خانه > مجتبا پورمحسن > سینما > «سلام علیکم» با لهجه لئونارد دیکاپریو | |||
«سلام علیکم» با لهجه لئونارد دیکاپریومجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.com«مجموعهی دروغها» برای ما ایرانیها، چیزی فراتر از یک فیلم، یک اتفاق مهم در تاریخ سینمای ایران محسوب میشود. بازی یک بازیگر زن ایرانی در یک فیلم هالیوودی، آنقدر اتفاق مهمی هست که نقل محافل ادبی هنری باشد و حتا پای مدیران عالی رتبهی اجرایی کشور را هم به ماجرا باز کند. با تاکید بر اینکه صرف حضور پر رنگ گلشیفته فراهانی در یک فیلم هالیوودی، اتفاق بسیار خوشایندی برای سینمای ایران است، سعی میکنم در این مطلب به نقد فیلم «مجموعهی دروغها» بپردازم.
ریدلی اسکات، کارگردان با تجربهی آمریکایی که در کارنامهی کاریاش فیلمهای درخشانی چون «تلما و لوییز»، «گلادیاتور» و «در قلمروی بهشت» به چشم میخورد، همواره علاقمند بوده که در ژانرهای گوناگون سینما فیلم بسازد. آخرین تجربهی او در ژانر فیلمهای جاسوسی؛ محوریت جنگ عراق است. «مجموعهی دروغها» فاکتورهای منحصر به فردی دارد که به واسطهی آنها، فیلمساز سعی کرده برای فیلم خود شناسنامهای تهیه کند که آن را از انبوه فیلمهای مشابه متمایز سازد. ریدلی اسکات با ساخت فیلمهای «سقوط شاهین سیاه» و «قلمروی بهشت» نشان داد که به ساخت فیلمهایی دربارهی برخورد جهان عرب و غرب علاقمند است. اگر او در «قلمروی بهشت» در تاریخ به سراغ «صلاحالدین ایوبی» و جنگهای صلیبی میرود تا با نگاهی مستقل، روایتی متفاوت از برخورد غرب و جهان عرب را خلق کند؛ در «مجموعهی دروغها» جنگ آمریکا علیه تروریسم پس از یازده سپتامبر به تصویر کشیده شده است.
«مجموعهی دروغها»، ماجرای حضور یکی از عوامل سیآیای به نام راجر فریس در خاورمیانه است که در خلال جنگ عراق به اردن فرستاده میشود تا رد یکی از تروریستهای سرشناس به نام «سلیم» را بگیرد. اد هافمن با بازی راسل کرو، مافوق فریس است که هزاران مایل آن سوتر از آمریکا و از طریق امواج ماهواره این عملیات جاسوسی را رهبری میکند. فریس برای دستگیری سلیم از عراق به اردن میرود و باب همکاری را با هانی سلام، رییس سازمان امنیت اردن میگشاید. در یکی از تعقیب و گریزها، سگی هار دست فریس را گاز میگیرد و او که برای درمان به بیمارستان میرود با پرستاری به نام عایشه آشنا میشود. عایشه، پدری ایرانی و مادری اردنی دارد. مهمترین ضعف فیلم «مجموعهی دروغها» پریشانی داستان است. فیلم وارد عرصههای مختلفی میشود و تلاش کارگردان برای پرهیز از قضاوت به دلیل تعدد ماجراها بینتیجه میماند. اسکات از یک سو میکوشد تا با خلق یک داستان عشقی و کشاندن پای هانی سلام به ماجرا، تصویری مثبت از جهان عرب خلق کند و تضادهای موجود را نتیجهی سوء تفاهمها و عدم درک یکدیگر نشان دهد. از سوی دیگر هافمن و راجر فریس در کنار هم و برای به انجام رساندن یک عملیات تلاش میکنند، اما روشهای متفاوتی دارند. هافمن حتا وقتی ناهار میخورد و یا دخترش را به مدرسه میبرد، بهطور تمام وقت عملیات را مدیریت میکند. او نمایندهی طیف جنگطلبان آمریکایی است که فکر میکند تمام زندگیاش را باید وقف «جلوگیری از نابودی تمدن بشری» کند. هر چند اد، در یکی از دیالوگهایش با طعنه به این مساله اشاره میکند. ظاهراً قرار است در فیلم، هافمن و فریس نمایندهی دو دیدگاه متفاوت دربارهی شیوهی مدیریت مبارزه با تروریسم در خاورمیانه باشند. هافمن، صرفاً به هدف فکر میکند، ولی فریس میکوشد برخوردی «انسانی» با ماجرا داشته باشد. معلوم نیست چرا تا پیش از اینکه فریس، عایشه را ببیند، مثل آب خوردن، آدم میکشد و حتا با شلیک به پیشانی رابط اطلاعاتیاش، از نشت اطلاعات جلوگیری میکند.
البته بعد از آشنایی و ابراز علاقه به عایشه هم، هر کجا که لازم است تا فیلم، سویهای اکشن بگیرد، فریس بتمنوار، قهرمان مبارزه علیه تروریستها میشود اما وقتی که باهافمن حرف میزند نقش یک جاسوس آرمانگرا را ایفا میکند. این تضاد رفتاری فریس، اگر چه بخشی از پریشانی آزاردهنده و غیرهنری فیلم است، اما آینهی تمام نمایی است از تعارض جنگ عراق با آرمانهای عصر مدرن و جهان غرب. انگار که سردرگمی آمریکا در توجیه جنگ عراق، از انگیزههای ساخت چنین فیلمی است. آشفتگی فیلم به همین جا محدود نمیشود. پس از ربودن فریس، شاهد یک دیالوگ تبلیغاتی بین سلیم و فریس هستیم. فیلم با اشاره به معدود آیههای قرآن دربارهی جهاد، به ریشههای اسلامی بنیاد گرایی در خاورمیانه نزدیک میشود. در فیلم ظاهراً وقتی سلیم در برابر شجاعت و استدلالهای منطقی قهرمان فیلم کم میآورد، با چیزی شبیه چکش انگشتان فریس را میشکند. اما سر بزنگاه منجی فرا میرسد. هانی سلام لحظهای پیش از اینکه فریس را بکشند سر میرسد و قهرمان شجاع فیلم را نجات میدهد. اینها فقط بخشی از داستانهای فرعی فیلم است که شاید بتوان دربارهی هر کدامشان ده فیلم ساخت. مشکل اصلی «مجموعه دروغها» این است که فیلمساز میخواهد در یک فیلم دو ساعته، به تمام موضوعات سیاسی، فلسفی، تاریخی و مذهبی تاثیرگذار در جنگ عراق اشاره کند.
شاید اگر فیلم، به قصهی جمع و جور عشق یک عامل جاسوسی سی آی ای و یک دختر مسلمان محدود میشد، با فیلم بهتری روبه رو میشدیم. اما این آشفتگی در داستان فیلم سبب شده که شخصیتهای فیلم نیز غیرقابل باور و نچسب باشند. نقش فریس، یکی از بدترین نقشها در کارنامه هنری ریدلی اسکات است. یک مامور سی آی ای که به راحتی آدم میکشد، از ذکاوت و قدرت بدنی بالایی برخوردار است، ماموری که میتواند با یکی از رهبران تروریست ما مجادله کند، کسی که به راحتی مورد اعتماد قرار میگیرد، به زبان عربی حرف میزند، به سنتهای مسلمانان احترام میگذارد، محوهزارتوی جهان عرب میشود،... و چه بسیار تکههای دیگری که در کولاژ شخصیت فریس جا گرفته است. تنها نکتهی مثبت، بازیگری است که ریدلی اسکات برای ایفای این نقش انتخاب کرده؛ لئوناردو دی کاپریو، شاید با بازی در این فیلم بهطور کامل از پسر عاشق پیشهی فیلم تایتانیک، فاصله گرفته و سیمایی «مردانه» به خود گرفته است. البته بازی دی کاپریو هم در فیلم اشکالات فراوانی دارد که به خاطر ایرادات فراوان نقش، غیرطبیعی به نظر نمیرسد. راسل کرو، به درخواست ریدلی اسکات برای بازی در این فیلم ۵۰ پوند وزن اضافه کرد. اما متاسفانه تلاش کرو نتیجهی مثبتی نداشته و بازی او قابل مقایسه با بازیهایش در فیلم گلادیاتور و یک ذهن زیبا نیست. نقش اد هافمن، به اندازهی همان دوربینهای ماهوارهای که در فیلم میبینیم، از فیلم بیرون میزند. بازی گلشیفته فراهانی در نقش عایشه و در کنار دی کاپریو آنقدر برای ایرانیها دلانگیز بوده که شاید نتوان به دور از احساسات، کارش را ارزیابی کرد. در صحنهای از فیلم، وقتی فریس به بهانهی تزریق آمپول به دیدار عایشه میرود، خانم پرستار به او یادآوری میکند که قبلاً به او گفته میتواند هر جای دیگری هم آمپولش را تزریق کند. وقتی فریس به او میگوید بعضی چیزها را آدم عوض نمیکند مثل دکتر، مهندس و پرستار و امام و...؛ عایشه حرفش را قطع میکند و میگوید: همسر چی، آدم همسر را عوض میکند؟ او متوجه شده که در فاصله دو هفته، فریس از همسرش جدا شده است. شیطنتی که در این صحنه در چهرهی گلشیفته دیده میشود، همان شیطنتی است که او در بازی درخشانش در نقش میم در فیلم «درخت گلابی» خلق کرده بود.
بهطور کل «مجموعهی دروغها»، فیلم ناموفقی در کارنامهی ریدلی اسکات محسوب میشود. این فیلم، تلاش ناموفقی برای خلق اثری سینمایی بر اساس ایدهی مشهور ژان بودریار است. بودریار دربارهی جنگ اول خلیج فارس گفته بود که این جنگ هیچگاه به وقوع نپیوسته است، بلکه جهان جنگی رسانهای را به تماشا نشسته است. اسم آخرین فیلم ریدلی اسکات، بسیار بهتر از خود فیلم است. از قرار معلوم، فیلمساز برای نشان دادن جنگ واقعیتهای ساختگی در جهان پستمدرن، تکههای متعددی از این نوع واقعیتها را در کنار هم وصله پینه کرده، و طبیعتاً اجرای هنرمندانهای نداشته است. فیلم ناموفق «مجموعهی دروغها» میتواند تصویرگر این واقعیت باشد که آمریکا در جنگ اخیرش علیه ایدئولوژی، در موقعیتی قرار گرفته که ناچار است به هر ترتیبی با خلق ایدئولوژی، جنگ عراق را توجیه کند. در این بین فیلمساز مشهوری مثل ریدلی اسکات، در بیان سینمایی حرفهایش الکن میماند و فیلمش تا حد فیلمی تبلیغاتی برای سازمان جاسوسی آمریکا تقلیل پیدا میکند. درست است که در پایان فیلم، فریس راهش را از هافمن جدا میکند و از سیآیای جدا میشود، اما ناپختگی شخصیت او باعث میشود که فیلم صرفاً به مانور عملکرد سیستمهای ماهوارهای پیشرفته و عملکرد آمریکا در مقابله با تروریسم فروکاسته شود. در همین زمینه: • «نمیخواهم فرصت بازیگری را از دست بدهم» • ممنوعالخروجی گلشیفته و حق انسانی و ملی هنرمندان • گلشیفته فراهانی، پیکره راستی • گلشیفته در هالیوود • ممنوعیت خروج گلشیفته فراهانی تأیید شد • «قاچاق» گلشیفته به هالیوود
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
mikhamet
-- amir ، Dec 6, 2008نقل چیزی است که خورده می شه ونقل چیزی است که نقل می شه.بنابراین یه چیز می تونه نقل محافل (یعنی بازگویی درمحافل)بشه.نقل ونبات هم همونی است که با چای یا بدون چایی درمحافل(به خصوص جشن وعروسی ها)می خورن.لطفا اصلاح کنید
-- بدون نام ، Dec 6, 2008محمصه اثر مایکل مان است نه ریدلی اسکات. مرسی
-- میامی ، Dec 7, 2008.................................
پورمحسن: ممنون دوست عزیز، کاملا حق با شماست. اصلاح کردم.
آخر فیلم که دیگه غیر واقعی
-- بدون نام ، Dec 7, 2008به نظر میومد از اون عشق در یک نگاه اول به گلشیفته
که به ندرت تو مردای غربی اتفاق می افته و با اون سنگدلیش تو فیلم که ذکرش رفت در تناقض بود بگذریم اصلا هیچ تحلیل روایی در فیلم از اینکه چرا
دی کاپریو ناگهان دچار اینهمه تغییر بنیادی در نگاهش به دنیایی که به اون تعلق داره
ارائه نمی شه.. تنها بخاطر عشق به دختری که دنیاهاشون و فرهنگ و مذهبشون با هم متفاوته تصمیم به موندن و زندگی در خاورمیانه می گیره؟!
یه کم عجیبه! نه؟ غلام!
البته دی کاپریو مدتهاست از آن نقش رومانتیک فاصله گرفته و گویا نویسنده متن چندین فیلم اخیر دی کاپریو از جمله الماس خون و رفتگان را ندیده. برعکس نظر نویسنده باید گفت که الان دی کاپریو در این نقشها کلیشه شده است، عاشقی که بماند!
-- مجید ، Dec 7, 2008motmaenan film zaafhaii darad wali beh in zaaifi nist keh shoma matrah kardeid. loftan naghde zir az dariush Baradari darbareh in film ra bekhanid ta tafaote naghd wa yek naghde takhasosi ra bebinid.
-- reza ، Dec 7, 2008http://sateer.de/1980/12/blog-post.html
مجتبی پورمحسن منتقد فیلم نیست ولی کارش در مجموع برای تعریف داستان و برخی نقاط انتقادی بد نیست، با این حال شاید بهتر باشد هر کسی در حیطه تخصصی خود کار کند.
-- امید ، Dec 8, 2008البته این نظر شخصی من است هر کسی می تواند بگوید این روزها نقد چیزی است که برای نوشتن یا تولیدش نیازی به منتقد نیست!
این را می گویند نقد فیلم بدون هیچگونه تئوری. در واقع یعنی خواندن تعریف فیلم آن هم با تحمل افاضات تعریف کننده که به خیال خودش دارد نقد می نویسد.
-- میم ، Dec 22, 2008At a restaurant I ordered venison. ,
-- GanjaBoy97 ، Oct 23, 2009