برنامهی رادیویی خاک ویژهی شعرخوانی بابک سلیمیزاده
و ما از ابرها ریزان
حسین نوشآذر بابک سلیمیزاده
برنامهی رادیویی این هفتهی خاک به شعرخوانی بابک سلیمیزاده اختصاص دارد.
شعر بابک سلیمیزاده یکی از معترضترین و مستقلترین انواع شعر نو در ایران است. اگر در شعر کهن فارسی، شاعر تلاش میکرد با دقت و با در نظر داشتن ویژگیهای آوایی، کلمات را کنار هم بنشاند و ساختار کلی کلام، یعنی محتوی و بافت نحوی و لحن و عناصر آوایی در تعادل با یکدیگر قرار داشتند، در شعر سلیمیزاده از بلاغت و فصاحت شعر کهن فارسی کمترین نشانی باقی نمیماند. او جهان متعادل و زیبای شعر کهن را ویران میکند تا خودبیگانگی و شیء زدگی انسان را در ویرانههای زندگیاش نشان دهد.
زبان بابک سلیمیزاده در خدمت سازندگی نیست؛ ویرانگر است.
گی دوبور جامعهشناس فرانسوی اعتقاد داشت که حقیقت جامعه چیزی جز انکار و نفی اجتماع نیست. سلیمیزاده هم با استفاده از همهی امکاناتی که زبان در اختیار او قرار میدهد، زبان قراردادی فرهنگ رسمی را ویران میکند تا به ما بگوید که حقیقت شعر چیزی جز انکار و نفی شعر نیست.
هدف سلیمیزاده این نیست که شعر زیبا بگوید. هدف او این است که با تخریب زبان، زشتیهای شعری را که ما خیال میکنیم زیباست و از شنیدن آن عواطفمان میجنبد، به ما نشان بدهد. او میخواهد به ما بگوید که آنقدر به کالاهای مصرفی عادت کردهایم که شعر را هم به شکل کالا میبینیم. پس شاعر به عنوان یک کنش اعتراضآمیز تلاش میکند این کالا را ویران کند.
شعر سلیمیزاده میخواهد که یک شعر غیرقابل عرضه باشد. برای همین شعر زشتیها و تباهیها و شعر ِ بیشعری بودنهاست. او اعتقاد دارد که شعر گفتن کار احمقانهای است و از آن احمقانهتر این است که خیال کنیم میتوانیم یک شعر ماندگار بگوییم. او شعر میگوید که این تصور را اصلاح کند و دریافت ما را از شعر تغییر دهد.
به شعرخوانی او گوش میدهیم:
آموزش آشپزی در کانون خانواده، مجموعه شعر، بابک سلیمی زاده
شعر آوردوز با صدای بابک سلیمیزاده
اشعهی کانال را ماه بازتاب میکند اشعهی کانال بستنیام را آب میکند دستکش ِ مارک دارم و آدامسی که دهانم را میجود کفشِ آدیداس دارم با داستانی که رودخانهاش ترجیح میدهد خانه را از استکان بخورد.
آب از آب تکان نمیخورد نمیخواهد این آب تکان بخورد.
دو بال دارم به این شکل: که یکیاش مصدوم است وقتی که از هم باز میکنم با فرشتهی خصوصیام پرواز میکنم
دو بال دارم که یکی را بال ندارم میخواهم پر باز کنم به جایی آن سوی بالُنها به آن سوی گالنها
ولی حال ندارم.
دیگر مجال ندارم آیندهی روشنام توی شلوار آیندهی تاریکم ریده است و آنقدر جویده است که به جای ای کاش میگوید ای کاه!
ای کلاه! آرزویی ندارم به جز عارضه با سری که میخواست به آسمان بخورد.
آب از آب تکان نمیخورد نمیخواهد این آب تکان بخورد.
حالا که در قفسم همچنان دارم مینَفَسم، وقتی که بمیرم آنگاه دوباره زاده میشوم و باز گاده میشوم.
وقتی که بمیرم هنوز جنگ خواهد بود کـون دنیا هنوز تنگ خواهد بود و من بر روی صلیب خصوصیام فریاد برخواهم آورد:
الا یا ایها الچوپان الا ای خسرو خوکان! الا ای خودروی ملّی الا یا ایها الپیکان! ادِر کاساً و ناولها و ما وِلها در این صحرا و ما غرقاً در این دریا و ما از گردن آویزان و ما از ابرها ریزان کاری نمی توان کرد جز کار کردنی را راهی نمی شود رفت جز راه رفتنی را چیزی نمی توان گفت جز چیز گفتنی را باید قیام کرد باید کلام ِ ختم را ختم ِ کلام کرد.
از نو باید ترانه شد در کوچه ها روانه شد مُشتی نثار ماه کرد از نو باید گناه کرد آنگاه دوباره زاده میشوی و باز گاده میشوی وقتی بمیری.
دیروز خداوند خصوصیِ متعالام به من تلفن زد و گفت که در مسابقه اس ام اس برنده شدم من درآوردم از چه خوب و بالهای یک پرنده شدم.
خدا به من زمین خصوصی داد و من چرنده شدم خدا به من پول خصوصی داد و من درنده شدم دریدم و دریدم تا به درّه رسیدم.
دیدم دوباره در پیشگاه نکیرم! آنگاه دوباره زاده میشوم و باز گاده میشوم وقتی بمیرم.
خدا ادارهی اماکن و الکتریسیتهی ساکن است خدا سازمان محترم صدا و سیمان و امضای روی دسته چک است خدا آخرین ضربهی ایستگاهیست او پنج بعلاوهی یک است در دل من چیزیست مثل یک کینهی تلخ مثل فــاکِ دم صبح دورها آقایی است که مرا میپاید...
من فردا خواهم مُرد و نزد خدا باز خواهم گشت و از آنجا بوسیلهی تلویزیون با شما ارتباط مستقیم برقرار خواهم کرد.
اینجا، استودیو صدا و سیمان مرکز بهشت و من غرق در امید و آزادی غرق در لیبرال دموکراسی و غرق در گه.
به من نگو که وجود داشتم میان یک مشت دندان من فقط یک مشت بودم.
در همین زمینه
• دانلود مجموعه شعر بابک سلیمی زاده
• سایت بابک سلیمی زاده
|
نظرهای خوانندگان
تنقاضات آشکار است.
در مقدمه نوشته اید:" شعر سلیمیزاده میخواهد که یک شعر غیرقابل عرضه باشد...و اعتقاد دارد که شعر گفتن کار احمقانهای است و از آن احمقانهتر این است که خیال کنیم میتوانیم یک شعر ماندگار بگوییم. او شعر میگوید که این تصور را اصلاح کند و دریافت ما را از شعر تغییر دهد."
اولا همین که ایشان آمده و شعرش را منتشر کرده و بعد هم مثلا با بی قیدی آن را خوانده، خودش عرضه در عرضه است. اصلا طلب کردن عرضه و خواننده است. اگر می خواهد غیر قابل عرضه باشد، پس چرا آن را در انواع و اقسام سایت ها می گذارد؟ بعد هم وسط شعر خواندن مدام کاغذها را ورق می زند که مثلا برایش شعر خواندن اهمیتی ندارد. اگر خواندن شعر بی اهمیت است، پس چرا آن را خوانده و ضبط کرده و حالا به من مخاطب عرضه می کند؟
-- یحیی ، Jul 19, 2010دوم این که اگر هدفش این است که بگوید شعر گفتن کار احمقانه ای است و اصلا شعر ماندگار وجود ندارد، که این را می شود همین جوری هم که شما گفته اید، گفت. یعنی نیاز ندارد چیزهایی را زیر هم نوشت و سرهم کرد تا هی این را گفت. اصلا قبول، حق با شما. ولی به این سئوال پاسخ دهد که اگر این طور است، با نوشتن اولین شعر از این دست، دیگر فلسفه زیر هم سوار کردن کلمات به قصد شعر بعدی از بین می رود. همین یک شعر کافی است که بگوید شعر نوشتن احمقانه است. چرا هی مدام به تولید و صدور این چیزها ادامه داده است؟ به نظرم این هم خودش نقض غرض است. اگر شعر کلاسیک و شعر مدرن فارسی تا حالا خواسته اند به قول شما احساسات ما را بجنبانند، این جور شعرها هم می خواهند مثلا غلغلک فلسفی بدهند و از این حرفها بزنند. اگر حرف او این است که شعر نباید نوشت، خب ننویسد. به همین سادگی. همان طور که هدایت وقتی تصمیم گرفت ننویسد، خب ننوشت دیگر.
مرسی خیلی خوب بود
-- hamid ، Jul 19, 2010ببخشید، [ ] این چی بود؟ با یک چنین جنونی، حیف هوا که این موجود مصرف میکند.
-- بدون نام ، Jul 19, 2010-----------------
یعنی شما مرگ شاعر ما را آرزو می کنید؟ این هم خودش نوعی نقد است
خاک
اقای یحیی:در این گفته جورج سانتیانا که گفته " من شاعرم یعنی تقریبا ابله هستم" باید غور کرد. اگر اشتباه نکنم افلاطون هم شاعران را به آکادمی راه نمی داد. اگر ما بجای اینهمه شاعر شاطر داشتیم وضع مان بهتر می بود.
-- ع.دهقانی ، Jul 19, 2010من در این شعرخوانی حضور داشتم به نظرم شعر خوبیه. صدای کاغذ هم به این دلیل شنیده میشه که شاعر در این اجرا یکسری چیز روی کاغذ به مخاطب نشون میده از قبیل آرم کانال دو و آرم نایک و این حرفها که عجیب است در نحوه رسم االخط رادیو زمانه پاک شده. مرسی از این برنامه
-- سارا ، Jul 20, 2010همه این حرفها به کنار!!! این مستقل ترین دیگر چه صیغه ای بود؟
-- امضا محفوظ ، Jul 20, 2010اما، با همین شکل شعر هم عواطف ما جنبید! این جنبش از زبان پارسی نیست.
-- evasuni51@gmail.com ، Jul 21, 2010خواهش می کنم شعر درست نوشته نشده و جاافتادگی دارد.
آقای نوش آذر شما چرا مدام عمد دارید که خصیصه های متنی شاعری را که نزدیک به سه دهه است دارد کار خلاقه می کند به یکی دیگر ربط دهید؟
-- سارا ، Jul 22, 2010---------------------------------
سارای عزیز و گرامی
ما در این برنامه فقط شعر بابك سلیمی زاده را دیدیم و بررسی كردیم. شما می گویید پیشینه دارد و این نوع شعر را دیگری آورده و به نام اوست و حق این است كه ابندا اشعار او را معرفی می كردیم. من می گویم قصد ما در برنامه های رادیویی خاك این نیست كه تكلیف سبك های شعری را معلوم كنیم. قصد ما معرفی چهره های شعری و مستقل است آن هم در زمانه ای كه فرهنگ نوحه خوانی گلوی ادبیات ما را فشرده. قصد ما تشویق و اطلاع رسانی ادبی و معرفی است نه نوشتن تاریخ ادبیات یا حتی نقد. من بارها گفته ام با ٣٠٠ الی ٦٠٠ كلمه نمی توان نقد ادبی نوشت. از همراهی شما سپاسگزارم
این شاعر می تواند موفق شود چون جسارت دارد اما گاهی این جسارت را با آوردن کلماتی که هیچ کمکی به شعر نمیکند بلکه شعر را تخریب میکند خدشه دار و از مد افتاده میکند.باید از نوع خودش، نوعی که خودش به آن برسد شعر ها را ویرایش و جمع و جور کند.لزوما استفاده از کلمات عامیانه و عباراتی مثل "ریده است" یا امثال آن که در این شعر کم نیست نمی شود تابو شکنی کرد..اینها خامی است و ناپختکی شاعر را در یافتن مسیر شعری خودش می رساند.حتی در کمترین کارکردش انتقال عصبیت هم نیست.....
جاهایی تلاش دارد که به طنز به شعر موسیقی بدهد .خود را درگیر یک سری بازی های زبانی دهه هفتادی از نوع وخیمش میکند
حیف است که این شاعر شعرش را ولنگار بار بیاورد و تربیت نکند
-- بدون نام ، Jul 30, 2010