تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

داستانهای هلندی

ماکان انصاری

ادبیات ایران سابقه آشنایی چندانی با داستان نویسی هلندی ندارد. شاید مجموعه «داستانهای هلندی» اولین حرکت جدی برای نزدیک کردن این دو دنیای داستانی به هم باشد. مجموعه‌ای که با معرفی ده داستان نویس هلندی، تلاش دارد تا نمایی کلی از این ادبیات ناآشنا را پیش روی خواننده فارسی زبان بگذارد. نسیم خاکسار، مترجم و گردآورنده این مجموعه، با انتخاب داستانهایی متفاوت از حوزه‌های ادبیات کودک و نوجوان، طنز و جدی سعی داشته است تا گستره این ادبیات را برای خوانندگانش به نمایش بگذارد. انتخابهایی که بیشتر بر مبنای میزان تاثیر گذاری آن داستانها بر روی گردآورنده انجام گرفته‌اند و نه صرفا ارزش ادبی نویسندگانانشان در ادبیات هلند.

مارتین موی، ادیب هلندی و مسئول جشنواره جهانی شعر روتردام هلند، در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته است معتقد است که چنین انتخابهایی هرگز توسط یک نویسنده هلندی انجام نمی‌گرفت، زیرا تفاوت بین داستان نویسان برگزیده بسیار چشمگیر است. او می‌گوید: «این نویسندگان هرکدام برای خودشان صاحب فرم و سبک مشخصی هستند و رنگ و لحن خودشان را به زبان مشترک ادبی ما بخشیده و به طور فردی گونه‌گونی غنی ادبیات معاصر نویسندگان ما را موجب شده‌اند. نویسندگانی که به هر حال از این لحاظ قابل مقایسه با هم نیستند.»

موی معتقد است که گردآورنده به راحتی از روی نامها و جریانات ادبی گذشته است و با چنین تعبیری سعی دارد که در مورد توانایی این مجموعه در ترسیم تصویر کلی ادبیات هلند تشکیک ایجاد کند. البته خود موی در همان مقدمه، به مرور روند داستان نویسی در هلند می‌پردازد و سعی می‌کند که جایگاه نویسندگان برگزیده این مجموعه را در این روند مشخص سازد.

به طور کلی به نظر می‌رسد که دغدغه موی در مورد داستانهای این مجموعه قابل درک است و داستانهای برگزیده از نظر ارزشهای ادبی در سطح یکسانی قرار ندارند. به همین خاطر این نوشته بر روی داستانهایی متمرکز می‌شود که از نظر نگارنده از ارزشهای ادبی بالاتری نسبت به سایر داستانها برخوردارند.

مرد مزین
«مرد مزین» نوشته «هاری مولیش» یکی از بهترین داستانهای این مجموعه به حساب می‌آید. هاری مولیش، یکی از بزرگترین و قدیمی‌ترین نویسندگان زنده هلند است. نویسنده‌ای که علاوه بر نوشتن رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه، آثار مهمی در زمینه فلسفه و نقد ادبی خلق کرده است.

داستان مرد مزین درباره سربازی است به نام «بروزه» که در انتهای جنگی مرگبار، فرمان می‌گیرد با زیر دریایی‌اش به کشتی فرمانده دشمن بکوبد و مرگ او و تمام کابینه‌اش را که همراه با او در کشتی هستند رقم بزند. «بروزه»ی این داستان تمام هستی‌اش را در جنگ از دست داده است: «در بمبارانی والدینت هزار تکه شدند. برادرت در عملیات جبه شمالی مرد و جسد باد کرده‌اش هنوز جایی در گرد دیرکی میان توده‌ای یخ شناور می‌چرخد. از دو خواهرت یکی به قتل رسید و دیگری به مرض تیفوس مرد. زنت در قطاری بود که به توپ بسته شد، قطاری که هرتکه‌اش روی سنگی می‌دوید.»
«بروزه» در ابتدا به فرمان داده شده شک می‌کند. فرمانی که بی هیچ چون و چرایی مرگ او را درپی خواهد داشت. اما در نهایت تصمیم می‌گیرد که در زیردریایی‌اش بنشیند و خودش را به کشتی آن «جانور» بکوبد. آنچه در این داستان بسیار قابل توجه است رابطه‌ای است که میان انسان و مظاهر تکنولوژیک ساخته او برقرار می‌شود.

در این داستان زیر دریایی «بروزه» به بخشی از تن جسمانی او تبدیل می‌شود و تمامی دریافت‌های فیزیولوژیک بدن او به جسم فلزی زیردریایی‌اش نیز تسری پیدا می‌کند: «چشمهایش بزرگ‌تر شدند. کرجی بدنش بود. او به آهن بدل شده بود. با بدنش بدن شناور آن جانور را از هم می‌دراند. تصور روح انسان در در ظرفیت این حجم خون و گوشت نبود. برای خودش جایی وسیع پیدا کرده بود. در آغاز کلمه بود و کلمه ماشین بود.»
و یا توصیف تکان دهنده و زیبایی که «هاری مولیش» از همخوابگی گلوله با تن انسان ارائه می‌کند: «هر گلوله‌ای که فرو می‌رود بخشی از بدن قاتل است که در تن قربانی‌اش فرو می‌ود. هر قتل یک زشتی است، یک هم‌آغوشی محرمانه، جماع قاتل. زنش را دید که تنش از گلوله غربال شده است و اندیشید که قاتل و مقتول هر دو در تصویرند در حال جماع».

در حقیقت مولیش با خلق یک تن متالیزه برای شخصیتهای داستانش، آنها را در مرحله تکاملی جدیدی در این دنیای خشونت‌بار و عصبی نشان می‌دهد. دنیایی که خشونت حداکثری ایجاد شده به وسیله «جانور»، انسانها را ناچار کرده است که به تعریف نوینی از تن خود روی بیاورند و آن را در تکاملی فیزیولوژیک، متالیزه کنند. تن فلزی جدیدی که هم محافظت‌گر است و هم امکان رسیدن به آرامش ابدی مرگ را فراهم می‌کند. باید توجه داشت که این داستان در سال 1955 نوشته شده است. یعنی قبل از رمان تصادم نوشته جیمز گراهام بالارد. نویسنده‌ای که در آن رمان تعریف جدیدی از رابطه میان انسان و تکنولوژی را ارائه کرده بود. در این نگاه، مرد مزین را می‌توان پیش درآمدی فرض کرد بر رمانهای هنجار شکن و نوآوری نظیر تصادم.

داستانهایی برای کشف و شهود
داستانهای «قیصر سیاه»، «مفقود شدن برچه،س» و «موتور سواری در دریا» همگی در یک ویژگی مشخص با هم اشتراک دارند. در تمام این داستانها یک موقعیت ویژه گسترش پیدا می‌کند و در انتها کشف و شهودی را برای شخصیت داستان موجب می‌شود.

در داستان قیصر سیاه نوشته هوخو کلاوس، واناماکر کودک محصلی است که یکی از چشمانش را در حادثه‌ای ناگفته از دست داده است. او هرچند وقت یک بار، مرد سیاه پوستی را در پارک ملاقات می‌کند. ملاقات با یک سیاه پوست آنقدر عجیب و هیجان آور است که به رازی برای واناماکر تبدیل می‌شود. رازی که آن را در قماری کودکانه به یکی از دوستانش می‌بازد و ناچار می‌شود که با کس دیگری قسمتش کند. واناماکر در انتهای داستان و پس از ملاقات با مرد سیاه پوست، انگار به دید جدیدی نسبت به ناتوانی جسمانی‌اش می‌رسد. دیدی که از حظور کشف و شهود گونه مرد سیاه پوست و تقسیم این حضور با کس دیگری ناشی شده است: «وقتی واناماکر در دفتر نقاشی‌اش با دقت بسیار مثل همیشه طرح کبوتر سفیدی کشید، کبوتری با یک چشم، چشم بسیار بزرگ شد، آنقدر بزرگ که بیشتر به چشم سگی می مانست.»

در داستانهای «موتور سواری در دریا» نوشته «بیس هوفل» و «مفقود شدن برچه،س» نوشته «رمکو کامپرت» با نوع دیگری از این کشف و شهود روبه‌رو می‌شویم. در داستان اول واقعه‌ای عجیب و باورکردنی برای شخصیت اصلی روی می‌دهد. او که پادوی جاشوهای کشتی است، در شبی که هیچ کس به جز او بر روی کشتی بیدار نیست، مردی را می‌‌بیند که بر روی دریا موتور سواری می‌کند. مرد به عرشه کشتی می آید و از او درخواست غذا می‌کند. روز بعد وقتی ماجرای مرد موتوارسوار را برای ملوانان تعریف می‌کند هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. در نگاه دیگران او یا مجنون شده و یا خودش را به دیوانگی‌زده است. اما این ماجرای عجیب، برایش حس عمیق آزادی را به همراه می‌آورد و نگاهش را به زندگی کسالت بارش تغییر می‌دهد: «ایزاک به یکی از مرغان دریایی نگاه کرد و از ذهنش گذشت که کاش او هم می‌توانست در هوا پر بزند و در هر جا که دوست دارد بنشیند. آرزو کرد که ای کاش می‌توانست به دنبال کشتی پرواز کند و یا در افق دوردست محو شود. بی آنکه متوجه باشد، دستهایش را چون بال کاکایی از هم باز کرد و به شیوه آنها بال زد».

در داستان دوم که تمی جنایی دارد، با ماجرای مفقود شدن کودکی روبه‌رو می شویم که احتمالا به قتل رسیده است. راوی داستان مردی است که پدر و مادر بچه گم شده از دوستان نزدیک او هستند. راوی برای به دست آوردن آرامش ذهنی‌ و فراموشی مصیبت عظیمی که بر دوستانش وارد آمده است به جنگل پناه می‌برد. جنگل در ابتدا زیبا و تسکین دهنده است: «هوا خنک و معطر بود. احساس می‌کردم دوباره متولد شده‌ام. همه آن مصیبتها که از چندی پیش روی دوشم سنگینی می‌کرد مثل ردایی کتانی از سرشانه‌هایم لغزید.»
اما ناگهان راوی متوجه می‌شود که جسد «برچه،س» در میان شاخه‌های همان درختی قرار دارد که برای به دست آوردن آرامش به آن تکیه داده بود. با چنین کشفی، پوسته ظاهری جنگل از میان می‌رود آنچه برجا می‌ماند صحنه‌ای است دهشت بار که در پس نمای دلربای بیرونی پنهان شده بود: «زیبایی‌های طبیعت که کمی پیشتر برایم سرچشمه شادی و توانایی بودند، اکنون به پرده‌ای جلو صحنه می‌نمود که ترسناکی صحنه را در پشت آن فقط می‌شد حدس زد. صحنه‌ای که به قیمت از دست رفتن جان کودکی بیگناه در آن نمایشی بازی شده بود».

در حقیقت رمکو کامپرت، با به تصویر کشیدن جهانی سرشار از وحشت و پلیدی، ماهیت حقیقی زیبایی‌های پیش چشم انسان را به چالش می‌کشد.

سرزمینهایی برای کشف کردن
در میان داستانهای این مجموعه دو داستان «بالاسری‌ها» و «مصاحبه» نوشته «سیمون کارمیخلت» از طنز بسیار تاثیرگذاری بهره می‌برند. که البته داستان «بالاسری‌ها» از قدرت و ظرافت بسیار بیشتری برخوردار است. «مارتین موی» در معرفی کارمیخلت می‌نویسد:

«سیمون کارمیخلت برای سالها ادبیات طنز را در هلند زیر مهمیز خود داشت. مناسبات گرم و مهربان بشری در کارهای او هنوز که هوز است مورد ستایش خوانندگان هلندی است».

داستان «جشنی که رام کننده فیلها راه انداخت» نوشته «پائول بیخل» و داستانهای «تیمساری که گوشش کار صد تا جاسوس را می‌کرد» و «دختری که نامش را گم کرده بود» نوشته «آنی اشمیت» به ادبیات کودک و نوجوان تعلق دارند. داستانهایی که بررسی‌شان نوشتاری جداگانه را می‌طلبد.

در نهایت باید گفت که داستانهای مجموعه «داستانهای هلندی» با وجود اینکه از ارزشهای ادبی یکسانی برخوردار نیستند، اما از ادبیاتی خبر می‌دهند که سرزمینهای کشف نشده بسیاری را برای خوانند‌گان فارسی زبان در خود پنهان کرده است. سرزمینهایی که شناختشان، بدون شک، در پربارتر کردن ادبیات ما تاثیرگذار خواهد بود.

----------------
پ.ن: مشخصات کتاب

نشر دشتستان،

چاپ اول/1100 نسخه/1383/124 صفحه

آدرس ناشر: خیابان مفتح،کوچه عطارد،پلاک 5، واحد 10

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)