تاریخ انتشار: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

ادبیات و سیاست

حسین نوش‌آذر

در یک تحلیل کلی می‌توانیم ادعا کنیم که پس از انقلاب ادبیات خلاق ما از نظر محتوا، یعنی مفهوم یا پیامی که شاعر یا نویسنده به خواننده می‌خواهد برساند، از سیاست دور شده است. با وجود آنکه ادبیات به اصطلاح مستقل در مقایسه با آثاری که پیش از انقلاب سراغ داریم، سیاست‌گریز است، اما با این حال همچنان در دستور کار ممیزی قرار دارد.

Download it Here!

آیا ادبیات می‌تواند سیاسی باشد؟ رابطه‌ی ادبیات با سیاست چیست؟موضوع برنامه‌ی رادیویی این هفته‌ی دفتر «خاک» ادبیات و سیاست است.


کشوری ویران با مردمی خرافاتی، ژنده‌پوش و درمانده

بحث سیاست و ادبیات بحث تازه‌ای نیست. پیشینه‌ی این بحث به افلاطون می‌رسد. روسو نظرات سیاسی و اجتماعی داشت و رمان هم می‌نوشت. راسل و سارتر هم عقاید فلسفی و سیاسی داشتند و هم رمان‌نویس بودند. در ایران، اصولاً رمان‌نویسی با اندیشه‌ی روشنگری از همان آغاز درآمیخته بود.

روشنفکران مقیم خارج از ایران، در سال‌های بیداری ملی بر گرته‌ی ادبیات فرانسه و روسیه رمان و نمایشنامه نوشتند. آخوندزاده، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی در رمان‌ها و نمایشنامه‌هاشان از عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایران انتقاد می‌کردند و درباره‌ی قانون، ترقی صنعت و عظمت قشون و تشکیلات دولتی اندیشه‌ها و راه‌کارهایی ارایه می‌دادند. زین‌العابدین مراغه‌ای یک تاجر ایرانی بود. او در رمانی با نام «سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیک یا بلای تعصب او» از وضع ایران و ایرانی به شدت انتقاد می‌کند.

ایران در این کتاب کشوری‌ست ویران با مردمی درمانده، ژنده‌پوش و خرافاتی و حکومت هم یک حکومت مستبد و درنده‌خوست. احمد کسروی در تاریخ مشروطه می‌نویسد: «بسیار کسان را توان پیدا کرد که از خواندن این کتاب بیدار شده‌اند.»

بیزاری از مادر بدخو، پرخاشجو و مستبد

داستان ایرانی از آغاز دارای گرایش اجتماعی است و با سیاست و اندیشه‌ی روشنگری درآمیخته است. کتاب احمد یا سفینه‌ی طالبی نوشته‌ی طالبوف به سبک امیل اثر روسو نوشته شده. پیام این کتاب سیاسی و جهت‌دار است: حکومت قانون می‌تواند با همان «عوامل» نظم کهن برقرار شود. اندیشه‌ای که امروز هم در نزد نویسندگان اصلاح‌طلب دیده می شود.

به رغم آن که سیاست ما به یک معنا در ادبیات نوین ایران است و ادبیات نو ایران از زهدان این مادر بدخو و پرخاشگر و مستبد بیرون آمده، در تاریخ ایران دوره‌هایی هم بوده که نویسندگان به خاطر سرخوردگی‌ها و سرکوب‌ها از سیاست دوری جسته‌اند. پس از کودتای ۱۲۹۹ رضا خان تمام آزادی‌های به دست آمده از انقلاب مشروطه نابود شد.

رضا شاه علاقه‌ی عجیبی به تاریخ داشت. برای همین دستگاه ممیزی حکومتش نویسندگان را به نوشتن رمان‌های تاریخی ترغیب کرد. اما در سال‌های ۱۳۲۰ که از نو فضایی نسبتاً آزاد در محیط فرهنگی و اجتماعی ما به وجود آمد، نوشتن رمان‌های تاریخی هم به تدریج منسوخ شد. نیما یوشیج درباره‌ی افول تاریخی نویسی می‌نویسد: «امروز دیگر رمان‌نویسی، مخصوصاً رمان تاریخی رو به انحطاط و زوال می‌رود.»

یک طلبه‌ی جوان و جویای نام و نان در آغوش یک فاحشه

پس از جنگ جهانی اول نوعی رمان اجتماعی در ایران پدید آمد که آن هم با سیاست درآمیخته بود، هر چند که از شور مشروطه یکسر بی‌بهره مانده بود. نویسندگانی مانند عباس خلیلی، یحیی دولت‌آبادی و حجازی درین دوره آثاری اجتماعی و واقع‌گرایانه آفریدند. حجازی در رمانی به نام «زیبا» داستان طلبه‌ی جوانی را روایت می‌کند که به شهر می‌آید و با فاحشه‌ی معروفی به نام زیبا آشنا می‌شود. زیبا راه پیشرفت را برای او هموار می‌کند و این طلبه ترک لباس آخوندی می‌کند و به یک کارمند پشت‌میزنشین اما فاسد مبدل می‌گردد.


علی اکبر دهخدا داستان‌نویس نبود. اما در چرند و پرندهایش که در نشریه‌ی صور اسرافیل منتشر می‌شد، مسائل روز را به شکل حکایت‌هایی شیرین بیان می‌کرد. طنز دهخدا پیکارجوست و به مردم امید و دلگرمی می‌دهد. راوی این داستان‌ها یا یک زن عامی و یا دهقانی است که از ظلم ارباب به ستوه آمده.

جلیل محمد قلی‌زاده هم یک نویسنده‌ی کاملاً سیاسی و اجتماعی است. او در «قریه‌ی داناباش» از ستم‌هایی که بر زنان وارد می‌شود انتقاد می‌کند و در «تسبیح خان» به زندگی فلاکت‌بار روستائیان می‌پردازد. در این داستان قحطی و دعواهای محلی و بی‌قانونی روزگار مردم را سیاه کرده. کریم کشاورز در داستان «آدم‌ها و ماجراهای کوچه‌ی نو» زندگی روزانه‌ی مردم یک محله‌ی فقیرنشین را ترسیم می‌کند. در این داستان یک شخصیت معترض به نام حسن ملحد برای برقراری عدالت اجتماعی می‌کوشد.

نمایش سختی‌ و بی‌حاصلی زندگی «آبجی‌ خانم»ها و روشنفکران مضطرب

صادق هدایت، هم یک نویسنده‌ی اجتماعی بود و هم یک نویسنده‌ی درونگرا و مردم‌گریز. او در داستان «زنده به گور» می‌نویسد:

«هیچ وجه اشتراکی [بین من و این مردم] نیست. من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم. ولی ناله‌ها، سکوت‌ها، فحش‌ها، گریه‌ها و خنده‌های این آدم‌ها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد.»

حسن عابدینی می‌نویسد:

«هدایت تحقیرشدگان جامعه را به آثارش راه داد و ارواح درهم‌شکسته‌شان را به نمایش گذاشت. توصیف انسان‌های تحقیرشده و ترس‌خورده در داستان‌های واقع‌گرایانه‌ی هدایت، تأثیری عطیم در مبارزه با تبلیغات حکومت داشت. در سال‌هایی که دیکتاتور ادعا می‌کرد ایران را به بهشتی پرشوق و شور تبدیل کرده است، هدایت با نمایش سختی‌ و بی‌حاصلی زندگی «آبجی‌ خانم‌«ها، «داود گوژپشت‌«ها، «علویه‌خانم»‌ها و روشنفکران مضطرب، به افشای دروغ‌های نظام حاکم می‌پردازد و بدین ترتیب، داستان‌نویسی ایران عمیقاً با واقعیت درگیر می‌شود و هستی ویژه‌ای می‌یابد.»

نمایش راستین زیبایی و آزادی

با وجود پیوند تنگاتنگی که بین ادبیات و سیاست هست، این دو تفاوت‌هایی هم با هم دارند. نویسنده اگر به این تفاوت‌ها توجه نکند، ممکن است به دام ادبیات به اصطلاح دولتی بیفتد. آنگاه ادبیات به ابزاری ساده برای پیشبرد سیاست‌های حاکمان تبدیل می‌شود. در هر کجا که انسان‌ها دور هم جمع می‌شوند، سیاست هم وجود دارد. اراده‌ی معطوف به قدرت و تضادهای اجتماعی به سیاست جهت می‌دهد. تأکید سیاست بر اجتماع و ایجاد نظم و نسق در سازمان اجتماعی و مدنی انسان‌هاست. در حالی‌که ادبیات روی فرد متمرکز است و با عوالم درونی انسان‌ها سر و کار دارد.

هگل می‌گوید: «آنچه که برای نمایش زیبایی راستین ضرورت دارد، آزادی است. هنر آفریده‌ی روح است و باید از آموزش بپرهیزد.» ادبیات با زیبایی هم سر و کار دارد و یکی از سویه‌های آن لذت است. ما از ادبیات و هنر لذت می‌بریم و انتظار داریم فایده‌ای برای ما داشته باشد و همین اصل فایده‌رسانی است که ادبیات و سیاست را به هم پیوند می‌دهد. عجیب است که در ایران بعد از هر کودتایی سیاستمداران وانمود کرده‌اند که ادبیات بی‌فایده است و سیاست‌های فرهنگی‌شان را به شکلی طراحی کرده‌اند که ادبیات را به سوی بی‌معنایی سوق دهند.

رضاخان با رواج دادن تاریخی‌نویسی ادبیات را از گوهر خودش دور کرد و امروز، با تظاهر به تجدد و با یک نوع پست مدرنیسم من درآوردی بی‌ریشه ادبیات را از مردم دور می‌کنند. ادبیات نمایش راستین زیبایی و آزادی باید باشد، نه معما و چیستان و جدول ضرب.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای نوش آذر ممکن است بنویسید نمایشنامه ها و رمانها طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی کدام اند؟ کتاب احمد را نمیتوان یک رمان واقعی دانست. حاجی بابای اصفهانی هم ترجمه میرزا حبیب است. غیر از اینها این دو نویسنده چه دارند؟ در ضمن کتاب مراغه ای را نیز نمیتوان رمان دانست، بلکه یک نقد اجتماعی است بدون شخصیت مشخص.

-- آذر ، May 11, 2010

ايده ي نوشته خوب بود. اما همان طور که خودتان مي گوييد، رضا خان رمان نويسي را به سمت تاريخي نويسي هدايت کرد و شما با بايد و نبايدتان نسخه يي ديگر مي پيچيد براي اين تن که نه نازک است و نه قطور. ادبيات همواره به راه خود مي رود. هيچ وقت نمي شود تصميم گرفت به چه سمتي هدايتش کرد. براي هيچ پديده يي نمي توان نسخه پيچي کرد. من نمي دانم شما چرا ديگر؟ شما چرا ديگر از اين کلمات و جمله هاي کلي گو استفاده مي کنيد، جناب نوش آذر نازنين؟ پست مدرنيسم من درآوردي بي ريشه يعني چه؟ از کجا اين ترکيب ها را مي سازيد و حکم مي دهيد؟ مگر پست مدرنيسم، حالا اين جا در ادبيات، مفهومي واحد است يا شاخصه هاي واحد دارد؟ به هر حال، باز هم ممنونم براي طرح اين ايده. خسته نباشيد.
---------------
سلام لیلا خانم گرامی: بی‌ریشه، به دلیل این‌که هنوز تکلیف ما با مدرنیته مشخص نشده. من‌درآوردی، به این دلیل که به یک بازی می‌ماند که ما را سرگرم می‌کند و به پشت سر خودش تکیه ندارد. هدایت‌شده و فرموده، به این دلیل که هر آنچه که از روشنی، شیوایی، زیبایی و تعهد و استقلال نشان دارد زیر تیغ می‌رود. هر آنچه که مبهم است و در ظاهر شیک، اما در واقع گنگ، آن را پرورش می‌دهند – درست مانند تاریخی‌نویسی در زمان رضا خان.
ممنونم از مشارکت و همفکری.
ح

-- ليلا ، May 11, 2010

درست است که برخی از نویسندگان ایرانی مثل براهنی با یک پست مدرنیسم من درآوردی در سالهای اخیر کارهای نامفهوم تولید کرده اند، اما منطق شما آقای نوش آذر هم به همان اندازه عجیب است. یعنی چه که ما هنوز با مدرنیسم تکلیف خود را معلوم نکرده ایم که حالا بخواهیم درباره پست مدرنیسم حرف بزنیم؟ وقتی که آخوندزاده داستان و نمایش مینوشت مدرنیسم حتی بعنوان یک مفهوم هم در ایران وجود نداشت. آنچه او نوشت و بعدا توسط کسانی چون شما به مدرنیسم تعبیر شد یک تقابل ساده و مکانیکی میان غرب متمدن و پولدار بود با ایران یا شرق در کل عقب مانده. دیگران هم که بعد از او نوشتند در فضایی نوشتند که جامعه حتی وارد مدرنیته نشده بود. این البته منحصر به ایران هم نبود. در خود اروپا هم در واقع چنین بود. منظورم این است که وقتی بیکن و دکارت با بعدها جان لاک و هردر درباره مدرنیسم مینوشتند یا کسانی چون آدام اسمیت از پازار آزاد سخن میراند مدرنیسم فقط یک ایده بود و نه جامعه وارد مدرنیسم شده بود و نه بازار آزادی وجود داشت. هر کدام از این نویسنده ها درباره مدرنیسم بعنوان یک پروژه برای آینده کشورشان نوشتند و گفتند. در مورد پست مدرنیسم هم وضعیت به این قرار است. وقتی نیچه در برابر مدرنیسم به بحث آنتی مدرنیسم پرداخت مدرنیسم بعنوان یک نظام دمکراتیک و پیشرفته اقتصادی هنوز به اوج خودش هم نرسیده بود. این است که بهتر است پست مدرنیسم را بعنوان یک مفهوم از پست مدرنیسم بعنوان یک عصر از هم جدا کنیم، زیرا هماکنون بسیاری هستند در همین غرب که بر آنند جامعه هنوز وارد عصر پست مدرنیسم نشده است. با این وجود اندیشه های پست مدرنیسم چند دهه است که در عرصه های مختلف انسانی و اجتماعی مطرح هستند و دیگر برخی سخن از پست پست مدرنیسم به میان آورده اند. پست مدرنیسم در واقع نقد مدرنیسم بوده است، اما برخی از نویسندگان ایرانی نادانسته آن را نفی مدرنیسم تعریف کرده اند و با این کار نخواسته اند بحثهای عمیق آن را دنبال کنند.
داوری بر اساس نخوانده ها کار درستی نیست، تازه آن داوری را با ایقان پخش کردن کاری بدتر از آن است.
______________________
دوست گرامی
این بحث درازدامنی است. چشم. در ماه آینده بخشی از نقدهای خاک را به ادبیات و سیاست اختصاص خواهیم داد. این برنامه درآمدی و مقدمه ای بود بر آن بحث درازدامن. آیا شما نمی خواهید همین نکاتی را که فرمودید در قالب مقاله ای به ما بدهید؟
ح. ن

-- آذر ، May 12, 2010

مقاله ی کارولا اشترن یا عنوان اندیشه و اقتدار ، نویسنده و سیاست که در سایت زمانه چندی پیش درج شد، به این موضوع اشارتی دارد.
دز ضمن اشارات شما به مقوله ی ادبیات عمومی است. باید بین ادبیات به مفهوم کلی ( ادبیات فلسفی، علمی، حقوقی، تاریخی و .. ) با ادبیات «هنری» که فرنگی ها « ادبیات زیبا » می نامند و شامل شعر، رمان، داستان و نقد و جستار .. و نیز اسطوره، افسانه، قصه و .. می شود تفاوت قایل شد. سفرنامه ها ، لغت نامه ها و یا فرهنگ ها و این جور نوشتار ها، اگر چه کار ادباست ولی جز موارد استثنایی مشمول کارهای هنری نمی شوند. نوشتاری که به موضوع مشخصی می پردازد و محتوایش انتقال افکار، شناخت ها و دانش نویسنده است از این مقوله نیستند. خلاصه کلام محدود کردن این مبحث به خواننده و احیانا نویسنده مطلب کمک خواهد کرد. شادکام بمانید، آقای نوش آذر. ربوبی
-------------------------------------
بله. حق با شماست آقای ربوبی عزیز. مقاله‌ی خانم کارولا اشترن که به ترجمه روان و شیوای شما منتشر شد، به راستی که حق مطلب را خوب ادا کرده بود. در اینجا مبنا را من بر ادبیات داستانی به عنوان شاخه‌ای از ادبیات خلاق که پیش از انقلاب واقعاً از هر نظر با سیاست درآمیخته بود قرار دادم. البته گره کار ادبیات و سیاست باز نشد. فقط مقدمه‌ای بود به قصد طرح یک موضوع قدیمی اما همواره مطرح: قدرت و انسان. سویه‌ی قدرت را بخوان سیاست. سویه‌ی انسان را بگو ادبیات.
با درود بر شما همکار فرهیخته‌ام

-- محمد ربوبی ، May 12, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)