برای دیدن لیست کامل داستانها کلیک کنید


آخرین داستانهای رسیده

ترجمه ارسالی از خوانندگان زمانه
حکایت یِکُم برای کودکانِ زیر سه سال

نوشته ی اوژن یونسکو، ترجمه ی وحید عوض‌زاده: «ژُزت حالا دیگه دخترِ بزرگی‌ئه؛ اون الان سی‌وسه ماهشه. یه روز صبح مثلِ هر روزِ دیگه ژُزت با قدم‌هایِ‌ کوچولوی‌ِ نامطمئن دمِ در اتاق خوابِ بابا-ننه‌ش پیداش می‌شه و تلاش می‌کنه که در رو مثلِ یه سگ کوچولو با فشار باز کنه. ژُزت خسته می‌شه و حوصله‌اش سر می‌ره و بابا-ننه‌ش رو صدا می‌کنه و اون‌ها هم که خودشونو به کوچه‌ی علی‌چپ زده بودن، مجبور می‌شن از خواب بیدار شن.»



گزارش اهدای جوایز قلم زرین زمانه

فکر می‌کنم مسئولیت سنگینی روی دوشم بود. وقتی مهماندار هواپیما گفت: "مقصد ما تهران است." تهران با همه عظمتش شده بود نقطه‌ای که من می‌بایستی از آن نقطه به خانه‌ی "سیمین دانشور"‌ می‌رفتم تا لوح تقدیر،‌ قلم زرین زمانه،‌ هشتاد و پنج شاخه گل و نامه عباس معروفی را به‌دستش دهم. و بعد از آن به دیدار سه تن از داوران قلم زرین زمانه،‌ ساکن در ایران بروم تا تقدیرنامه‌ی مدیر زمانه و دبیر مسابقه را بدست‌شان برسانم. و آنگاه برندگان جایزه‌ی قلم زرین زمانه.



با داوران مسابقه قلم زرین زمانه
از محتوا تا تکنیک از نگاه داوران قلم زرین زمانه

مسابقه‌ی «قلم زرین زمانه» دهم سپتامبر با مشخص‌شدن اسامی نهایی و برندگان به پایان رسید. اما دیدگاه داوران در مورد این مسابقه و نویسنده‌هایی که در این مسابقه شرکت کرده‌اند چیست؟ پنج نفر از هفت داور مسابقه‌ی «قلم زرین زمانه» در مورد بخشی از روند قضاوت در مورد قصه‌ها صحبت کردند؛ از محتوا گرفته تا تکنیک، زبان نگارشی، فضای داستان‌ها و نوع مسابقه بحث به میان آمد



بررسی انتقادی مسابقه‌ی قصه‌ی زمانه
داوری بی‌عیار

این که ۴۷۷ قصه، بدون نام نویسنده روی سایت زمانه رفت و به راستی، این قصه بود که داوری شد، نه نویسنده؛ تمهیدی برای دگرگونی است. اما در ساختار داوری چه اتفاقی افتاد که نشان‌گر گذار از چند و چون رسمی قضاوت باشد؟



گفتگو با پیمان هوشمندزاده، برنده قلم زرین زمانه
«از هیچ، همه چیز می‌سازیم»

پیمان هوشمندزاده، عکاس و نویسنده‌ای است که داستانش با نام «ها کردن» برنده نخست مسابقه «قلم زرين زمانه» شد. او در گفتگو با راديو زمانه، از شیوه نوشتن داستان‌ها و رابطه‌اش با شخصيت‌های هر داستان می‌گويد. همچنين با او، از کتابش حرف زديم که چند سال قبل در صد نسخه دست‌نويس، منتشر شد: «حذف به قرینه مستی»



بيانيه‌ی هیأت داوران مسابقه‌ی قلم زرين زمانه

هيأت داوران نخستين دوره‌ی مسابقه‌ی قلم زرين زمانه، نویسندگان برترین داستان‌های مسابقه را به شرح زير اعلام می‌دارد و اميد می‌بندد که «زمانه» همچنان پابرجا و پی‌گير، هر ساله از پديدآورندگان ادبيات خلاقه تقدير به عمل آورد و تجربه‌ی تازه‌ای از حمایت رسانه‌ای از ادبیات ایرانی انباشت شود. باشد که اين دست حمایت‌ها و میدان‌های رقابت، به برجسته ساختن چهره‌هایی بینجامد که بتوانند ادبيات ايران را از حاشيه‌ی جامعه و جهان به متن برسانند.



خطابه مهدی جامی در مراسم «قلم زرین زمانه»
مرام پيوستگی

رسانه‌های فارسی خارج از ایران، زمانی بود که با برچسب رسانه بیگانه شناخته می‌شدند. اما امروز این مفهوم در حال تغییر است. وقتی رسانه مورد اعتماد بود بیگانگی از میان بر می‌خیزد. بیگانه آن رسانه‌ای است که نداند در ایران چه می‌گذرد. جغرافیای رسانه مهم نیست. می‌توان در ایران بود و بیگانه بود. می‌توان در خارج از وطن بود و آشنا بود.



داستان 467، قلم زرین زمانه
پر از حرف مچاله شده

زن با دلتنگي گفت «خيلي وقته ديگه با هم حرف نمي زنيم» مرد به تأكيد سر تكان داد «حرف نمي زنيم» بعد ساكت شدند و ابري را كه لذت سرخ غروب را مي كشيد به تن اش و مي رفت...



داستان 466، قلم زرین زمانه
روز ها ، روز هاي موذي بي همه چيز ...

روزي پسر بچه اي بود كه روزي آمد كه ديگر پسر بچه نبود. بزرگ شده بود. دست هايش هم بزرگ شده بودند اما هنوز دست هاي يك «مرد» نشده بودند، چه طور بگويم ... هنوز خام، ناآزموده بودند. پسرك...



داستان 465، قلم زرین زمانه
سلام اي شب معصوم

جلد سياه يكسدت و براق شكلات تلخ را مثل لباس خواب ابريشمي از تن اش مي كنم و شكلات تلخ تن برنز و آن بوي تلخ مست كننده اش را با سخاوت عرضه مي كند : پول اش را داده...



داستان 464، قلم زرین زمانه
ممنوعه

... همیشه آدم فکر می کند باید دیگران خوب باشند اما این طوری نیست. بیشتر وقت ها همه بد می شوند . هر عینکی که به چشم می زنیم باز هم نمی شود. این موضوعات ممنوعه از این جا پیدا...



داستان 463، قلم زرین زمانه
عدد فرد = پایان پژوهش

خیلی وقت ِ پیش در خیلی خیلی بچگی ام سعی کردم در طی ِ یک پروسۀ اساسمند پژوهشی دنیای اطرافم را شناسایی و از زوایای ِ مختلف مورد بررسی قرار دهم آن هم در حالی که من با مشکل کمبود...



داستان 462، قلم زرین زمانه
شب هنگام

پاسي از شب گذشته به همراه رفقا توی سواری ِ یکی از بچه ها نشسته ايم، دربارة گل هاي پژمردة جارموش حرف ميزنيم فيلم را امروز ديديم البته مٌثله شده اش را شايد باور كردني نباشد ولي از شارون استون...



داستان 461، قلم زرین زمانه
زجر آورترین

پسر ك ترسيده بود و احساس سرما مي كرد ،آدم ها از مقابل اش مي گذشتند وسواري ها كه نورشان مدام چهره اش را تاريك وروشن مي كرد ، تاريك وروشني كه لحظه لحظه فاصله شان از هم بيشتر مي...



داستان 460، قلم زرین زمانه
و جمعه بود كه جنّي سرك كشيد

«انسان‌ها به انسان خوب كه بدبين نمي‌شوند. انسان خوب !انسان خوب؟» از نسخه‌ي ناياب خطي خواسته‌هاي يك جن جمعه 28/11 آقا بنفش؛ سلام. خب آره، تو منُ مي‌بيني و همه كارامُ زير نظر داري. لابد فكرمُ هم مي‌توني بخوني. هر...



داستان 459، قلم زرین زمانه
اعدام

مردم دور تا دورِ میدان جمع شده بودند، هرکسی داشت با نفرِ کناری صحبتی می‌کرد ، در گوشه و کنار جمعیت که از سر و کله‌ی یکدیگر بالا می‌‌رفتند اینجا و آنجا عده‌ای دورِ هم ایستاده بودند و بحث...



داستان 458، قلم زرین زمانه
گوش دیوار

دنگ و فنگ داستان قبلیم موضوع یابی را برایم سخت تر کرده است.استاد فیزیکم می گفت:اگر چیزی برای نوشتن ندارید, سعی کنید خود را دار بزنید,اگر موفق شدید خوب همه ی ناراحتی هایتان تمام می شودو اگر موفق نشدید,چیزهایی پیدا...



داستان 457، قلم زرین زمانه
آسمان خاکستری است

روز به نیمه رسیده بود که از خواب بیدار شد. چند لحظه‌ای نگذشته بود که به خود آمد. از این‌که باید یک روز دیگر از روزهای گرم و طولانی تا‌بستان را با تنهایی و بی‌تفاوتی بگذراند حالش بد شد. چشم‌هایش...



داستان 456، قلم زرین زمانه
دو کبوتر سفید

کریم روی نیمکت، کنارِ حیاطِ امام¬زاده نشست. به پرواز کبوترها در آسمانِ بالای گنبد خیره¬ماند. آخرین بار هفته پیش مینو را - همین¬جا - جلو امام¬زاده دیده¬بود. مینو دست بچه¬ای را گرفته¬بود، همراه با مردی سه تایی قدم می¬زدند....



داستان 455، قلم زرین زمانه
سقف

سقف روي سرم سنگيني مي¬كند. بخاري گازي ميان شعله¬ها مي¬سوزد. دود همه¬جا را گرفته¬است. همه سعي مي¬كنند آتش را خاموش كنند تا به رختخواب نرسد. رختخوابي كه بيست سال هرشب روي آن مورد تعرض قرار مي¬گرفتم. گوشه¬ی اتاق نشستم. زانوهایم...




آرشیو ماهانه