تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
چگونگی کاربرد زور - بخش اول

«زور» چگونه کار می کند؟

آرمین مالکی

«مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود، جلادش رسن به گلو‌انداخته بود و خبه کرده...» تاریخ بیهقی

برای راه گشودن به پیچیدگی‌های مفهوم کاربرد زور، از آن چه آشکار است آغاز می‌کنیم. از آنچه هنگام رویارویی با مورد منفرد کاربرد زور می‌بینیم، حس می‌کنیم و از تحلیل این مشاهدات به فراصت در می‌یابیم.

آن چه یک تماشاگر معمولی حکم اعدام می‌بیند و بر آن گواهی می‌دهد یا آن چه تظاهر کننده‌ای که در خیابان ناظر سرکوب مردم است در می‌یابد «چگونگی» اعمال زور است.

شیوه‌ی رفتار خشونت‌ورزان و قربانیان، کیفیت اعمال خشونت، ابزار اعمال خشونت. اما «چگونگی» اعمال خشونت الزاما با خود رویداد اعمال خشونت به پایان نمی‌رسد.

این «چگونگی» در کنش‌هایی همچون به خاطر آوردن خشونت، روایت کردن خشونت، متآثر شدن نزدیکان قربانی از اعمال خشونت، تایید احتمالی همدستان خشونت‌ورزان و یا حتی درمان کردن جراحات حاصل از خشونت هم امتداد دارد. «چگونگی» اعمال خشونت، امری ماندگار است.

«چگونگی» اعمال خشونت، امری بسیار متکثر است. گوناگونی‌ای خارق العاده دارد و ذاتا موردی است. چگونگی اعمال موارد منفرد خشونت با یکدیگر متفاوت است. باتوم دست کسی را می‌شکند، سر دیگری را. یکی را کهریزکی می‌کنند و دیگری را به اوین می‌فرستند.

یکی در بمب گذاری کشته می‌شود، دیگری گلوله می‌خورد. یکی از بی‌غذایی می‌میرد و دیگری را به بیماری سخت مبتلا می‌سازند و جلوی درمان آن یکی را می‌گیرند.... بررسی «چگونگی» خشونت، همان روایت کردن خشونت است.

روایت کردن جامع و فراگیر خشونت، با تمامی حاشیه‌های آن. تاثیر‌های فردی و اجتماعی، بلند مدت و کوتاه مدت آن.

در نهایت، تحلیل «چگونگی» خشونت، خود بخشی از «چگونگی» خشونت است. این تحلیل خود بازگو می‌کند. با خشونت ورز یا خشونت‌دیده هم‌دستی می‌کند، و به نوبه خود تاثیرگذار است. در نتیجه تحلیل «چگونگی» خشونت، به خودی خود امری بی‌پایان است.

کنشی است که به جوامع انسانی کمک می‌کند تا مازادی که ناگاه به وسیله‌ی خشونت آزاد شده است را دوباره جذب کنند.

این خود باز‌اندیشی بی‌پایان روایی، ناچار «ادبیات» است. ادبیاتی شواهی یا کتبی. ادبیاتی مستقیم از زبان مشاهده گران، یا ادبیاتی در تحلیل آن ادبیات.

شاید بتوان سبک ادبی «حبسیه»نویسی را به تمامی زیر مجموعه‌ای از این ادبیات دانست. هم‌چنین است بسیاری از نوشته‌های کاتبان درباری، آن زمان که به اجرای حکم سلاطین گواهی می‌دادند.


تحلیل «چگونگی» خشونت، ادبیاتی وسیع دارد که صرفا بر شمردن عناوین مهم آن هم از عهده‌ی این نگارنده خارج است. با این حال، به ادبیات رویکردی ادبی می‌توان داشت.

اگر درست باشد که جوهر نوشتار منثور را اراده‌ی از جزء به کل (متونیمی، مجاز مرسل) دانسته‌اند، شاید بتوان همین رویکرد را در تحلیل گونه‌ای ادبی برگزید.

می توان یک نمونه‌ی درخشان این ادبیات را بر گرفت و از منشور تحلیل گذراند، به این امید که رنگ‌های غالب آن آشکار شود.

هدف بررسی تاریخی نیست، بل‌که می‌خواهیم دریابیم که چه مجموعه‌ای از ابزار‌های تحلیلی برای بررسی کاربرد زور مفید است.

با کنجکاوی در یک مورد مشخص کاربرد زور،آن گونه که دیگران روایت کرده‌اند، می‌توانیم دریابیم که چه مجموعه‌ای از مسائل در این رابطه برای ما آشکار می‌شود، و در نهایت تلاش می‌کنیم به ساختاری تحلیلی دست یابیم که بتواند در بررسی این پدیده برای ما کارساز باشد.

برای ما چندان فرقی نمی‌کند که این نمونه اسطوره‌ای و یا واقعی باشد، صرفا کافی است که تصویری روشن و باور پذیر باشد. گوشه‌ی ذهن داریم که هدف ما از این بررسی، در نهایت موشکافی مسئله‌ی اعمال زور سیاسی است. (به همین دلیل مثلا مشهور‌ترین نمونه‌ی کاربرد زور،قتل هابیل، را به عنوان مثال بر نمی‌گزینیم).

ادبیاتی که «چگونگی» خشونت را توصیف می‌کند، ادبیاتی است که تن آدمی در مرکز آن قرار دارد. حضور تن در اینجا امری الزامی است، اگر تن در میانه نباشد خشونت توصیف نشده، بلکه ممکن است صرفا به اشاره با مخاطب در میان گذاشته شده باشد.

در عین حال حضور این تن، صرفا حضوری فیزیکی نیست، نه فقط به این دلیل که در ادبیات حضور فیزیکی امکان ندارد، بلکه همچنین به این دلیل که مطرح شدن مسئله‌ی تن، به خودی خود، تغییر شکلی جدی در کلیت دیدگاه ما به جهان ایجاد می‌کند.

تن، به خصوص در موقعیتی دهشت آفرین، مازادی ایجاد می‌کند که می‌تواند کل دیدگاه ما را به امر اجتماعی دگرگون سازد. حضور تن، استثنایی است که قاعده را بر می‌سازد. هنگامی که تن از صحنه غایب است، التزام به قانون و ارزش‌های اخلاقی هستند که حضور دارند.

زمانی که تن آشکار می‌شود، دست ارزش‌های ادعا شده رو می‌شود: معلوم می‌شود که آنها بر پایه‌ی تعذیب تن، یا بهتر بگوییم امکان بالقوه تعذیب تن، در صحنه حاضر هستند.

برای اجتناب از تصنعی بود نظم، که شاید در آن حاشیه‌های نامرتبط کم نباشد،به دنبال ادبیات منثور می‌رویم.به اعتبار ایجاز و روشنی بیان اش،از یکی از مشهور‌ترین نمونه‌ها‌ی کاربرد زور که در ادبیات مان مضبوط است شروع می‌کنیم.

بیان مصور و موجز بیهقی از صحنه‌ی ناب اعمال خشونت، می‌تواند در جهانی برساخته از کلمات، ما را رویاروی پدیده‌ی مورد سوال مان قرار دهد.جسم حسنک، که در بند‌هایی کلیدی در مرکزیت متن بیهقی قرار می‌گیرد، برای ما همچون آزمایشگاهی خواهد بود تا برخی از جنبه‌های اساسی «چگونگی» کاربرد زور را بازشناسیم.

بخشی از متن بیهقی توصیف شکنجه و قتل حسنک است در برابر مردم. توصیفی است از صحنه‌ای که در آن «چگونگی» کاربرد زور آشکار است، اما فراتر از آن، صحنه‌ای است که در آن این چگونگی تبلیغ می‌شود و در یاد مردمان حکاکی می‌گردد. کسانی که ناظر این صحنه هستند، هر یک راویان بالقوه‌ی چگونگی اعمال زور‌اند، و روایت آن‌ها خود در این چگونگی سهیم است.

همچنین قابل توجه است که در لحظه‌ی مشخصی از داستان، راویان با خشونت درگیر می‌شوند : «و خواستند که شوري بزرگ به پاي شود. سواران سوي عامّه تاختند و آن شور بنشاندند».

از طریق دخالت سواران سلطان نیز راویان بالقوه‌ی خشونت، جزئی از فرایند اعمال زور می‌شوند. موضوع محوری متن،حسنک است نه مردم. بر خلاف جزئیاتی که درباره‌ی تعذیب حسنک به دست می‌آوریم، صحنه‌ی اعمال خشونت علیه مردم به اختصار بر گذار می‌شود.

اختصاری که از سر ایجاز نیست و صرفا وضعیت را مبهم می‌کند : نمی‌دانیم که آیا این سواران سر و دستی شکستند، یا صرفا به‌ترسانیدن جمعیت بسنده کردند. آن چه در برابر چشم همگان آشکار است، نیروی اهریمنی اعمال زور است که در دست سلطان است.

اعمال مضائف زور بر جمعیتی که از قبل برای گواهی دادن بر اعمال زور جمع شده‌اند، امری ثانوی است. نقش اصلی آنان در این صحنه‌ترسیدن است، نه کتک خوردن و یا حتی کشته شدن. آن‌ها باید بمانند و روایت کنند.

حسنک را که در دوران سلطان پیشین، وزیری محتشم بوده است، به حکم سلطان نو و تضمین مقام مذهبی وقت (خلیفه ) به پای دار می‌آورند. حسنک را برهنه می‌کنند «جبه بیرون کش». حسنک برهنه می‌شود. لباس و دستارش را درمی آورد و به این‌ترتیب از هر نوع جایگاه اجتماعی محروم می‌شود.

بیهقی با نکته سنجی‌ای که نمی‌تواند تصادفی باشد بر برهنگی و آسیب پذیری حسنک تاکید می‌کند «تنی چون سیم سفید». بدن حسنک در عرصه‌ی سیاسی آشکار می‌شود. با محروم شدن حسنک از جبه و دستارش، واقعیت جسمی حسنک مورد توجه قرار می‌گیرد.

بیهقی که تا پیش از این به توصیف نحوه‌ی لباس پوشیدن و سخن گفتن حسنک، در ارتباط با منزلت اجتماعی او و به منزله‌ی شیوه‌ای که فرهیختگی یک وزیر محتشم، حتی در مقابل بیدادگاه عیان می‌شود، بسنده کرده بود، ناگهان به صرافت می‌افتد که بگوید اوزیبا روی بوده است «چهره‌ای چون صد هزار نگار» داشت.

دردادگاه، آن چه مهم است کلام حسنک، جبه و دستار حسنک است. حسنک،مردی ادیب، سخن می‌گوید و با همان‌اندک سخن اش بدخواهان را به لرزه در می‌آورد.حضور حسنک،ملبس، وزیر فعلی را به از جا برخواستن و احترام گذاشتن وا می‌دارد. برهنگی حسنک، تصویر روشنی از «انسان برهنه»ی فلسفه‌ی معاصر است که در برابر خشونت قرار می‌گیرد.

هنگامی که جبه بیرون می‌شود، حسنک برای اعمال خشونت آماده است. بر او کلاه خودی فولادین می‌پوشانند، زیرا می‌خواهند او را سنگسار کنند، اما سرش باید بی گزند بماند.

با وجود آن که به نظر می‌رسد حضور کلاه خود در این قسمت متن غیر ضروری است، اما تقابلی زیبا ساخته می‌شود: جبه و دستار حسنک، به عنوان پوششی که بیانگر جایگاه او در اجتماع است، خود فولادین که از قضا تنگ هم هست و چهره‌ی او را می‌خراشد، به منزله‌ی پوشش عذاب.

موجود بشری نخست از پوشش اجتماعی اش خلع می‌شود، تبدیل به فردی برهنه می‌شود، وسپس به جامه‌ی عذاب در می‌آید.در نهایت حسنک را به قتلگاه می‌برند، می‌بندند و می‌کشند.

هسته‌ی مرکزی متن، که لحظه‌ی مرگ حسنک را توضیح می‌دهد، بسیار موجز و فشرده و در عین حال آشکار است:

«مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود، جلادش رسن به گلو‌انداخته بود و خبه کرده...».

می‌توان در توصیف چگونگی یک مورد اعمال زور، قتل، بسیار نوشت، اما همیشه این احساس باقی می‌ماند که آنچه در مرکز آن است از دسترس ما پنهان است.

آن چه در حقیقت بر حسنک گذشته است را نمی‌توان با کلمات باز گفت، زیرا جهانی که کلمات قادر به توصیف آنند با مرگ به پایان می‌رسد.

مرگ حسنک را فقط خود او تجربه کرده است و او در میان نیست تا حکایت کند. حتی اگر بود نیز نمی‌توانستیم امیدی به فهمیدن سخن‌اش داشته باشیم. فرایند اعمال زور، در شکل غایی‌اش، به صورت منزوی کردن یک فرد اجتماعی، اجتماع زدایی، برهنه کردن، که با محروم کردن او از حق کلام هم همراه است، و در نهایت فرستادن او به قعری نامتناهی که برای همیشه توانایی خلق کلام را از او صلب می‌کند آشکار می‌شود.

رابطه‌ی کلام و زور پیچیده است، اما روشن است که در مقوله‌ی کاربرد زور هسته‌ای هست که از توصیف زبانی می‌گریزد. زور می‌تواند بکشد و ارتباط کلامی را برای همیشه محو سازد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

صرف اینمه بلاغت در «عریانی فلسفه» و عریانی بدن و آشفتگی اسطوره ، بالاخره چه گفت من که نفهمیدم. هر کس ربطشان را فهمید، لطفا همین جا بنویسد.

ملک ن آ ک

-- بدون نام ، Jul 20, 2010

با ملک ن آ ک موافقم. شاید باید منتظر قسمت بعدی بود٬ اما کاش دست کم یک سوال یا نکته‌ی روشن مطرح می‌شد که آدم در قسمت بعدی دنبال جوابش بگردد.

-- امید ، Jul 21, 2010

با عرض معذرت به نظر من اجزا نامفهوم و بیربط بودند.

-- سورنا ، Jul 21, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)