تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
هم‌جنس‌گرايی و تجدد (۳)

هم‌جنس‌گرايی و سوسياليستم

نوشتهء تامس هريسون
ترجمهء عبدی کلانتری

فايل صوتی بخش سوم

بخش اول ـ اينجا کليک کنيد.
بخش دوم ـ اينجا کليک کنيد.

گفتيم در آلمان بود که نخستين جنبش‌های سازمان‌يافته‌ی آزادی هم‌جنس‌گرايان پديدآمد. در اواخر دهه‌ی ۱۸۹۰، يکی از اعضای حزب سوسيال دموکرات آلمان به نام مگ‌نوس هرش‌فلد (Magnus Hirschfeld) موفق شد رهبران برجسته‌ی اين حزب را متقاعد کند که هم‌جنس‌گرايان «جنس سوم» ای را تشکيل می دهند که يک نوع «جنسيت واسط» ميان زن‌ها و مردها است و کشش جنسی و عاطفی ميان دو هم‌جنس همان اندازه طبيعی و اخلاقی است که کشش ميان دو جنس مخالف.

مگ‌نوس هرش‌فلد که خود يک پزشک، پژوهشگر امور مربوط به سکس، هم‌جنس‌گرا، و عضو حزب سوسيال دموکرات بود، دست به تأسيس هيأتی علمی به نام «کميته‌ی علمي ِ بشـردوستانه» زده بود و در سال ۱۸۹۷ کارزاری را به راه انداخت تا ماده‌ی ۱۷۵قانون جزا را، مربوط به بزه‌کاری هم‌جنس‌گرايان، ملغا سازد. آگوست ببل رهبر حزب سوسيال دموکرات از نخستين افرادی بود که عريضه‌ی مگ‌نوس هرش‌فلد را برای لغو ماده‌ی ۱۷۵ امضا کرد و در يک سخنرانی به سال ۱۸۹۸ در مجلس آلمان (رايشتاگ) از آن دفاع نمود. تعداد بسيار زيادی از چهره های برجسته‌ی حزبی (به استثنای برخی از رهبران جناح چپ) پای عريضه امضا گذاشتند، هرچند خود حزب به طور رسمی بر آن مهر تأييد نزد. پيش از آن تاريخ نيز ادوارد برنشتاين، رهبر برجسته‌ی ديگر حزب، طی يک سلسله‌ی مقاله در نشريه‌ی دي‌نيو تسايت، محاکمه‌ی اسکار وايلد را محکوم کرده بود.
[. . .]

ادوارد برنشتين [علارغم دفاع از اسکار وایلد] بازهم در نهایت همان عقیدهء [به ظاهر] علمی عصـر خود را بیان می کرد. برخلاف مگ‌نوس هرش‌فلد و پیروانش، اکثر متخصصان حقوقی و طبی در این زمان همجنس‌گرایی را یک بیماری روانی یا به هرحال نوعی نابهنجاری بیمارگونه تلقی می کردند و نه شکلی از تنوع طبیعی. از همین رو اصرار بر این داشتند که هم‌جنس‌گرایی را می توان مداوا کرد بدون آنکه نیازی به مجازات آن باشد؛ این شکل روشنفکرانه تر از پیشداوری و تبعیض، در میان افراد لیبرال و سکولار و نیز بسیاری از سوسیالیست های آن زمان به چشم می خورد.

در مجموع، مطبوعات سوسیالیستی از پرداختن به هم‌جنس‌گرایی پرهیز می کردند و این پرهیز یا از روی تعصب و پیشداوری بود و یا منزه گرایی و خشک‌اندیشی. اما همین مطبوعات وقتی که خبر از رسوایی های روابط جنسی مخالفان سیاسی می رسید که درگیر روابط هم‌جنس‌گرایانه بودند، از روی فرصت‌طلبی سیاسی ، از تعصبات تودهء مردم علیه هم‌جنس‌گرایان [برای کوبیدن حریفان] استفاده می کردند.

روی هم‌رفته، حزب سوسيال دموکرات آلمان [در پايان قرن نوزدهم و دوـ سه دهه‌ی اول قرن بيستم] در خصوص حقوق گـِی‌ها از همه‌ی احزاب سوسياليستي ِ اروپا پيشرفته تر بود که دليل آن در وهله‌ی نخست فشاری بود که از جانب جنبش حقوق مدنی هم‌جنس‌گرايان اعمال می شد، جنبشی که از لحاظ سياسی فعال بود و در همه جا حضور داشت و از اين نظر در زمان خود منحصربه فرد محسوب می شد.

نقش بلشـويک‌ها
اما تنها در اثر انقلاب بلشـويکی (۱۹۱۷) در روسيه بود که سوسياليسم بيش از هميشه آمادگی نشان داد تا رهايی جنسی را بپذيرد. از جمله آزادی هم جنس گرايان را؛ هرچند اين دوران تا روی کارآمدن استالين بيشتر دوام نياورد.

تقريباً بلافاصله پس از پيروزی انقلاب بلشويکی، رابطه‌ی هم جنس خواهانه و داوطبانه ميان افراد بالای سن ۱۴ سال قانونی اعلام شد. در سال ۱۹۲۲، قانون تازه‌ی جزا در شوروی همه‌ی محدوديت‌های قانونی را از روی همه‌ی فعاليت‌های جنسی برداشت. جرايم جنسی تنها اين گونه تعريف شد، «نقض [حق] زندگی، سلامت، آزادی، و حيثيت» افراد، بدون آنکه اشاره ای به نوع خاصی از عمل جنسی شده باشد.

[در اين دوران يکی از رهبران بلشويک، خانم آلکساندرا کولونتای (Alexandra Kollontai) از مروجان برجسته‌ی آزادی جنسی بود. او به طور اخص می خواست زنان در رابطه با مردان از استقلال کامل جنسی برخوردار باشند.]

سياست بلشويک‌ها در حمايت از هم‌جنس‌گرايی از اين حد هم فراتر رفت که آنرا صرفاً قانونی کند، هرچند تا همين اندازه نيز اين دستاورد بزرگی محسوب می شود؛ آنهم با توجه به اينکه در همان زمان مجازات هم‌جنس‌گرايی در کشور آلمان حداکثر ۵ سال و در انگلستان حداکثر حبس ابد مقرر شده بود. طی دهه‌ی ۱۹۲۰ نمايندگان دولت بلشويکی رابطه‌ی خود را با مگ‌نوس هرش‌فلد حفظ کردند. هرش‌فلد در سال ۱۹۱۹، در حال و هوای جمهوری وايمار در آلمان دست به تأسيس «انستيتوی علم جنسي» زده بود. اين انستيتو مرکزی بود برای تحقيق، آموزش سکس، و کمک‌های حقوقی به قربانيان ماده‌ی ۱۷۵ قانون جزا. اين نهاد نه تنها در جهت الغای قوانين سادومی (لواط) می رزميد بلکه کارزار گسترده ای را نيز عليه هوموفوبيا به راه انداخته بود. مگ‌نوس هرش‌فلد بر اين نکته وقوف داشت که علاوه بر آلمان، حتا در کشورهايی که هم‌جنس‌گرايی جرم محسوب نمی شد، نظير هلند و فرانسه، بازهم جق کشی و تبعيض عليه هم‌جنس‌گرايان با شدت کامل وجود داشت.

در سال ۱۹۲۳، «ن آ سـِماشکو» (N. A. Semashko ) کميسار بهداشت دولت بلشويک به ديدار انستيتوی مگ‌نوس هرش‌فلد آمد و به آلمانی‌ها اطمينان داد که اقدامات حقوقی دولت شوروی داير بر قانونی کردن هم‌جنس‌گرايی، «اقدامی رهايی بخش و از اين نظر کاملاً حساب شده بوده که خود بخشی از انقلاب جنسی محسوب می شود.»

دو سال پس از اين تاريخ، مدير «انستيتوی بهداشت اجتماعی در مسکو» آقای گري‌گوری بـَت‌کيس (Grigorii Batkis) در جزوه ای که تحت عنوان «انقلاب جنسی در روسيه» منتشر شد، سياست دولت بلشويکی را چنين توصيف می کند، «سياست شوروی عبارت است از عدم مداخله‌ی کامل در امور جنسی، تا آنجا که به کسی صدمه وارد نشود و منافع کسی مورد تعرض واقع نگردد. در خصوص هم‌جنس‌گرايی، سادومی، و شکل‌های گوناگون تشـفی جنسی، که در قوانين اروپايی به عنوان تخطی از موازين اخلاقی طبقه بندی شده ــ قوانين شوروی آنها را دقيقاً همان‌گونه می نگرد که ارتباط جنسي ِ به اصطلاح «طبيعي» را.»

[. . . پیگرد برخی از کشیشان هم‌جنس‌گرا از سوی دولت بلشويک به هوموفوبیا تعبیر شده اما این احتمال وجود دارد که این پیگرد به سبب کودک آزاری (یا به اصطلاح «بچه بازی») صورت گرفته باشد و باید در اینجا میان کودک آزاری و هم‌جنس‌گرایی تمایز قایل شد. . . .]

با همه‌ی اين اوصاف، بايد گفت هوموفوبيا نيز مثل يهودی ستيزی و سکسـيسم و ناسيوناليسم (شوونيسم ملي) و پدرسالاری، اعتقاداتی نيستند که بتوان آن‌ها را به سادگی ظرف چندسال از ميان برد، آن هم در کشوری که اکثر جمعيت آن را روستاييان تشکيل می دهند و فقر گسترده و خرابی‌های ناشی از جنگ جهانی اول و جنگ داخلي ِ پس از انقلاب در آن بيداد می کند. مشکل آزادی زنان در اين مورد مثال زدنی است. در زمان روی کارآمدن بلشويک‌ها در حقيقت گام‌های بلندی در راه برابری زنان برداشته شد. خانم آلکساندرا کولونتای در مقام کميسار رفاه اجتماعی معتقد بود دولت کارگری بايد زنان را از بردگی خانگی در امور بارداري ِ مکرر، آشپزی، نظافت خانه، و بچه داری آزاد سازد. کولونتای پيش‌بينی می کرد رها ساختن زنان از زير سنگيني ِ اين مشقات باعث پديدآمدن «زن طراز نوين» خواهدشد ــ زنی که قوی و مستقل است و درست همانند مردان می تواند آزاد باشد تا يک زندگی فعال در خارج از منزل داشته باشد، عشق را خارج از نهاد زناشويی تجربه کند و از راه اشتغال استعدادهای خود را بپروراند. با تلاش آلکساندرا کولونتای، رستوران‌ها و رخت‌شوی خانه های اشتراکی ايجاد شد و تسهيلات مهدکودک در دسترس زنان کارگر قرار گرفت. علاوه برآن، قوانين ضد سقط جنين لغو شدند و وسايل جلوگيری از آبسـتنی در اختيار همه قرار گرفت. زنان از حق طلاق برخوردار شدند. زنانی که مشاغل مشابه با مردان داشتند به همان اندازه‌ی مردان نيز حقوق می گرفتند.

Nilgoon - Nilgoon.org
آلکساندرا کولونتای

اما تلاش‌های دولت بلشويک در جهت آزادی زنان با مانع کم‌يابی اقتصادی و محدوديت منابع مواجه بود. برای نمونه، وقتی که پرورشگاههای کودکان به سفارش کولونتای تأسيس شدند، در عمل تبديل به مکانهای دل‌گيری شدند که کودکان محروم از غذای کافی توسط پرستارانی که خود نيز قادر به سيرکردن شکم‌شان نبودند نگهداری می شدند. به دليل کمبود مواد و ارزاق، سالن‌های غذاخوری اشتراکی چيزی برای عرضه نداشتند مگر سوپ آبکی کلم که نمی توانست جای آشپزخانه‌ی گرم يک زن کارگر را بگيرد، زنی که دست‌کم می توانست گاه و بيگاه يک تخم مرغ يا يک تکه‌ی چربی گوشت‌دار از بازار سياه بخرد و خانواده اش را سير کند. يکی از ثمرات فقر که به ويژه دامن‌گير زنان می شد، گسترش روسپی گری بود. زنانی که در کارخانه ها کارمی کردند، چنان دستمزدشان ناچيز بود که چاره ای نداشتند برای ذره ای درآمد به روسپی گری روی آورند و همين امر نيز باعث اشاعه‌ی بيماری‌های جنسي ِ واگيردار می شد. تنها راه حل بيرون آمدن از اين شرايط دشوار بالابردن سطح زندگی و رفاه زنان بود. اما چنين امکانی در يک کشور فقرزده و عقب مانده در آن دوران وجود نداشت.

{ادامه دارد ــ بخش بعد: سال‌های تاريک هيتلر و اسـتالين}

*

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مقاله بسیار خواندنیست , سپاسگزارم

-- ahmad ، Aug 9, 2009

بسيار ممنون از دست اندر كاران راديو زمانه خواهشا به ارائه اين گونه مقالات روشنگر ادامه بدهيد اميدوارم هوموفوبيا گرايان و دگر باش ستيزان با مطالعه اين مقالات به طبيعي بودن و مريض نبودن دگر باشان رو درك كرده و حقوق انان را محترم بشمارند با تشكر

-- راما ، Aug 10, 2009

thanks alot

-- بدون نام ، Aug 10, 2009

چرا متن ما را نمایش ندادین؟

-- بدون نام ، Aug 10, 2009

KHUB BUD

-- بدون نام ، Aug 10, 2009

در اين وانفساي پرهياهو، مدتي است مقالات متعددي در خصوص همجنس بازان در راديو زمانه منتشر مي شود كه با حال و هواي عموم متناسب نيست . بنابراين صرف نظر از لزوم پرداختن به حقوق افراد مذكور ، انتشار مقالات اين چنيني ، تنها باعث ايجاد انزجار در ميان مردمي است كه در عين پريشاني ، به دنبال آرامش مي گردند . خواهشمندم چنين مقالاتي را براي موقعي كه مردم به خود آمدند نگه داريد

-- يوسف ، Aug 10, 2009

در پاسخ آقای وانفسا ــ اتفاقاً درست در همین «وانفسای پرهیاهو»، وقتی که در خیابان با چماق ولایت بر سرتان می کوبند و در زندان فقاهت به شما تجاوز می کنند، وقتی که آثار تبعیض و خشک اندیشی را با پوست و گوشت تان حس می کنید است که می توانید به معنی نوشته هایی از این دست پی ببرید و بار آینده که پیکر یک هم‌جنسگرا را بالای جرثقیل نظام مقدس دیدید، دوزاری تان بیفتد. /// ع ک

-- عبدی کلانتری ، Aug 14, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)