌ترین عامل تأثیرگذار آن سازوکار بازار است، انتشار یک رمان ۳۸۰ صفحه‌ای، رمانی که از جنس رمان‌های تیپیک عامه‌پسند هم نباشد، آن هم توسط ناشر معتبری مثل نیلوفر، مسئله‌ای تأمل‌برانگیز است.

مدتی است که نمونه‌ی نوعی رمان فارسی، کتاب‌های لاغر ۱۰۰ تا ۱۵۰ صفحه‌ای است. ناشر‌ها سخت کتاب بیش‌تر از ۱۵۰صفحه منتشر می‌کنند و خواننده‌ها هم، سراغ رمان‌های حجیم، به خصوص رمان‌های فارسی، نمی‌روند. کشف چراییِ فراگیری رمان‌های کوتاه، خود موضوع یک پژوهش جامعه‌شناختی است، اما در حد این یادداشت کوتاه می‌توان سرخط‌هایی از دلایل آن را پشت سر هم ردیف کرد:


-بی‌حوصله‌گی مخاطب بالقوه‌ی رمان.

-شتاب‌ناکی زندگی روزمره و گرایش به کتاب‌هایی که بتوان در یک نشست مطالعه‌شان کرد.

-بیش‌تر نویسنده‌های ایرانی حرفه‌ای نیستند و رمان‌نوشتن را در خلال مسائل روزمره‌شان پیش می‌برند و نه به عنوان شغل.

-دشواری نوشتن رمان طولانی، نیاز به تمرکز طولانی‌مدت نویسنده و حفظ شرایط روحی و جسمی در طول اتمام یک پروژه‌ی بلند.

-عدم اطمینان مخاطبان کتاب به نویسنده‌های وطنی، اعتمادی که برای صرف وقت و هزینه‌ی خواندن یک رمان طولانی لازم است.

-قیمت بالای این کتاب‌ها.

-ریسک بالای سرمایه‌گذاری در انتشار رمان‌های بلند برای ناشر.

-تنبلی مرور‌نویس‌های مطبوعات برای خواندن رمان‌های بلند و نوشتن یادداشت در بررسی و معرفی آن‌ها.

همه‌ی دلایلی که برشمرده شد، که فقط بخشی است از علل روگردانی نویسنده و ناشر و خواننده از رمان‌های حجیم، باعث شده که صرف نوشتن رمان بلند یک عمل جسارت‌آمیز تلقی شود. با این تفاسیر فیزیک رمان «سلام مترسک»، خود امتیازی است برای این رمان و نویسنده‌اش.1


منیرالدین بیروتی

زبان روایت اصلی درون رمان، زبان دست‌نوشته‌های شخصیت اصلی (صارم)، زبانی غیر‌متداول است. همین امر دال دیگری است از فاصله‌گیری «سلام مترسک» با وجه غالب رمان‌های فارسی در دهه‌ی کنونی. سال‌ها است اکثر رمان‌ها و قصه‌های کوتاه با نثری بی‌خاصیت نوشته می‌شوند. نثری همه‌گیر که به معنای دقیق کلمه هیچ «تشخص» و «تمایز»ی با نوشته‌های دیگر ندارد.

نویسنده‌های امروز ایرانی به غیر چند نفری مثل «شهریار مندنی‌پور» و «ابوتراب خسروی» و... همه مثل هم می‌نویسند. کافی است نام آن‌ها را از روی جلد کتاب‌های‌شان برداری، هیچ حضوری در متن ندارند؛ انگار همه‌ی رمان‌های این چند سال را یک ماشین نوشته است. آن «ماشین» را می‌توان به «هژمونی» بازاری‌نویسی تعبیر کرد. این مسئله آن‌قدر گسترده است که در فضای حاکم بر ژورنالیسم ادبی، معنای قصه‌نویسی را دگرگون کرده است؛ تا جایی که تلقی عام از قصه‌ی کوتاه و رمان به «گزارش فیلم‌نامه» تقلیل یافته است.

اکثر متون داستانی امروز، گزارش‌هایی ساده‌لوحانه از واقعیت جاری در طرح‌وتوطئه‌ی روایت‌اند و نه نوشته‌ای ادبی که هم‌زمان روایت یک داستان را نیز پیش می‌برند. و همه‌ی این‌ها در حالی است که قریب‌به‌اتفاق قصه‌نویس‌های بزرگ تاریخ هفتادساله‌ی قصه‌نویسی فارسی، پیش از هر چیز از نثر منحصربه‌فرد‌شان شناخته می‌شوند: گلستان و آل‌احمد و گلشیری، بهترین نمونه‌های اثبات این حقیقت‌اند.

رمان‌هایی که فاقد ادبیت‌اند، رمان‌هایی هستند «مشقی» و «ترجمه‌ای»، که وقتی با روی دیگر خصیصه‌ی هژمونیک قصه‌نویسی امروز، که همانا روایت صرف «امر روزمره» است، پیوند می‌خورند، به سرعت فراموش می‌شوند. بی‌دلیل نیست که طی ده-پانزده سال اخیر رمانی که در ذهن مخاطب‌های ادبیات داستانی بماند نوشته نشده است. تولید انبوه رمان در سال‌های اخیر نتوانسته به رمان‌هایی دست پیدا کند که بعدها نمونه‌های شاخصی برای ادبیات این دو دهه باشند.

انتخاب رمان بی‌چیزی مثل «کنسرت شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها» به عنوان بهترین رمان ده سال اخیر توسط «منتقدین و نویسنده‌های مطبوعات»، به غیر از نشان‌دادن کثافتی که فضای ژورنالیسم ادبی مملکت‌مان را فراگرفته، به دلیل عدم اعتراض و واکنش درست و حسابی به این انتخاب، دردنشانه‌ای است از وضعیت خراب ادبیات داستانی در این دو دهه. ادبیات بی‌چیزی که نتوانسته رمان‌هایی تولید کند که فاصله‌‌ای مشخص بگیرند با سطح عام تولیدات ادبی زمانه، سطحی که در همه‌ی زمان‌ها نازل و صرفاً بستری است برای درخشش رمان‌های بزرگ.

هسته‌ی مرکزی روایت رمان «سلام مترسک»، آن بخش‌هایی که متن یادداشت‌های «صارم» را تشکیل می‌دهد، به زبانی نوشته شده که به ساد‌گی‌ از زبان روزنامه قابل تشخیص است. صرف برساختن زبانی دیگر در امر روایت خود ارزشمند است، اما باید چگونگی این فاصله‌گیری از زبان متداول را بررسی کرده تا ساختار نحوی جمله‌های داستانی «سلام مترسک» را استخراج کنیم. عوامل متعددی می‌توانند به شکل‌گیری زبانی متمایز منجر شوند، اما آن‌چه زبان متن را «متشخص» می‌کند همان چیزی است که با کلمه‌ی «لحن» نام‌گذاری‌اش می‌کنیم.


کتاب سلام مترسک / منیر‌الدین بیروت

«لحن» محل شکل‌بندی عناصر غیر نمادین کلام است؛ لحن، صورت عینی اثر نیروهای تنانه در لایه‌های پنهان مابین کلمات است. آن‌چه فضای خالی بین سطر‌ها و کلمه‌های یک متن را پر می‌کند، اگر به زبان ژولیا کریستوا صحبت کنیم، تحت تاثیر «امر نشانه‌ای» به وجود می‌آید و این تنها عنصری است که متن را متشخص می‌کند.

تفاوت متن هنری با متن روزنامه‌ای در این است که اولی دارای «لحن» به خصوصی است و به این ترتیب قابل تقلیل به معنای خاصی نیست؛ و دومی متنی خشک و یک‌سویه است که همه‌ی نشانه‌های آن (الفاظ) صرفاً در حیطه‌ی «امر نمادین» کارکرد پیدا می‌کنند. البته لازم به توضیح است که حتا متن‌های علمی نیز حامل مختصری از انرژی‌های «امر نشانه‌ای» هستند، اما به دلیل ماهیت و کارکرد‌شان، به شکلی ماشینی نوشته می‌شوند و تأثیر آن را به حداقل می‌رسانند. نوشته‌های غیر هنری، از آن‌جایی که درون الگوهای نحوی و ساختاری از‌پیش‌موجود نوشته می‌شوند، تأثیر «امر نشانه‌ای» را سرکوب می‌کنند و به این ترتیب به متن‌هایی خشک و بی‌خاصیت تبدیل می‌شوند.

«سلام مترسک» نیز درست شبیه اکثر قصه‌هایی که در زبان فارسی نوشته می‌شوند، فاقد آن تشخص زبانی‌ای است که شرح داده شد، اما قسمتی قابل توجه از حجم آن به زبانی متمایز نوشته شده است. بیروتی برای متن یادداشت‌های شخصیت اصلی رمان، دستور زبان دیگری برگزیده است که با دستور زبان عرف فاصله دارد. در واقع او فرمول دیگری برای تولید جمله‌های دستوری ایجاد کرده است.

فرمولی که بیش از هر چیز در اقتصاد کلمات کارا است: «برداشتنای تلفن دیدم...» به جای «حین برداشتن تلفن دیدم...». چند فرمول خاص کل نوشته‌های صارم را از وجه دستوری متداول زبان روزمره جدا کرده است. این مسئله زبان رمان «سلام مترسک» را از دیگر رمان‌هایی که در چند سال اخیر منتشر شده است متمایز می‌کند.

پانوشت:

۱.سلام مترسک / منیر‌الدین بیروتی / نشر نیلوفر / چاپ اول زمستان ۸۸

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای کریمی با سلام
تصور می کنم کمی در مورد رمان آقای قاسمی کم لطفی کردید. اتفاقن لحن همنوایی سکوت متن را می شکند و از آن را از تک بعدی بودن بیرون می آورد و این قدر هم بی چیز نیست. توسل به موراکامی و بد فهمی از سمیوتیک کریستوا حتمن توضیح جامعی از لحن نیست؛ امر نمادین کریستوا به لحن پیشازبان اشاره دارد. لحن محصول بازنمایی و سبک نویسنده است و با دستور زبان فرق می کند. متاسفانه من رمان آقای بیروتی را نخواندم ولی توضیح شما از لحن بیش تر گیج کننده است تا روشن گر، می بخشید

-- لاله جینی ، Sep 22, 2010

عجیبه که تا کسی حرفی می‌زنه که مطابق عادت‌های ما نیست بلافاصله حرفش رو مخدوش می‌کنن. کی نویسنده از لحن صحبت کرد در همنوایی شبانه؟ می‌گه انتخاب این کتاب نشون دهنده باندبازی هست در ایران. می‌گه این کتاب حرف تازه‌ای نداره و بی چیزه. البته اگر به این کتاب در این مقاله اشاره نمی کرد بهتر بود. ولی از لحن این کتاب ایراد نگرفته بود. می‌گه لحن همه شبیه همه و همه مثل هم می‌نویسن و این خب، حرف زیاد غلطی نیست.

-- بدون نام ، Sep 22, 2010

منتقد نتوانسته است در باب اینکه زبان آقای بیروتی مثلا از دیگران متمایز است هیچ نقل قولی از کتاب بیاورد جز اینکه: «برداشتنای تلفن دیدم...» که معلوم نیست چه صیغه ای است. شاید هم از نظر آقای منتقد همین جمله کافی است که زبان رمان را از دیگر رمانها متمایز بکند. من که اینطور فکر نمی کنم.

-- حمیدی ، Sep 22, 2010

اسم رمان قاسمی کنسرت... نیست و همنوایی... ست در چاپهای پیشین ش هم سمفونی... بوده... ممکنه یکی- دو تا رمان چیزدار نام ببرید؟

-- بدون نام ، Sep 24, 2010

چه چرندیات روشنفکرمآبانه ای! کاش دست کم به جایی در رمان مورد نظرش اشاره کرده بود و نمونه ای به دست داده بود. چرا ملت نقد می نویسند؟ چرا نقدنویسی را با هندوانه فروشی عوضی می گیرند؟.....
حالا کاش لااقل هندونه اش شیرین بود!

-- ا. نگهبان ، Sep 24, 2010

بیشتر یک فحش نامه بود تا نقد ،این جور مطالب در حد یک وبلاگ شخصی کم بننده قابل تحمل است،کسی که چنین نظری در مورد ادبیات معاصر دارد چرا به خود زحمت خواندن آنرا میدهد؟ مثل خیلی دیگر فقط ادبیات غیر ایرانی بخواند و خود را نیازاردکه مطلبش آدم را به یاد عقاید تند و بی مایه بچه های سال اول دانشگاه می اندازد

-- امین بداغی ، Sep 24, 2010

حسن بني‌عامري، محمدرضا صفدري، محمدرضا كاتب، احمد دهقان، خسرو حمزوي، احمد غلامي، پيمان هوشمندزاده، حميدرضا نجفي، و از همه مهم‌تر جعفر مدرس صادقي مشتي از خروار نويسنده‌هايي هستند كه مثل هيچ كس ديگه نمي‌نويسند و هنوز هم زنده‌اند منظور هم از لحاظ كاري و هم از لحاظ جسمي است.
اما در مورد هم‌نوايي... مسئله قدري پيچيده است جنس روايت اين كتاب ضدلحن است و هيچ تناسبي ندارد با كتاب‌هايي از جنس كتاب‌هاي بيروتي مثل چهار درد. اينكه بگوييم كتاب بي‌مايه‌اي‌ست چيزي تكان نمي‌خورد زيرا چه درست و چه غلط قد و قواره ادبيات داستاني ما همين كتاب است و در مورد كثافت جاري در ژورناليست اگر بنا بود در اين مورد رعايت شود بايد به كتاب عجيب و غريب يزداني‌خرم (به گزارش اداره هواشناسي فردا اين خورشيد لعنتي) مي‌دادند نه به كسي كه علناً مخالف نظام است...
البته واضح است كه اين انتخاب كثافت جاري را پاك نمي‌كند و همه روزه در روزنامه‌هاي وزين در حال چاپ يا توقيفي‌ها همچنان باندبازي ادامه دارد. متأسفانه.

-- محسن ، Sep 24, 2010

نوشته ی بدی بود. خاک نباید معیارهایش برای انتخاب نوشته را این چنین پایین بیاورد. متأسفم.

-- علی ش ، Sep 25, 2010

1 فرموده اند«مدتی است که نمونه‌ی نوعی رمان فارسی، کتاب‌های لاغر ۱۰۰ تا ۱۵۰ صفحه‌ای است». صبح عالی بخير! مگر بوف کور هدايت، ملکوت بهرام صادقی، و شازده احتجاب گلشيری حجم بيشتری دارند؟ همه حرفهايتان را با همين دقت می زنيد؟
2 رمان رضا قاسمی بجز اين جايزه در همان سالی که منتشر شد سه جايزه مختلف ديگر هم برد: بنياد گلشيری، منتقدان مطبوعات، مهرگان ادب. يعنی همه اينها فاسدند فقط شما يکی سالميد؟ در اين صورت چرا پشت پرده قايم شده ايد؟ بيائيد بيرون تا ما پشت سرتان نماز بخوانيم.

-- گاسپار ، Oct 3, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)