تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گپ نوروزی با استاد حسن ناهید؛ نی‌نواز و استاد ناهید اصفهانی؛ خواننده‌ی گل‌ها

«از هزاری استاد پیرنیا تا بزرگ‌داشت استاد شهیدی»

مینو صابری
minoo.saberi@radiozamaneh.com

چهارمین و آخرین برنامه‌ی گپ نوروزی اختصاص دارد به صحبت‌های دو تن از مفاخر عالم موسیقی میهن‌مان؛ استاد «حسن ناهید» نوازنده‌ی برجسته‌ی «نی» و استاد «ناهید دایی‌جواد» یکی از خوانندگان خوشنامی که آثار جاودانه‌ای در برنامه‌های «گل‌ها» از خود به یادگار گذاشته‌اند.

Download it Here!

حسن ناهید در تهران مشغول تدریس به هنرجویان علاقه‌مند به ساز «نی» هست و ناهید دایی‌جواد در اصفهان به هنرجویان در رشته‌ی «آواز» تعلیم می‌دهد.

یادآوری کنم سال گذشته با حسن ناهید و ناهید دایی‌جواد گفت‌وگوهای جداگانه و مفصلی داشته‌ام.

ابتدا پای صحبت‌های حسن ناهید می‌نشینیم. حسن ناهید بیشتر دوست داشت در باره‌ی موسیقی صحبت کنیم تا نوروز!


استاد «حسن ناهید» نوازنده‌ی برجسته‌ی «نی»

استاد بهترین خاطره‌ای که از نوروز به‌یاد دارید چیست؟

ایامی که آدم بچه است و در سنین نوجوانی؛ دل‌خوشی دارد که نوروز می‌آید و لباس‌های نو می‌پوشد و همه چیز برای‌اش نو می‌شود.

بعد که بزرگ‌تر می‌شود و وارد مسائل زندگی می‌شود؛ دیگر نوروز برای‌اش آن لطف و زیبایی دوران نوجوانی را ندارد. و این سال‌های بزرگ‌سالی هر سال که نوروز می‌آید؛ هر کدام‌مان امیدمان این است که در هر رشته‌ای که هستیم؛ آن رشته موفق باشد، مورد علاقه قرار بگیرد. مورد تشویق قرار بگیرد. به آن کمک کنند تا رشد کند.
امیدوارم که سال‌به سال به‌تر شود!

انشاالله! استاد ممنون از صحبت‌هاتان حالا اگر اجازه بدهید برویم سراغ دوران کودکی‌تان و نوروز.

خواهش می‌کنم.

کدام‌یک از آداب و رسوم نوروز در کودکی برای‌تان جذاب بود؟

من هم مثل همه‌ی انسان‌های دیگر. دوران بچه‌گی دل‌خوش بودیم که نوروز می‌آید. لباس نو می‌پوشیم. کفش نو می‌پوشیم. شب کفش و لباس‌مان را بالای سرمان می‌گذاشتیم و می‌خوابیدیم. صبح با لباس نو منتظر بودیم که اقوام و خویشان نزدیک عیدی به ما بدهند.

بعد که آدم بزرگ می‌شود؛ مسائل و مشکلات زندگی پیش می‌آید نوروز کم‌کم رنگ می‌بازد. بهترین خاطرات‌ام از نوروز همان دوران بچه‌گی و نوجوانی‌ام بوده است.

امیدوارم هر سال که نوروز می‌آید؛ سال به سال زندگی مردم ایران بهتر شود. دل‌خوش‌تر و امیدوارتر به آینده‌ی خودشان باشند! این امیدواری را دارم که انشاالله به‌وقوع هم خواهد پیوست.

یادتان است بهترین عیدی‌ای که در کودکی گرفتید چه بوده؟

آن‌قدر که یادم نمی‌ماند! ولی همان عیدی‌های بچه‌گی هست که مثلآ قوم خویش‌ها یک تومان، دو تومان می‌دادند یا پنج‌زار به ما می‌دادند دیگر ما دنیا را سِیر می‌کردیم!

اما از نظر فرهنگی و هنری اگر یادی از هنرمندان گذشته کنند و یا تشویق کنند،حالا من که نه! دیگران را می‌گویم، این کارها بهترین عیدی است که امیدوارم همیشه قدر هنرمندانی که داریم را بدانیم و بزرگ‌داشتی برای‌شان بگیریم.

خدا می‌داند که من برای مراسم بزرگ‌داشت آقای «عبدالوهاب شهیدی» چقدر خوش‌حال شدم!
چون من بیش از چهل و پنج، شش سال است که با استاد شهیدی دوست هستم و در خانواده‌ی ایشان مانند بچه‌ی آن‌ها بودم و به همین لحاظ شاهد بوده‌ام که ایشان در مکتب استاد «مهرتاش»، مکتب استاد «پایور» و دیگران؛ خیلی زحمت کشیدند.

بزرگ‌داشت این بزرگان و یادشان را گرامی داشتن خیلی برای ما ارزش‌مند است! وقتی یک هنرمندی، خدای ناکرده، مثل استاد «پایور»، استاد «مشکاتیان»، آقای «شهریار فریوسفی» از دنیا بروند دیگر برگزاری مراسم بزرگ‌داشت چه فایده‌ای برای‌شان دارد؟ باید تا این‌ها زنده هستند برای‌شان کاری کرد و قدرشان را دانست و بزرگ‌داشتی برای‌شان گرفت!

خانم ناهید می‌خواهم از نوروز برای‌مان بگویید و خاطرات خوش بچه‌گی و بهترین خاطره‌تان از نوروز!

والله اصفهان در نوروز خیلی شلوغ است و رفت و آمد فوق‌العاده در خیابان‌ها و ترافیک سنگین و وحشتناک است! البته در کودکی ما هم همین‌طور بود یعنی شب عید را خیلی دوست می‌داشتیم؛ مخصوصآ خریدن کفش نو را!

می‌دانید که یکی از مراسم مهم شب عید برای بچه‌ها این است که کفش حتمآ باید نو باشد! خاطرات شیرین از گذشته زیاد دارم. بودن پدر بالای سرمان که الآن از این چیزها محروم هستیم.


استاد «ناهید دایی‌جواد» یکی از خوانندگان خوشنامی که آثار جاودانه‌ای در برنامه‌های «گل‌ها» از خود به یادگار گذاشته است؛ عکس‌ها، مینو صابری (زمانه)

می‌گویید خاطره‌ی شیرین زیاد دارید؛ برای ما تعریف کنید.

من بچه که بودم در محله‌ای در اصفهان زندگی می‌کردم به اسم «احمدآباد» کوچه‌ی «پاچنار ِ دارالبطیخ».
دارالبطیخ یعنی سَرای خربزه.

من تا ۱۰ سالگی در آن محله زندگی می‌کردم. یادم هست که آن‌جا درخت چناری بود به اسم چنار دارالبطیخ. توی آن چنار یک مغازه بود؛ یعنی این‌قدر این چنار بزرگ بود!

ما هم چیزهایی که برای شب عید نیاز داشتیم از آن مغازه می‌خریدیم. مثل نان و ماست و خرما و سنجد و سماق و سیر و این‌جور چیزها.

یادم می‌آید برخی از افراد سبزه‌ای درست می‌کردند و حتمآ یک نارنج هم کنارش می‌گذاشتند و سبزه را دست‌شان می‌گرفتند و به در خانه‌ها می‌آمدند و تبریک می‌گفتند و بزرگ‌ترهامان به آن‌ها کمک، مالی، می‌کردند.

آن‌زمان سفره‌ی هفت‌سین به این صورت نبود و سبزه‌ها را دست آن‌هایی می‌دیدیم که به در خانه‌ها می‌آمدند. من نمی‌دانم بودن نارنج کنار سبزه به چه دلیل بود اما حتمآ باید نارنج در کنار سبزه می‌گذاشتند!

خلاصه این خاطرات و پوشیدن لباس نو و عیدی گرفتن از بزرگ‌ترها برای من خیلی شیرین بود.
عیدی‌هایی که می‌گرفتیم خیلی مبلغ‌اش کم بود. مثلآ یک تومان و دو تومان بیشترین عیدی‌ای بود که به بچه‌ها می‌دادند.

بهترین عیدی‌ای که گرفتید و یادتان مانده چه بوده؟

یادم هست ترانه‌ای را در رادیو ایران اجرا کردم به نام «قسم به‌خدا» که آهنگ از «موسی‌خان معروفی» بود شعر آن از «بهادر یگانه» بود و آقای «معروفی» آن‌را تنظیم کرده بود. قرار بود این آهنگ نوروز از رادیو پخش شود. وقتی من این‌را اجرا کردم و ضبط شد؛ آقای «پیرنیا» به من گفتند «تو حق‌العمل‌ات را نمی‌خواهی؟» من گفتم مگر قرار است به من حق‌العمل بدهید؟ گفتند آره خب بالاخره آهنگ‌ات را ضبط کردیم.

یک اسکناس هزاری به من دادند و گفتند این عیدی تو!

یادم هست هزاری سبزرنگ بود. این برای من خیلی شیرین بود! من همان زمان معلم بودم و حقوق ماهیانه‌ام 720 تومان بود. این هزاری برای من خیلی جالب بود و وقتی از تهران به اصفهان برگشتم آن‌را دادم به پدرم و نمی‌دانستم باید چه‌کاراش کنم!

این عیدی‌ای بود که آقای پیرنیا به من دادند.

و موفقیت دیگری در نوروز سال ۱۳۴۱ داشتم به‌خاطر اجرای ترانه‌ی «غروب کوهستان».
تشویقی که مردم در آن سال کردند بهترین عیدی‌ای بود که گرفتم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

سپاسگزار از خانم صابری گرامی بخاطر توجه به 3 هنرمند ارزشمند موسیقی اصیل ما .از اینکه بیاد استاد شهیدی بوده اند وبزرگداشت گرفته اند چقدر خوشحال شدم او گویا یکی از کسانی است که درهمه برنامه گلها بوده است اوهنرمندی به تمام معنا است ما جوانترها زا او ودیگر هنرمندان اصیل پیش از انقلاب سپاسگزاریم ومیگوییم دستتان وحنجره تان درد نکند من از کودکی که هنوز به مدرسه نمیرفتم شاید سالهای 36 یا کمی بیشتر بود که عاشق این بودم که خانم ناهید ترانه غروب کوهستان را بخواند یاد گرفته بودم ومیخواندم شاید اولین ترانه ای است که آموختم بعدها در دبستان درکلاس همیشه معلمین میخواستند بخوانم با آنکه صدای خیلی خوبی نداشتم همیشه میخواستند غروب کوهستان را بخوانم خانم ناهید صدایشان واقعا هنوز عالی مانده است ترانه زنیبای زندگی آی زندگی را درکنسرتی خوانده اند که تازه است خانم پوران والهه که یادشان گرامی نیز خوانده اند با دستگاههای جدید وظبط نو واقعا محشر بود از خانم ناهید خواهش میکنم اگر از ترانه های زیر خاکی خود را دارند از مردم دریغ نکنند ودر دسترس بگذارند البته من همه گلهای موجود ایشان را دارم آقای ناهید گرامی نیز همیشه برای ما هنرنمایی های تواناشان در اذهان ما نقش بسته وخواهد ماند اسم نی که بیاید حسن ناهید بطور طبیعی به ذهن میاید از خداوند برای هر 3 این عزیزان ارزوی سلامتی وطول عمر میکنم

-- برزو ، Mar 23, 2010

خانم ناهید دائی جواد از افتخارات اصفهانند. ایشان با خواهرم در دانشکده ی ادبیات اصفهان هم دوره بودند و پدرشان آقای دائی جواد با خواهرم که آموزگار بود همکار بودند . من افتخار دیدارشان را در یک پیک نیک مدرسه داشتم
صدایشان برای من خیلی زیبا و غم خاصی داشت که من خیلی دوست داشتم
بقای عمرشان باد.

-- مسعود ، Mar 23, 2010

درود بر حسن ناهید خانم دائی جواد شهیدی و همه ی هنرمندان و هنر دوستان

-- بدون نام ، Mar 25, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)