خانه > گفتگوي خودموني > يک سر و هزار سودا > یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۹ | |||
یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۹۲۱ فوریه ۲۰۰۷ از وبلاگ دلتنگی های یک روزنانه نگار و فیزیک دان کوچک میدانی رفيق.. راستش روزهام پرتقالی نيستند اين روزها.. طعم و بوی به میدهند، خوشطعم، اما کمی گس و سفت.. روزهام بوی آشغال تراش و خرده کاغذ و مقواهای رنگارنگ و ماژيک میدهند و صدای مدام فن کامپيوتر.. خودم را لابهلای نقشهها و مربعها و ديوارهای قناس(ص؟) و پنجرههای کوتاه قايم کردهام تا حواسم پرت شود و پرت بماند از اين همه سنگينی که روی شانههای اين روزهاست.. «بوی بهشت» گوش میدهم و «واقعه» و هر چيز ديگر، تا فراموشم شود عيدی را که در راه است و سالی را که با تمام حواسپرتیها و قايم شدنهای من بالاخره از راه میرسد و مرا با خود به همراه میبرد.. قدر همين روزهای آرام و کمرنگ و مهربان را میدانم اما.. همين صبحهای گاهبهگاهی که صبحانه چای و دونات جام جم میخوريم با مارال و به عکس انيشتين مقابلمان میخنديم و از پيرمردهای ميز پشتی عکس میگيريم.. يا به هوای قهوه بستنی کافه عکس آنقدر سيگار میکشيم که تا خود شب خمار و منگيم.. قدر همين تلفنهای احمقانه و طولانی و دوستداشتنیمان را.. يا آن تلفن کوتاه، که میگفت آن پالتو و گردنبند را برايم خريده، يا زوربای يونانی قديمی ترجمهی قاضی را.. يا چه میدانم، يک بغل سی دی های عکس دار برای شبهای تا صبح بيدار ماندن پای پروژه.. يا اصلن همين تقی و کريم و کاتر الفا.. تمام اينها يعنی دوستان بهتر از برگ درختی که هيچجای ديگر دنيا نخواهم داشتشان.. تمام اينها يادم میاندازد آوار دلتنگیای را که سال ديگر از راه خواهد رسيد.. من اما چشمانم را میبندم و برشهای به را بو میکشم و میدانم همين روزهاست که مرا زنده نگاهمیدارد، زنده و سرشار و پرلبخند برای زمستان سرد و سختی که از راه خواهد رسيد. از وبلاگ رختکن خاطرات: همه مینالن که تنهاییم. کسی ما را درک نمیکنه. باور ندارین؟ چند تا وبلاگ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|