تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
ترجمه مقاله روزنامه فولکس‌کرانت هلند

با کوله‌پشتی و چادر در ایران

این عنوان مقاله‌ای است از روزنامه فولکس‌کرانت هلند، منتشرشده در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۰۶.
مقاله درباره سفر دو دختر ۲۵ ساله هلندی به ایران است. هر دوی ایشان از محققان موضوعات اسلامی هستند. داؤچه لِتینخا تحصیلکرده علوم سیاسی و تاریخ است و اِلس دوران، دانشجوی مردم‌شناسی و پژوهنده در زمینه علویان ترکیه.

گزارشگر روزنامه فرض خود را بر این گذاشته که آنها در طی سفر بایستی چادر و روبنده بسر می‌کرده‌اند و نقاشی بلندبالایی هم در کنار مقاله به چاپ رسانده که در آن دو شبح سفید به شکل چادرهای روبنده‌دار افغانی بر زمینه‌ای سیاه چسبیده‌اند در حالیکه دو کوله‌پشتی بزرگ سفری در جلوی آنها قرار دارد. کوله‌پشتی‌ها غربی و رنگین‌اند.

در بالای تیتر به عنوان چکیده مقاله نوشته شده: "داؤچه لتینخا و الس دوران با تعجب بسیار در ایران شنیدند که بسیاری از ایرانی‌ها از حمله آمریکا به کشورشان خوشحال خواهند شد. ایشان به هیچ وجه ترسی از اینکه سناریوی عراق در ایران تکرار بشود ندارند".
عنوان‌های کوچکتر دیگر در دو سوی مقاله اینطور نوشته: "دو زن جوان در وسط مؤمنان" و "در حال چت کردن می‌شود عکس بدون روسری نشان داد".

ترجمه بخش‌هایی از این مقاله را در زیر می‌خوانیم:

چه اتفاقی می‌افتد اگر دو زن جوان از هلند برای سفر به ایران بروند؟ داؤچه لتینخا (۱۹۸۱) و الس دوران (۱۹۸۱) با مردمی برخورد کردند که کاملاً با آنچه همه برایشان پیش‌بینی کرده بودند تفاوت دارند:

بارها و بارها همه از ما می‌پرسیدند: "حالا چرا ایران؟ مگر در آنجا همه‌شان ملاهای بنیادگرا نیستند؟ آنهایی که زنان را سرکوب می‌کنند؟ آیا در آنجا به عنوان غربی امنیت دارید؟ به همین صورت بیانات احمدی‌نژاد، رئیس جمهور ایران، درباره افسانه بودن هالوکاست و پاک کردن اسرائیل از روی نقشه کمکی به مشتاق کردن دوروبری‌هایمان در مورد این سفر نمی‌کرد.
اما ما تصمیم خود را گرفته بودیم.

ما نسبت به آنچه رسانه‌ها از ایران ترسیم می‌کنند شک داشتیم. از سوی دیگر ایران قدیم برای ما تصوری دیگر را در ذهن تداعی می‌کرد: تصور شهرهایی تاریخی در کنار جاده ابریشم، بازارهای شلوغی که در آن زنان خرید روزانه‌شان را انجام می‌دهند و بازاریان مشغول نوشیدن چای نعناع هستند*. مسجدهای بسیار زیبا در شهرهایی پرجنب‌وجوش، فیلم‌های مشهور ایرانی یا شاعرانی مانند فردوسی و حافظ.

آن‌ها با ایران‌ایر به تهران پرواز کردند: روسری‌بسر، مانتو به‌تن و شلواری گشاد به‌پا.
موقعی که در فرودگاه مهرآباد به زمین نشستیم با کنجکاوی، همراه همسفران ایرانی خود به سوی گمرک فرودگاه رفتیم. دختری با آرایش بسیار غلیظ و اونیفورم تیره برتن از درون باجه گمرک نیم‌نگاهی به ما انداخت و گذرنامه‌هایمان را مهر زد. حالا ما در ایران هستیم، در محور شرارت، جایی که گفته می‌شود زنان حق و حقوقی کمتر از مردان دارند، اما اولین شخص شاغلی که اینجا می‌بینیم یک زن است. کنار نقاله‌ چمدان‌ها هم چند دختر مدرن و آلامُد ایرانی با مانتوهایی رنگی که بزور روی باسنشان را پوشانده بود ایستاده بودند. شال نازکی هم تحت عنوان روسری دور موهای بلند و مدل‌دار و رنگ‌شده‌شان پیچیده بودند. از درون تاکسی‌ای که ما را به هتل می‌بُرد زنان جوان بیشتری را می‌بینیم که ماتیک سرخ بر لب و عینک آفتابی بر چشم با دوست‌پسرهایشان دست‌دربغل راه می‌روند.

چند روز بعد معلوم می‌شود که کلاً حجاب آنگونه هم که ما فکر می‌کردیم سخت‌گیرانه رعایت نمی‌شود. جدایی فضاها میان زن و مرد هم آنطور جدی گرفته نمی‌شود. از طرفی در اتوبوس‌ها و متروها قسمت‌های زن و مرد جدا هستند و از طرف دیگر موقع رفتن به اصفهان در اتوبوس مسافرتی در میان چند مرد ناشناس نشسته بودیم یا دیدیم که مرد و زن‌های ازدواج‌نکرده در سالن‌های تاریک سینما یا در پارک‌ها با هم تماس بدنی دارند و شوخی و نوازش می‌کنند.

این دو مسافر هلندی داستان خود را با توضیح درباره مشاهداتشان در شمال تهران، جوانان شیک‌پوش و ماشین‌سوار که به دختران شماره می‌دهند، دعوت شدن از سوی دختری که از او راه را پرسیده بودند به خانه، مبل‌های شیک، تلویزیون‌های صفحه‌پهن، کانال‌های ماهواره‌ای تهرانجلس، بینی‌های عمل‌کرده، رواج نوشیدنی‌های الکلی پنهان، علاقه جوانان به مهاجرت به غرب و غیره ادامه می‌دهند.

داوچه و الس موقعی که با دو جوان به نام‌های دارا و حبیب در خانه مشغول ورق‌بازی و نوشیدن آبجوی سرد بودند نظر منفی خود درباره سیاست خارجی آمریکا را بازگو می‌کنند ولی:
"با تعجب زیاد دیدیم که حبیب، برادر بزرگ دارا، با ما موافق نیست. او با حمله آمریکا به ایران موافق است و ترسی هم از تکرار سناریوی عراق در ایران ندارد. او اعتمادی قـُرص به مردم خودش دارد. به نظر او، درست است که ایرانی‌ها دارای فرهنگ‌ها و مذهب‌های گوناگون هستند اما اتحادشان طوری قوی هست که به جنگ داخلی کشیده نشوند.

می‌پرسیم، چقدر از ایرانیان از چنین حمله‌ای پشتیبانی می‌کنند؟ به نظر حبیب اکثریت آنها، چونکه ۷۰ درصد، دولت احمدی‌نژاد را پشتیبانی نمی‌کند. طی سفرمان از بقیه هم همین درصدها را می‌شنویم. پس اینکه چرا همگی یکجا شورش نمی‌کنند برای ما یک معمای بزرگ باقی می‌ماند. شاید ترس از سرکوبی باعث آن است.

با اینحال با هر ایرانی‌ای که صحبت کردیم همیشه امید و آرمان‌گرایی در صحبت‌هایشان موج می‌زند. حبیب معتقد است که کشورش از پتانسیل کافی برخوردار است که حتی روزی یک قدرت جهانی بشود. روشنک که یک سازمان غیردولتی برای توانمندی زنان را اداره می‌کند قبلاً که در آمریکا بود در مورد نسل جدید ایران نظری منفی و ناامیدانه داشت ولی از موقعی که به ایران بازگشته در مورد پشتکار طبقه متوسط و پویایی نسل جوان در ایران مثبت فکر می‌کند. یان پیتر کِلـَیبورخ، هماهنگ‌کننده هلندی برنامه‌های صندوق کودکان یونیسف که ساکن ایران است هم به آینده ایران اعتماد دارد. او توضیح می‌دهد که از سال ۱۹۷۹ به بعد آموزش و پرورش، خدمات درمانی و کارهای زیربنایی در روستاهای فقیر گسترش یافته است. بر عکس ایده حاکم در غرب که جمهوری اسلامی هیچ کمکی را از خارج نمی‌پذیرد آقای کلیبورخ درباره همکاری کامل ایران با یونیسف در مورد مسائلی تابو-زده مانند پیشگیری از ایدز، اطلاع‌رسانی در مورد مسائل جنسی و مسائل اعتیاد توضیح می‌دهد. او می‌گوید که حکومت ایران حتی به معتادان جیره متادون می‌دهد.
متادون در ایران؟ ما که از درک این کشور عاجز مانده‌ایم.

بازگشت ما از سفر ایران با دیدی منفی نیست بلکه با خوش‌بینی برگشتیم چونکه خودمان با چشم خود دیدیم که ایران تا چه حد پویا و چندجانبه است. ما به همسنی‌های خود در ایران اعتماد پیدا کرده‌ایم. آنها با مهمان‌نوازی خود قلب ما را دزدیدند و رفتار دوستانه‌شان برای ما الهام‌بخش و الگو است.

----------------------------------------
*چای نعناع نوشیدنی محبوب مردم مراکش است. اقلیت نسبتاً بزرگی از مراکشیان در هلند ساکن هستند. (م.)

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)