خانه > گفتگوي خودموني > يک سر و هزار سودا | |
يک سر و هزار سودایک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۵از وبلاگ دختر بودن: یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۶از وبلاگهای «خورشید خانوم» و «هزار سال» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۵از وبلاگهای «پرگلک» و «دختر بودن» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۴از وبلاگ «والنتینا»: «اگه دلمون سوخت که فلان زن بخاطر نادانی مردش مصیبتها کشیده، یادمون باشه جوری نگیم که تخم نفرت بکاریم. که انگار همهی زنها قدیساند و همهی مردها دیو! اشکالی پیش نمیاد اگه از مردان دیگر هم بنویسیم». یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۳از وبلاگهای «دختر بودن» و «سوزن ته گرد» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۲از وبلاگهای «فصل زن» و «رها» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۱از وبلاگهای «نسرین» و «ون گوگ برادر من است» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۵۰از وبلاگهای «امشاسپندان» و «سوزن ته گرد» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۹از وبلاگهای «دختر بودن» و «رختکن خاطرات» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۸از وبلاگ «پر گلک»: «فکر میکنم لابد حوصله نداشته دو قدم تا جلوی ماشین پیاده برود تا شماره پلاک را یادداشت کند و گرنه من که به جز پررویی کار دیگری نکردم :)) یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۷از وبلاگ «خاکستر گلسرخ»: «تا پارسال مغازهای وجود نداشت ولی از وقتی زن کنار باغچه سکته کرد و به رحمت خدا رفت پیرمرد نتوانست باغچهی بدون زن را تحمل کند. چند متر از حیاط و کل باغچه را دیوار کشید و در انداخت تا شد این مغازه». یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۶از وبلاگ «عاقلانه»: «ازدواج در ایران با یک فرد نیست با یک قوم و قبیله و فرهنگ و شکل و شهر و ساختار اجتماعی محکم است. عشق عزیز فقط جزء انتخاب است و بقیه جزء شرایط. برای همهء آدمهای در این شرایط دعا کنیم و برای من هم!» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۵از وبلاگهای «سرزمین رویایی» و «هزار دستان چمن» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۴از وبلاگهای «پرگلک» و «بلوط» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۴از وبلاگهای «سرزمین رویایی» و «گل زندگی من» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۳از وبلاگ «دختر بودن»: «هر چه سعی میکردم، يادم نمیآمد چهرهاش را، لباسش را. آيا ساعت داشت؟ مويش کوتاه بود؟ چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه در ذهن داشتم، طرحِ گنگ و نامطمئنی بود از مردی جوان». یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۲از وبلاگ «دختر بودن»: «زياد ديدهام دخترانی را که اسيرِ اين نگاهِ غالب در جامعه شدهاند: احترام درخورِ اويی است که جامعه مهم میپنداردش. و خود را کمتر ديدن و ديگری را بهتر ديدن وابستگیِ متقابل را سخت دشوار میکند». یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۱از وبلاگ سیبیل طلا: «چه کنيم که کاراکتر های "برزخی" ای مثل من و بهنام در "همنوايی شبانه ارکستر چوب ها" جايی ندارند. بهنام در نوسان است؛ دارم تماشايش می کنم ببنيم کجا فرود می آيد. بلکه انتخابش زندگی من را هم عوض کند». یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۴۰از «تنها اگر دمی» و «میرزا پیکوفسکی» یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳۹از دو وبلاگ «دلتنگی های یک روزنانه نگار و فیزیک دان کوچک» و «رختکن خاطرات» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|