تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
خطابه مهدی جامی در مراسم «قلم زرین زمانه»

مرام پيوستگی

خانم‌ها، آقایان
هنرمندان و نویسندگان عزیز

با سپاس صمیمانه از حضور شما در این جمع و در خانه هدایت که پاسداری از فرهنگ ایران را با الهام از نامی عزیز و به مدیریت نویسنده‌ای برجسته، وجهه همت خود قرار داده است.


خوشحالم که کار چندماهه و فشرده تیم کوچک مسابقه «قلم زرین زمانه» اینک به نتیجه می‌رسد. ما در یک سال گذشته، در شبکه دوستان و غم‌خواران زمانه، همواره با تیم‌های کوچک کار کرده‌ایم. اما کوچکی تیم‌های ما مثل کوچکی ماسوله و ابیانه و آبیدر است. حب وطن و آبادی آن و حرمت کار و تاریخ دیروز و فردا. ما عاشقان فروتن فرهنگی هستیم که هر گاه، با مهر و ارادت به آن نگریستی، خود را عریان می‌کند و گنجینه‌های خود را بر تو مکشوف می‌سازد.

امروز فرهنگ بزرگ ایران در حجاب ایدئولوژی مانده است. حیاط خانه ما تنهاست. آن‌ها که باید کاری کنند، بی‌کاره‌اند و جز کرسی مقام و سیاست خویش، به کمتر چیزی فکر می‌کنند. آن‌ها که کار می‌توانند کرد، ترس‌خورده یا دست بسته مانده‌اند یا به هر چه دست زنند، با هجوم ایدئولوژی روبه‌رو می‌شوند. گرفتن و بستن و امر و نهی کردن، روش مقابله ایدئولوژی است با کار جان آزاده. ما چاره را در کار گروه‌های کوچک، اما مصمم می‌بینیم.

ما همه دردهای ایران را دوا نمی‌توانیم کرد. همه داستان‌های ایران را نیر نمی‌توانیم خواند. همه نویسندگان جوان را نیز نمی‌توانیم یک جا بشناسیم و به جا آوریم. اما می‌توانیم کاری کنیم که غصه سر آید. نشان دهیم که این فرهنگ سر پا ست. نشان‌ها مهم‌اند.

تمام تاریخ اخیر ایران این بوده است که سر گیاهان خوشبوی آفتاب جوی را زده‌اند و باز ایشان به بوی آفتاب بر امده‌اند. شاخه‌ای افتاده است، شاخه ای برخاسته است. پنجره‌ای بسته شده، دری باز شده است. روی این آفتاب پوشانده‌اند، آفتابی دیگر از افقی دیگر دم زده است. فرهنگ ایران و فرهنگ‌مداران ایرانی با همه سختی مرام پیوستگی را می‌جویند.

از اینجاست که «قلم زرین زمانه» ادامه «قلم زرین گردون» است. تهران نشد، برلین هست. امروز رونق رقابت به لطف شبکه جهانی وب، تهران و برلین را در یک مدار قرار داده است. مسابقه در برلین است و داوران در شهرهای جهان پراکنده‌اند. اما داستان‌ها از گوشه و کنار ایران می‌رسد. این وضع جدید، رسم‌های خود را دارد و دیر و زود، همه مفاهیم ارتباطی ما را دستخوش تحول خواهد کرد. سانسور مرده است. سانسورچی بیهوده آب در هاون می‌کوبد. دیگر کنترل رسانه در داخل، کنترل همه چیز نیست. دیده‌ایم. و می‌بینیم.

همه آن‌ها که داستانی فرستادند، می‌خواستند شنیده شوند؛ دیده شوند. می‌خواستند کسی آن‌ها را داوری کند. کسی دست آن‌ها را بگیرد. کسی دست آن‌ها را بالا ببرد. کسی به آن‌ها بگوید جایشان در مجموعه‌ای از دیگران کجاست. کار رسانه همین است. تا نشان‌گر تلاش اصحاب تلاش باشد. رد کردن تلاشگران و بی‌اعتنایی به آنان و بسنده کردن به عزیزکردگان بی‌دلیل، کار رسانه نیست. رسانه هست تا نشان دهد چه کسانی هستند. در میدان‌اند. آزادی مشارکت، آزادی روایت شخصی، محک خوردن کارها بنیان رسانه است.

ما هنوز در آغاز راهیم. اما همین که در آغاز راه، مورد اعتماد نویسندگان و اصحاب فکر و خلوت و روشنی قرار گرفته‌ایم، برایمان سخت ارزش‌مند است. مسابقه نام‌های معدودی را برجسته می‌سازد. این طبع مسابقه است. اما همه آن‌ها که مشارکت می‌کنند و اعتماد می‌کنند، برنده‌اند. آن‌ها در ساختن فرهنگی شریک می‌شوند که نیاز بزرگ امروز ماست. ما سخت مراقبت کرده‌ایم که این اعتماد مستحکم شود و دامن بگسترد. در مقابل دروغ و فریب و ضعف و کم‌کاری و بی‌کاری و بی‌اعتنایی و راندن آدم‌ها به خلوت هراسناک تنهایی، ساختن اعتماد مهم‌ترین کار است. ساختن اعتماد مهم‌ترین کار رسانه هم هست. از اینجاست که زمانه در این «کار» قدم برداشته است.

رسانه‌های فارسی خارج از ایران، زمانی بود که با برچسب رسانه بیگانه شناخته می‌شدند. اما امروز این مفهوم در حال تغییر است. وقتی رسانه مورد اعتماد بود بیگانگی از میان بر می‌خیزد. بیگانه آن رسانه‌ای است که نداند در ایران چه می‌گذرد. جغرافیای رسانه مهم نیست. می‌توان در ایران بود و بیگانه بود. می‌توان در خارج از وطن بود و آشنا بود. چنان که روزنامه کاوه در برلین منتشر می‌شد و امروز خانه هدایت، ناشر و رسانه فرهنگ ایران در این شهر است.

بیگانه و آشنا به زندگی در درون مرز یا خارج از مرز نیست. اگر عباس معروفی بیگانه باشد، چه کسی آشناست؟ و اگر آشنایان به فرهنگ ایران با زمانه هم‌گامی کنند، چه کسی می‌تواند زمانه را در میان بیگانگان بگذارد؟ و اگر ده‌ها نویسنده جوان در کاری که رسانه می‌کند، مشارکت جستند، لابد آن رسانه را از خود دیده‌اند" از خود شناخته‌اند.

بیگانه آن است که نتوان به او اعتماد کرد یا به دعوت او پاسخ گفت. زمانه به خود می‌بالد که طرف اعتماد معتمدان فرهنگ ایران است و طرف اعتماد دوستاران فرهنگ ایران. هر که به آبادی و آزادی وطن و حرمت به تاریخ دیروز و فردای آن دل بسته باشد، اهل زمانه است. باعث افتخار من خواهد بود که زمانه خانه ایران‌دوستان باشد؛ هر جا که هستند.

کوتاه سخن، آقای معروفی، داوران ارجمند، دوستان دیده و نادیده داستان نویس سپاسگزارم و امیدوارم تا زمانه هست، داستان هم که رمز تازگی و زندگی است، باشد و این رقابت‌ها بردوام.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای جامی و هنرمندان سخت کوش رادیو زمانه
متن زیبا و پرنکته شما را وقتی با واقعیت روزانه رادیو زمانه در نظر می گیریم پی به این نکته می بریم که به راستی شما دست اندرکار راهی نوین در رسانه فارسی هستید؛ راهی که فراسوی مرزهای ساختگی سیاست امروز، در پی نشان دادن توانایی های عظیم نهغته در ایران به مثابه قلب تپنده یک حوزه بزرگ فرهنگی است. چقدر زیباست که شما نه تنها از ایران متکثر امروزی روایت می کنید بلکه چشمی هنرمندانه هم به تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان دارید. توفیق یارتان باد و البته یک دست مریزاد حسابی هم به نویسنده آزاده میهنمان عباس آقا معروفی باید گفت که با شور و عشق در این سفر بزرگ فرهنگی همراه شما شده است. همگی پایدار و پیروز باشید!

-- رضایی ، Sep 12, 2007

جناب جامي اميدوارم تلاش شما دوستان با اراده اي خستگي ناپذير همراه باشد و راه را براي آينده اي روادارانه در عرصه جامعه ايران فراهم نمايد. امروز جامعه جهاني نيازمند گفتگو صحيح و به دور از تعصب است. و اين بغرنج در كشور خودمان بسيار دوردست تر مي نمايد. باشد كه فضاي سايت شما محفلي براي تبادل آراء باشد.

-- ماني ، Sep 12, 2007

سلام به همگی چرا برنامه ی سه شنبه 20 شهریور را نمی شه شنید لطفا رسیدگی کنید . مرسی

-- parasto ، Sep 13, 2007

أقاي جامي عزيز
با سلام و خسته نباشيد به شما بايد يادأوري كنم كه هنوز كارتان تمام نشده است براي اينكه هنوز اسامي داوران را اعلام نكرده ايد. موفق باشيد.
-----------------
زمانه: اسامی داوران قبلا اعلام شده است در هنگام اعلام نامزدهای جایزه

-- اشرف ، Sep 13, 2007

خدا قوت !
راهی که زمانه پیموده ، سبکی شایسته در پاسخگویی به یکی از بزرگترین و مهم ترین نیازهای انسان این عصر است. برایتان در ادامه این راه آرزوی توفیق دارم.
پاینده باشید

-- حمید ، Sep 13, 2007

سلام
اگر قبول دارید که داستان و اصولا ادبیات بدون نقد ، پیشرو و بالنده نمی شود. به آن هم پرو بال بدهید. می دانم که نقد شیرینی داستان را که ندارد هیچ بلکه تلخ و گاه بسیار هم تلخ است، ولی نه مگر، اگر تلخی دارو نبود سلامت هم نبود.
اگر رواج داستان و تر تیب مسابقه برای آن، همت می خواهد، برای نقد شهامت می خواهد. که امید وارم نشان داده شود.

-- نوش آفرین ارجمند ، Sep 15, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



آرشیو ماهانه