يک سر و هزار سودا


یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۵

از وبلاگ دختر بودن:
«بوسيدن ادامه محبت است. ابرازِ دوست‌داشتنِ کسی. و اثرش می‌تواند نزديکیِ فراوان باشد. برايم بوسيدن پُلی است ميانِ خواستنِ ذهنیِ کسی و چشيدنِ جسم‌اش.



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۶

از وبلاگ‌های «خورشید خانوم» و «هزار سال»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۵

از وبلاگ‌های «پرگلک» و «دختر بودن»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۴

از وبلاگ «والنتینا»: «اگه دلمون سوخت که فلان زن بخاطر نادانی مردش مصیبت‌ها کشیده، یادمون باشه جوری نگیم که تخم نفرت بکاریم. که انگار همه‌ی زن‌ها قدیس‌اند و همه‌ی مردها دیو! اشکالی پیش نمیاد اگه از مردان دیگر هم بنویسیم».



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۳

از وبلاگ‌های «دختر بودن» و «سوزن ته گرد»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۲

از وبلاگ‌های «فصل زن» و «رها»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۱

از وبلاگ‌های «نسرین» و «ون گوگ برادر من است»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۰

از وبلاگ‌های «امشاسپندان» و «سوزن ته گرد»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۹

از وبلاگ‌های «دختر بودن» و «رختکن خاطرات»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۸

از وبلاگ «پر گلک»: «فکر می‌کنم لابد حوصله نداشته دو قدم تا جلوی ماشین پیاده برود تا شماره پلاک را یادداشت کند و گرنه من که به جز پررویی کار دیگری نکردم :))
می‌بینید چه بارونی میاد؟ باز من خواستم برم فرودگاه ها!»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۷

از وبلاگ «خاکستر گل‌سرخ»: «تا پارسال مغازه‌ای وجود نداشت ولی از وقتی زن کنار باغچه سکته کرد و به رحمت خدا رفت پیرمرد نتوانست باغچه‌ی بدون زن را تحمل کند. چند متر از حیاط و کل باغچه را دیوار کشید و در انداخت تا شد این مغازه».



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۶

از وبلاگ «عاقلانه»: «ازدواج در ایران با یک فرد نیست با یک قوم و قبیله و فرهنگ و شکل و شهر و ساختار اجتماعی محکم است. عشق عزیز فقط جزء انتخاب است و بقیه جزء شرایط. برای همهء آدمهای در این شرایط دعا کنیم و برای من هم!»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۵

از وبلاگ‌های «سرزمین رویایی» و «هزار دستان چمن»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۴

از وبلاگ‌های «پرگلک» و «بلوط»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۴

از وبلاگ‌های «سرزمین رویایی» و «گل زندگی من»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۳

از وبلاگ «دختر بودن»: «هر چه سعی می‌کردم، يادم نمی‌آمد چهره‌اش را، لباسش را. آيا ساعت داشت؟ مويش کوتاه بود؟ چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه در ذهن داشتم، طرحِ گنگ و نامطمئنی بود از مردی جوان».



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۲

از وبلاگ «دختر بودن»: «زياد ديده‌ام دخترانی را که اسيرِ اين نگاهِ غالب در جامعه شده‌اند: احترام درخورِ اويی است که جامعه مهم می‌پنداردش. و خود را کم‌تر ديدن و ديگری را بهتر ديدن وابستگیِ متقابل را سخت دشوار می‌کند».



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۱

از وبلاگ سیبیل طلا: «چه کنيم که کاراکتر های "برزخی" ای مثل من و بهنام در "همنوايی شبانه ارکستر چوب ها" جايی ندارند. بهنام در نوسان است؛ دارم تماشايش می کنم ببنيم کجا فرود می آيد. بلکه انتخابش زندگی من را هم عوض کند».



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۰

از «تنها اگر دمی» و «میرزا پیکوفسکی»



یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۹

از دو وبلاگ «دلتنگی های یک روزنانه نگار و فیزیک دان کوچک» و «رختکن خاطرات»