خانه > خاک > نقد > دمکراسی به ادبیـات نیازمند است | |||
دمکراسی به ادبیـات نیازمند استکارل رودولف کورته، ترجمه: محمد ربوبیجستاری که امروز در دفتر «خاک» به ترجمهی روان و شیوای آقای محمد ربوی میخوانید نوشتهی پروفسور کارل رودولف کورته استاد علوم سیاسی در دانشگاهها دویسبورگ است. تخصص نویسنده نظام سیاسی آلمان است و کار او این است که «درگیری»ها و تنشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعهی آلمان را کشف و تحلیل کند و راهکارهایی برای از بین بردن صلحآمیز درگیریها و تنشهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیابد. رسانهها و اهمین آنها در مرکز توجه این تحلیلگر اجتماعی و سیاسی قرار دارد. نکاتی که نویسنده در جستار حاضر به آن اشاره میکند، نکاتی مانند بحران جامعهی کتابخوان و سلطهی رسانههای تصویری و بیزاری از نخبهگرایی و مرجعیتگریزی خاص جامعهی آلمان نیست، بلکه بخشی از تحولات جهانی در کشورهای به اصطلاح دموکراتیک است. محمد ربوبی (مترجم، آلمان) سالهای دراز است که نشریهی نوشتار را یک تنه در آلمان منتشر میکند. قرار است که بهزودی مجموعه مقالاتی که به ترجمه آقای ربوبی در نوشتار منتشر شده، در کتابی در ایران به چاپ برسد.
وضعیت ادبیـات داستـانی در آلمـان درآلمان، ادبیات داستانی مشغلهی اقلیتها باقی مانده است. رمان مارتین والسر (هواپیما بر فراز مسکن) که به دریافت جایزهی ادبی گروه ۴۷1 نایل شد، درنخستین سال انتشارش فقط ۵۰۹ جلد به فروش رسید. سالهاست سلیقهی اکثریت کتابخوانها خواندن رمانهای سرگرمکننده و پیش پاافتاده را بر سایر رمانها ترجیح میدهد. موفقیت سه نویسندهی آلمانی دراین قرن مؤید آن است: رمان «نباید همیشه خاویار باشد» نوشتهی زمل،۴۶ میلیون جلد، رمان «پزشک استالینگراد» نوشتهی کونسالیک، ۵۴ میلیون جلد و رمان «استلا ترموگن»، نوشتهی دانلا ۴۹ میلیون جلد به فروش رسیدهاند. مجموعه آثار نویسندگان « بزرگ» آلمان که بسیار زیبا چاپ و صحافی شدهاند در قفسههای کتاب آپارتمانهای آلمانی چیده شدهاند اما خوانده نشدهاند. این بدان معنی است که مردم خود را نه با آثار بلکه با نام و شهرت مؤلفین تزیین میکنند. سالهاست که عدهای از نویسندگان «گروه واکنش سریع» صفحات ادبی مجلات و روزنامههای آلمان را تشکیل میدهند. بیانیههای سیاسی آنان مردم پسندند: مارتین والسر، در دهکدهای کنار دریاچهای در استان بایر، به مناسبات سیاسی ـ اقتصادی اروپا و آمریکا میپردازد. گونتر گراس در هامبورگ، مداخلات ارتش آلمان در سومالی را بررسی میکند. و انسنزبرگر در جنگلهای سوئد، آمار بیکاری درآلمان را که در نورنبرگ منتشرشده تفسیر میکند. واکنشها بیشتر در اثر شهرت مؤلفین آثار ادبی است تا صلاحیتشان در این موارد. مقالههای آنان وزنهای شده است. زیرا، در جهان پیچیده و غیرشفاف کنونی ملاک ارزیابی وقایع وجود ندارد. ما در مقابله با ابتذالگرایی رسانههای عمومی به زیباگرایی در چاپ کتاب میپردازیم، این امر به طورآشکار پاسخ مردم باسواد است به بیسوادی ساختاری جامعه. اما گرایش به زیباپرستی محتوای سیاسی را ازبین می برد3. ما نویسنده را به معرض نمایش عمومی میگذاریم. واژگان به پشت تصویر رانده میشود. چند جملهی دهان پرکن و حتیالامکان کوتاه و مختصر که چشمگیر باشد کافی است. مطالب طولانی و سنگین به هیجروی جایز نیست . زیرا تودههای مردم آن را نمیفهمند. سریع و مختصر، همچون خوراکی پخته در درون قوطیهای کنسرو. ما به آن عادت کردهایم، در حالی که در دیگر کشورها نویسندگان کاندیدای ریاست جمهوری میشوند. جلب توجه کردن به هر قیمت: همواره، هنگامی که نویسندگان «بزرگ» از حوزهی صلاحیتشان خارج میشوند، تاثیر شگرفی برجای میگذارند. کیست که مجلههای کمتیراژ ادبی و فرهنگی را بخواند؟ مقالههای سیاسی و اظهارات جسور درمجلهها و روزنامههای پرتیراژ ( همراه با درآمد برای نویسنده) تأثیرمطلوب را برجای میگذارد. محل انتشار برهمه چیز تقدم دارد. کیست که کتاب پترهاندکه با عنوان «عدالت برای صربستان» را بخواند، درحالی که خلاصهای از آن و با همین عنوان در روزنامه به چاپ رسیده است. نقد آثار ادبی، یا شنیدن و خواندن از دست دوم: مدتهاست که دیگر خودِ ادبیات نیست که دیدگاه ما را در مورد ادبیات تعیین میکند، بلکه نقد ادبی جای آن را گرفته است. تلویزیون، با اشکال گزارشگونهاش راه مستقل خود را در پیشگرفته است. شتابزدگی و شهرتطلبی ارزش بازار را تعیین میکند، نه کیفیتِ نقد ادبی. پیش از آنکه کتاب به کتاب فروشی ارسال شود، باید از نظر جناب منتقد در مورد آن اطلاع یافت. علاوه براین ، برای بازاریابی نیز جلسههای سخنرانی برگزار میشود. ما دربارهی کتابها سخن میگوییم، بیآنکه آنها را خوانده باشیم. سخنهای ما در مورد کتاب، بهجای آن که متن کتاب را خوانده باشیم، اغلب همان چیزهایی است که از رسانههای عمومی جسته گریخته دربارهاش شنیده و یا در جایی خواندهایم. منتقد، روی صفحهی تلویزیون، از آنچه دربارهی اثر گفته شده سخن میگوید ، نه در مورد متن نوشته شده. او نویسنده نیست، بلکه ستارهی فیلم سرگرم کننده است. او از نویسندهای که ممکن است چیزکی در چنته داشته باشد، ستارهی جدید فیلم تلویزیونی میسازد و بالعکس. اینهاست قواعد مناظرههای تلویزیونی در مورد ادبیــات. مجادلههای پیدرپی و نمایش آنهاست که مردم را تحت تأثیر قرارمیدهند، نه موضوع اثر نوشته شده. اظهارات زننده و موهن یک روشنفکر سرشناس، پس از اشارهی جسته گریخته به موضوع مورد مشاجره، بهعنوان نشانهای از بروز گرایشهای نگرانکنندهی روح زمان تلقی و برجسته میشود. و هنگامی که دوست هممسلکی از آن جانبداری کند، این نگرانی و برآشفتگی شدت میگیرد. اگرچه این روش، همان چشم وهمچشمی رایج بین روشنفکران است، با این وجود در مرحلهی دگرگونی، به سال ۱۹۸۹، مجادلهها و مناقشههایی که شدت گرفت خصوصیات سازشناپذیری به خود گرفت. کتاب گونترگراس« میدانی فراخ» نمونه خوبی در این مورد است: مجادله در پی مجادله، نه در مورد محتوای کتاب و نه اصولاٌ در مورد جنبههای زیباشناختی این اثر. چند هفته، تصویر آلمان در داخل و خارج کشور همین بالاگرفتن و شدت مجادلهها بود. در این میان، بار دیگر سخن از راه ویژهی آلمانی در نقد ادبی و نوعی ارزیابی خاص به میان آمد. و آنجا که به عصر سخیف آلمان در دوران سلطهی نازیها ارتباط مییافت، صفآرایی و برآشفتگی شدت بیشتری گرفت. تقسیم آلمان به دو بخش شرقی و غربی به نویسندگان این دو بخش نقش و موضوعی واگذار کرده بود که پس از وحدت هر دو را از دست دادند. نویسندگان، به مثابهی نمایندگان نقاد و وجدان بیدار هویت جمهوری، مقام و موقعیت خود را از دست دادند. در آلمان انقلابی بهوقوع پیوست. نویسندگان میتوانند بگویند که درآن شرکت نداشتند. البته باید تفاوتی نیز قائل شد. برخی از نویسندگان جمهوری دمکراتیک آلمان، دستکم در مراحل اولیهی این تحول تا دسامبر ۱۹۸۹، ناگهان به عنوان انقلابی در صحنه ظاهر شدند. ولی درگیری آنان بیشتر معطوف به آزادی بود تا به وحدت دو بخش آلمان. اینان نیز دوش به دوش همکارانشان در آلمان غربی آشکارا وحدت دو کشور را رد میکردند. سرانجام، خودخواسته، به حاشیه رانده شدند. نویسندگان، همانند دیگر مخالفین نظام، تصمیم نادرستی گرفتند و گرایش و خواست عمومی را درک نکردند. اگر تا آن موقع در جمهوری دمکراتیک آلمان تضاد و تقابل آشکار با نظام و تشویق و ترغیب به مخالفت با سیستم موجود برای خوانندگان در کشور کتابخوانها، اهمیت حیاتی داشت، و در غرب آلمان به آنها بیش از ارزش ادبی بهاء داده میشد، در جریان تحول و پس از آن، موقعیت و مقام نوشتار دگرگون شد. «آنچه باقی میماند» اثر کریستا ولف، نمونهی برجستهای از اوج مشاجرات ادبی سال ۱۹۹۰ و ارزشگذاری ادبیات جمهوری دمکراتیک آلمان و نویسندگانش از دیدگاه آلمان غربی بود. از این روی، این نویسندگان هم در غرب و هم در شرق آلمان از امتیاز دوگانه برخوردار بودند. دراین رهگذر، هنگامی که منتقدین آلمان غربی در جریان مشاجرات نویسندگان به سال ۱۹۹۰ مقام و منزلت آنان را مورد سوال قراردادند، خواهناخواه از جایگاه برتری که داشتند فروافتادند. ادبیات جمهوری دمکراتیک آلمان سابق، همچون جنبش مدنی در آن جمهوری، در بازار سیاسی از ارزش والایی برخوردار است. اما به طور عمده ارزش تاریخی دارد. از آنجا که در جریان مشاجرات در مورد سمتگیری، قاعدتا اکثریت تعیین کننده است، نه اقلیت، پس از تحول، نویسندگان جمهوری دمکراتیک آلمان ـ همچون اهالی آلمان شرقی ـ از دیدگاه اهالی آلمان غربی، منزلت و مقام ویژهی خود را ازدست دادند. اما نفوذ نویسندگان جمهوری فدرال آلمان نیز در نتیجهی وحدت آلمان بازهم کاهش یافت. اینان نیز در ابتدا، همانند اغلب دیگر مفسرین فرهنگی، به عنوان متخصصین سمتگیری، چیزی برای گفتن نداشتند. لحظاتِ تحول، قاعدتاٌ حضور ذهن و تیزهوشی سریع روشنفکرانه میطلبد . اما در جریان تحول سیاسی، نه تنها تحول زبانی رخ نداد، بلکه سکوت و رخوت فکری جایگزین شد. رمانها، گزارشهای حساس در مورد وضعیت ملت است. نویسندگان به مثابهی ناظرین روح زمان، لحظات را تشخیص میدهند و به تصویر میکشند. ادبیات داستانی در کشور آلمان جایگاه مهمی احراز کرده است. ولی نباید رمانهایی که عصری را دربر میگیرند جستجو کرد. رمانی که عصر تحول و وحدت آلمان را در برگیرد نمیتوانست پدید آید. و اگرهم پدید میآمد، دستکم دو رمان میبایست باشد: یکی از دیدگاه غرب و دیگری از دیدگاه شرق آلمان. بنابراین، رمانی که ناظر بر مجموعهی جریانهای اجتماعی ـ سیاسی باشد، با توجه به واقعیت چندجانبه، نمیتوانست پدید آید. و عدم شفافیت نوین نیز مانع بازتابِ جامعه در کلیتِ خود شد. در دههی پنجاه و اوایل دههی شصت، این امر به گونهی دیگری بود. از اینروی، در آن مقطع، رمانهای بزرگ مقطعی هاینریش بل، گونتر گراس، یانسون و لنتس میتوانستند پدید آیند. برعکس، ادبیاتی که در برگیرندهی کل اوضاع سیاسی و سمتگیریهای سیاسی نیز باشد، در عصر پسامدرن که فردگرایی، کثرتگرایی و نیز زیباییگرایی و اخلاقگرایی، چشمانداز جهانشمول را محدود میکنند نمیتوانستند پدید آیند. خواندن ادبیات، شاهراه کسب دانش است. ادبیات، انتقال سرگذشت واقعیت به ساحتِ زبان است. سرگذشتی که از طریق ادبیات خوانده میشود، سپری است در مقابله با ادعاهای تمامیتخواه و تجهیزاتی است برای هویتهای پیچیده و تودرتو. سرآغاز، واژه بود، نه تصویر. فقر زبان، محتوای پوچ مناظرهها و اعتیاد به تصویر، مشخصهی عصرکنونی ماست. تأثیر حضور و جلوهی دایمی تصویرها، اغلب بیبازگشت است. آنجا که تصویرها مؤٍثرند، قدرتی پدید میآورند که به دشواری میتوان با واژگان مانع آن شد و یا آن را تصحیح کرد. به دیگر سخن، تفکیک کرد و تمیز داد. ادبیات داستانی، با توجه به این قدرت فزایندهی تصاویر، درعصر رسانههای کامپیوتری، نقش وقوف به دمکراسی را ایفا میکند. تفکر شکاک، جوینده و پرسنده و استدلالگر مطلع ، از طریق ادبیات داستانی از پسِ اطلاعات استاندارد شده برمیآید. هر فرد، خود به تنهایی، میتواند بازتاب تلقینهای وسوسهبرانگیز تلویزیون را به هیچ گیرد و تصویرهای کاذب و یا تصویرهایی را که با تردستی ظاهرمیشوند افشاء کند. اما، فقط کسب اطلاعات از طریق خواندن شهروند را چنان مجهز میکند که بین دانش و اطلاعات تمایز قایل شود. به نظر افلاتون، دانش «شناخت آن چیزی است که هست». «آن چیز» همواره به معنای «به چه منظور به کارمیآید» نیز هست. فقط کاربُرد تخصصی اطلاعات، که روند خواندن کارساز آن است، تجهیزات دانش واقعی را فراهم میکند و تواناییهای روشنفکرانه، همچون نیروی تخیل، خلاقیت و انتزاع، امکاناتش را فراهم میآورد. ادبیــات، اصطلاح متضادی با اطلاعــات نیست، اما پیوسته رجوع به منبع را گوشزد میکند. نقش اجتماعی ـ سیاسی ادبیات داستانی: نوشتن و نوشتار به نام نامیدن واقعیت است. چون، نشانههای زبانی، وسیلهی ارتباط ساختار اجتماعی واقعیتاند. هنگام نوشتن، ابلاغ با بازتاب آن همعنان است. نویسندگان نیز مانند سیاستمداران تمایلات مشابهی به «انتشار» دارند. نویسندگان با انتشار آثارشان پیوسته تصویرهای زبانی ابداع میکنند که واقعیتهایی به وجود میآورند. بنابراین، ادبیات مناسبات ما را با جهان دگرگون میکند ـ بی آنکه ادعا کند به وسیلهی ادبیــات مناسبات دگرگون میشوند. ادبیات داستانی، افزون بر جهتگیری انتقادی وضع کنونی و نیز سرگرمی - که بیتردید اهمیت دارد ـ نقشهای دیگری نیز ایفا میکند. ادبیات، نه تنها نقش وقوف به دمکراسی بلکه نقش محافظهکاری را نیز ایفا میکند. ادبیات، مانع از یاد بردن و جایگاه حفظ سرگذشتهاست. تسلط جمهوری فدرال آلمان بر بخش شرقی، دست کم در ادبیات داستانی، فضایی پدید آورد که در آن سرگذشتها حفظ و مورد تأمل و تفحص قرارگیرند. ادبیات داستانی یگانه شیوهی گردآوری و گنجینهی جستوجوی سرگذشتها و تفکرات است. نمونهای ذکر کنیم: در رُمان «سالروز» نوشتهی یانسون، از وجود ارودگاههای مرگ در جمهوری دمکراتیک آلمان سابق گزارش داده شده است که در سال ۱۹۹۰ برهمگان آشکارشد. او درآن موقع اردوگاه «فونف آیشن» در براندنبورگ (برلین) را با فهرست اسامی قربانیان و شیوههای خشن نگهبانان دقیقاٌ توصیف کرده است. احساس گناهکاری و ناکامی آلمانیها در دوره دیکتانوری، سبب شد که او به شیوهای مؤثر و کارآ، بیست و دو سال پیش این رمان را بنویسد. نویسندگان به مثابهی پاسداران ناظر بر روح زمان، با آثارشان پیشروان تفاهم نوین اجتماعی محسوب میشوند ـ اگرچه اغلب پیشبینیهای نادرست هم کردهاند. ادبیات میتواند با هدف مشخصی به کارگرفته شود، اما حتماٌ نباید چنین باشد. ادبیات داستانی آلمان در مجموع، واقعیتهای سیاسی را به طور ضمنی و تلویحی به تصویرکشیده است و فقط در موارد استثنایی رهنمودهای سیاسی مطرح کرده است. به هرحال، ادبیات پیوسته تمایل دارد توجه را از «ما» به «من» معطوف کند. نویسندگان مشوق قوام ارادهی دمکراتیک نیستند، اما درعین خلوت حضور، اغلب سیاست نهفته است. تا زمانی که سردمداران در این سیستم سیاسی دست اندرکارند، می توان نثر را به منظور تحلیل سیستم سیاسی به کارگرفت. جوامع سوسیالیستی کاذب نیز در اثر کتابهایشان سقوط نکردند. اما بدون قدرت مرموز نوشتــار که گاه جهان را تکان میدهد، تاریخ بشریت غیرقابل تصوراست.4 پانوشت: ۱- در سال ۱۹۴۷، ۴۷ نویسندهی آلمانی در مونیخ این گروه را تشکیل دادند و علیه گرایشهای محافظهکارانه و ارتجاعی حکومت وقت که حزب دمکرات مسیحی اداره میکرد دست به کارشدند. کوشش این گروه به منظور بازنگری گذشته و جلوگیری از ترویج مکانیسم از یاد بردن و به فراموشی سپردن جنایتهای دوره سلطهی نازیها که حکومت وقت در پیش گرفته بود، به ویژه به کار گماشتن شخصیتهای مهم و موثر نازیها در مقامات دولتی، بر نسل جوان و اوجگیری جنبش دانشجویی سال ۶۸ نفش مهمی ایفا کرد که سرانجام به انتقال حکومت به دو حزب سوسیال دمکرات و لیبرال منجر گردید. [ مترجم] ۲- B.Guggenberger: Das Verschwinden der Politik, in die Zeit vom 7.10.1994, Nr.41 ۳- Ein weites Feld ۴- سخنرانی هاول در فرانکفورت برگرفته ازنشریه Aus Politik und Zeitgeschichte, Bonn, B 13-14-1994 |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
برای آشنایی با جو امروز آلمان مقاله خوبی ست. ترجمه مقاله نیاز به بازنگری دارد
-- parvin ، Apr 27, 2010