از محتوا تا تکنیک از نگاه داوران قلم زرین زمانهآزاده اسدیگفتگو با داوران مسابقه «قلم زرين زمانه» را بشنويد. مسابقهی «قلم زرین زمانه» دهم سپتامبر با مشخصشدن اسامی نهایی و برندگان به پایان رسید. اما دیدگاه داوران در مورد این مسابقه و نویسندههایی که در این مسابقه شرکت کردهاند چیست؟ پنج نفر از هفت داور مسابقهی «قلم زرین زمانه» در مورد بخشی از روند قضاوت در مورد قصهها صحبت کردند؛ از محتوا گرفته تا تکنیک، زبان نگارشی، فضای داستانها و نوع مسابقه بحث به میان آمد.
نخستین تجربه داوری که با زمانه شروع شد ساری میگوید: «نمیتوانم منکر این بشوم تا حدودی حواشی مربوط به مسابقات ادبی در این سالها روی من هم تأثیر داشته؛ ولی عامل اصلی برای من در قبول نکردن داوریها صرفاْ حواشی نبوده. اساسا داوری کردن به نظرم کار بسیار دشوار و سختی بوده و هیچ وقت نپذیرفتم. این اولین باری بود که من پذیرفتم.» تجربهی سختی بود؟ سخت بود از نظر وجدانی. یعنی گاهی با خودت میگویی آیا درست قضاوت کردهام یا نه؟ ولی از این نظر که من هیچ اسمی نمیشناختم، برایم خیلی تجربهی مطلوبی بود. با وجود داستانهایی که فقط با یک کد میخواندید، چه معیارهایی برای داوری و انتخابشان تعیین کرده بودید؟ آیا با بقیه داوران هماهنگ بودید؟ اصولاْ در هرگونه داوری هنری، یک سبکی از خطای آماری وجود دارد. شیوهای که برای همین داوری «قلم زرین» بود، تا حدود زیادی این خطا را کم کرده بود. به این دلیل که در مرحلهی اول که داستانها خوانده میشد و ۵۷۲ داستان انتخاب شده بود، صرفاْ معیار قابل قبول بودن داستانها وجود داشت. یعنی آن قدر سختگیری نبود. حالا داستان در حدی که داستان قابل قبولی باشد، بالا میآمد. سپس در مرحلهی بعد باز هر داوری ۱۰ داستان انتخاب میکرد. این که چهل اسم اعلام شد، باز آن خطای آماری را کم میکند و در نهایت از میان آنها، ۱۰ تای دیگر انتخاب میشود. یعنی با وجود پله پله شدن و مرحله به مرحله بودن، در هر مرحله وسواسها و سختگیریها قاعدتاْ بیشتر میشود. در واقع کمی از آن خطای آماری که اصلاْ مسألهی انسانی نیست، کم میکند و به انصاف بیشتر نزدیک میکند. بنابراین در مرحلهی اول صرفاْ قابل قبول بودن داستانها بود. به نسبت مجموعه داستانهایی که من خواندم و میخوانم، میتوانم بگویم سطح خوبی داشت. یعنی داستانهایی در این سری داستانها وجود داشت که به راحتی میتوانست در مجموع داستانهایی که من خوانده بودم و کارهای خوبی هم بود، قرار بگیرد. میتوانم بگویم که در واقع داستانها از جنبهی داستانی و فنی هم داستانهای خوبی بود. وقتی چند داور میخواهند روی چند داستان به نتیجه برسند، چه طور معیارهایشان را مشابه هم میکنند؟ در بخش تکنیک به هر حال نگارش یک بخش قضیه است، ولی یک بخش هم سلیقهای است و این مسألهای است که در خیلی از مسابقات همیشه ابهاماتی را به وجود میآورد. دقیقا! به همین علت من به مسألهی آماری اشاره کردم. قبلاْ گفتم این داوری را به این دلیل قبول کردم که آن حالتی که شما میگویید، اینجا نیست. یعنی شاید درصد سلیقه اصلاْ گاهی نباشد و معیار صرفاْ معیار داستانی باشد. ولی به هر حال من یک انسانم و با ويژگیهای فردی و پسزمینه خاص خودم. حتماْ بدون این که من بخواهم، آن نیز اثر گذاشته است. ولی من ۱۰ تای خودم را دادم. افراد دیگری، داوران دیگری که روزهای آخر اسمشان اعلام شد و پیش از این من هم نمیدانستم چه کسانی هستند، آنها هم ۱۰ تای خودشان را دادند و توی این ۱۰ تاهایی که ارائه شد، میبینم بعضی از داستانها مشترک است.
مردم هم داوری کردند مسابقه داستاننویسی «قلم زرین زمانه» کدام یک از این موارد بود؟ به دلیل این که روی مواد و روش مسابقه «قلم زمانه» فکر شده بود، شرایط متفاوتی داشت. اولاْ تمام داستانهایی که شرکت کرده بودند، در معرض دید گذاشته شدند که این خودش دست داوری را رو میکند. وقتی همه داستانها برای مخاطبان مطرح بود، راحت میتوانستند بخوانند و با خودشان در انتها بحثی داشته باشند و به نتیجه برسند این مسابقه فرمایشی بود یا نبود؟ ولی در مسابقات دیگر چنین چیزی را نداریم. مهمترین مسألهاش این است که داستانها را در معرض دید گذاشت تا مردم داوری کنند. حتی زیرشان نظر بدهند و با این روش خود مردم هم در اصل انتخاب میکنند. مردم هم که انتخاب نکنند، نزدیک ۵۰۰ نفری که شرکت کردند در این مسابقه، خودشان داستان خودشان را با داستانی که فرض میکنیم بهعنوان برنده معین میشود، مقایسه میکنند. میبینند که واقعاْ دستی توی کار بوده، میخواستند آدمی را بالا بیاورند، یا این که نه! شما که در ایران هستید و داور دوره نخست مسابقهی زمانه هم بودید و با خیلی از نویسندههای دیگر هم در ارتباط هستید. اول صحبت گفتید یک سری شایعه اطراف این گونه مسابقات هست. میتوانید به ما بگویید چه شایعهای اطراف مسابقهی «قلم زرین زمانه» بود؟ من در مورد «قلم زرین زمانه» شایعهای نشنیدم. اگر هم داشته، من نشنیدهام. چون داور این مسابقه بودید، میگویید نشنیدهاید؟ نه، نه! واقعیتاش نشنیدم. ببینید، معمولاْ این شایعات و این مسایل بعد از اعلام برندهها خودش را نشان میدهد. امکان نداشت که من مثلا بهخاطر کلاس داستاننویسی که دارم و دو نفر در آن شرکت کردند، مثلاْ به داستانشان توجه کنم. چون اسمی وجود نداشت و این خودش جلوی شایعهها را میگیرد. اینها هم مثل همه در معرض دید همه قرار گرفته بود. فقط مسأله فنی پیش آمد که بعضیها باز نمیشد.
گفتارهایی که باید پخته و سنگینتر شوند زبان داستانگویی این نسل جدید که داستان کوتاه را تجربه میکنند، از نظر شما چگونه بود؟ از ایرادهایش اول شروع کنم و بگویم که خیلیها به زبان عامیانه مینوشتند. منظورم از زبان عامیانه، شکستهنویسی است و این گاهی وقتها کارشان را مشکل میکرد. به خصوص این که هنوز یک نگارش یکدستی در عامیانهنویسی نیست و گاهی وقتها خواندن را مشکل میکند. پیشنهاد من این است اگر این دوستان واقعاْ به زبان غیرشکسته بنویسند، یعنی نثر کتابت، یکدستی کار بهتر میشود و نثر هم پاکیزهتر خواهد بود. میتوانند ساخت گفتار را حفظ کنند، اما به کتابت بنویسند. یعنی نشکنند کلمات را. چون شکستن کلمات، یک قاعده و یک رسم خیلی جاافتاده و معمول ندارد که همه بتوانند به کار ببرند. هر نویسندهای میتواند به یک شکلی کلمات را بشکند و عامیانه بنویسد. و بعد گاهی وقتها این باعث میشود که نثر اصلاْ قابل خواندن نباشد. در بسیاری از جاها این مسأله را دیدم. ولی میتوانم بگویم، اصولاْ بعضی از داستانها که انتخاب شد و به مرحله نهایی هم رسید مثل «انگیل» و یا «نوار برگردان» نثر خوبی داشتند، زبان هم خوب بود و خیلی ساده و روان بود. یعنی زبان فارسیای که به کار برده بودند، فارسی روایتی بود. نثر روایتی بود و معلوم بود که نویسندههایشان کتابهای قدیمی را خواندهاند و در به کار گیریاش راحتتر بودند. یعنی زبان خیلی شفافتر و راحتتر جلو میرفت. فکر میکنید سادهنویسی و شکستهنویسی که معتقدید میتواند یک نقص باشد در داستاننویسی، از چه چیزی میآید که این روزها زیاد به کار میرود؟ من فکر میکنم بیشتر این دوستان میخواهند گفتوگوهای روزانه و روزمرهای را که دارند، منتقل کنند در نوشتههایشان. یعنی بهعنوان نثر داستانی از آن استفاده بکنند. اما مشکلی که وجود دارد این است که گفتارو گفتوگوهای روزانه و روزمره نمیتواند به همین نحو بدون پالوده شدن، بدون این که کاری رویاش انجام بگیرد، به سادگی بیاید و جای متن داستانی را بگیرد. شاید هم این موضوع راهی است برای دوری از فضای کلاسیک نگارش. یعنی نسل جوان میخواهد سبک جدید را شکل دهد؟ خب این کار خوبی است. ولی از دید شما نقص است! نه، به نظر من باید دقت بیشتری بکنند در این کار. اینک ه از ساخت گفتار استفاده بشود، این عیب نیست به خودی خودش. این کار خیلی هم خوب است. یعنی کمککننده است و زنده نگه میدارد. ولی به همین شکل خالص و خام نمیتواند استفاده شود و توان این را ندارد که به عنوان متن و نوشته دربیاید. یعنی باید پختهتر و سنگینتر شود و پشتاش مطالعه باشد.
فضاهای سیاه و تیره در داستانهای جوانان فضای مشترکی در داستانها حس میشد؟ چیزی که خیلی مشخص بود فضای سیاه و تیرهای بود که در اکثر داستانها دیده میشد. در عین حال چون بیشتر داستانها از جوانها بود، تجربه و خطایی هم میشد در اکثر داستانها دید. یعنی داستانها تجربی بودند. داستاننویسها سعی کرده بودند نوآوری بکنند. خیلی خودشان را وابسته نکرده بودند به آن تعریفهای گذشته داستان و این باعث شده بود بعضی داستانها دستاوردهای خیلی خوبی داشته باشد. ولی فضای تیره در اکثر داستانها غالب بود. فکر میکنید چرا؟ دلیلش که کاملاْ مشخص است. فضای زندگیمان، شرایط، دغدغههایمان و خیلی چیزهای دیگری که تأثیر میگذارد. از آن جایی که داستانها بدون سانسور منتشر میشد و همین طور در داوری هم مسألهای نبود، قصهها از لحاظ مسایلی که معمولاْ در ایران دچار سانسور میشود، چطور بودند؟ از این لحاظ فکر میکنم دست شرکتکنندگان تا حدودی باز بود. دو موردی که در ایران مشکلساز هستند، یکی اروتیسم در داستان است و یکی مطرح کردن مسایل سیاسی. تا حدودی میشود گفت که اروتیسم در تعداد زیادی از داستانهای مسابقه زمانه دیده میشد. مسایل سیاسی هم در چند تایش بود که حالا نمیخواهم بگویم که داستانهای خوب یا بدی بودند، ولی با این حال ما در داخل کمتر با این داستانها برخورد میکنیم، مگر در فضای اینترنت. آنها که مسایل اروتیک را مطرح میکردند، داستانشان در چه سطحی بود؟ خوب بود. آنهایی که گفتم ضعیف بودند، بیشتر در مورد مسایل سیاسی بود. فکر میکنم شاید چند داستانی بود که طرح مسائل سیاسی در آنها رو بود و یک خرده توی ذوق میزد. البته یکی دو تا کار خوب هم بینشان بود. اما آنهایی که به گمان من به اروتیسم پرداخته بودند، فکر میکنم صحنههای خیلی درخشانی در آنها بود. یعنی معتقدید که یکمقدار سانسور توانسته کمک کند به فضاسازی مسایل جنسی و اروتیک در داستاننویسی؟ نه من چنین اعتقادی ندارم. چون اگر فضا باز بود، خیلی بهتر از این میشد بنویسند. یعنی ربطی به این ندارد. فکر میکنم فضا باید آن قدر باز باشد که ما بتوانیم شیوهها و موضوعهای مختلفی را تجربه کنیم. این که حالا فشار باشد و ما واکنش نشان بدهیم و بخواهیم چیزی بنویسیم، فکر میکنم خیلی جذاب نباشد. نویسنده و هنرمند بیشتر باید کنش داشته باشد تا واکنش. فکر میکنم داستانهایی که کنشمند بود و با موضوعات متنوع، خیلی جذابتر بودند.
تأثیر وبلاگنویسی بر داستانهای کوتاه جوانان موضوع داستانها چقدر شبیه به هم بودند؟ بیشتر در مورد جوانها بود یعنی موضوع داستانها، راجع به مسایل اجتماعی است که منعکس میشود در داستان. طبیعتاْ گروهی که یک جا زندگی میکنند یا یک فرهنگ دارند، به هر حال مسایل مشترک اجتماعی دارند، در این جور جاها در داستانها به همدیگر میرسند. چیز دیگری هم که میشود گفت مسلماْ در چنین مجموعهای کارهای خوب زیاد هست، کارهای بد هم البته زیاد هست. کدام بخش بیشتر بود در این تعداد داستانی که مطالعه کردید؟ این اواخر در ایران یک مسأله، موضوع روز شد و آن یک جور خاطرهنویسی بود که تبدیل به داستان کوتاه شد و خیلیها شروع کردند به چاپ چیزهایی که به هر حال اسمش را گذاشتند داستان کوتاه. این چیزی که شما میگویید، موارد بد که داستان نیست و احتمالاْ میتواند به خاطرهنویسی خیلی شبیه باشد، در تعداد داستانی که مطالعه کردید، وجود داشت؟ ببینید، دقیقاْ همین موضوعی است که شما اشاره کردید. وقتی میگویم یک داستان، داستان نیست، یعنی این که آن چیزی که در ذهن نویسنده بوده، در واقع میتوانست در شکل هنری یا در شکل نوشتاری دیگری منعکس بشود. حالا میتواند حتی خاطره باشد، نوشتههایی که واقعاْ میشود گفت فقط یک خاطرهنویسی بود، کم نبودند. یا بعضیهاشان فقط یک حدیث نفس بودند. تأثیر وبلاگنویسی هم خیلی زیاد است. جریان وبلاگنویسی تأثیر خودش را روی ادبیات میگذارد. موارد مثبتی دارد، بخشهای منفی هم دارد. یکی از آنها مسألهی تأثیری است که میگذارد روی زبان که به هر حال این تداخل دیده میشود. یعنی نمونههایی پیدا میکنید که همان چیزهایی است که در وبلاگها نوشته میشود که حالا اسمش را میشود گذاشت خاطرهنویسی، روزانهنویسی یا یک حدیث نفسی است که روی آن کار نشده و همین طوری در لحظه آمده. بخشی هم کاری تقلیدی است. فکر میکنید بیشتر از چه کسانی تقلید شده، از نویسندههای نسل جدید است یا قدیمیترها؟ بعضی از داستانها خیلی شبیه به داستانهای معروف هستند. تأثیر با تقلید فرق دارد. به نظر من همه کارهای خوب تأثیر پذیرفتهاند از کارهای خوب دیگری که در دنیا هست. ولی کار تقلیدی آن است که فقط لایه سطحی کار گرفته شده، در نتیجه به تکرار میرسد. بنابراین همه اینها هست. و بعد، بیتوجهی به زبان مطرح است. از همه مهمتر به نظر من آن چیزی که یک نوشته را به داستانی بد بدل میکند، داستانی است که به خاطر نفس داستان نوشته نمیشود. داستان خوب داستانی نیست که برای شرکت در یک مسابقه یا برنده شدن یا جایزه بردن نوشته شود، یا اصلاْ به طور کلی برای مطرح شدن. اما داستان خوب حتماْ البته برای خوانده شدن نوشته میشود. و این خودش چیزی است که شاید آدم وقتی جوان است و شاید وقتی شرایط، شرایطی عادی نیست، به آن بیش از اندازه بها میدهد که این چیز خوبی نیست. یکی از موارد برای این که آدم یک داستان خوب بنویسد و یا یک داستاننویس خوب بشود، این است که باید یک داستانخوان حرفهای باشد. یعنی برای تبدیل شدن به یک داستاننویس حرفهای، باید اول خودش را تربیت بکند به یک خوانندهی حرفهای خوب. ------------------------------- مرتبط: |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
عدد 572 در مصاحبه فرشته ساری اشتباه شنیداری یا تایپی است. 172 درست است.لطفا اصلاح کنید.
-- فرشته ، Sep 23, 2007