خانه > خاک > نقد > گشتی در جهان داستانی به آذین | |||
گشتی در جهان داستانی به آذینحسن میرعابدینیجمالزاده در دیباچهی «یکی بود یکی نبود»(۱۳۰۰) می گوید: این داستانها را «محض تفریح خاطر از مشاغل و تتبعات جدیتر و به دست دادن نمونهای از فارسی معمولی و متداولهی امروزه» نوشتهام. اما روشنفکران ایرانی به تدریج، ضمن فائق آمدن بر خجلت خود از داستاننویسی، توانستند فضا را برای پذیرش «تجدد ادبی» آماده نمایند. در سالهای پس از ۱۳۲۰، چوبک، گلستان و آ لاحمد، چهرههای اصلی حرکتی بودند که متأثر از هدایت و علوی، داستان کوتاه را به شاخهای اصلی از ادبیات ایران تبدیل کردند. محمود اعتماد زاده «م.ا.به آذین» (متولد ۱۲۹۳) نیز از نویسندگانی است که همزمان با آنان به نوشتن داستان کوتاه روی آورد. اینک او و ابراهیم گلستان را میتوان از معدود بازماندگان نسلی دانست که «رو به خاموشی می رود»1 نسلی که به ضرورت روزگار و مشغلهی روشنفکری، درگیر امور سیاسی و ایدئولوژیک شد و دل به حرف و سخنهایی بست که نقشی انکارناپذیر بر آفرینش ادبی آنان نهادند.
دیری نگذشت که برخی از آنان از راههای رفته و رفتارهای خود دوری جستند و راهی دیگر در پیش گرفتند. اما نگرش به آذین به واقعیت و شیوهی داستانی کردن آن از آغاز تا پایان تغییری اساسی نکرد. او بر یقینی که در سال های ۱۳۲۰ به آن رسیده بود، پایبند ماند. و برای خدشه بر نداشتن تصویرش، به عنوان نویسندهای متعهد که در کار ایجاد «شور و امید و تلاش» در زمانهای خفقانزده است، ادبیات را نیز هیمهای از اجاق سیاست کرد تا «شور زندگی آزاد و سربلند را مانند زبانهی آتش برانگیزد و سرایت دهد و به پیش ببرد.»2 و در نهایت بر نقش خود به عنوان «شمعی ... که در تاریکی فراگیرندهی روزگار سوسو میزند.»3 تأکید کند و بدینسان، همچون شخصیت جوان داستان «آینه»– نخستین داستان مجموعه «پراکنده»– که هر روز در آینه چهرهی خود را برانداز میکند، بهآذین نیز از نثر آیینهای میسازد برای خودنگری. این واقعیت که بهآذین نویسندهای بود که در دوران ستمشاهی به «بیداری» فرا میخواند، ارتباطی به داوری امروز دربارهی ارزش ادبی داستانهایش ندارد. و حالا که «معیارهای ارزیابی و گزینش یکسره دیگر است.»4 اگر فارغ از جنبههای ایدئولوژیک و الزامهای زمانه به حاصل کار او بنگریم، کدام داستانهایش همچنان ارزش ادبی خود را حفظ کردهاند و خواندنیاند؟ از «پراکنده»(۱۳۲۳) چیزی باقی نمیماند. مجموعهی پرتی است از جوانی جویای نام که میخواهد ناتوانی خود را در آفرینش شخصیت و ساخت فضا و موقعیت داستانی با جملات رنگین توخالی بپوشاند. آدمهایی را تصویر میکند که از ناکامی جنسی رنج میبرند و میخواهند سرگردانیهای خود را با گریزهای عرفانی چاره کنند. همانطور که خواهیم دید به آذین از مصالحی که در ساخت این داستانها به کار برده، در نوشتههای آیندهی خود نیز استفاده میکند. عرفانی که قهرمان داستان «در جستجو» را جذب میکند، برای قهرمان یکی از نوشتههای به آذین - «قصهی پیر سپیدجامه» - نیز جاذبه دارد. چند سالی میگذرد و به آذین، در «به سوی مردم»(۱۳۲۷)، متأثر از تب و تاب زمانه به مضمونهای سیاسی و اجتماعی روی میآورد. اما چون کلیگویی میکند و به نحوهی ساخت و پرداخت داستانهایش بیتوجه است، کار قابلتوجهی نمیآفریند. آدمهایی قالبی درگیر رویدادهای سیاسی میشوند و متحول میگردند، بیآنکه انگیزههای روانی موجهی داشته باشند یا در داستان زمینهی لازم برای تحول روحی آنان، چیده شده باشد. این شخصیتها وظیفهی ابلاغ پیامهای سیاسی نویسنده را به عهده گرفتهاند، از این رو طبیعی و متقاعدکننده به نظر نمیرسند. زبان نیز از تصنعی خودنمایانه آسیب دیده است زیرا با شخصیت و روحیهی آدمها همخوانی ندارد. زبان یکی از مشکلات اساسی داستانهای بهآذین است. او در «نقش پرند»(۱۳۳۵) نیز دست به ذوقآزماییهای ادبی میزند و واژههای رنگین و پرطمأنینهای به کار میبرد که چون تناسبی با لحن و ریتم داستان ندارند، تأثیر مناسبی بر مخاطب نمیگذارند.
به آذین نخستین رمان خود، «دختر رعیت»( ۱۳۳۱)، را دربارهی نهضت جنگل مینویسد و به عنوان داستاننویس، انتظاراتی را بر میانگیزد. «دختر رعیت»اما رمانی است دوپاره و نشانگر تعلقات ذهنی متضاد نویسنده: هم از طریق بازنمایی زندگی کلفتی در خانهی ارباب، مضامین «پراکنده»را تکرار میکند و هم با پرداختن به مبارزات دهقانی، اشتیاق خود را به ادبیات اجتماعی به نمایش میگذارد؛ بیآنکه بتواند با برقراری رابطهای هماهنگ و ظریف بین این دو مضمون، رمانی به ترکیببندی یکدست پدید آورد. با این همه، «دختر رعیت»را میتوان از گامهای نخستین برای آفرینش رمان اجتماعی ایران دانست. اما بهآذین با وجود نوشتن داستانهای سیاسی- اجتماعی دیگر، مثل «مهمان این آقایان»(۱۳۵۷)، نمیتواند همچون محمود دولت آبادی و احمد محمود، از ورای کنش شخصیتها، خواننده را در حال و هوا یا جوّ یک دوران تاریخی قرار دهد. او «خانواده ی امین زادگان»(صدف ، ۱۳۳۶) را با این مقصود شروع کرد اما نتوانست آن را به پایان برساند. در واقع، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با دو گرایش عمده در نویسندگی بهآذین مواجه میشویم: نوشتن افسانه های تمثیلی و باز آفرینی خاطرات دوران کودکی. او میخواهد افسانههای عامیانه را با پیامی مسلکی و نثری شاعرانه و فاخر بازآفرینی کند: «شاید این سرنوشتم بود و من، بی آنکه خود بدانم، میبایست این «امانتیهای» از یادرفته را به روشنایی روز بازآورم و با نام و نشان نوگشته به گرمای دلهای زنده بسپارم.5» مجموعهی «به سوی مردم»با تمثیلی شاعرانه آغاز میشود. مجموعههای «مهرهی مار»(۱۳۴۴)، «شهر خدا»(۱۳۴۹) و «مانگدیم و خورشید چهره»(۱۳۶۹) دربرگیرندهی دستاوردهای ادبی بهآذین در این زمینهاند. او از ملال زندگی امروز به شور اغراقآمیز افسانهها و نوستالژی خاطرات دوران کودکی پناه میبرد. مانگدیم نیز – در داستان «مانگدیم و خورشید چهر»– در گریز از دیو درون، به جستجوی پاکی و صفای از دست رفتهی کودکی بر میآید، شیفتهی دختر افسانهها میشود و پس از آوارگی بسیار، راه صافی شدن را در عرفانی خلقگرایانه مییابد. از افسانههایش، «مهرهی مار»خواندنیتر از بقیه است و میتوان آن را برای «منتخب داستانهای به آذین» برگزید، زیرا از جملههای فاضل مآبانه و توصیفهای شاعرانهی نامتناسب با لحن داستان، کمتر آسیب دیده است، و طرحی ساده و بهقاعده دارد.از این مجموعه همچنان میتوان داستان «گره ی کور»را برگزید؛ داستانی که به شکل دفتر یادداشت روزانهی دختری جوان نوشته شده و معارضهی عشق با تعصب و خودپرستی را به شکلی هنرمندانه به نمایش می گذارد. به آذین در این داستان به جای بازی با کلمات احساساتی و تزئین نثر، به ساختمان داستان پرداخته و تنوع شخصیتها را فدای انگارهسازیهای جزمی و مرامی نکرده است؛ و انتقاد اجتماعی را با منطقی داستانی – و نه شعاری – در تار و پود اثر گنجانده است. بهآذین داستانهای خاطرهایاش را دربارهی تغییر زمانه، جابه جایی نسلها و از دست رفتن خانه و آرزوهای کودکی نوشته است. از این نوع داستانها می توان «خانهی پدری»– از مجموعه «شهر خدا»– را برگزید، که از سادگی خلاق برخوردار است. دیگر نوشتههای خاطرهای نویسنده، گیرایی چندانی ندارند. رمان عاشقانه ی «از آن سوی دیوار»(۱۳۵۱) که به سبکی نامهنگارانه و با نام مستعار دکتر هرمز ملکداد چاپ شد، بر خواننده تأثیری نمیگذارد. نویسنده خاکستر ایام جوانی را به هم میزند اما دریغ از گل گرمابخشی در زیر این خاکستر.«سایه های باغ»(۱۳۷۷) هم مجموعهای از داستانهای خاطرهای است. اما اغلب نوشتههای این کتاب یا تمثیلهایی از مسائل سیاسی روز و آکنده از پرگویی است و یا سر گذشتهایی که گسترشی در در عمق نیافتهاند و در نتیجه «داستان» نشدهاند. در داستان «سایههای باغ»نویسنده در آفرینش فضایی رویایی از دوران کودکی و حس و حالی رمانتیک توفیق یافته است. اما در مجموعه ی «مانگدیم و خورشید چهر»هیچ دستاوردی ندارد. به آذین به عنوان مترجم جایگاه مستحکمتری در صحنهی ادبیات معاصر دارد. هر چند پسند ادبیاش امروزه چندان باب نیست اما نثری خوب و پخته دارد، دایرهی واژگانش گسترده است و نمونههای ارزندهای از ادبیات جهان را پیش روی فارسیزبانان نهاده است. او با ترجمهی آثاری از بالزاک، شکسپیر، برشت، رومن رولان و ... جایگاه خود را به عنوان مترجمی زبردست تثبیت کرده است. همچنین بهعنوان روشنفکری تأثیرگذار، بههنگام سردبیری مجلات صدف، کتاب هفته، پیام نوین، نقطه یا اتکایی برای جمعی از نویسندگان و شاعران بوده و تنفسگاهی برای آنان پدید آورده است. اما با وجود انتشار یازده رمان و مجموعه داستان، به عنوان داستان نویسی خلاق، چهرهی مطرحی در ادبیات ایران نبوده است. نوشتههایش برگرفته از زندگی و خاطرات شخصیاش است، اما افراط در کاربرد آرایههای کلامی ناهمخوان با فضا و لحن داستان، و تعمد در ابلاغ پیامهای اجتماعی، ارزش آنها را به عنوان آثاری خلاق زیر سؤال میبرد. با این حال گمان میکنم میتوانیم مجموعهی کمحجمی از نوشتههای برتر بهآذین انتخاب کنیم؛ نوشتههایی که خواننده امروز هم میتواند از خواندن آنها لذت ببرد: «مهرهی مار»، «گره کور»، «خانهی پدری»، و «سایههای باغ». یادداشت ها: ۱ – م . ا . به آذین : «از هر دری»، جلد اول، جامی، ۱۳۷۰ ص۶. ۲– پیشین ، ص۷۷ . ۳ – پیشین ، ص۷۸ . ۴ – پیشین ، ص۶ . ۵– م . ا . به آذین : «سایه های باغ»، نشر آتیه، ۱۳۷۷ ، ص۲۵ . منتشر شده در شماره ۱۱و۱۲مجله ارمغان فرهنگی شناسنامه مجله |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
thanks,,
-- فریدون ، Sep 12, 2010البته بهآذین اکنون سالیانی است که مرحوم شدهاند. یادش گرامی
-- مهران ش ، Sep 12, 2010http://www.bbc.co.uk
/persian/arts/story
/2006/05/060531_behazin_bio.shtml