تاریخ انتشار: ۸ شهریور ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
چیستی کاربرد زور - بخش سوم

توان انقلابی تمایز رنج طبیعی و رنج انسانی

آرمین مالکی

در شرایط کمبود نسبی منابع، شرایطی کمابیش همیشگی برای جوامع انسانی، آن چه ما را قادر می‌سازد تا بین رنج طبیعی و رنج انسانی تمایز بگذاریم، امکان تحول سیاسی در این جوامع است.

تحولی به سمت توزیع منابع عادلانه‌تر و کاستن از دشواری‌های زندگی. رنج و سختی ناشی از فقر و کمبود منابع، زمانی رنجی انسانی تلقی می‌شود که بر اساس همان توانایی‌های تکنولوژیکی که در اختیار جامعه‌ی انسانی به خصوص قرار دارد، یا با اعمال اصلاحات جزئی تکنولوژیکی که به هر حال دور از دسترس نیست، بتوان با ایجاد تغییرات در نظام سیاسی اوضاع افراد جامعه را بهتر کرد.

رنج حاصل از توزیع منابع هنگامی رنجی انسان آفریده می‌شود که بتوان با اتکا به چشم‌انداز تحول سیاسی، غیرعقلانی بودن نظام توزیعی را نشان داد. به این معنی، «فقر» به شکل محرومیتی بروز می‌کند که اساسا سیاسی است، توسط انسان‌های دیگر تحمیل شده و در نتیجه از مصادیق کاربرد زور است.

این نوع غیرعقلانیت توزیعی، به دو شکل عمده پدیدار می‌شود که یکی مربوط به کشور‌های صنعتی و تولیدکننده و دیگری بیشتر مربوط به کشور‌های تامین‌کننده‌ی ماده‌ی خام و نیروی کار و فاقد صنایع توسعه یافته، یا به اصطلاح جهان سوم است.


از ال لیسیتزکی

در جوامع صاحب صنعت، نابرابری توزیعی عمدتا ناشی از منطق بیشینه کردن سود است: منطق سرمایه‌داری نئولیبرال معاصر، و اساسا تمام انواع تاریخی سرمایه‌داری، به این سمت حرکت می‌کند تا نظام تولید و نظام توزیع، که در این مورد به معنی تعیین دست‌مزد‌ها و نوسانات بازار است، را طوری سازماندهی کند که سود سهامداران صنایع بزرگتر بیشینه شود.

هنگامی که منطق سازمان‌دهنده‌ی تولید، منطق سود باشد، علی‌الاصول هیچ لزومی ندارد که مسئله‌ی فقر و رنج انسانی هم در آن گنجانده شود.

چنین نظامی هدفی ذاتا متفاوت را دنبال می‌کند، هدفی که دست‌کم در بسیاری دوره‌های تاریخی هم به بهای گسترش فقر و بدبختی مردمان تمام شده است.

این فرایند اعمال زور به ویژه در دوران‌هایی بهتر پدیدار می‌شود که سرمایه‌داری در مقابل اشکلال قدیمی‌تر تولید قرار می‌گیرد.

در چنین شرایطی معمولا کاربرد زور فیزیکی هم برای مجبور کردن افرادی که به شرایط زندگی متفاوتی خو کرده‌اند به داخل شدن به مدار نظام سرمایه مدار،ضروری می‌شود (نمونه‌ی بارز چنین دوران‌هایی، دوران‌هایی است که پس از اصلاحات عرضی فرا می‌رسد.)

بر پایه‌ی چنین مشاهداتی است که مارکس در گروندریسه، و یا بخش مربوط به انباشت اولیه در سرمایه، مدعی می‌شود که هدف انتزاعی بیشینه کردن سود در نظام سرمایه‌داری، در عمل به معنی بیشینه کردن بدبختی مردمان است.


هنگامی که منطق سازمان‌دهنده‌ی تولید، منطق سود باشد، علی‌الاصول هیچ لزومی ندارد که مسئله‌ی فقر و رنج انسانی هم در آن گنجانده شود.

با این حال بررسی تاریخی حدود دو قرنی که از خیز نخستین نظام سرمایه‌داری می‌گذرد، ما را بر آن می‌دارد (و خود مارکس را حتی قبل‌تر از آن بر آن داشت، باز هم در گروندریسه) که به نوآوری‌های تکنولوژیک بی‌سابقه و خارق‌العاده‌ای که در این دوران پیش آمده است اذعان کنیم.

بدین سان ممکن است در برابر این ادعا صدای اعتراضی قابل تامل بلند شود: چگونه است که مارکس نوآوردی تکنولوژیک و کاسته شدن از رنج طبیعی حاصل از آن را به پای سرمایه‌داری نمی‌گذارد و انگار به شیوه‌ای قدری آن را به پیشرفت خودبه خودی تاریخی مربوط می‌سازد، در حالی که نابرابری توزیعی و رنج انسانی حاصل از آن را، نتیجه‌ی نظام سرمایه‌داری می‌داند؟

به همراه این اعتراض، حتی ممکن است این گمان نیز مطرح شود که در نهایت، مزیت کاهش رنج طبیعی ناشی از سرمایه‌داری به اندازه‌ای است که بر رنج انسانی ناشی از نابرابری توزیعی می‌چربد.

به نظر نگارنده، این که شما این گمان معادل حقیقت بگیرید یا نه، تا حدود زیاد مربوط به این می‌شود که در کجای جهان زندگی می‌کنید، و جایگاه جامعه‌ی شما در فرایند‌های جهانی سرمایه چیست، در نهایت راه قطعی‌ای برای رد یا قبول آن وجود ندارد.

اما باید توجه داشت که پاسخ اعتراضی را که به تفکر مارکسیستی می‌شود، به گونه‌ی دیگری می‌توان داد، پاسخی که در همراهی با مجموعه‌ی بدنی نظری‌ای است که مارکس آفریده است: آن چه باعث می‌شود مارکس رنج مردمان فرودست نظام سرمایه‌داری را رنجی انسانی بداند، باور او به امکان تحول است.

مارکس عمیقا و صمیمانه اعتقاد دارد که با حفظ توانایی‌های تکنولوژیک و دانش علمی موجود، جهان دیگری ممکن است که در آن توزیعی عادلانه‌تر صورت بگیرد، و در نتیجه راه برای شکوفایی استعداد‌های بالقوه‌ی انسان‌ها هموار‌تر گردد.

نقد مارکس از جامعه‌ی سرمایه‌داری و امکان انقلاب اجتماعی (مارکس با نگاهی به وضعیت پرولتاریا آن را پشت در می‌بیند) که به تحول ماهوی در نظام تولید و توزیع بیانجامد، از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند.

نقد مارکسیستی از طریق انگاره‌ی انقلاب سیاسی عمل می‌کند، و این همان عنصر مرموز سیاست مارکس است که بسیاری روشنفکران (مورد وطنی‌اش بابک احمدی در کتاب سیاست مارکس) چراغ به دست به دنبال آن می‌گردند، و معلوم نیست که چرا نمی‌یابند (یا به خوبی معلوم است چرا.) از این جهت، درس اساسی سیاست مارکسیستی این است که نمی‌توان با تفکری قدری و یا محافظه‌کارانه، که وضع موجود را وضعی طبیعی و غیر قابل تغییر می‌داند، به نقد شرایط موجود پرداخت.

Share/Save/Bookmark

مطالب مربوط:
«زور» چگونه کار می کند؟
کار تصویر و اعمال «زور»
دو فرم خشونت ناب - چیستی کاربرد زور - بخش اول
دو فرم خشونت ناب - چیستی کاربرد زور - بخش دوم
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

عالی بود

-- بهداد ، Aug 30, 2010

شوروی فرو ریخت اما روس پرستی و فراماسیون روس ها هنوز بر جاست ( فقط در ایران ) حتا در روسیه و کوبا و کره شمالی و ویتنام و ... هم کسانی مثل خسرو صدری در اخبار روز پیدا نمیکنید که چنین وقیحانه به جاسوس روس بودنش افتخار کند . صد رحمت به الله کرم و حاج منصور چون آنها به این اندازه بی شرم نیستند . جالب این است که آنها را که ثروتمند تر بودند ولی برای شوروی خوش رقصی کمونیستی میکردند و اکنون فهمیده اند که ان سرزمین و ان رویاها پوچ بود را هم تحلیل طبقاتی میکند ! میگوید چون ثروتمند بودند بیش از این خر نماندند ! درست شبیه ان ساندیس خوران که ول کن رژیم نیستند در حالیکه بچه بازاری ها رژیم را ول کرده اند .
این رفیق مزدور شوروی نمیداند که اگر مدتی روس ها گنجشک شوروی و مارکسیسم لنینیسم را به محرومین فروختند برای این بود که مثل مذهب یک عده پول دار و بورژوا که باهوش تر بودند مثل لنین این اندیشه قلابی را فروختند به بیچاره های از همه جا بی خبر . داستان مستضعفین و کشته شدن آنها و فداکاری های آنها برای پول دار شدن و به قدرت رسیدن یک عده ثروتمند ! و حالا دعوای بین این پول دار ها و رهبران سر قد رت اما مردم نمی آیند ! خنده دار است سرنوشت سربازان دیکتاتوری و مزدوران فریب خورده .

-- gharn 21 ast rofagha ، Aug 31, 2010

چند نقل قول از مارکس :

“بايد تمام سرمايه وابزار توليدی سرمايه دار را مصادره و آنها را در اختيار دولت طبقه کارگر قرار داد” (مانيفست)

” انقلاب يک عمل کردی است که يک بخش از مردم خواستهای خود را بوسيله اسلحه، توپ و سرنيزه، يعنی باتمام ابزار سرکوب کننده ، به بخش ديگری از مردم تحميل می کنند و از آنجائيکه اين نبرد برای حزب برنده بيک نبرد بيهوده تبديل نگردد بايد این حزب با زور و ايجاد رعب و وحشت در بين نيروهای ارتجاعی قدرت خود را به آنها نشان بدهد ” (مارکس جلد 18)

“فقط بوسيله ترور انقلابی ميتوان روند درد مرگ جامعه قديم و تولد جامعه جديد را کوتاه نمود” (مارکس جلد 5 بزبان آلمانی )

اين گفتار ها را لنين و يا استالين بیان نکرده اند، بلکه مارکس با صراحت اعلام می کند که برای رسيدن بقدرت و تثبيت آن بايد از متدهای تروريستی استفاده کرد. در واقع رهبران کشورهای سوسياليستی سابق، فقط گفته های پيغمبر خود ( مارکس ) را به عمل گذاشتند. بدينسان اين نظريه درست نیست که ايده کمونيسم ايده ای انسانی است و اشکال فقط به اجرا در آوردن آن در سطح جامعه است.
برداشته از
http://www.chubin.net/?p=112

-- چوبین ، Aug 31, 2010

یکی از تفاوتهای ماتریالیسم و مثلن نطریه ولایت فقیه اصالت دادن به دینامیزم موجود در جهانه. تفاوتی که عدم درکش علت برداشت اشتباه از یک مکتب علمی و پایین کشیدنش در حد نقل قولهای مربوط وقایع تاریخی است که در بعضی کامنتها اثرش دیده میشه.

-- ... ، Sep 1, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)