Sep 2008


نگاهی به مجموعه‌ی داستان «مرگ‌بازی»، نوشته‌ی پدرام رضایی‌زاده
مرگ در می‌زند

در بررسی کتاب «مرگ بازی» از بهترین داستان کتاب شروع می‌کنم و با در نظر گرفتن ویژگی‌های مثبت آن، به داستان‌های دیگر می‌پردازم. «دفترچه‌ی کوچک خاطرات من» روایت اول شخص است. مرگ در این داستان، جان می‌گیرد و هم‌چون موجودی این دنیایی، در مسیر ماموریتش درگیر روابط جهان امروز می‌شود. مرگ در این داستان از آلودگی هوای تهران می‌نالد و از این که ایران خودرو هنوز فکری برای گیر پژو ۴۰۵ نکرده است. نحوه‌ی ارتباط مرگ با خداوند شکل ملکوتی ندارد. او در وصف رابطه‌ی خود با خداوند از الگوهای شغلی زمینی، استفاده می‌کند.



مرگِ سیروس رادمنش، شاعر در گفت و گو با سه شاعر
هوشنگ چالنگی: رادمنش سرآمد شعر موج ناب بود

سیروس رادمنش، که روز یک‌شنبه درگذشت، از شاعرانی بود که در دهه‌ی ۵۰، همراه با شاعرانی چون هوشنگ چالنگی، هرمز علی‌پور، فرامرز سلیمانی، سید علی صالحی، آریا آریاپور و یارمحمد اسدپور، شعر موج ناب را خلق کردند. هوشنگ چالنگی، شاعر درباره‌ی او می‌گوید: «‌در مقایسه با زمان ما که گروهی شدیم‌، بیژن الهی از لحاظ سطح دانش و سطح هستی‌شناسی و زیباشناسی‌، بالاتر از ما و بقیه بود. به همین دلیل کار او را قبل از این‌که به ما برسد، منتقدین در سطح بالایی می‌دانستند؛ به همین شکل سیروس در بین شاعران موج ناب، از همه بالاتر بود.»



نگاهی به کتاب «آخرین عشق کافکا»، نوشته‌ی کاتی دیامانت، ترجمه‌ی سهیل سمی
هستی کافکایی معشوقه‌ی کافکا

سیر زندگی دورا پس از کافکا، دقیقاً جهانی کافکایی است که در آن انسان در محاکمه‌های ناگزیر به جرم‌های غیر‌ملموس محکوم می‌شود. دورا اگر نوشته‌های کافکا را حفظ نکرد، اما کوشید تا خدشه‌ای به «‌هستی» کافکا وارد نشود. شاید آن‌ها که دورا را به میراث‌کشی متهم می‌کردند، از دورا انتظار قهرمانی را داشتند که از میراث قهرمانی دیگر به نام کافکا مراقبت کند. در حالی‌که این تلقی مطلقاً با زندگی فرانتس کافکا مطابقت نداشت. جهان بی‌رحم کافکا، آن‌چنان فاقد معنایی انسانی بود که باور به وجود قهرمان و زندگی قهرمانانه، باوری عبث به نظر می‌رسید.