گفتگو با فیلمساز هلندی روس تبار مقیم آمستردام
گفت و گو از شهره جندقیان
آلیونا فن در هورست در سال ۱۹۷۰ در مسکو به دنیا آمده و در هلند بزرگ شده است در سال ۱۹۹۳ تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات روسی به پایان میرساند و سپس در دانشکده سینما و تلویزیون آمستردام در رشته مستند سازی مشغول تحصیل میشود. او چندین فیلم مستند برای تلویزیون هلند کارگردانی کرده است و جوایز متعددی را برای فیلم هایش در داخل و خارج از کشور دریافت کرده است.
«صداهای بم» قیلم مستندی از آلیونا فن در هورست
پس از زلزله سال ۱۳۸۱ که شهر تاریخی بم را با خاک یکسان کرد و بیش از ۴۳ هزار کشته برجای گذاشت، آلیونا فن در هورست، فیلم ساز هلندی روس تبار عازم بم شد تا فیلم مستندی در این باره بسازد. در فیلم «صداهای بم» دوربین همانند روحی سرگردان در خرابههای شهر میگردد و از زندگی روزمره ساکنان شهر که در ذهن خود با عزیزان از دست رفتهشان گفتگوی درونی دارند، فیلم برداری میکند. این مستند شاعرانه به اعماق زندگی شخصی آدمها در بم نفوذ میکند و روابط آنها را با یگدیگر، با رفنگانشان و با خدایشان به تصویر میکشد. فیلم «صداهای بم» در چندین جشنواره جهانی فیلم جوایز متعددی را از جمله جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره تریبکا در نیویورک و جایزه بهترین فیلم مستند در جشنواره فیلم کوزووو ۲۰۰۶ را دریافت کرده است.
چطور شد که به این فکر افتادی، فیلمی درباره «بم» بسازی؟
آلیونا فن در هورست – روز دوم کریسمس ۲۰۰۴ بود و من و همسرم با هم در باره سفری به آن شهر تاریخی با قلعههای قدیمی صحبت میکردیم. در آن موقع اسم شهر را فراموش کرده بودم. همان شب وقتی تلویزیون را روشن کردیم دیدیم شهر تاریخی بم به خاطر زلزله وحشتناکی با خاک یکسان شده و این در ذهن من بود تا در باره یک عکاس ایرانی به نام «پریسا دمندان» شنیدم که به بم رفته بود تا نگاتیوها و عکسهایی را که در مغازههای عکاسی زیر خروارها خاک دفن شده بودند از زیر خاک بیرون بیاورد. من با پریسا تماس گرفتم و با هم عکسها را برای صاحبانشان برگرداندیم. این کار باعث شد تا بازماندگان فاجعه بتوانند خاطراتشان را با رفتگانشان و همچنین شهرشان بازسازی کنند.
ایده ضبط «گفتگوهای درونی» مردم با از دست رفتگانشان چطور به ذهنت رسید؟
آلیونا – مدت ها بود که میخواستم از گفتگوهای درونی به عنوان وسیله بیانی خاصی درفیلم هام استفاده کنم. در ادبیات این امکان وجود ندارد ولی در سینما چرا. درفیلم «زیر آسمان برلین» به کارگردانی ویم وندرس؛ فرشتهها میتوانند افکار مردم را که در حال دوچرخه سواری هستند بخوانند. من هم فکر کردم که از این امکان برای فیلم مستندم استفاده کنم. وقتی که به ایران رفتم مردی را در شهر بم دیدم که همسر و دو دخترش رادر زلزله از دست داده بود. عکسهای آنها را به دیوار زده بود و هر روز با آنها صحبت میکرد. از او پرسیدم که آیا میتواند در مقابل من با صدای بلند این صحبتها را تکرار کند تا ما ضبط کنیم. او قبول کرد چون خیلی دوست داشت که با خانواده از دست رفتهاش صحبت کند. لحظات تکان دهندهای بودند. بعدا از ساکنان دیگر خواستم که به هتل محل اقامتم بیایند تا گفتگوهایشان با عزیزان از دست رفته شان را ضبط کنیم. ما تقریبا هر روز با شنیدن این صحبتها گریه میکردیم. من فکر میکنم ایرانیها قدرت تخیل بسیار قوی دارند. برای آنها ضبط این گفتگوها عجیب نبود. نمیدونم اگر ازهلندی ها میخواستم چنین کاری را انجام میدادند! حتما فکر میکردند که من دیوانه شدهام!
پیش از ساختن این فیلم چیزی درباره ایران شنیده بودی؟
آلیونا – یک کمی. ولی میتونستم حدس بزنم که تصویری که در رسانههای گروهی از ایران میبینیم باید با واقعیت فرق داشته باشد. چون بخشی از خانواده خودم در روسیه زندگی میکنند و خوب به خاطر دارم که پیش از فروپاشی شوروی سابق مردم در اینجا فکر میکردند که رفتن به روسیه خطرناک است و زندگی در آنجا سخت و وحشتناک است. در حالی که من هر سال موقع تعطیلات برای دیدن خانوادهام به مسکو میرفتم و خوش هم میگذشت. در آن زمان خیلی از مردم حتی به کمونیسم عقیده هم نداشتند. فکر کردم در مورد ایران هم باید همین طور باشه.
فیلم تا به حال در ایران نمایش داده شده؟
آلیونا – قرار شده که فیلم را برای جشنواره فجر امسال به تهران بفرستیم. نمیدونم آیا پذیرفته بشه یا نه؟ ولی فیلم را به کسانی که در فیلم بازی کردند نشان دادیم.
عکس العمل مردم چطور بود؟
آلیونا – خیلی خوشحال و هیجان زده بودند. افتخار میکردند که در فیلم هستند و وقتی که تصویرشان را میدیدند خندهشان میگرفت. از این که مردم دنیا میتوانستند آنها را ببینند احساس خوبی داشتند. یادم میآید که سال گذشتهاش مردم خیلی غمگین و افسرده بودند و فکر میکردی که هرگز انتهایی بر غم و درد آنها نیست. ولی وقتی سر نمایش فیلم نگاههایشان را میدیدم زندگی و امید بیشتری در چشمانشان بود.
از فیلم در خارج از ایران چطور استقبال شد؟
آلیونا- در اینجا مردم معمولا از فیلمهایی که درباره زلزله، خرابی و یا فجایع این چنینی هستند زیاد استقبال نمیکنند و یا از اسم ایران هراس دارند. برای همین در ابتدا فکر میکردم که این فیلم تماشاگر زیادی نخواهد داشت. ولی بعدا دیدم که خیلیها از فیلم خوششان آمد و با فیلم ارتباط خوبی برقرار کردند. چون این فیلم با ریتمی آرام، افکار و گفتگوهای درونی مردم عادی را در زندگی روزمره بدون هیچ گونه پیش داوری نمایش میدهد. تماشاچیانی که فیلم را نپسندیدند میخواستند بدانند که تعداد کشتهشدگان چند نفر بودند و یا کی و چگونه شهر بم بازسازی میشود و از این طور اطلاعات که در این فیلم به آنها اشاره ای نمیشود. شاید آنها به خاطر عنوان فیلم انتظار دیگری داشتند.
هیچ وقت به فکر ساختن فیلم داستانی افتادهای؟
آلیونا- از ساختن فیلم داستانی خیلی میترسم! شاید ده سال دیگه! و شاید هم یک فیلم داستانی به سبک مستند.
موقعیت «فیلم سازی مستند» را دردنیای امروز چطور میبینی؟
آلیونا- ده سال پیش زمانی که هنوزدر مدرسه سینمایی درس میخواندم صحبت این بود که فیلم مستند کم کم از بین خواهد رفت و فیلمهای مستند بازسازی شده جای آنها را میگیرند. فیلم مستند روش پیش پا افتادهای برای فیلم سازی بود. درنتیجه از خودت سوال میکردی برای چی فیلم مستند بسازم؟ ولی الان مسأله کاملا برعکس شده. فیلم سازانی مثل مایکل مور میتوانند مردم را برای دیدن فیلم مستند به سینماها بکشانند.
در حال حاضر چه میکنی؟ آیا بر روی فیلم بعدی کار میکنی؟
آلیونا- تدریس میکنم و منتظر ایده بعدی هستم. فیلم سازی کار سختی است و من از آن دسته کارگردانهایی هستم که باید از یک ایده انقدر خوشم بیاید که یکی دو سالی از زندگیم را صرف تحقیق و کار بر روی ایدهام کنم. من با خودم شرط نمیکنم که حتما سالی یک فیلم بسازم. برای همین تا زمانی که موضوع خاصی ذهنم را مشغول نکرده تدریس میکنم و شاید فیلم کوتاه بسازم. ولی امیدوارم که به زودی کار جدیدی شروع کنم.
خیلی ممنون آلیونا که وقت گذاشتی و به سوالات من جواب دادی. برات آرزوی موفقیت دارم.
|