تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

جهادی های لندن

نوشتهء عبدی کلانتری

فايل صوتي اينجا کليک کنيد.

ريشهء خشونت در خود عمل نيست بلکه در موعظه و ترويج خشونت است ؛ ريشهء خشونت در گفتار و کلام است ، کلامي که مريدان را وا مي دارد تا دست به خشونت بزنند. نويسندهء معروف بريتانيايي ـ آمريکايي ، کريستفر هيچنس ، که اکنون مقيم آمريکا است ، به تازگي سفري کرده به محله هاي جواني اش در شمال لندن. آنچه شاهدش مي شود او را به حيرت مي اندازد.

فينزبري پارک
محلهء «فينزبري پارک» در شمال لندن ، زماني محله اي کارگري بود که در آن مهاجران ايرلندي، قبرسي، ترکي ، و يوناني در کنار يکديگر به آرامي زندگي مي کردند. د رميان کبابي هاي ترکي و يوناني ، اغديه فروشي هاي هندي ، و دکه هاي ماهي و سيب زميني سرخ کرده ، هرکسي سر به کار خودش داشت و ميان اقليت ها منازعه اي نبود. نه ميان ترک ها و يوناني ها؛ نه ميان ايرلندي هاي کاتوليک و پروتستان ها. با آنکه هم ايرلند و هم قبرس از مستعمرات سابق بريتانيا بودند ، تصور اينکه فرزندان مهاجرهاي مستعمراتي سابق بخواهند در اتوبوسي که همسايه هاي شان را به خانه و محل کار مي برد و مي آورد ، بمب بگذارند به ذهن کسي خطور نمي کرد. اما اين روزها همه چيز تغيير کرده است.

کريستوفر هيچنس در بازگشت به محلهء جواني اش ، در جادهء «بلک ستاک» ، زناني را مي بيند که سرتاپا در حجاب پنهان شده اند؛ يا در چادر يا در برقع. اين ها بومي هاي الجزايري ، بنگلادشي ، يا اهالي ديگر کشورهاي فقير مسلمان هستند که از مصائب و نزاع هاي کشور خودشان گريخته اند و به بريتانيا آمده اند. از کشور خودشان آواره شده اند و لندن را خانهء خود کرده اند. در حقيقت ، آنها جنگ فرهنگي را به رژيم هاي کشور خودشان باخته اند ، همان رژيم هاي خاورميانه اي يا آسيايي که در چشم اين مهاجران به حدّ کافي اسلامي نبوده اند.

برخلاف ايرلندي ها و قبرسي ها، اين مهاجران تازه ، نزاع هاي سياسي و فرهنگي خودشان را به همراه خود به لندن مي آورند ، آنهم از طريق ديني که پروايي از سخن خشونت آميز ندارد.

خط امام ابوحمزه المصري
مردي که پليس در چندين کشور مختلف او را به نام «ابوحمزه المصري» مي شناسد، تا همين پارسال امام مسجد «فيشبري پارک» بود. سال پيش ، او را به جرم تدارک قتل عمد و تحريکاتِ حاوي تنفر نژادي دستگير کردند. او ظاهري به يادماندني داشت : دو دست از کار افتاده و يک چشم کور! نابيناييِ يک چشم و از کارافتادگي دستهاي اش نتيجهء درگيري هاي مذهبي در افغانستان بود. چشم مصنوعي مات و بي رنگ اش را با حرکات چنگکي به جاي دست ، با ژست هاي تئاتري به نمايش مي گذاشت. اما عليرغم ظاهر ناخوشاينداش ، براي جهاديان ، مهمانداري بي ريا و گشاده دست بود. مسجد او سرپناهي بود براي مهماناني که مي بايست در تدارک جهاد ، جايي شبها را به سرکنند. در ميان اين مهمانان مردي بود به نام «ريچارد ريد» که در دسامبر سال ۲۰۰۱ ، قصد ربودن هواپيمايي را در راه پاريس ـ ميامي داشت.

مهمان ديگر امام ، زکريا موسوي بود که بعدها در آمريکا به عنوان تنها عضو باقيمانده از گروه تروريست هاي يازدهم سپتامبر محاکمه و محکوم شد. افراد ديگري که زير سايهء امام ابوحمزه المصري باليدند ، فهرست باشکوهي را مي سازد: احمد رسام که قصد داشت در شب سال دوهزار ، فرودگاه لوس آنجلس را منفجر کند. نزار طرابلسي ، اهل تونس که نقشه داشت با يک کمربند مواد منفجره وارد سفارت آمريکا در پاريس شود.

در تاريخ هفتم ماه جولاي سال ۲۰۰۵ ، يک سلسله بمب در سيستم نقل و انتقال شهريِ لندن منفجر شد. چندي بعد معلوم شد که يکي از بمب گذارانِ انتحاري ، از مريدان ابوحمزه بود. دو فرد ديگر که قصد داشتند دو هفته پس از اين تاريخ به همان شيوه اقدام به عمليات انتحاري کنند نيز از کساني بودند که از ابوحمزه تأثير گرفته بودند.

اقدامات جهادي
جهادي هاي بريتانيا در صحنهء بين المللي مقام خاصي پيدا کرده اند. در سال ۱۹۹۸ ، شش شهروند بريتانيايي که اصليت پاکستاني و آفريقاي شمالي داشتند ، به همراه دو تن ديگر از اهالي بريتانيا در کشور يمن توسط دولت اين کشور دستگير شدند. جرم آنها طراحي آدم ربايي (جهانگردان بريتانيايي) و حمله به مراکز وابسته به بريتانيا در بندر عَدَن بود، همان محلي که دو سال بعد شاهد انفجار و به آب فرورفتن کشتي آمريکايي «يو اس اس کُول» شد. يک از متهمان يمن ، پسر امام ابوحمزه و متهم ديگر پسرخواندهء او بودند. تا سال ۲۰۰۱ دو يا سه تن بريتانيايي که در صفوف طالبان در افغانستان مي رزميدند ، کشته شده بودند. يک سال بعد، ويدئويي در جهان پخش شد که نشان مي داد چگونه سر دانيل پرل خبرنگار جوان والستريت جورنال را از تن اش جدا کردند. طراح بدام انداختن و قتل دانيل پرل خود يکي از اهالي بريتانيا به نام «احمد عمر سعيد شيخ» بود که در «مدرسهء اقتصاد لندن» (London School of Economics) درس خوانده بود. سال بعد ، دو بريتانيايي ديگر به نام هاي «آصف محمد حنيف» و «عمرخان شريف» رستوراني را به نام «مايکز پليس» در شهر تل آويو منفجر کردند.

بمب گذاري هفتم جولاي ۲۰۰۵ در لندن ۵۲ کشته و صدها مجروج به جا گذاشت. يکي از بمب گذاران ، «شهزاد تنوير» ، از اهالي شهرک ليدز در يورکشاير و از علاقه مندان بازي کريکت بود. خانواده اش يک اغديه فروشي ماهي و سيب زميني سرخ کرده را صاحب بودند. از اين بريتانيايي تر ديگر امکان ندارد! با اين همه ، بنا به گفتهء رئييس سابق ادارهء امنيت بريتانيا ، هزار و ششصد مظنون شناخته شده در بريتانيا زندگي مي کنند که حاضرند پا در جاي پاي شهزاد تنوير بگذارند. بيش از صدهزار نفر از شهروندان بريتانيايي اعتقاد دارند بمب گذاري هاي ۲۰۰۵ موجه بوده است.

مدرسهء يهودي ستيزي
در يک فيلم مستندبه نام «مسجد مخفي» (Undercover Mosque) که در مراکز اسلاميِ علني در بيرمنگام و لندن فيلمبرداري شده ، ما شاهد خطابه هاي پرشور ِ مردان ريشويي هستيم که به طور علني نابودي کفار ، پرتاب کردن همجنسگرايان از بالاي کوه ، کتک زدن زنان غيرمطيع ، و نابودي مايملک يهودي ها و هندي ها را تبليغ مي کنند. يکي از اين واعظان به نام شيخ الفيضل فرياد مي زند : «بايد مغازه ها وکسب و کار يهودي ها را با بمب نابود کنيد. بايد يهودي ها را به درک واصل کنيد.»

در بخش غربي لندن مدرسه اي وجود دارد به نام مدرسهء ملک فهد. اين مدرسه داراي ششصد و پنجاه دانش آموز است و با هزينه و مديريت دولت عربستان سعودي مي چرخد. طبق گفتهء مردي به نام «کالين کوک» که تحت تأثير «کت ستيونس» اسلام آورده و در اين مدرسه به مدت نوزده سال به تدريس اشتغال داشته ، مواد درسيِ اين مدرسه ، مي آموزانند که يهودي ها اهل جادوگري و شيطان پرستي اند. اين مواد درسي دانش آموزان را تشويق مي کنند که انحرافات يهوديت و مسيحيت را برشمارند. به گفتهء دو نويسندهء سرشناس بريتانيائي ، مونيکا علي و حنيف قريشي ،که خود به اقليت هاي قومي تعلق دارند ، يهودي ستيزي امري رايج در ميان مسلمانان بريتانيايي است.

عمل خشونت بار در زمينهء فرهنگِ مبلغِ خشونت شکوفا مي شود. ريشهء خشونت در خود عمل ، يا در انتقام هاي فردي نيست. ريشهء خشونت در گفتار ، کلام ، و آموزشي است که مريدان يک فرقهء عقيدتي را وا مي دارد تا دست به خشونت بزنند.

منبع
اين مطلب با استفاده از فاکت هاي مقاله اي از کريستوفر هيچنس در ماهنامهء «ونيتي فر» به تاريخ جون ۲۰۰۷ تهيه شد.

Christopher Hitchens, "Londonistan", Vanity Fair, June 2007, p. 88


*

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

سلام
ريشه ي خشونت در كشتار غانا و جنين و قندهار و بغداد است
ريشه ي خشونت در ابوغريب و گوانتاناموست
.
. شما كه ناموس نداريد ولي ريشه ي خشونت در غيرت فرديست كه وقتي معشوقه اش را يك مرد آمريكايي مي گردد دنيا جلوي چشمش سياه ميشود
.
. خشونت را بعضي جاها دوست دارم
چون هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد وجاي بجاي خشونت همين جاهاست

-- م. ، May 17, 2007

va magar mishe inharfa , inha hamashun hatman bachehaye ayatollah BBC hastand. vagarnar emame morde va gur be bur shode ma ahle bombo fosho tahdid nist.
nazare shoma chie??

-- abu ، May 17, 2007

اوه اوه از اونجایی که دعوا ناموسی شد و من به مسائل ناموسی بسیار علاقه دارم ناچارم اظهار نظر کنم.

"ريشه ي خشونت در غيرت فرديست كه وقتي معشوقه اش را يك مرد آمريكايي مي گردد دنيا جلوي چشمش سياه ميشود."

واضح است که گرداندن معشوقه یک آدم دیگر، خصوصن اگرگرداندن بدون اذن خود ِ شخص ِ گردانده شده باشد، اخلاقن محکوم است. اما از نظر منطقی قومیت و ملیت گرداننده نمیتواند دخالتی در عمل گرداندن داشته باشد. مگر این که بتوانیم ثابت کنیم گرداندن از نظر بیولوژیک یا فرهنگی ناشی از قومیت یا ملیت شخص گرداننده باشد که مسلمن تحقیق قابل توجهی خواهد بود.
ضمنن نظر شما را به گردانده شدن یک دختر دانشجو توسط مسئول حراست دانشگاه کرمانشاه جلب میکنم:
http://www.ilna.ir/shownews.asp?code=417453&code1=15
سوال: از نظر ناموسی، در مورد بالا چه کسی را باید منفجر کرد؟
الف. حراست
ب. حزب الله
ج. ملت ایران
د. مسلمانان
با تشکر.

-- Qolang International Laboratory ، May 18, 2007

دو برنامه است که فایلهای ام پی تری قابل دانلود را حذف کرده اید ، دیگر قرار نیست باشند؟
:(

-- صورتک خیالی ، May 18, 2007

(ريشهء خشونت در خود عمل نيست بلکه در موعظه و ترويج خشونت است ؛ ريشهء خشونت در گفتار و کلام است ، کلامي که مريدان را وا مي دارد تا دست به خشونت بزنند.) از متن نیلگون
تا انجا فهمیدم گزارشی از نگاه ان نویسنده ارایه دادید. با توجه به شروع مقاله یتان با ان چند جمله شاید بد نباشد اشاره میشد یا در مقاله ای دیگر انجام شود که سهم جامعه ی ایرانی در خشونت تا چه اندازه است. اصلا اینگونه خشونت در جامعه ایرانی چگونه است. ایا اینگونه خشونت در تیپ های رادیکال در ایران یافت میشود؟!! نشانه های ان چیستند و با ان چند جمله ی اغازین مقاله یتان چگونه رابطه دارند. یک مثال ساده شاید مطلب نویسنده سلمان رشدی است. فتوی قتل سلمان رشدی سپس فعالیت های دیگر. نوشته شدن کتاب اقای مهاجرانی درین باره ودیگر فعالیتها!. از قضا کانون توحید لندن که از طریق یکی از وبلاگهای محبوب رادیو زمانه به لینک ان برخورده بودم درین زمینه هم به فعالیت خویش اشاره دارد. بهر حال بد نیست کمی تعلق این خشونت را نزدیکتر و دم گوشمان را در مواردی بررسی کنیم شاید انوقت جنگ ها و زندانهاو اعمال مخالف حقوق بشر را بتوانیم از ان متمایز کنیم. البته اگر برتابیده شود
علیرضا المان
موفق باشید

-- علیرضا ، May 18, 2007

درباره ی برنتابیدن و نپرداختن به مسایلی اینچنینی متعلق به انسانها( با برچسب های فرهنگ ایرانی)
فکر کنم مشکلیست. متاسفانه پرداختن به بسیاری مسایل بیشتر اینکه توجه در میان ایرانیان باشد خارج از انهاست. مثلا سرکوب زن یا محدودیت ازادیهای زنان در برخی کشور های عربی توسط ایرانیان یا در ایران نقد میشود این در حالیست که همین مشکلات در جامعه ی ایرانی و همان محدودیت ها وجود دارد. درباره ی خشونت هم چنین است. در ضمن جمله ابتدای متن مقاله شاید برای بسیاری بی مفهوم باشد. شاید اصلا باید پرسید مفهوم خشونت چیست؟ ایا خشونت گاهی بعنوان امری ضروری پذیرفتنیست؟! این ضرورت های فرضی کجاست و چگونه واقعیت دارند/ متاسفانه همانطور که در مقاله اشاره شد ریشه ی خشونت در فرهنگ اموزشی است.
موارد بسیاری هستند افرادی که با ادبیات و کار فلسفی نویسندگان غربی درباره ی خشونت اشنایی دارند ولی باز متاسفانه نشانه های رفتاری حکایت از وابستگی به همان ریشه های فرهنگی اموخته شده دارند.

علیرضا

-- علیرضا ، May 18, 2007

فکر می کنم کلمه ی هندی آنجا که ازنابودی آنها سخن می رود. باید "هندو" باشد که اشاره به مذهب آنان کند نه ملیتشان.

-- manouchehr ، May 21, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)